نوع مقاله : علمی - ترویجی

نویسندگان

1 استادیار دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم دانشکدة آمل، آمل، ایران

2 دانشجو

چکیده

مکتب ساختارگرایی از جمله مکاتبی است که امروزه در حیطة نقد و تحلیل مسائل ادبی دیدگاه‌ها و ایده‌های جدیدی را به میدان ادب وارد کرده‌است و عموماً با استقبال فراوانی روبه‌رو شده‌است. مکتب ساختارگرایی در تحلیل قصص قرآن کریم کاربرد فراوانی دارد. یکی از جنبه‌های اعجاز هنری و تأثیرگذاری قرآن کریم، داستان‌های قرآنی و ساختار و درون‌مایۀ آن‌هاست، به‌گونه‌ای که شیواترین ابزار بیان، انتقال مفاهیم و انگاره‌های مورد نظر خداوند، روایت و به تصویر کشیدن وقایع در قالب «قصه» است. بر اساس این پژوهش که با روش توصیفی‌ـ تحلیلی و با هدف ساختارشناسی روایت ضیف ابراهیم(ع) و قوم لوط در رکوع هفتم سورة هود، (فهرست موضوعی شامل آیات 69 تا 83 این سوره) نگارش یافته‌است، طرح و پیرنگ رکوع مبتنی بر رابطۀ علت و معلول است و حوادث داستان در ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر هستند. زاویۀ دید در رکوع بیشتر موارد به ‌صورت سوم شخص (دانای کل) است و راوی (خداوند) بر داستان احاطة کامل دارد. شخصیت‌های داستان که هر کدام ویژگی‌های خاصی دارند، عبارتند از: ابراهیم(ع)، همسر ابراهیم(ع)، فرشتگان بشارت و عذاب، لوط(ع)، قوم لوط(ع) و همسر لوط(ع). طبق رکوع، کنش‌های داستان با محوریت دو پردۀ اصلی داستان رخ می‌دهد. محور پردۀ نخست، ابراهیم(ع) است که به او بشارت می‌دهند. محور پردۀ دوم، لوط(ع) است که فرشتگان عذاب قوم‌ او را ابلاغ می‌کنند. گفتگوهایی میان اشخاص حاضر در داستان صورت گرفته که به داستان جلوۀ هنری خاصی می‌بخشد. صحنه‌پردازی در دو قالب زمان و مکان، به تصورات ذهنی خواننده برای ملموس‌سازی داستان کمک می‌کند. هر یک از عناصر قصه، با هدف تربیتی خاصی، ایفای نقش می‌کنند که در نهایت، هدف اصلی داستان یعنی بُعد هدایتی را محقق می‌سازند.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

"Analysis of the Structure of the Story of Daf Ibrahim (AS) and the People of Lot (AS) in the Seventh Rush of Surah Hood

نویسنده [English]

  • javad faramarzi 1

1 Ph.D Student, The Quranic Sciences and Hadith, Meybod University, Yazd, IRAN (Corresponding Author);

چکیده [English]

One of the aspects of the magic art and the effect of the Holy Quran is the Quranic stories and their structures and intuitions. Thus, the most expressive means of conveying the concepts and ideas of God narrated and depicted in the form of story. In this research, a descriptive-analytical method was used with the purpose of writing the structure of the narrative of Dave Ibrahim (AS) and the people of Lot in the seventh genuflection of Surah al-Hud (the subject matter of verses 69-83 of this surah. The plot is based on the relationship of the cause and effect of the story which are closely related to each other. The perspective of bowing in most of the cases is in the third person, and the narrator (God) is surrounded by the story. The characters of the story, each of which has specific characteristics, are Abraham (AS), Abraham’s wife (PBUH), angels of gospel and doom, Lot (AS), the people of Lot (AS), and wife of Lot (AS). According to genuflection, the acts of the story are centered on two main tales of the story. The focus of the first plot is Abraham (PBUH), which is evangelized; the second focus of the second plot is Lot (AS), which angels convey to him the torment of his people. Dialogues have taken place among the people in the story, which brings a particular artistic peripheral to the story.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Structure
  • The Story of Dave Ibrahim (AS)
  • The Story of Imam Lot (AS)
  • The Seventh Genuflection of Hood Surah

 

 

مقدمه

بسیاری از آموزه‌ها و دستورهای متعالی قرآن از طریق فنون ادبی و زیباشناسی گوناگون به مخاطبان عرضه می‌شود. از جملة این شگردها، فن قصه‌پردازی و گفتمان‌های روایی است که در ادبیات امروز، از ابزارهای مهم در القای مفاهیم به ‌شمار می‌رود. انسان همواره اندیشه‌های خود را در قالب هنر ریخته‌است و آن‌ها را به دیگران منتقل کرده‌است. جلوه‌های هنری را در تمام ظواهر هستی و شئون عالم می‌توان دید و حاکی از نظم و هماهنگی، ظرافت و زیبایی نظام هستی است. به همین سبب،  قرآن برای عمق بخشیدن به مقصود مورد نظر خود از شیوۀ هنری بیان قصه سود برده‌است و تعالیم قرآنی در قالبی کاملاٌ هنری ارائه شده‌است.

بی‌شک میان داستان‌های قرآن و داستان بشری، تفاوت جوهری و ماهوی وجود دارد؛ چراکه داستان‌های بشری برگرفته از فکر و اندیشة محدود بشری است، اما داستان‌های قرآن کریم، سخن خداوند متعال است و آنچه از ذات خداوند سرچشمه می‌گیرد، عاری از عیب و نقص و نیز عرضۀ یک تصویر کاملاً واقعی و صادق آن حوادث و سرگذشت‌های عبرت‌آمیزی است که آن حوادث روزی اتفاق افتاده‌است. این موضوع از آیات قرآن کریم مانند آیة 27 سورة مائده که قصص قرآنی را حق می‌دانند Pوَ اتُلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ ابْنَی آدَمَ بِالْحَقO و نیز آیاتی که قصص قرآنی را «احسن القصص» معرفی می‌کنند، مانند آیة سوم سورة یوسفPنَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا القرآنO اثبات‌شدنی است. اما «ضمن تعقیب آن هدف اصلی، گاه مناسبتی ایجاب می‌کند که داستان برگزیده‌ای به اندازه، شیوه، تناسب و بازیابی هنر راستین ایراد شود، لیکن نه بر اساس خیال‌پردازی و قصه‌آفرینی، بلکه بر اساس ابتکار و آفرینش هنری در چگونگی گزارش و یا با اتکای به واقعیت‌های قاطع و تردیدناپذیر» (شاذلی، 1361: 103). ازاین‌رو، می‌توان بسیاری از جنبه‌های ساختاری متعارفِ ادبیات داستانی را در داستان‌های قرآنی و از جملة آن‌ها، داستان حضرت لوط(ع) تشخیص داد و ارزیابی کرد.

در این نوشتار، با انتخاب روایت ضیف ابراهیم(ع) و حضرت لوط(ع) در رکوع هفتم سورۀ هود (آیات 69ـ83)، ساختار و عناصر این داستان بررسی می‌شود تا کوششی در راستای آشنایی با کارکرد و نقش قصص قرآنی در هدایت باشد.

خاطرنشان می‌شود تحلیل ساختارگرایانه درصدد کشف ساختار اثر ادبی یا درصدد کشف نظام متن است. با کشف این نظام، ناقد دیگر از معنای متن و یا دلالت قطعی آن روی برمی‌تابد. لذا از جمله اهداف این نوع تحلیل، کشف معانی متعدد در آثار ادبی است. ساخارگرایان معتقدند پایبندی به تک‌معنایی، ساده‌اندیشی است و باید اثر ادبی را اثری منفتح و باز دانست که ظرفیت پذیرش تعدد معانی را داشته باشد (ر.ک؛ فضل، 1998م.: 200)؛ زیرا ادبیات ذاتاً این خصیصه را دارد که حامل چند معنی باشد و ابهام‌آفرینی کند. البته این آرا پیوندی تنگاتنگ با علم هرمنوتیک جدید دارد؛ چراکه متن را از سیطرة تک‌معنایی رهایی می‌بخشد و آفاق گسترده‌‌تری برای کشف معنای دیگر بر آن مترتب می‌داند (ر.ک؛ رضایی و محمودی، 1390: 52).

پرسش اصلی پژوهش حاضر ار می‌توان بدین گونه ذکر کرد:

ـ ساختار روایت ضیف ابراهیم(ع) و حضرت لوط(ع) بر پایۀ رکوع هفتم سورۀ هود چگونه است؟

در راستای پاسخگویی به این پرسش، پژوهش حاضر به بررسی ساختاری آیات 69 تا 83 سورۀ هود و عناصر داستانی آن می‌پردازد. نوشتار حاضر که از زمرة پژوهش‌های بنیادین است، با روش توصیفی‌ـ تحلیلی موضوع را بررسی می‌کند. یادآوری می‌شود:

«رکوعات که همان واحدهای موضوعی درون ‌سوره‌های قرآن است، با علامت «ع» در مصاحف قرآنی تعیین شده‌است و پیشینۀ تاریخی کهنی دارد، اما در برخی چاپ‌های قرآن کریم در قرن اخیر، به ‌علت توجه نکردن به اهمیت این تقسیم‌بندی، این علامت حذف شده‌است و در برخی نسخه‌ها و چاپ‌های قرآن نیز به دلیل کم‌توجهی به آن در بعضی قسمت‌ها فراموش و یا احیاناً جابه‌جا نهاده شده‌است. رکوعات قرآنی درصدد مطرح کردن روش خوانش و چگونگی فهم و ارتباط موضوعی آیات قرآن است. واحدهای موضوعی (رکوعات) جنبۀ موضوعی دارند و هر واحد موضوعی در مقام بیان یک موضوع است و واحدهای موضوعی آغاز و انجام موضوعی دارند. در عین حال، یکی از اعجازهای قرآن از نظر ساختار متن آن است که با هر کلمة کلیدی مرتبط با هر موضوعی به سراغ این واحدهای موضوعی بیاییم، ما را در راستای همان موضوع قدم‌هایی به جلو پیش خواهند برد و هدایت خواهند کرد» (مرادی زنجانی، 1385: 57).

رکوع هفتم هود که شامل آیات 69 تا 83 این سوره است، به بیان روایت خلقت آدم(ع) اختصاص دارد و ساختار آن بر اساس الگوی نقل قصص یا روایت است. ارزش فهمی خاصی که رکوعات قرآنی به دست می‌دهد، با فهم موضوعی مفسران متفاوت است، به‌ویژه بسیاری از مفسران پیرامون تقسیم‌بندی داستان در آیات سورة هود، تقسیم‌بندی و فهمی متفاوت با رکوعات قرآنی ارائه کرده‌اند.

1. پیشینۀ پژوهش

تاکنون مطالعات متنوعی روی ساختار قصص قرآنی انجام شده‌است؛ به‌عنوان مثال، حرّی (1388) زمان و مکان روایی را در قصص قرآنی بررسی کرده‌است. او با اشاره به دیدگاه ژرار ژنت، این مفاهیم را ذکر نمونه‌هایی از قصص قرآنی تبیین می‌کند و نتیجه می‌گیرد که «ویژگی‌های زمان و مکان روایی با قصص قرآنی همخوانی دارد. در واقع، قصص قرآنی ضمن تعقیب هدف اصلی، هرگاه مناسبتی ایجاب می‌کند، گلچینی از حوادث سطح داستان را به اندازه و به شیوه‌ای مناسب در سطح متن ذکر می‌کند» (حری، 1389: 77).

همچنین، داستان‌های قرآنی، در قالب کتاب‌ها و مقالاتی از جانب پژوهشگران بررسی شده‌اند؛ پژوهش‌هایی مانند «التصویر الفنی فی القرآن» از سید قطب، «تحلیل عناصر ادبی و هنری داستان‌های قرآنی» از خلیل پروینی، «تحلیل عناصر داستانی قصة حضرت یوسف(ع) در قرآن کریم» از حبیب‌الله آیت‌اللهی، «تصویر هنری داستان حضرت آدم(ع) در قرآن کریم» از مرضیه زارع زردینی، «مروری بر هشت پردة داستان حضرت لوط(ع)، تکرار یا تکمیل» از معروف یحیی و... . اما باید توجه داشت که پژوهشی تاکنون به‌ صورت اخص به ساختارشناسی داستان ضیف ابراهیم(ع)1 و قوم لوط(ع) بر پایۀ یکی از رکوعات قرآنی انجام نشده‌است.

همچنین، پیرامون پیشینۀ بررسی رکوعات قرآنی و محتوای آن‌ها باید گفت تنها تفسیری که رکوعات را به ‌طور جدّی و با دقت تمام ملاک تقسیم قرار داده‌است و آیات را منطبق با تقسیمات رکوعات تفسیر نموده، تفسیر کابلی است که حدود دو قرن پیش در هفت جلد (منطبق با هفت حزب قرآن کریم) به همت استاد محمود حسن دیوبندی از علمای هندی و به زبان اردو تدوین شده‌است. این تفسیر که به زبان فارسی نیز ترجمه شده، یک متن درسی است و چه بسا به‌ سبب همین درسی بودن، بر اساس رکوعات تنظیم شده‌است.

امّا در زمینة بررسی و تحلیل ابعاد مختلف رکوعات قرآنی، محتوای آن‌ها و نقش آن‌ها در فهم قرآن تاکنون پژوهش مستقلی جز دو مقاله زیر یافت نشد:

ـ زارع زردینی، احمد. (1395). «بررسی نظم سوره‌های قرآن: کوششی در جهت کشف نظم در سورة یاسین». تفسیر و زبان قرآن. د 5. ش 1. صص 29ـ46.

ـ علی‌پور، میثم و علی‌اصغر سعد‌آبادی. (1391). «تأملی بر دلالت تفسیر سوره‌شناختی آیة 35 از سورة احزاب بر یک الگوی توسعه و پیشرفت اجتماعی». پژوهش‌های میان‌رشته‌ای قرآن کریم. س 5. ش 1. صص 35ـ60.

2. ساختار چینشی رکوع هفتم سورة هود

رکوع هفتم سورۀ هود که آیات 69 تا 83 این سوره را شامل می‌شود، مبتنی بر الگوی نقل روایت یا داستان پیرامون جریان ضیف ابراهیم(ع) و قوم لوط(ع) است. شیوۀ روایت‌گری و بهره‌گیری از داستان، یکی از شیوه‌های هنری مؤثر در القای آموزه‌های دینی و پیام‌های قرآن کریم است؛ داستان‌هایی که قسمت عمدۀ آن اختصاص به تاریخ انبیاء و سرگذشت امم پیشین و حوادث عبرت‌آموز گذشته دارد. داستان‌های قرآن بر سه نوع است: 1ـ داستان‌های پیامبران که در بر گیرندۀ مراحل دعوت، معجزات آنان، موضع‌گیری‌های مخالفان و سرانجامِ مؤمنان و تکذیب‌کنندگان است؛ مانند داستان حضرت آدم(ع)، نوح(ع)، ادریس(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و پیامبر اسلام(ص). 2ـ داستان‌های مربوط به افراد و رویدادهای گذشته؛ مانند داستان طالوت و جالوت، فرزندان آدم، اصحاب کهف، قارون، اصحاب اخدود، اصحاب فیل و... که این داستان‌ها غالباً بیش از یک مرتبه تکرار نمی‌شوند. 3ـ داستان‌های مربوط به رویدادهایی که در زمان پیامبر(ص) واقع شده‌است؛ مانند جنگ‌های آن حضرت که در سوره‌های مختلفی از آن‌ها یاد شده‌است (ر.ک؛ حبیبی و دیگران، 1390: 38).

ساختار چینشی رکوع هفتم سورۀ هود مبتنی بر شیوۀ روایی بر اساس الگوی نوع اول است. در این رکوع که شامل آیات 69 تا 83 این سوره است، داستان فرشتگانی که نزد ابراهیم(ع) آمدند و آنگاه برای بشارت عذاب نزد قوم لوط(ع) رفتند، در قالب 14 آیه نقل شده‌است.

3. طرح و پیرنگ رکوع

کاسبرگی را در نظر بگیرید که چندین گلبرگ را نگه می‌دارد و مانع فروریختن آن‌ها و باعث جلوه‌گری گل می‌شود. طرح نیز همین وظیفه را دربارة حوادث داستان ایفا می‌کند و باعث اتصال وقایع پراکنده و مجزا می‌شود. طرح میان حوادث، رابطة عقلانی ایجاد می‌کند، حوادث را از آشفتگی بیرون می‌آورد، سِیر منطقی به آن‌ها می‌دهد و به داستان وحدت هنری می‌بخشد (ر.ک؛ یونسی، 1379: 112). طرح، داستان را پذیرفتنی و کامل می‌کند و با سایر عناصر ارتباط تنگاتنگ دارد. نطفة طرح، گاه در بستر گفتار، گاه در حوادث داستان و زمانی در شخصیت و انگیزه‌های وی ریخته می‌شود. دلایلی که برای انگیزة کردار و گفتار شخصیت‌ها و ایجاد حوادث آورده می‌شود، باید معقول باشد، چون هرچه عقلانی بودن طرح بیشتر باشد، داستان انسجام بیشتری دارد و هرچه کمتر باشد، داستان ضعیف‌تر و آشفته‌تر می‌شود. داستان‌نویس کاردان طرح را در کلّ اندام داستان حل و محو می‌کند و به خواننده فرصت نمی‌دهد که خطوط آن، یعنی روابط علّی بین رویدادهای داستان را به چشم ببیند و به گوش بشنود. طرح خوب و استادانه طرحی است که به اوج و نتیجه برسد (ر.ک؛ ایرانی، 1364: 165).

در باب قصۀ قرآنی باید دانست که ساختار هندسی و هنری ویژه‌ای دارد و بر اساس آن‌ها، جزئیات و اجزای داستان پیوندی زنده با یکدیگر دارند، به‌ گونه‌ای که این پیوند در تمام اجزای داستان مشاهده می‌شود و هر جزئی، مکمل جزء پیشین یا شرح و تفصیلی بر آن، با امری هماهنگ و متجانس با آن می‌باشد و سرانجام، همۀ اجزا تابع یک محور فکری واحد در راستای هدف فکری و تربیت کلّ سوره به‌کار رفته‌اند (ر.ک؛ بستانی، 1371: 76ـ158 و پروینی و دیباجی، 1378: 8).

بر اساس رابطۀ علّی و معلولی، اجزای داستان قوم لوط در قرآن پیوند زنده و محکمی با یکدیگر دارند، به ‌گونه‌ای که پیرنگ آن از یک سلسله حوادث منسجم، هماهنگ و لازم یکدیگر تشکیل شده‌است که حوادث آن کاملاً به یکدیگر نیازمند هستند. این قاعده در آیات 69 تا 83 سورة هود که به داستان قوم لوط اختصاص دارد، جاری است. در ابتدای رکوع، از داستان آمدن فرشتگان بشارت نزد ابراهیم(ع) و پذیرایی وی از ایشان یاد می‌شود (آیة 69). ابراهیم(ع) به ‌دلیل اینکه ایشان از خوردن گوسالۀ بریانی که برای ایشان تهیه کرده، امتناع می‌ورزند، بیمناک می‌شود (آیة 70). ایشان پس از مشاهدة ترس ابراهیم(ع)، خود را معرفی می‌تمایند و خود را فرشتگان فرستاده‌شده برای قوم لوط می‌دانند (آیة 70). همسر ابراهیم(ع) از این معرفی شادمان می‌شود و به وی بشارت تولد اسحاق داده می‌شود (آیة 71). خاطرنشان می‌گردد که معنا نمودن «ضحک» در آیة کریمه به «شادمانی» را از ترجمه‌های معاصر قرآن کریم (ر.ک؛ مکارم شیرازی: ذیل آیه) می‌توان استنباط کرد. اما برخی مفسران ذیل آیة کریمه، از «ضحک» همسر ابراهیم(ع) مطلب دیگری دریافت کرده‌اند. از جمله علامه طباطبائی ذیل آیة شریفه می‌نویسد:

«معنای آیه این است که ابراهیم(ع) داشت با مهمانان صحبت می‌کرد و مهمانان دربارة خوردن و نخوردن غذا با آن جناب بگومگو می‌کردند، در حالی که همسر آن جناب ایستاده بود و آنچه را که بین ابراهیم و مهمانان جریان می‌یافت، تماشا می‌کرد و هرگز چیز دیگری را تصور نمی‌کرد و دربارة چیز دیگری نمی‌اندیشید. در همین حال، ناگهان حالت حیض به او دست داد و بلافاصله فرشتگان او را به فرزنددار شدن بشارت دادند» (طباطبائی، 1374: ج 10: 482).

به دلیل کهولت سن، این بشارت موجب تعجب همسر ابراهیم(ع) می‌شود و از علت آن می‌پرسد (آیة 72). فرشتگان الهی این موضوع را خواست و فرمان خداوند و نیز رحمت و برکتی بر خاندان ابراهیم(ع) عنوان می‌کنند (آیة 73). پس از نقل بشارت، ابراهیم(ع) با فرشتگان الهی دربارة قوم لوط مجادله می‌کند (آیة 74). علت این مجادله، بردباری و دلسوزی وی است (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 10: 476) (آیة 75). به علت اینکه فرمان قطعی پروردگار مبنی بر عذاب قوم لوط فرارسیده‌است، از وی خواسته می‌شود از این درخواست صرف نظر نماید (آیة 76). به علت آگاهی لوط به ویژگی‌های قوم، زمانی که فرشتگان به خانۀ وی می‌آیند، احساس ترس و اندوه می‌کند؛ چراکه می‌داند ایشان پس از آگاهی، به قصد تعرض وارد خانۀ وی خواهند شد (آیة 77). به علت اینکه لوط با خصوصیات قوم‌ خود آشناست و می‌داند که ایشان قصد تعرض به مهمانان‌ او را دارند، از ایشان می‌خواهد با دخترانش ازدواج کنند و این موضوع برایشان پاک‌تر است (آیة 78). اما قوم به کلام وی اعتنایی نشان نمی‌دهند و خواستۀ خود را چیز دیگری می‌دانند (آیة 79). به‌ دلیل خواسته‌های شوم قوم لوط، وی درخواست یاری‌دهنده و پشتیبان محکم می‌کند (آیة 80). پس از این موضوع، فرشتگان عذاب خود را معرفی نموده، از لوط می‌خواهند به همراه خانواده‌اش شب‌هنگام از شهر خارج شوند (آیة 81). درپایان، قوم لوط به کیفر ستمکاری خود می‌رسند و عذاب الهی شامل ایشان می‌شود (آیات 82 و 83):

شماره

واقعة 1 (علت)

واقعة 2 (پیامد)

1

امتناع فرشتگان از تناول غذای ابراهیم(ع) و نگرانی ابراهیم(ع) از مشاهدة این صحنه.

معرفی شدن فرشتگان به ‌عنوان مأموران ابلاغ عذاب.

2

بشارت فرشتگان به تولد اسحاق(ع).

تعجب همسر ابراهیم(ع) به دلیل کهولت سن.

3

مجادلة ابراهیم(ع) با فرشتگان دربارة قوم لوط.

اثر نداشتن مجادله به دلیل قطعی بودن فرمان عذاب الهی.

4

آمدن فرشتگان نزد لوط(ع).

درخواست قوم لوط مبنی بر تعرض به فرشتگان و سرپیچی از درخواست ازدواج با دختران‌ او به دلیل تنافی با سنّت قومی (ر.ک؛ همان: 503).

5

درخواست لوط مبنی بر یاری و پشتیبانی.

معرفی فرشتگان عذاب و درخواست خارج شدن از شهر.

6

ستمکاری قوم لوط (رواج گناه لواط در میان قوم لوط و تبعیت نکردن از رسول الهی).

فرستادن عذابِ باران سنگ از آسمان.

4. زاویۀ دید

زاویۀ دید به موقعیتی گفته می‌شود که نویسنده نسبت به داستان اتخاذ می‌کند و دریچه‌ای است که پیش روی خواننده می‌گشاید تا او از آن دریچه و مجرای ‌خاص، حوادث داستان را ببیند و بخواند (ر.ک؛ مقدادی، 1378: 157). ما می‌توانیم دربارۀ آنچه دیگری می‌بیند یا دیده است، حرف بزنیم. در زندگی واقعی نیز واکنش ما نسبت به گویندگان و شیوۀ بیان آن‌ها متفاوت است. بارها اتفاق می‌افتد که مطلبی را از کسی بشنویم، ولی نپذیریم. اما همان مطلب از دهان شخص دیگری برای ما کاملاً پذیرفتنی باشد. بدین ترتیب، داستان‌نویسی که در پی بازآفرینی واقعیت است، می‌کوشد داستان را از نظرگاه شخصیتی نقل کند که تا جای ممکن آن را محتمل‌تر و پذیرفتنی‌تر بنماید و به بهترین نحو تأثیر واحدی را که مطمح دارد، در ذهن خواننده باقی بگذارد. به این نظرگاه که داستان را پذیرفتنی‌تر می‌کند، «زاویة دید» می‌گویند. در واقع، پدیده‌هایی که جهان خیال را می‌سازد، هرگز به خودی خود، بلکه از نظرگاه معیّن به ما عرضه می‌شود (ر.ک؛ تودورف، 1388: 32). در روایات داستانی یا راوی انسانی، معمولاً برای ایجاد کشش بیشتر، نیروهای دانای کُل محدود می‌شود؛ برای نمونه، گاه راوی تنها از دید یکی از شخصیت‌های روایت، وقایع را داوری می‌کند و یا فقط آنچه را شاهد یا شاهدان حوادث دیده‌اند، نقل می‌کند و عقاید و نظرات خود را در داستان دخالت نمی‌دهد (ر.ک؛ همان: 392ـ393). اما در داستان‌های قرآنی، هدف اصلی، ایجاد کشش و جذابیت نیست. هرچند در بسیاری از موارد، این خصوصیت به‌کمال در روایت وجود دارد. در بیشتر داستان‌های قرآنی، با وجود آنکه دانای کُل از همة اخبار و جزئیات آن آگاه است، اما تنها آن بخش از روایت بیان می‌شود که در راستای غرض دینی و پیام الهی است. همین قاعده در دیگر عناصر روایت‌های قرآن نیز دیده می‌شود و تنها جزئیاتی که مرتبط با موضوع، درون‌مایه و اندیشۀ روایت است، در اختیار مخاطب قرار می‌گیرد (ر.ک؛ آیت‌اللهی و دیگران، 1386: 4).

زاویۀ دید داستان ضیف ابراهیم(ع) و قوم لوط به‌ صورت سوم شخص مفرد یا زاویۀ دانای کُل (عقل کُل) است. در زاویۀ دید دانای کُل، سخنان شخصیت‌ها از زبان خداوند بازگو می‌شود. در این نمایان‌سازی گفتارها، ویژگی‌های درونی شخصیت‌ها، حالت‌های رفتاری آن‌ها در مقابل یکدیگر، بعضی از ویژگی‌های صحنه‌ها، روش گفتار و سخن گفتن آن‌ها با یکدیگر به‌خوبی نمایان می‌شود و «در چنین شرایط داستانی، فکری برتر از بیرون شخصیت‌های داستان را رهبری می‌کند و از نزدیک شاهد اعمال و گفتار آن‌هاست و از گذشته، حال و آیندۀ آن‌ها آگاه است. به این شیوۀ بازگویی، دید دانای کُل و عقل کُل می‌گویند» (میرصادقی، 1376: 239). زاویۀ دید دانای کُل در سراسر آیات رکوع هفتم سورة هود به‌کار رفته‌است، به ‌گونه‌ای که شیوۀ بیان در رکوع به‌صورت روایت‌گری است (= قال) و راوی انگار در صحنۀ ماجرا حاضر است و داستان را روایت می‌کند. خداوند متعال با انتخاب زاویۀ دید سوم شخص به‌راحتی اعمال و روحیات شخصیت‌ها را گزارش می‌دهد و از طرفی با تغییر زاویۀ دید، واقعی بودن داستان را ترسیم می‌کند. این، تغییر زاویة دید از دیدگاه دانای کُل و روایت سوم شخص است و به ‌طور کلّی، روایت سوم شخص بر گسترۀ داستان احاطه دارد؛ به‌ عنوان مثال، در آیۀ نخست رکوع می‌فرماید: Pوَ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَی قَالُوا سَلاَماً قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍO (هود/ 69). همان گونه که ملاحظه می‌شود، خداوند داستان را روایت می‌کند و بر آن احاطه دارد و غایب از صحنۀ داستان نیست. هنگامی که پردۀ داستان عوض می‌شود و به داستان لوط(ع) انتقال می‌یابد نیز این حضور تجلّی دارد: Pوَ لَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِی‌ءَ بِهِمْ وَ ضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قَالَ هَذَا یَوْمٌ عَصِیبٌO (هود/ 77). لذا خداوند متعال به عنوان دانای کُل، با شیوۀ روایت‌گری سوم شخص بر داستان احاطه دارد.

5. شخصیت‌پردازی

خلق عینی اشخاص تخیّلی در ادبیات داستانی را شخصیت‌پردازی می‌گویند (ر.ک؛ میرصادقی، 1376: 176). اما شخصیت‌پردازی به‌ شیوۀ متداول عبارت است از معرفی شخصیت‌ها با روایت مستقیم، شناساندن شخصیت از طریق گفتگو در قالب اعمال و کردار آن‌ها. بر این اساس، «شخصیت» فردی است که خواننده در خلال مطالعة داستان با خصوصیات جسمانی، روانی، عادات و اخلاق خاص و جایگاه اجتماعی ‌او به‌خوبی آشنا می‌شود (ر.ک؛ حنیف، 1384: 33). بسیاری از نظریه‌پردازان ادبیات داستانی دربارۀ اهمیت نقش شخصیت در داستان معتقدند: «مهم‌ترین عنصر منتقل‌کنندة تِم داستان و مهم‌ترین عامل طرح داستان، شخصیت داستان است» (یونسی، 1388: 2). برخی از پژوهشگران، مهارت داستان‌نویسی در ترسیم و پردازش شخصیت‌ها را معیار و ملاک بزرگی او می‌دانند؛ چراکه زمان، مکان و کنش، پیوندی محکم با شخصیت‌ها دارند و شاید بتوان گفت که شخصیت، بارزترین تجلّی نوآوری در روایت است؛ زیرا موجبات خارج شدن از آسیب سنّتی تک‌صدایی را فراهم می‌سازد (ر.ک؛ عبدالمحسن، 2011م.: 44).

شخصیت‌پردازی در رکوع هفتم سورة هود با تکیه بر گفتگو، اعمال و رفتار به دو روش مستقیم و غیرمستقیم صورت گرفته‌است. اشخاصی که به ‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم با ذکر برخی صفات از آن‌ها یاد شده، به شرح زیر است.

5ـ1. ابراهیم(ع)

طبق آیات این رکوع، شخصیت ابراهیم(ع) ویژگی‌های خاصی دارد. وی فردی مهمان‌نوار است (= شخصیت‌پردازی غیرمستقیم) (هود/ 69)، غذا نخوردن مهمان‌ها را نشانة خوبی نمی‌بیند و از آن نگران می‌شود (هود/ 70)، در سنّ کهولت به‌ سر می‌برد (هود/ 72)، به ‌دلیل خصایصی که در خود پرورش داده، رحمت و برکت الهی شامل حال‌ او می‌شود (هود/ 73)، فردی دلسوز، بردبار و رئوف است (آیة 74)، در مقابل درخواست خود مصرّ است: Pیَا إِبرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَاO (هود/ 76) از نظر زمانی، هم‌زمان با لوط(ع) است و عذاب قوم لوط در زمان حیات ابراهیم(ع) صورت گرفته‌است (هود/ 74).

5ـ2. همسر ابراهیم(ع)

نام او در داستان برده نشده‌است و از وی با عنوان PوَامْرَأَتُهُO (همسر ابراهیم(ع)) یاد شده‌است، فرشتگان الهی به او بشارت می‌دهند (هود/ 71)، همسر و مادر نبی الهی (ابراهیم و اسحاق) است و بنی‌اسرائیل از نسل وی متولد می‌شوند (هود/ 71)، دار کهولت سن است (هود/ 72)، در مقابل بشارت تولد فرزند در سن پیری تعجب می‌کند (هود/ 73)، به دلیل این تعجب، خداوند رحمت خود را بر ایشان یادآور می‌شود و مقام‌ او را بزرگ می‌شمارد (هود/ 73).

5ـ3. فرستادگان (فرشتگان)

مهمان‌های ابراهیم(ع) هستند. تعداد آنان مشخص نیست. فرشتگان بشارت برای ابراهیم(ع) و فرشتگان عذاب برای قوم لوط هستند. (ایفای دو نقش) به‌صورت بشر بر ابراهیم(ع) و همسرش تمثّل کرده‌اند (هود/ 69ـ70) و به همین دلیل، ابراهیم(ع) ایشان را نشناخت. در سراسر داستان حضور فعال دارند. به‌ سبب ماهیت خود نمی‌توانند از گوسالة بریانی که ابراهیم(ع) تدارک دیده‌است، تناول کنند (هود/ 70)، فقط مطیع امر پروردگارند (هود/ 76)، مورد رغبت قوم لوط قرار می‌گیرند، در سراسر داستان به‌ صورت بشر تمثّل دارند، فرمان الهی را بدون کم و کاست به لوط(ع) ابلاغ می‌کنند (= اطاعت) (هود/ 81) و طبق سیاق داستان به‌ صورت جنس مذکّر تمثّل یافته‌اند (هود/ 78).

5ـ4. لوط(ع)

در پردۀ دوم داستان (از آیة 77) وارد داستان می‌شود. از نظر زمانی، معاصر با ابراهیم(ع) است. از اینکه قوم‌ او مزاحم مهمان‌ها (فرشتگان) شوند، اندوهناک است (= مهمان‌نوازی) (هود/ 77)، برای حفظ آبرو و در راه مهمان‌نوازی، یا شاید برای هدایت‌پذیری قوم خود، از خانواده‌اش مایه می‌گذارد (= فداکاری) (هود/ 78) و در برابر قوم خود احساس تنهایی و بی‌یاوری می‌کند (هود/ 80).

5ـ5. قوم لوط(ع)

قومی لجوج و سرکش هستند و غرق در هواهای نفسانی شده‌اند. گرفتار گناه هم‌جنس‌بازی هستند و تمایلی به ازدواج ندارند (هود 77ـ79). همچنین، برای ارضای غرایز خود از هیچ تلاشی دریغ نمی‌ورزند، به ‌واسطۀ گناهانی که مرتکب شدند، مشمول عذاب الهی می‌شوند و عذابی از جنس سنگ برای ایشان نازل می‌گردد و نابودشان می‌سازد.

5ـ6. همسر لوط(ع)

تنها در آیة 81 از وی یاد شده‌است. شخصیتی نافرمان دارد و با قوم لوط(ع) شریک است؛ چراکه طبق آیة شریفه، به همان عذابی که قوم را شامل شد، گرفتار می‌شود. شخصیت وی نشان می‌دهد که حتّی در خانوادة انبیاء نیز افرادی نافرمان وجود دارند و از خانوادة انبیاء بودن هیچ‌ گونه برتری را به ‌همراه ندارد.

6. تحلیل ساختار بر مبنای کنش، حادثه و کشمکش

کشمکش، مقابلۀ دو نیرو یا دو شخصیت است که بنیاد حوادث را می‌ریزند (ر.ک؛ میرصادقی، 1376: 72). هرگاه خواسته‌ها، نیازها، سلیقه‌ها، انگیزه‌ها و عملکردهای یک شخصیت با خواسته‌ها، سلیقه‌ها، انگیزه‌ها و عملکرد شخصیت‌های دیگر در تعارض قرار گیرد، برخورد و کشمکش ایجاد می‌شود. در هر نوع داستان، به محض خلق شخصیت‌ها، کشمکش نیز به‌وجود می‌آید (ر.ک؛ آیت‌اللهی و دیگران، 1386: 11). جان پک در اهمیت عنصر کشمکش می‌گوید: «در یک اثر ادبی، همواره باید نوعی کشمکش وجود داشته باشد، در غیر این ‌صورت داستانی وجود نخواهد داشت. تشخیص تضاد اصلی یکی از سریع‌ترین راه‌های درک داستان است» (پک، 1366: 16) و «هیچ پدیده‌ای به حرکت درنمی‌آید، مگر آنکه تحت تأثیر نیرویی واقع شود و نیرویی که یک شخصیت را به حرکت وامی‌دارد، انگیزه است و انگیزه چیزی نیست جز به هم خوردن تعادل ارگانیزم و ایجاد آشفتگی در وضع آن‌ها» (مکی، 1371: 144).

بر اساس رکوع دوم سورۀ هود، داستان قوم لوط(ع) دارای دو کنش یا اتّفاق اصلی است که در دو پردۀ داستانی به ‌صورت جداگانه از آن‌ها یاد شده‌است. در هر دو کنش یا اتّفاق، فرشتگان (رُسل) نقش فعالی دارند، با این تفاوت که در کنش نخست، فرشتگان، مأمور بشارت تولد فرزند هستند و در کنش دوم، همان فرشتگان مأمور ابلاغ عذاب قوم لوط هستند. حوادث کنش نخست با محوریت ابراهیم(ع) و وقایع کنش دوم با محوریت لوط(ع) است.

حوادث نخستین‌کنش با محوریت ابراهیم(ع) (یکی از انبیای بزرگ الهی) که آیات 69 تا 76 سوره را شامل می‌شود، عبارتند از: 1ـ فرشتگان بشارت نزد ابراهیم(ع) می‌آیند و وی از ایشان پذیرایی می‌کند، اما ایشان را نمی‌شناسد (= کنش نشناختن فرشتگان) (هود/ 69).

2ـ به‌دلیل اینکه ایشان نمی‌توانند از غذا تناول کنند، ابراهیم(ع) دچار ترس و بیم می‌شود و این موضوع برایش عجیب می‌نماید. (کنش تعجب و ترس) (هود/ 70).

3ـ پس از مشاهدة این ترس، فرشتگان خود را معرفی می‌کنند (= کنش معرفی) (هود/ 70).

4ـ همسر ابراهیم(ع) با مشاهدۀ این صحنه خوشحال می‌شود و ایشان بشارت تولد اسحاق را بر وی می‌دهند (= کنش بشارت) (هود/ 71).

5ـ به‌دلیل کهولت سن، این موضوع برای همسر ابراهیم(ع) مایۀ تعجب می‌شود (= کنش تعجب) (هود/ 72).

6ـ این موضوع رحمت و برکتی از سوی خدا برای خاندان ابراهیم(ع) عنوان می‌شود (هود/ 73).

7ـ فرشتگان بشارت، رسالت دیگر خود را که ابلاغ پیام عذاب قوم لوط است، بر ابراهیم(ع) ابراز می‌کنند و وی به دلیل بردباری و رأفت از ایشان می‌خواهد که از این کار صرف‌نظر نمایند (= کنش مجادله) (هود/ 74 و 75).

8ـ در پایان، فرشتگان این موضوع را فرمان قطعی پروردگار و بازگشت‌ناپذیر عنوان می‌کنند (هود/ 76).

 

حوادث کنش دوم با محوریت لوط(ع) (یکی از انبیای هم‌عصر ابراهیم(ع)) عبارت است از:

1ـ به ‌دلیل تمثّل فرشتگان در قالب بشر، لوط(ع) ایشان را نمی‌شناسد، اما به دلیل سابقۀ سوء (= هم‌جنس‌بازی) قوم خود نگران می‌شود که به مهمانانش تجاوز شود (= کنش آمدن فرشتگان نزد لوط(ع)) (هود/ 77).

2ـ نگرانی لوط(ع) به واقعیت مبدّل می‌شود و قوم لوط به قصد تعارض به مهمانان بر وی وارد می‌شوند. وی از ایشان می‌خواهد تا با دخترانش‌ ازدواج کنند و از درخواست خود صرف‌نظر کنند، اما ایشان به این گفته اعتنایی نشان نمی‌دهند (= کنش تعرض) (هود/ 78ـ79).

«در روایتی می‌خوانیم که خداوند به فرشتگان دستور داده بود که تا این پیامبر سه بار شهادت بر بدی و انحراف این قوم ندهد، آن‌ها را مجازات نکنند (یعنی حتی در اجرای فرمان خدا نسبت به یک قوم گناهکار باید موازین یک دادگاه و محاکمة عادلانه انجام گردد!) و این رسولان شهادت لوط را در اثنای راه سه بار شنیدند. در پاره‌ای از روایات آمده که لوط آن‌قدر مهمان‌های خود را معطل کرد تا شب فرارسید، شاید دور از چشم آن قوم شرور و آلوده بتواند با حفظ حیثیت و آبرو از آنان پذیرایی کند، ولی چه می‌توان کرد. وقتی که دشمن انسان در درون خانه‌اش باشد» (مکارم شیرازی، 1371: ج 9: 180).

3ـ پس از اظهار ناراحتی لوط(ع) فرشتگان عذاب خود را معرفی نموده، از وی می‌خواهند به همراه خانوادۀ خود شب‌هنگام از شهر خارج شوند (= کنش معرفی) (هود/ 80ـ81).اینکه فرشتگان با متعرضان چه کردند، در این قسمت از بیانات قرآن نیامده‌است، اما با مراجعه به تفاسیر می‌توان تفصیل این برخورد را دریافت؛ به ‌عنوان نمونه، در تفسیر روض‌الجنان آمده‌است:

«فریشتگان چون جزع لوط دیدند و درماندگی او و تعزّز و تغلّب آن ظالمان، گفتند: یا لوط! رها کن میان ما و میان ایشان، که ما رسولان خداییم. [ایشان] به تو نرسند و به تو هیچ نتوانند کردن. لوط(ع) در بگشاد و ایشان آهنگ آن فریشتگان کردند، جبریل(ع) از خدای دستوری خواست در عذاب و هلاک ایشان، و دستوری یافت، برخاست ـ بر آن صورت که او هست ـ و پرها برافراخت و او دو پَر دارد منظوم به انواع جواهر و یواقیت، و او روشن‌دندان، پهن‌پیشانی، بزرگ‌سَر، سپیدروی، سبزپای بود و یک پَر بر روی ایشان زد، همه را کور کرد، و ذلک قوله: فَطَمَسْنا أَعْینَهُمْ... . ایشان بانگ‌داران از آن سرای بیرون آمدند، با چشم‌های کور، و هیچ گونه راه نمی‌دیدند» (ابوالفتوح رازی، 1408 ق.، ج 10: 313).

4ـ فرمان عذاب بر قوم لوط(ع) می‌رسد و این شهر به واسطۀ نزول عذاب سنگ آسمانی از بین می‌رود (= کنش نزول عذاب) (هود/ 82ـ83).

 

7. گفتگو

عنصر گفتگو، روح دمیده‌شده در کالبد یک داستان است. بدون این روح، مجموعۀ واژه‌های قصه، همچون توده‌ای از سنگ جلوه می‌کند. گوناگونی و رنگارنگی در گفتگو به حرکت‌های قصه، زیبایی و وقار می‌دهد. گفتگو هرچند ظاهری ساده دارد، از باطنی پیچیده و بسیار ظریف بهره می‌برد (ر.ک؛ حسینی، 1377: 193). گفتگو بر لحن داستان نیز تأثیر می‌گذارد؛ یعنی حالت‌های روانی اشخاص را هنگامی که می‌خواهند موقعیت پیش‌بینی‌شدۀ خویش را در داستان اشغال کنند، نشان می‌دهد (ر.ک؛ یونسی، 1388: 367).

داستان‌های قرآن چنان هنرمندانه از این عنصر بهره گرفته‌اند که در گفتگوهای داستانی، طراوت و جریان مدام زندگی دیده می‌شود. گفتگوی داستانی در پردازش شخصیت‌ها و معرفی آنان به مخاطب نقش اساسی دارد (فروردین، 1387: 136). گفتگو در داستان ضیف ابراهیم(ع) طبق رکوع هفتم هود نقش برجسته‌ای دارد. گفتگو شامل دو پرده است. در پردۀ نخست، به گفتگوی میان فرشتگان و ابراهیم(ع)، فرشتگان و همسر ابراهیم(ع) تأکید شده‌است. پردۀ دوم گفتگو شامل گفتگوی فرشتگان با لوط(ع) و گفتگوی لوط(ع) با قوم ‌اوست.

ابتدای گفتگو با تحیت و سلام فرشتگانی که نزد ابراهیم(ع) آمده‌اند، آغاز می‌شود: Pوَ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَی قَالُوا سَلاماً قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍO (هود/ 69). پس از تعجب و ترس ابراهیم(ع)، فرشتگان به گفتگو با وی می‌پردازند و خود را معرفی می‌کنند: Pقَالُوا لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَی قَوْمِ لُوطٍO (هود/ 70). فرشتگان با همسر ابراهیم(ع) گفتگو می‌کنند و بشارت تولد اسحاق(ع) را می‌دهند: Pفَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یعْقُوبَO (هود/ 71). همسر ابراهیم(ع) به‌ دلیل تعجب از این بشارت، با فرشتگان گفتگو می‌کند: Pقَالَتْ یَا وَیْلَتی أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هَذَا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هَذَا لَشَی‌ءٌ عَجِیبٌO (هود/ 72). فرشتگان خطاب بر وی این موضوع را خواست و مشیت الهی می‌دانند: Pقَالُوا أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌO (هود/ 73). پس از بشارت تولد فرزند، ابرهیم(ع) با فرشتگان دربارة قوم لوط به مجادله و گفتگو می‌پردازد: Pفَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَ جَاءَتْهُ الْبُشْرَی یُجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍO (هود/ 74). فرشتگان خطاب بر وی، امر عذاب را فرمانی الهی و بازگشت‌ناپذیر می‌دانند: Pیَا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍO (هود/ 76).

پس از آنکه فرشتگان نزد لوط(ع) می‌روند، قوم لوط(ع) به قصد تجاوز بر ایشان وارد می‌شوند. حضرت لوط(ع) خطاب به ایشان، درخواست ازدواج و ارضای غرایز به ‌واسطۀ دختران خود را به قوم خود می‌دهد، اما ایشان به این درخواست اعتنایی نمی‌کنند: Pقَالَ یَا قَوْمِ هَؤُلاَءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لاَ تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشیدٌ *قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نُریدُO (هود/ 78ـ79). لوط(ع) خطاب به ایشان، درخواست یاری‌کننده و پشتیبان می‌نماید: Pقَالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلَی رُکْنٍ شَدِیدٍO (هود/ 80). پس از این درخواست، فرشتگان الهی در گفتگویی با لوط(ع) خود را معرفی می‌نمایند و از وی درخواست‌هایی دارند: Pقَالُوا یَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّک لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ لاَ یَلْتَفِتْ مِنْکمُْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَک إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَریبٍO (هود/ 81).

8. صحنه‌پردازی

زمان و مکانی را که در آن عمل داستانی صورت می‌گیرد، «صحنه» می‌گویند و در هر روایت، کارکردی جداگانه دارد. گاهی صحنه ممکن است اثری بسیار نیرومند بر شخصیت‌های داستان داشته باشد، یا بازتاب عمل و شخصیت‌های روایت باشد و یا متضمن معنایی عمیق و گسترده باشد (ر.ک؛ میرصادقی، 1376: 449ـ450). مهم‌ترین اجزای صحنه عبارتند از: زمان و مکان. دو مقولۀ زمان و مکان در داستان، به‌ عنوان ظرفی که رویدادها در آن اتفاق می‌افتد و شخصیت‌ها به کنش می‌پردازند و فردیت می‌یابند، از پیوند ناگسستنی برخوردارند و به‌ نوعی لازم و ملزوم یکدیگرند. در اهمیت عنصر صحنه و زمینۀ داستانی باید گفت: «اگرچه در روایات نوشتاری، شرح و بسط زمینۀ داستانی نسبت به واقعه و شخصیت لزوم کمتری دارد، ایجاد زمینۀ داستانی روشن و مشخص برای بیشتر خوانندگان اولویت روان‌شناختی بسیاری دارد. هنگام خواندن روایت دوست داریم بدانیم کجا هستیم و به‌ دنبال نشانه‌های زمانی و مکانی واضحی از زمان و مکان یک واقعه هستیم» (تولان، 1386: 164ـ165).

8ـ1. زمان

زمان در سیر حوادث داستانی و رشد و نمو آن تأثیر بسزایی دارد. خارج شدن قصه از محدودۀ زمان سبب می‌شود که حادثه را عاری از حرکت و زندگی گرداند. آن را به درختی تبدیل می‌کند که از ریشه‌هایش جدا شده‌است. چنین درختی شاخ و برگ نمی‌گستراند و ثمره نمی‌دهد. ازاین‌رو، داستان موفق به عنصر زمان توجه خاصی نشان داده، به تناسب فضا و سبک، آن را پررنگ یا کم‌رنگ می‌کند. البته این امر به این معنا نیست که به‌کارگیری عنصر زمان و بهره‌گیری آن در داستان‌نویسی قاعدۀ مشخص و یا اسلوب شناخته‌شده‌ای داشته باشد. زمان تنها به مانند ابزاری در دست هنرمند است که متناسب با ویژگی حوادث داستان، رنگی از زمان را به‌کار می‌گیرد (ر.ک؛ الخطیب، 1975م.: 83).

در میان تمام روایت‌شناسان، ژرار ژانت تأمّلی بسیار بر زمان روایت داشته‌است و حاصل آن، بیان نظریۀ زمان‌مندی روایت است. به اعتقاد ژنت، یک زمان تقویمی وجود دارد که حوادث بر اساس ترتیبی مشخص در پی هم حادث می‌شوند، اما در داستان، این سیر منظّم دچار درهم‌ریختگی می‌شود. او این آشفتگی را زمان‌پریشی می‌نامد. از نظر ژنت، وظیفۀ محقّق است که زمان‌پریشی‌ها را بشناسد و داستان را به شکل اصلی آن تصور کند (ر.ک؛ ریمون‌کنان، 1387: 64).

در داستان‌های قرآنی، از جمله داستان قوم لوط، زمان نقش مهمی را ایفا می‌کند و به داستان پویایی خاصی می‌بخشد. پس از گذشت مدت زمانی کم از ورود مهمان‌ها، ابراهیم(ع) به‌ عنوان پذیرایی برای ایشان گوسالۀ بریانی می‌آورد (هود/ 69). ایجاد ترس زمانی اتفاق می‌افتد که مهمان‌ها غذای ابراهیم(ع) را تناول نمی‌کنند (هود/ 70). بشارت تولد فرزند به همسر ابراهیم(ع) زمانی اتّفاق می‌افتد که فرشتگان خود را معرفی می‌کنند و موجب شادی وی می‌شوند (هود/ 71). داستان زمانی اتّفاق افتاده‌است که ابراهیم(ع) و همسرش کهنسال بوده‌اند (هود/ 72). مجادلۀ ابراهیم(ع) دربارة قوم لوط، پس از بشارت تولد فرزند به وی اتفاق می‌افتد (هود/ 74). از نظر زمانی، پردۀ دوم داستان با پردۀ اوّل فاصلۀ زیادی ندارد، به ‌گونه‌ای فرشتگان بشارت، پس از بشارت تولد فرزند، به سوی قوم می‌روند و به‌ صورت فرشتگان عذاب ایفای نقش می‌کنند. حضرت لوط(ع) زمانی را که فرشتگان نزد وی می‌آیند، بسیار سخت عنوان می‌کند؛ چراکه می‌ترسد قوم‌ او نزد مهمان‌ها وی را رسوا سازند و برای مهمان‌ها مزاحمت ایجاد کنند (هود/ 77). قوم لوط(ع) در زمان‌های قبل، کارهای زشتی انجام می‌دادند و به همین دلیل، لوط(ع) برای مهمان‌های خود نگران شد (هود/ 78). فرشتگان عذاب از لوط(ع) می‌خواهند شب‌هنگام به همراه خانوادۀ خود از شهر خارج شود؛ چراکه وعدة عذاب صبح فردا محقّق می‌شود (هود/ 81) و در پایان، زمانی که فرمان عذاب فرامی‌رسد، بارانی از سنگ بر ایشان نازل می‌شود و هلاک می‌گردند (هود/ 82).

8ـ2. مکان

مکان در داستان به هر شکلی که باشد، همان مکان عالم واقع نیست، حتّی اگر با نام‌های موجود در جهان واقع نامیده شود؛ زیرا مکان پردازش‌شده در داستان، یک عنصر هنری به ‌شمار می‌آید. مکان داستان لفظی و خالی است؛ یعنی جایی است که زبان، آن را برای برآورده ساختن اهداف تخیلات داستانی و مستلزمات آن پدید آورده‌است (ر.ک؛ الفیصل، 1995م.: 251). بنابراین، متن روایی از طریق واژگان، مکان تخیلی را خلق می‌کند که دارای اصول ویژه و ابعاد شناخته‌شدۀ خود است (ر.ک؛ قاسم، 1985م.: 74). حتّی می‌توان گفت مکان فنی و هنری پیش از اینکه با واقعیت پیوند داشته باشد، با آن فاصله دارد و تنها عامل اتصال میان این دو، قوۀ تخیل است. پیاپی شدن ظهور مکان‌ها در داستان، فضایی شبیه به فضای جهان واقع می‌آفریند و همین موجب ورود داستان به گسترۀ احتمالات و ابهامات می‌شود (ر.ک؛ یعقوب، 2004م.: 252). مکان، مجموعه‌ای از روابط، نگرش‌ها و دیدگاه‌های به هم پیوسته و منسجم است که فضای داستانی را می‌سازد. مکان به همان اندازه منظم و سازمان‌یافته‌است که دیگر عناصر داستان به نظم رسیده‌است. ازاین‌رو، مکان در دیگر عناصر داستان مؤثر است، نفوذ و حضور آن‌ها را تقویت می‌کند و اهداف نویسنده را روشن می‌سازد (ر.ک؛ بحراوی، 1990م.: 32).

عنصر مکان نیز به ‌عنوان یکی از گونه‌های صحنه‌پردازی در رکوع هفتم سورة هود تجلی دارد. در این آیات، سخن صریحی از مکان وقوع داستان به میان نیامده‌است، اما می‌توان طبق قرائن تشخیص داد که مکان وقوع پردۀ نخست داستان (ضیف ابراهیم(ع)) و پردۀ دوم (قوم لوط) متفاوت است. فرشتگان از مکانی بالاتر به صورت بشر به مکانی پایین‌تر به‌صورت بشر تمثّل یافته‌اند و در پردۀ نخست داستان، مهمان بیت ابراهیم(ع) و در پردۀ دوم، مهمان خانۀ لوط(ع) شده‌اند. خانوادۀ لوط(ع) شب‌هنگام از شهر خود خارج می‌شوند و به مکانی دیگر می‌روند.

9. استنتاجات تربیتی از محتوا و درون‌مایۀ داستان

درون‌مایه و محتوا به‌ عنوان یک عنصر اصلی و مسلط در داستان، موقعیت‌های داستان را به یکدیگر پیوند می‌دهد؛ به بیانی دیگر، درون‌مایه همان فکر و اندیشۀ حاکمی است که نویسنده در داستان اعمال می‌کند (ر.ک؛ میرصادقی، 1376: 42). درون‌مایۀ تربیتی و محتوایی داستان حضرت آدم(ع) به تفکیک عناصر حاضر در صحنۀ داستان عبارت است از:

* ابراهیم(ع): به محض ورود مهمان‌ها به پذیرایی از ایشان می‌پردازد و انتظار دارد از پذیرایی وی استفاده شود (= روحیۀ مهمان‌نوازی). در مقابل لجاجت کافران، بردبار و برای مردم دلسوز است (= روحیۀ رأفت). به دلیل اسوه بودن ابراهیم(ع) (ر.ک؛ الممتحنه/4)، خصوصیات مذکور می‌تواند مورد توجه جویندگان سعادت قرار گیرد.

* ملائکه: فرمان‌پذیر امر پروردگارند و فرمان الهی را بدون کم‌و‌کاست ابلاغ می‌کنند، همان‌ گونه که فرشتگان هرچه فرمان دادیم، مطیع‌اَند (هود/ 70 و 81)، انسان نیز باید در راستای اطاعت امر پروردگار پیش رود.

* لوط(ع): همانند ابراهیم(ع) ویژگی مهمان‌نوازی دارند (هود/ 77 و 78) (مهمان‌نوازی از خصوصیات انبیاء است)، دارای روحیۀ ایثار و از خودگذشتگی است (هود/ 78)، فردی آبرومند است و برای حفظ آبرو از جان و دل مایه می‌گذارد (هود/ 78).

* همسر لوط: قرآن کریم وی را از خاندان لوط(ع) جدا می‌داند. نزد خداوند حتّی از خاندان انبیاء بودن فضیلت محسوب نمی‌شود و ملاک برتری تنها اعمالی است که انجام داده‌اند. به همین دلیل، همسر لوط(ع) نیز به عذاب خداوند دچار می‌شود.

* قوم لوط: از حدود الهی تجاوز کرده، هوسباز و سرکش هستند. گناه عمده و ویژۀ ایشان هم‌جنس‌بازی است. به سبب همین گناه بزرگ و گناهان دیگر، عذاب سختی همچون باران سنگ شامل حال ایشان می‌شود. لذا باید دانست تعدّی از حدود الهی عواقب جبران‌ناپذیری به‌ دنبال دارد.

نتیجه‌گیری

در مکتب ساختارگرایی، همة اجزاء و اعضای اثر هنری پیوندی ناگسستنی دارند که بدون تعامل و همکاری اجزاء این هدف محقق نمی‌شود. آنچه حائز اهمیت فراوانی است، همان ارتباط و هماهنگی اجزاء در کلیتی منسجم با یکدیگر است، به ‌طوری که اگر این همکاری موجود نباشد، ساختار مختل و فاقد ارزش خواهد شد. در این پژوهش، ساختار روایت ضیف ابراهیم(ع) و قوم لوط(ع) در رکوع هفتم سورۀ هود بررسی و وابستگی اجزای این داستان اثبات شد. مطالعۀ موارد مذکور، نتایج و دستاوردهایی را نشان داده‌است که عبارتند از:

1. بررسی شخصیت‌های داستان نشان‌دهندۀ واقعی و برحق بودن تمام اشخاص حاضر در صحنه است و در داستان نیز اثری از مبالغه و تخیّل وجود ندارد.

2. به دلیل کارکرد تربیتی قصص قرآنی، در مواردی، داستان به صورت کلّی نقل، و جزئیات آن وانهاده شده‌است.

3. طرح و پیرنگ رکوع مبتنی بر رابطۀ علت و معلول است و حوادث به هم پیوسته به ‌صورت متوالی و با حفظ ترتیب زمانی نقل شده‌است.

4. زاویۀ دید در رکوع هفتم هود به ‌صورت سوم شخص مفرد است. راوی داستان در صحنه حاضر است (= خداوند) و به ‌عنوان دانای کُل، روایت را نقل می‌کند.

5. شخصیت‌های حاضر در داستان، ابراهیم(ع)، همسر ابراهیم(ع)، فرشتگان، لوط(ع)، همسر لوط(ع) و قوم لوط هستند که هر یک از ایشان ویژگی‌های خاصی دارند و در هر یک از پرده‌های داستان ایفای نقش می‌کنند. بیشترین نقش را در داستان، شخصیت ملائکه دارند که در پردۀ نخست داستان، نقش فرشتگان بشارت و در پردۀ دوم، نقش فرشتگان عذاب را ایفا می‌سازند.

6. دو کنش و اتفاق اصلی در رکوع وجود دارد. کنش اوّل، بشارت به ابراهیم(ع) است. کنش دوم نیز خبر نزول عذاب برای قوم لوط(ع) است. محوریت هر دو کنش، ملائکه هستند و نحوۀ برخورد با ملائکه، گره‌ها و اتفاقات داستان را تشکیل می‌دهند.

7. طبق رکوع و بیانات رضوی، گفتگوهایی میان ابراهیم(ع) و فرشتگان، همسر ابراهیم(ع) و فرشتگان، فرشتگان و لوط(ع)، لوط(ع) و قوم‌ او صورت گرفته که صحنه‌پردازی‌های داستان را تشکیل می‌دهد.

8. زمان و مکان وقوع حوادث مبهم است. در همین اندازه می‌توان دانست که زمان و مکان وقوع دو پردۀ داستان با یکدیگر متفاوت است.

9. اهداف تربیتی و هدایتی، مهم‌ترین هدف نقل قصص قرآنی است که این هدف در قصۀ حضرت لوط(ع) نیز تجلی دارد و هر یک از عناصر قصه، با هدف تربیتی خاصی ایفای نقش می‌کنند.

پی‌نوشت

1. مراد از «ضیف ابراهیم» ملائکة مکرمی است که برای بشارت به او و اینکه به‌زودی صاحب فرزند می‌شود و برای هلاکت قوم لوط فرستاده شدند. اگر آنان را «ضیف: مهمان» نامیده، برای این بوده که به‌صورت مهمان بر او وارد شدند (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 12: 266).

رود. انسان همواره اندیشه‌های خود را در قالب هنر ریخته‌است و آن‌ها را به دیگران منتقل کرده‌است. جلوه‌های هنری را در تمام ظواهر هستی و شئون عالم می‌توان دید و حاکی از نظم و هماهنگی، ظرافت و زیبایی نظام هستی است. به همین سبب،  قرآن برای عمق بخشیدن به مقصود مورد نظر خود از شیوۀ هنری بیان قصه سود برده‌است و تعالیم قرآنی در قالبی کاملاٌ هنری ارائه شده‌است.

 

بی‌شک میان داستان‌های قرآن و داستان بشری، تفاوت جوهری و ماهوی وجود دارد؛ چراکه داستان‌های بشری برگرفته از فکر و اندیشة محدود بشری است، اما داستان‌های قرآن کریم، سخن خداوند متعال است و آنچه از ذات خداوند سرچشمه می‌گیرد، عاری از عیب و نقص و نیز عرضۀ یک تصویر کاملاً واقعی و صادق آن حوادث و سرگذشت‌های عبرت‌آمیزی است که آن حوادث روزی اتفاق افتاده‌است. این موضوع از آیات قرآن کریم مانند آیة 27 سورة مائده که قصص قرآنی را حق می‌دانند Pوَ اتُلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ ابْنَی آدَمَ بِالْحَقO و نیز آیاتی که قصص قرآنی را «احسن القصص» معرفی می‌کنند، مانند آیة سوم سورة یوسفPنَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا القرآنO اثبات‌شدنی است. اما «ضمن تعقیب آن هدف اصلی، گاه مناسبتی ایجاب می‌کند که داستان برگزیده‌ای به اندازه، شیوه، تناسب و بازیابی هنر راستین ایراد شود، لیکن نه بر اساس خیال‌پردازی و قصه‌آفرینی، بلکه بر اساس ابتکار و آفرینش هنری در چگونگی گزارش و یا با اتکای به واقعیت‌های قاطع و تردیدناپذیر» (شاذلی، 1361: 103). ازاین‌رو، می‌توان بسیاری از جنبه‌های ساختاری متعارفِ ادبیات داستانی را در داستان‌های قرآنی و از جملة آن‌ها، داستان حضرت لوط(ع) تشخیص داد و ارزیابی کرد.

در این نوشتار، با انتخاب روایت ضیف ابراهیم(ع) و حضرت لوط(ع) در رکوع هفتم سورۀ هود (آیات 69ـ83)، ساختار و عناصر این داستان بررسی می‌شود تا کوششی در راستای آشنایی با کارکرد و نقش قصص قرآنی در هدایت باشد.

خاطرنشان می‌شود تحلیل ساختارگرایانه درصدد کشف ساختار اثر ادبی یا درصدد کشف نظام متن است. با کشف این نظام، ناقد دیگر از معنای متن و یا دلالت قطعی آن روی برمی‌تابد. لذا از جمله اهداف این نوع تحلیل، کشف معانی متعدد در آثار ادبی است. ساخارگرایان معتقدند پایبندی به تک‌معنایی، ساده‌اندیشی است و باید اثر ادبی را اثری منفتح و باز دانست که ظرفیت پذیرش تعدد معانی را داشته باشد (ر.ک؛ فضل، 1998م.: 200)؛ زیرا ادبیات ذاتاً این خصیصه را دارد که حامل چند معنی باشد و ابهام‌آفرینی کند. البته این آرا پیوندی تنگاتنگ با علم هرمنوتیک جدید دارد؛ چراکه متن را از سیطرة تک‌معنایی رهایی می‌بخشد و آفاق گسترده‌‌تری برای کشف معنای دیگر بر آن مترتب می‌داند (ر.ک؛ رضایی و محمودی، 1390: 52).

پرسش اصلی پژوهش حاضر ار می‌توان بدین گونه ذکر کرد:

ـ ساختار روایت ضیف ابراهیم(ع) و حضرت لوط(ع) بر پایۀ رکوع هفتم سورۀ هود چگونه است؟

در راستای پاسخگویی به این پرسش، پژوهش حاضر به بررسی ساختاری آیات 69 تا 83 سورۀ هود و عناصر داستانی آن می‌پردازد. نوشتار حاضر که از زمرة پژوهش‌های بنیادین است، با روش توصیفی‌ـ تحلیلی موضوع را بررسی می‌کند. یادآوری می‌شود:

«رکوعات که همان واحدهای موضوعی درون ‌سوره‌های قرآن است، با علامت «ع» در مصاحف قرآنی تعیین شده‌است و پیشینۀ تاریخی کهنی دارد، اما در برخی چاپ‌های قرآن کریم در قرن اخیر، به ‌علت توجه نکردن به اهمیت این تقسیم‌بندی، این علامت حذف شده‌است و در برخی نسخه‌ها و چاپ‌های قرآن نیز به دلیل کم‌توجهی به آن در بعضی قسمت‌ها فراموش و یا احیاناً جابه‌جا نهاده شده‌است. رکوعات قرآنی درصدد مطرح کردن روش خوانش و چگونگی فهم و ارتباط موضوعی آیات قرآن است. واحدهای موضوعی (رکوعات) جنبۀ موضوعی دارند و هر واحد موضوعی در مقام بیان یک موضوع است و واحدهای موضوعی آغاز و انجام موضوعی دارند. در عین حال، یکی از اعجازهای قرآن از نظر ساختار متن آن است که با هر کلمة کلیدی مرتبط با هر موضوعی به سراغ این واحدهای موضوعی بیاییم، ما را در راستای همان موضوع قدم‌هایی به جلو پیش خواهند برد و هدایت خواهند کرد» (مرادی زنجانی، 1385: 57).

رکوع هفتم هود که شامل آیات 69 تا 83 این سوره است، به بیان روایت خلقت آدم(ع) اختصاص دارد و ساختار آن بر اساس الگوی نقل قصص یا روایت است. ارزش فهمی خاصی که رکوعات قرآنی به دست می‌دهد، با فهم موضوعی مفسران متفاوت است، به‌ویژه بسیاری از مفسران پیرامون تقسیم‌بندی داستان در آیات سورة هود، تقسیم‌بندی و فهمی متفاوت با رکوعات قرآنی ارائه کرده‌اند.

1. پیشینۀ پژوهش

تاکنون مطالعات متنوعی روی ساختار قصص قرآنی انجام شده‌است؛ به‌عنوان مثال، حرّی (1388) زمان و مکان روایی را در قصص قرآنی بررسی کرده‌است. او با اشاره به دیدگاه ژرار ژنت، این مفاهیم را ذکر نمونه‌هایی از قصص قرآنی تبیین می‌کند و نتیجه می‌گیرد که «ویژگی‌های زمان و مکان روایی با قصص قرآنی همخوانی دارد. در واقع، قصص قرآنی ضمن تعقیب هدف اصلی، هرگاه مناسبتی ایجاب می‌کند، گلچینی از حوادث سطح داستان را به اندازه و به شیوه‌ای مناسب در سطح متن ذکر می‌کند» (حری، 1389: 77).

همچنین، داستان‌های قرآنی، در قالب کتاب‌ها و مقالاتی از جانب پژوهشگران بررسی شده‌اند؛ پژوهش‌هایی مانند «التصویر الفنی فی القرآن» از سید قطب، «تحلیل عناصر ادبی و هنری داستان‌های قرآنی» از خلیل پروینی، «تحلیل عناصر داستانی قصة حضرت یوسف(ع) در قرآن کریم» از حبیب‌الله آیت‌اللهی، «تصویر هنری داستان حضرت آدم(ع) در قرآن کریم» از مرضیه زارع زردینی، «مروری بر هشت پردة داستان حضرت لوط(ع)، تکرار یا تکمیل» از معروف یحیی و... . اما باید توجه داشت که پژوهشی تاکنون به‌ صورت اخص به ساختارشناسی داستان ضیف ابراهیم(ع)1 و قوم لوط(ع) بر پایۀ یکی از رکوعات قرآنی انجام نشده‌است.

همچنین، پیرامون پیشینۀ بررسی رکوعات قرآنی و محتوای آن‌ها باید گفت تنها تفسیری که رکوعات را به ‌طور جدّی و با دقت تمام ملاک تقسیم قرار داده‌است و آیات را منطبق با تقسیمات رکوعات تفسیر نموده، تفسیر کابلی است که حدود دو قرن پیش در هفت جلد (منطبق با هفت حزب قرآن کریم) به همت استاد محمود حسن دیوبندی از علمای هندی و به زبان اردو تدوین شده‌است. این تفسیر که به زبان فارسی نیز ترجمه شده، یک متن درسی است و چه بسا به‌ سبب همین درسی بودن، بر اساس رکوعات تنظیم شده‌است.

امّا در زمینة بررسی و تحلیل ابعاد مختلف رکوعات قرآنی، محتوای آن‌ها و نقش آن‌ها در فهم قرآن تاکنون پژوهش مستقلی جز دو مقاله زیر یافت نشد:

ـ زارع زردینی، احمد. (1395). «بررسی نظم سوره‌های قرآن: کوششی در جهت کشف نظم در سورة یاسین». تفسیر و زبان قرآن. د 5. ش 1. صص 29ـ46.

ـ علی‌پور، میثم و علی‌اصغر سعد‌آبادی. (1391). «تأملی بر دلالت تفسیر سوره‌شناختی آیة 35 از سورة احزاب بر یک الگوی توسعه و پیشرفت اجتماعی». پژوهش‌های میان‌رشته‌ای قرآن کریم. س 5. ش 1. صص 35ـ60.

2. ساختار چینشی رکوع هفتم سورة هود

رکوع هفتم سورۀ هود که آیات 69 تا 83 این سوره را شامل می‌شود، مبتنی بر الگوی نقل روایت یا داستان پیرامون جریان ضیف ابراهیم(ع) و قوم لوط(ع) است. شیوۀ روایت‌گری و بهره‌گیری از داستان، یکی از شیوه‌های هنری مؤثر در القای آموزه‌های دینی و پیام‌های قرآن کریم است؛ داستان‌هایی که قسمت عمدۀ آن اختصاص به تاریخ انبیاء و سرگذشت امم پیشین و حوادث عبرت‌آموز گذشته دارد. داستان‌های قرآن بر سه نوع است: 1ـ داستان‌های پیامبران که در بر گیرندۀ مراحل دعوت، معجزات آنان، موضع‌گیری‌های مخالفان و سرانجامِ مؤمنان و تکذیب‌کنندگان است؛ مانند داستان حضرت آدم(ع)، نوح(ع)، ادریس(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و پیامبر اسلام(ص). 2ـ داستان‌های مربوط به افراد و رویدادهای گذشته؛ مانند داستان طالوت و جالوت، فرزندان آدم، اصحاب کهف، قارون، اصحاب اخدود، اصحاب فیل و... که این داستان‌ها غالباً بیش از یک مرتبه تکرار نمی‌شوند. 3ـ داستان‌های مربوط به رویدادهایی که در زمان پیامبر(ص) واقع شده‌است؛ مانند جنگ‌های آن حضرت که در سوره‌های مختلفی از آن‌ها یاد شده‌است (ر.ک؛ حبیبی و دیگران، 1390: 38).

ساختار چینشی رکوع هفتم سورۀ هود مبتنی بر شیوۀ روایی بر اساس الگوی نوع اول است. در این رکوع که شامل آیات 69 تا 83 این سوره است، داستان فرشتگانی که نزد ابراهیم(ع) آمدند و آنگاه برای بشارت عذاب نزد قوم لوط(ع) رفتند، در قالب 14 آیه نقل شده‌است.

3. طرح و پیرنگ رکوع

کاسبرگی را در نظر بگیرید که چندین گلبرگ را نگه می‌دارد و مانع فروریختن آن‌ها و باعث جلوه‌گری گل می‌شود. طرح نیز همین وظیفه را دربارة حوادث داستان ایفا می‌کند و باعث اتصال وقایع پراکنده و مجزا می‌شود. طرح میان حوادث، رابطة عقلانی ایجاد می‌کند، حوادث را از آشفتگی بیرون می‌آورد، سِیر منطقی به آن‌ها می‌دهد و به داستان وحدت هنری می‌بخشد (ر.ک؛ یونسی، 1379: 112). طرح، داستان را پذیرفتنی و کامل می‌کند و با سایر عناصر ارتباط تنگاتنگ دارد. نطفة طرح، گاه در بستر گفتار، گاه در حوادث داستان و زمانی در شخصیت و انگیزه‌های وی ریخته می‌شود. دلایلی که برای انگیزة کردار و گفتار شخصیت‌ها و ایجاد حوادث آورده می‌شود، باید معقول باشد، چون هرچه عقلانی بودن طرح بیشتر باشد، داستان انسجام بیشتری دارد و هرچه کمتر باشد، داستان ضعیف‌تر و آشفته‌تر می‌شود. داستان‌نویس کاردان طرح را در کلّ اندام داستان حل و محو می‌کند و به خواننده فرصت نمی‌دهد که خطوط آن، یعنی روابط علّی بین رویدادهای داستان را به چشم ببیند و به گوش بشنود. طرح خوب و استادانه طرحی است که به اوج و نتیجه برسد (ر.ک؛ ایرانی، 1364: 165).

در باب قصۀ قرآنی باید دانست که ساختار هندسی و هنری ویژه‌ای دارد و بر اساس آن‌ها، جزئیات و اجزای داستان پیوندی زنده با یکدیگر دارند، به‌ گونه‌ای که این پیوند در تمام اجزای داستان مشاهده می‌شود و هر جزئی، مکمل جزء پیشین یا شرح و تفصیلی بر آن، با امری هماهنگ و متجانس با آن می‌باشد و سرانجام، همۀ اجزا تابع یک محور فکری واحد در راستای هدف فکری و تربیت کلّ سوره به‌کار رفته‌اند (ر.ک؛ بستانی، 1371: 76ـ158 و پروینی و دیباجی، 1378: 8).

بر اساس رابطۀ علّی و معلولی، اجزای داستان قوم لوط در قرآن پیوند زنده و محکمی با یکدیگر دارند، به ‌گونه‌ای که پیرنگ آن از یک سلسله حوادث منسجم، هماهنگ و لازم یکدیگر تشکیل شده‌است که حوادث آن کاملاً به یکدیگر نیازمند هستند. این قاعده در آیات 69 تا 83 سورة هود که به داستان قوم لوط اختصاص دارد، جاری است. در ابتدای رکوع، از داستان آمدن فرشتگان بشارت نزد ابراهیم(ع) و پذیرایی وی از ایشان یاد می‌شود (آیة 69). ابراهیم(ع) به ‌دلیل اینکه ایشان از خوردن گوسالۀ بریانی که برای ایشان تهیه کرده، امتناع می‌ورزند، بیمناک می‌شود (آیة 70). ایشان پس از مشاهدة ترس ابراهیم(ع)، خود را معرفی می‌تمایند و خود را فرشتگان فرستاده‌شده برای قوم لوط می‌دانند (آیة 70). همسر ابراهیم(ع) از این معرفی شادمان می‌شود و به وی بشارت تولد اسحاق داده می‌شود (آیة 71). خاطرنشان می‌گردد که معنا نمودن «ضحک» در آیة کریمه به «شادمانی» را از ترجمه‌های معاصر قرآن کریم (ر.ک؛ مکارم شیرازی: ذیل آیه) می‌توان استنباط کرد. اما برخی مفسران ذیل آیة کریمه، از «ضحک» همسر ابراهیم(ع) مطلب دیگری دریافت کرده‌اند. از جمله علامه طباطبائی ذیل آیة شریفه می‌نویسد:

«معنای آیه این است که ابراهیم(ع) داشت با مهمانان صحبت می‌کرد و مهمانان دربارة خوردن و نخوردن غذا با آن جناب بگومگو می‌کردند، در حالی که همسر آن جناب ایستاده بود و آنچه را که بین ابراهیم و مهمانان جریان می‌یافت، تماشا می‌کرد و هرگز چیز دیگری را تصور نمی‌کرد و دربارة چیز دیگری نمی‌اندیشید. در همین حال، ناگهان حالت حیض به او دست داد و بلافاصله فرشتگان او را به فرزنددار شدن بشارت دادند» (طباطبائی، 1374: ج 10: 482).

به دلیل کهولت سن، این بشارت موجب تعجب همسر ابراهیم(ع) می‌شود و از علت آن می‌پرسد (آیة 72). فرشتگان الهی این موضوع را خواست و فرمان خداوند و نیز رحمت و برکتی بر خاندان ابراهیم(ع) عنوان می‌کنند (آیة 73). پس از نقل بشارت، ابراهیم(ع) با فرشتگان الهی دربارة قوم لوط مجادله می‌کند (آیة 74). علت این مجادله، بردباری و دلسوزی وی است (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 10: 476) (آیة 75). به علت اینکه فرمان قطعی پروردگار مبنی بر عذاب قوم لوط فرارسیده‌است، از وی خواسته می‌شود از این درخواست صرف نظر نماید (آیة 76). به علت آگاهی لوط به ویژگی‌های قوم، زمانی که فرشتگان به خانۀ وی می‌آیند، احساس ترس و اندوه می‌کند؛ چراکه می‌داند ایشان پس از آگاهی، به قصد تعرض وارد خانۀ وی خواهند شد (آیة 77). به علت اینکه لوط با خصوصیات قوم‌ خود آشناست و می‌داند که ایشان قصد تعرض به مهمانان‌ او را دارند، از ایشان می‌خواهد با دخترانش ازدواج کنند و این موضوع برایشان پاک‌تر است (آیة 78). اما قوم به کلام وی اعتنایی نشان نمی‌دهند و خواستۀ خود را چیز دیگری می‌دانند (آیة 79). به‌ دلیل خواسته‌های شوم قوم لوط، وی درخواست یاری‌دهنده و پشتیبان محکم می‌کند (آیة 80). پس از این موضوع، فرشتگان عذاب خود را معرفی نموده، از لوط می‌خواهند به همراه خانواده‌اش شب‌هنگام از شهر خارج شوند (آیة 81). درپایان، قوم لوط به کیفر ستمکاری خود می‌رسند و عذاب الهی شامل ایشان می‌شود (آیات 82 و 83):

شماره

واقعة 1 (علت)

واقعة 2 (پیامد)

1

امتناع فرشتگان از تناول غذای ابراهیم(ع) و نگرانی ابراهیم(ع) از مشاهدة این صحنه.

معرفی شدن فرشتگان به ‌عنوان مأموران ابلاغ عذاب.

2

بشارت فرشتگان به تولد اسحاق(ع).

تعجب همسر ابراهیم(ع) به دلیل کهولت سن.

3

مجادلة ابراهیم(ع) با فرشتگان دربارة قوم لوط.

اثر نداشتن مجادله به دلیل قطعی بودن فرمان عذاب الهی.

4

آمدن فرشتگان نزد لوط(ع).

درخواست قوم لوط مبنی بر تعرض به فرشتگان و سرپیچی از درخواست ازدواج با دختران‌ او به دلیل تنافی با سنّت قومی (ر.ک؛ همان: 503).

5

درخواست لوط مبنی بر یاری و پشتیبانی.

معرفی فرشتگان عذاب و درخواست خارج شدن از شهر.

6

ستمکاری قوم لوط (رواج گناه لواط در میان قوم لوط و تبعیت نکردن از رسول الهی).

فرستادن عذابِ باران سنگ از آسمان.

4. زاویۀ دید

زاویۀ دید به موقعیتی گفته می‌شود که نویسنده نسبت به داستان اتخاذ می‌کند و دریچه‌ای است که پیش روی خواننده می‌گشاید تا او از آن دریچه و مجرای ‌خاص، حوادث داستان را ببیند و بخواند (ر.ک؛ مقدادی، 1378: 157). ما می‌توانیم دربارۀ آنچه دیگری می‌بیند یا دیده است، حرف بزنیم. در زندگی واقعی نیز واکنش ما نسبت به گویندگان و شیوۀ بیان آن‌ها متفاوت است. بارها اتفاق می‌افتد که مطلبی را از کسی بشنویم، ولی نپذیریم. اما همان مطلب از دهان شخص دیگری برای ما کاملاً پذیرفتنی باشد. بدین ترتیب، داستان‌نویسی که در پی بازآفرینی واقعیت است، می‌کوشد داستان را از نظرگاه شخصیتی نقل کند که تا جای ممکن آن را محتمل‌تر و پذیرفتنی‌تر بنماید و به بهترین نحو تأثیر واحدی را که مطمح دارد، در ذهن خواننده باقی بگذارد. به این نظرگاه که داستان را پذیرفتنی‌تر می‌کند، «زاویة دید» می‌گویند. در واقع، پدیده‌هایی که جهان خیال را می‌سازد، هرگز به خودی خود، بلکه از نظرگاه معیّن به ما عرضه می‌شود (ر.ک؛ تودورف، 1388: 32). در روایات داستانی یا راوی انسانی، معمولاً برای ایجاد کشش بیشتر، نیروهای دانای کُل محدود می‌شود؛ برای نمونه، گاه راوی تنها از دید یکی از شخصیت‌های روایت، وقایع را داوری می‌کند و یا فقط آنچه را شاهد یا شاهدان حوادث دیده‌اند، نقل می‌کند و عقاید و نظرات خود را در داستان دخالت نمی‌دهد (ر.ک؛ همان: 392ـ393). اما در داستان‌های قرآنی، هدف اصلی، ایجاد کشش و جذابیت نیست. هرچند در بسیاری از موارد، این خصوصیت به‌کمال در روایت وجود دارد. در بیشتر داستان‌های قرآنی، با وجود آنکه دانای کُل از همة اخبار و جزئیات آن آگاه است، اما تنها آن بخش از روایت بیان می‌شود که در راستای غرض دینی و پیام الهی است. همین قاعده در دیگر عناصر روایت‌های قرآن نیز دیده می‌شود و تنها جزئیاتی که مرتبط با موضوع، درون‌مایه و اندیشۀ روایت است، در اختیار مخاطب قرار می‌گیرد (ر.ک؛ آیت‌اللهی و دیگران، 1386: 4).

زاویۀ دید داستان ضیف ابراهیم(ع) و قوم لوط به‌ صورت سوم شخص مفرد یا زاویۀ دانای کُل (عقل کُل) است. در زاویۀ دید دانای کُل، سخنان شخصیت‌ها از زبان خداوند بازگو می‌شود. در این نمایان‌سازی گفتارها، ویژگی‌های درونی شخصیت‌ها، حالت‌های رفتاری آن‌ها در مقابل یکدیگر، بعضی از ویژگی‌های صحنه‌ها، روش گفتار و سخن گفتن آن‌ها با یکدیگر به‌خوبی نمایان می‌شود و «در چنین شرایط داستانی، فکری برتر از بیرون شخصیت‌های داستان را رهبری می‌کند و از نزدیک شاهد اعمال و گفتار آن‌هاست و از گذشته، حال و آیندۀ آن‌ها آگاه است. به این شیوۀ بازگویی، دید دانای کُل و عقل کُل می‌گویند» (میرصادقی، 1376: 239). زاویۀ دید دانای کُل در سراسر آیات رکوع هفتم سورة هود به‌کار رفته‌است، به ‌گونه‌ای که شیوۀ بیان در رکوع به‌صورت روایت‌گری است (= قال) و راوی انگار در صحنۀ ماجرا حاضر است و داستان را روایت می‌کند. خداوند متعال با انتخاب زاویۀ دید سوم شخص به‌راحتی اعمال و روحیات شخصیت‌ها را گزارش می‌دهد و از طرفی با تغییر زاویۀ دید، واقعی بودن داستان را ترسیم می‌کند. این، تغییر زاویة دید از دیدگاه دانای کُل و روایت سوم شخص است و به ‌طور کلّی، روایت سوم شخص بر گسترۀ داستان احاطه دارد؛ به‌ عنوان مثال، در آیۀ نخست رکوع می‌فرماید: Pوَ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَی قَالُوا سَلاَماً قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍO (هود/ 69). همان گونه که ملاحظه می‌شود، خداوند داستان را روایت می‌کند و بر آن احاطه دارد و غایب از صحنۀ داستان نیست. هنگامی که پردۀ داستان عوض می‌شود و به داستان لوط(ع) انتقال می‌یابد نیز این حضور تجلّی دارد: Pوَ لَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِی‌ءَ بِهِمْ وَ ضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قَالَ هَذَا یَوْمٌ عَصِیبٌO (هود/ 77). لذا خداوند متعال به عنوان دانای کُل، با شیوۀ روایت‌گری سوم شخص بر داستان احاطه دارد.

5. شخصیت‌پردازی

خلق عینی اشخاص تخیّلی در ادبیات داستانی را شخصیت‌پردازی می‌گویند (ر.ک؛ میرصادقی، 1376: 176). اما شخصیت‌پردازی به‌ شیوۀ متداول عبارت است از معرفی شخصیت‌ها با روایت مستقیم، شناساندن شخصیت از طریق گفتگو در قالب اعمال و کردار آن‌ها. بر این اساس، «شخصیت» فردی است که خواننده در خلال مطالعة داستان با خصوصیات جسمانی، روانی، عادات و اخلاق خاص و جایگاه اجتماعی ‌او به‌خوبی آشنا می‌شود (ر.ک؛ حنیف، 1384: 33). بسیاری از نظریه‌پردازان ادبیات داستانی دربارۀ اهمیت نقش شخصیت در داستان معتقدند: «مهم‌ترین عنصر منتقل‌کنندة تِم داستان و مهم‌ترین عامل طرح داستان، شخصیت داستان است» (یونسی، 1388: 2). برخی از پژوهشگران، مهارت داستان‌نویسی در ترسیم و پردازش شخصیت‌ها را معیار و ملاک بزرگی او می‌دانند؛ چراکه زمان، مکان و کنش، پیوندی محکم با شخصیت‌ها دارند و شاید بتوان گفت که شخصیت، بارزترین تجلّی نوآوری در روایت است؛ زیرا موجبات خارج شدن از آسیب سنّتی تک‌صدایی را فراهم می‌سازد (ر.ک؛ عبدالمحسن، 2011م.: 44).

شخصیت‌پردازی در رکوع هفتم سورة هود با تکیه بر گفتگو، اعمال و رفتار به دو روش مستقیم و غیرمستقیم صورت گرفته‌است. اشخاصی که به ‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم با ذکر برخی صفات از آن‌ها یاد شده، به شرح زیر است.

5ـ1. ابراهیم(ع)

طبق آیات این رکوع، شخصیت ابراهیم(ع) ویژگی‌های خاصی دارد. وی فردی مهمان‌نوار است (= شخصیت‌پردازی غیرمستقیم) (هود/ 69)، غذا نخوردن مهمان‌ها را نشانة خوبی نمی‌بیند و از آن نگران می‌شود (هود/ 70)، در سنّ کهولت به‌ سر می‌برد (هود/ 72)، به ‌دلیل خصایصی که در خود پرورش داده، رحمت و برکت الهی شامل حال‌ او می‌شود (هود/ 73)، فردی دلسوز، بردبار و رئوف است (آیة 74)، در مقابل درخواست خود مصرّ است: Pیَا إِبرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَاO (هود/ 76) از نظر زمانی، هم‌زمان با لوط(ع) است و عذاب قوم لوط در زمان حیات ابراهیم(ع) صورت گرفته‌است (هود/ 74).

5ـ2. همسر ابراهیم(ع)

نام او در داستان برده نشده‌است و از وی با عنوان PوَامْرَأَتُهُO (همسر ابراهیم(ع)) یاد شده‌است، فرشتگان الهی به او بشارت می‌دهند (هود/ 71)، همسر و مادر نبی الهی (ابراهیم و اسحاق) است و بنی‌اسرائیل از نسل وی متولد می‌شوند (هود/ 71)، دار کهولت سن است (هود/ 72)، در مقابل بشارت تولد فرزند در سن پیری تعجب می‌کند (هود/ 73)، به دلیل این تعجب، خداوند رحمت خود را بر ایشان یادآور می‌شود و مقام‌ او را بزرگ می‌شمارد (هود/ 73).

5ـ3. فرستادگان (فرشتگان)

مهمان‌های ابراهیم(ع) هستند. تعداد آنان مشخص نیست. فرشتگان بشارت برای ابراهیم(ع) و فرشتگان عذاب برای قوم لوط هستند. (ایفای دو نقش) به‌صورت بشر بر ابراهیم(ع) و همسرش تمثّل کرده‌اند (هود/ 69ـ70) و به همین دلیل، ابراهیم(ع) ایشان را نشناخت. در سراسر داستان حضور فعال دارند. به‌ سبب ماهیت خود نمی‌توانند از گوسالة بریانی که ابراهیم(ع) تدارک دیده‌است، تناول کنند (هود/ 70)، فقط مطیع امر پروردگارند (هود/ 76)، مورد رغبت قوم لوط قرار می‌گیرند، در سراسر داستان به‌ صورت بشر تمثّل دارند، فرمان الهی را بدون کم و کاست به لوط(ع) ابلاغ می‌کنند (= اطاعت) (هود/ 81) و طبق سیاق داستان به‌ صورت جنس مذکّر تمثّل یافته‌اند (هود/ 78).

5ـ4. لوط(ع)

در پردۀ دوم داستان (از آیة 77) وارد داستان می‌شود. از نظر زمانی، معاصر با ابراهیم(ع) است. از اینکه قوم‌ او مزاحم مهمان‌ها (فرشتگان) شوند، اندوهناک است (= مهمان‌نوازی) (هود/ 77)، برای حفظ آبرو و در راه مهمان‌نوازی، یا شاید برای هدایت‌پذیری قوم خود، از خانواده‌اش مایه می‌گذارد (= فداکاری) (هود/ 78) و در برابر قوم خود احساس تنهایی و بی‌یاوری می‌کند (هود/ 80).

5ـ5. قوم لوط(ع)

قومی لجوج و سرکش هستند و غرق در هواهای نفسانی شده‌اند. گرفتار گناه هم‌جنس‌بازی هستند و تمایلی به ازدواج ندارند (هود 77ـ79). همچنین، برای ارضای غرایز خود از هیچ تلاشی دریغ نمی‌ورزند، به ‌واسطۀ گناهانی که مرتکب شدند، مشمول عذاب الهی می‌شوند و عذابی از جنس سنگ برای ایشان نازل می‌گردد و نابودشان می‌سازد.

5ـ6. همسر لوط(ع)

تنها در آیة 81 از وی یاد شده‌است. شخصیتی نافرمان دارد و با قوم لوط(ع) شریک است؛ چراکه طبق آیة شریفه، به همان عذابی که قوم را شامل شد، گرفتار می‌شود. شخصیت وی نشان می‌دهد که حتّی در خانوادة انبیاء نیز افرادی نافرمان وجود دارند و از خانوادة انبیاء بودن هیچ‌ گونه برتری را به ‌همراه ندارد.

6. تحلیل ساختار بر مبنای کنش، حادثه و کشمکش

کشمکش، مقابلۀ دو نیرو یا دو شخصیت است که بنیاد حوادث را می‌ریزند (ر.ک؛ میرصادقی، 1376: 72). هرگاه خواسته‌ها، نیازها، سلیقه‌ها، انگیزه‌ها و عملکردهای یک شخصیت با خواسته‌ها، سلیقه‌ها، انگیزه‌ها و عملکرد شخصیت‌های دیگر در تعارض قرار گیرد، برخورد و کشمکش ایجاد می‌شود. در هر نوع داستان، به محض خلق شخصیت‌ها، کشمکش نیز به‌وجود می‌آید (ر.ک؛ آیت‌اللهی و دیگران، 1386: 11). جان پک در اهمیت عنصر کشمکش می‌گوید: «در یک اثر ادبی، همواره باید نوعی کشمکش وجود داشته باشد، در غیر این ‌صورت داستانی وجود نخواهد داشت. تشخیص تضاد اصلی یکی از سریع‌ترین راه‌های درک داستان است» (پک، 1366: 16) و «هیچ پدیده‌ای به حرکت درنمی‌آید، مگر آنکه تحت تأثیر نیرویی واقع شود و نیرویی که یک شخصیت را به حرکت وامی‌دارد، انگیزه است و انگیزه چیزی نیست جز به هم خوردن تعادل ارگانیزم و ایجاد آشفتگی در وضع آن‌ها» (مکی، 1371: 144).

بر اساس رکوع دوم سورۀ هود، داستان قوم لوط(ع) دارای دو کنش یا اتّفاق اصلی است که در دو پردۀ داستانی به ‌صورت جداگانه از آن‌ها یاد شده‌است. در هر دو کنش یا اتّفاق، فرشتگان (رُسل) نقش فعالی دارند، با این تفاوت که در کنش نخست، فرشتگان، مأمور بشارت تولد فرزند هستند و در کنش دوم، همان فرشتگان مأمور ابلاغ عذاب قوم لوط هستند. حوادث کنش نخست با محوریت ابراهیم(ع) و وقایع کنش دوم با محوریت لوط(ع) است.

حوادث نخستین‌کنش با محوریت ابراهیم(ع) (یکی از انبیای بزرگ الهی) که آیات 69 تا 76 سوره را شامل می‌شود، عبارتند از: 1ـ فرشتگان بشارت نزد ابراهیم(ع) می‌آیند و وی از ایشان پذیرایی می‌کند، اما ایشان را نمی‌شناسد (= کنش نشناختن فرشتگان) (هود/ 69).

2ـ به‌دلیل اینکه ایشان نمی‌توانند از غذا تناول کنند، ابراهیم(ع) دچار ترس و بیم می‌شود و این موضوع برایش عجیب می‌نماید. (کنش تعجب و ترس) (هود/ 70).

3ـ پس از مشاهدة این ترس، فرشتگان خود را معرفی می‌کنند (= کنش معرفی) (هود/ 70).

4ـ همسر ابراهیم(ع) با مشاهدۀ این صحنه خوشحال می‌شود و ایشان بشارت تولد اسحاق را بر وی می‌دهند (= کنش بشارت) (هود/ 71).

5ـ به‌دلیل کهولت سن، این موضوع برای همسر ابراهیم(ع) مایۀ تعجب می‌شود (= کنش تعجب) (هود/ 72).

6ـ این موضوع رحمت و برکتی از سوی خدا برای خاندان ابراهیم(ع) عنوان می‌شود (هود/ 73).

7ـ فرشتگان بشارت، رسالت دیگر خود را که ابلاغ پیام عذاب قوم لوط است، بر ابراهیم(ع) ابراز می‌کنند و وی به دلیل بردباری و رأفت از ایشان می‌خواهد که از این کار صرف‌نظر نمایند (= کنش مجادله) (هود/ 74 و 75).

8ـ در پایان، فرشتگان این موضوع را فرمان قطعی پروردگار و بازگشت‌ناپذیر عنوان می‌کنند (هود/ 76).

 

حوادث کنش دوم با محوریت لوط(ع) (یکی از انبیای هم‌عصر ابراهیم(ع)) عبارت است از:

1ـ به ‌دلیل تمثّل فرشتگان در قالب بشر، لوط(ع) ایشان را نمی‌شناسد، اما به دلیل سابقۀ سوء (= هم‌جنس‌بازی) قوم خود نگران می‌شود که به مهمانانش تجاوز شود (= کنش آمدن فرشتگان نزد لوط(ع)) (هود/ 77).

2ـ نگرانی لوط(ع) به واقعیت مبدّل می‌شود و قوم لوط به قصد تعارض به مهمانان بر وی وارد می‌شوند. وی از ایشان می‌خواهد تا با دخترانش‌ ازدواج کنند و از درخواست خود صرف‌نظر کنند، اما ایشان به این گفته اعتنایی نشان نمی‌دهند (= کنش تعرض) (هود/ 78ـ79).

«در روایتی می‌خوانیم که خداوند به فرشتگان دستور داده بود که تا این پیامبر سه بار شهادت بر بدی و انحراف این قوم ندهد، آن‌ها را مجازات نکنند (یعنی حتی در اجرای فرمان خدا نسبت به یک قوم گناهکار باید موازین یک دادگاه و محاکمة عادلانه انجام گردد!) و این رسولان شهادت لوط را در اثنای راه سه بار شنیدند. در پاره‌ای از روایات آمده که لوط آن‌قدر مهمان‌های خود را معطل کرد تا شب فرارسید، شاید دور از چشم آن قوم شرور و آلوده بتواند با حفظ حیثیت و آبرو از آنان پذیرایی کند، ولی چه می‌توان کرد. وقتی که دشمن انسان در درون خانه‌اش باشد» (مکارم شیرازی، 1371: ج 9: 180).

3ـ پس از اظهار ناراحتی لوط(ع) فرشتگان عذاب خود را معرفی نموده، از وی می‌خواهند به همراه خانوادۀ خود شب‌هنگام از شهر خارج شوند (= کنش معرفی) (هود/ 80ـ81).اینکه فرشتگان با متعرضان چه کردند، در این قسمت از بیانات قرآن نیامده‌است، اما با مراجعه به تفاسیر می‌توان تفصیل این برخورد را دریافت؛ به ‌عنوان نمونه، در تفسیر روض‌الجنان آمده‌است:

«فریشتگان چون جزع لوط دیدند و درماندگی او و تعزّز و تغلّب آن ظالمان، گفتند: یا لوط! رها کن میان ما و میان ایشان، که ما رسولان خداییم. [ایشان] به تو نرسند و به تو هیچ نتوانند کردن. لوط(ع) در بگشاد و ایشان آهنگ آن فریشتگان کردند، جبریل(ع) از خدای دستوری خواست در عذاب و هلاک ایشان، و دستوری یافت، برخاست ـ بر آن صورت که او هست ـ و پرها برافراخت و او دو پَر دارد منظوم به انواع جواهر و یواقیت، و او روشن‌دندان، پهن‌پیشانی، بزرگ‌سَر، سپیدروی، سبزپای بود و یک پَر بر روی ایشان زد، همه را کور کرد، و ذلک قوله: فَطَمَسْنا أَعْینَهُمْ... . ایشان بانگ‌داران از آن سرای بیرون آمدند، با چشم‌های کور، و هیچ گونه راه نمی‌دیدند» (ابوالفتوح رازی، 1408 ق.، ج 10: 313).

4ـ فرمان عذاب بر قوم لوط(ع) می‌رسد و این شهر به واسطۀ نزول عذاب سنگ آسمانی از بین می‌رود (= کنش نزول عذاب) (هود/ 82ـ83).

 

7. گفتگو

عنصر گفتگو، روح دمیده‌شده در کالبد یک داستان است. بدون این روح، مجموعۀ واژه‌های قصه، همچون توده‌ای از سنگ جلوه می‌کند. گوناگونی و رنگارنگی در گفتگو به حرکت‌های قصه، زیبایی و وقار می‌دهد. گفتگو هرچند ظاهری ساده دارد، از باطنی پیچیده و بسیار ظریف بهره می‌برد (ر.ک؛ حسینی، 1377: 193). گفتگو بر لحن داستان نیز تأثیر می‌گذارد؛ یعنی حالت‌های روانی اشخاص را هنگامی که می‌خواهند موقعیت پیش‌بینی‌شدۀ خویش را در داستان اشغال کنند، نشان می‌دهد (ر.ک؛ یونسی، 1388: 367).

داستان‌های قرآن چنان هنرمندانه از این عنصر بهره گرفته‌اند که در گفتگوهای داستانی، طراوت و جریان مدام زندگی دیده می‌شود. گفتگوی داستانی در پردازش شخصیت‌ها و معرفی آنان به مخاطب نقش اساسی دارد (فروردین، 1387: 136). گفتگو در داستان ضیف ابراهیم(ع) طبق رکوع هفتم هود نقش برجسته‌ای دارد. گفتگو شامل دو پرده است. در پردۀ نخست، به گفتگوی میان فرشتگان و ابراهیم(ع)، فرشتگان و همسر ابراهیم(ع) تأکید شده‌است. پردۀ دوم گفتگو شامل گفتگوی فرشتگان با لوط(ع) و گفتگوی لوط(ع) با قوم ‌اوست.

ابتدای گفتگو با تحیت و سلام فرشتگانی که نزد ابراهیم(ع) آمده‌اند، آغاز می‌شود: Pوَ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَی قَالُوا سَلاماً قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍO (هود/ 69). پس از تعجب و ترس ابراهیم(ع)، فرشتگان به گفتگو با وی می‌پردازند و خود را معرفی می‌کنند: Pقَالُوا لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَی قَوْمِ لُوطٍO (هود/ 70). فرشتگان با همسر ابراهیم(ع) گفتگو می‌کنند و بشارت تولد اسحاق(ع) را می‌دهند: Pفَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یعْقُوبَO (هود/ 71). همسر ابراهیم(ع) به‌ دلیل تعجب از این بشارت، با فرشتگان گفتگو می‌کند: Pقَالَتْ یَا وَیْلَتی أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هَذَا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هَذَا لَشَی‌ءٌ عَجِیبٌO (هود/ 72). فرشتگان خطاب بر وی این موضوع را خواست و مشیت الهی می‌دانند: Pقَالُوا أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌO (هود/ 73). پس از بشارت تولد فرزند، ابرهیم(ع) با فرشتگان دربارة قوم لوط به مجادله و گفتگو می‌پردازد: Pفَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَ جَاءَتْهُ الْبُشْرَی یُجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍO (هود/ 74). فرشتگان خطاب بر وی، امر عذاب را فرمانی الهی و بازگشت‌ناپذیر می‌دانند: Pیَا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍO (هود/ 76).

پس از آنکه فرشتگان نزد لوط(ع) می‌روند، قوم لوط(ع) به قصد تجاوز بر ایشان وارد می‌شوند. حضرت لوط(ع) خطاب به ایشان، درخواست ازدواج و ارضای غرایز به ‌واسطۀ دختران خود را به قوم خود می‌دهد، اما ایشان به این درخواست اعتنایی نمی‌کنند: Pقَالَ یَا قَوْمِ هَؤُلاَءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لاَ تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشیدٌ *قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نُریدُO (هود/ 78ـ79). لوط(ع) خطاب به ایشان، درخواست یاری‌کننده و پشتیبان می‌نماید: Pقَالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلَی رُکْنٍ شَدِیدٍO (هود/ 80). پس از این درخواست، فرشتگان الهی در گفتگویی با لوط(ع) خود را معرفی می‌نمایند و از وی درخواست‌هایی دارند: Pقَالُوا یَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّک لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ لاَ یَلْتَفِتْ مِنْکمُْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَک إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَریبٍO (هود/ 81).

8. صحنه‌پردازی

زمان و مکانی را که در آن عمل داستانی صورت می‌گیرد، «صحنه» می‌گویند و در هر روایت، کارکردی جداگانه دارد. گاهی صحنه ممکن است اثری بسیار نیرومند بر شخصیت‌های داستان داشته باشد، یا بازتاب عمل و شخصیت‌های روایت باشد و یا متضمن معنایی عمیق و گسترده باشد (ر.ک؛ میرصادقی، 1376: 449ـ450). مهم‌ترین اجزای صحنه عبارتند از: زمان و مکان. دو مقولۀ زمان و مکان در داستان، به‌ عنوان ظرفی که رویدادها در آن اتفاق می‌افتد و شخصیت‌ها به کنش می‌پردازند و فردیت می‌یابند، از پیوند ناگسستنی برخوردارند و به‌ نوعی لازم و ملزوم یکدیگرند. در اهمیت عنصر صحنه و زمینۀ داستانی باید گفت: «اگرچه در روایات نوشتاری، شرح و بسط زمینۀ داستانی نسبت به واقعه و شخصیت لزوم کمتری دارد، ایجاد زمینۀ داستانی روشن و مشخص برای بیشتر خوانندگان اولویت روان‌شناختی بسیاری دارد. هنگام خواندن روایت دوست داریم بدانیم کجا هستیم و به‌ دنبال نشانه‌های زمانی و مکانی واضحی از زمان و مکان یک واقعه هستیم» (تولان، 1386: 164ـ165).

8ـ1. زمان

زمان در سیر حوادث داستانی و رشد و نمو آن تأثیر بسزایی دارد. خارج شدن قصه از محدودۀ زمان سبب می‌شود که حادثه را عاری از حرکت و زندگی گرداند. آن را به درختی تبدیل می‌کند که از ریشه‌هایش جدا شده‌است. چنین درختی شاخ و برگ نمی‌گستراند و ثمره نمی‌دهد. ازاین‌رو، داستان موفق به عنصر زمان توجه خاصی نشان داده، به تناسب فضا و سبک، آن را پررنگ یا کم‌رنگ می‌کند. البته این امر به این معنا نیست که به‌کارگیری عنصر زمان و بهره‌گیری آن در داستان‌نویسی قاعدۀ مشخص و یا اسلوب شناخته‌شده‌ای داشته باشد. زمان تنها به مانند ابزاری در دست هنرمند است که متناسب با ویژگی حوادث داستان، رنگی از زمان را به‌کار می‌گیرد (ر.ک؛ الخطیب، 1975م.: 83).

در میان تمام روایت‌شناسان، ژرار ژانت تأمّلی بسیار بر زمان روایت داشته‌است و حاصل آن، بیان نظریۀ زمان‌مندی روایت است. به اعتقاد ژنت، یک زمان تقویمی وجود دارد که حوادث بر اساس ترتیبی مشخص در پی هم حادث می‌شوند، اما در داستان، این سیر منظّم دچار درهم‌ریختگی می‌شود. او این آشفتگی را زمان‌پریشی می‌نامد. از نظر ژنت، وظیفۀ محقّق است که زمان‌پریشی‌ها را بشناسد و داستان را به شکل اصلی آن تصور کند (ر.ک؛ ریمون‌کنان، 1387: 64).

در داستان‌های قرآنی، از جمله داستان قوم لوط، زمان نقش مهمی را ایفا می‌کند و به داستان پویایی خاصی می‌بخشد. پس از گذشت مدت زمانی کم از ورود مهمان‌ها، ابراهیم(ع) به‌ عنوان پذیرایی برای ایشان گوسالۀ بریانی می‌آورد (هود/ 69). ایجاد ترس زمانی اتفاق می‌افتد که مهمان‌ها غذای ابراهیم(ع) را تناول نمی‌کنند (هود/ 70). بشارت تولد فرزند به همسر ابراهیم(ع) زمانی اتّفاق می‌افتد که فرشتگان خود را معرفی می‌کنند و موجب شادی وی می‌شوند (هود/ 71). داستان زمانی اتّفاق افتاده‌است که ابراهیم(ع) و همسرش کهنسال بوده‌اند (هود/ 72). مجادلۀ ابراهیم(ع) دربارة قوم لوط، پس از بشارت تولد فرزند به وی اتفاق می‌افتد (هود/ 74). از نظر زمانی، پردۀ دوم داستان با پردۀ اوّل فاصلۀ زیادی ندارد، به ‌گونه‌ای فرشتگان بشارت، پس از بشارت تولد فرزند، به سوی قوم می‌روند و به‌ صورت فرشتگان عذاب ایفای نقش می‌کنند. حضرت لوط(ع) زمانی را که فرشتگان نزد وی می‌آیند، بسیار سخت عنوان می‌کند؛ چراکه می‌ترسد قوم‌ او نزد مهمان‌ها وی را رسوا سازند و برای مهمان‌ها مزاحمت ایجاد کنند (هود/ 77). قوم لوط(ع) در زمان‌های قبل، کارهای زشتی انجام می‌دادند و به همین دلیل، لوط(ع) برای مهمان‌های خود نگران شد (هود/ 78). فرشتگان عذاب از لوط(ع) می‌خواهند شب‌هنگام به همراه خانوادۀ خود از شهر خارج شود؛ چراکه وعدة عذاب صبح فردا محقّق می‌شود (هود/ 81) و در پایان، زمانی که فرمان عذاب فرامی‌رسد، بارانی از سنگ بر ایشان نازل می‌شود و هلاک می‌گردند (هود/ 82).

8ـ2. مکان

مکان در داستان به هر شکلی که باشد، همان مکان عالم واقع نیست، حتّی اگر با نام‌های موجود در جهان واقع نامیده شود؛ زیرا مکان پردازش‌شده در داستان، یک عنصر هنری به ‌شمار می‌آید. مکان داستان لفظی و خالی است؛ یعنی جایی است که زبان، آن را برای برآورده ساختن اهداف تخیلات داستانی و مستلزمات آن پدید آورده‌است (ر.ک؛ الفیصل، 1995م.: 251). بنابراین، متن روایی از طریق واژگان، مکان تخیلی را خلق می‌کند که دارای اصول ویژه و ابعاد شناخته‌شدۀ خود است (ر.ک؛ قاسم، 1985م.: 74). حتّی می‌توان گفت مکان فنی و هنری پیش از اینکه با واقعیت پیوند داشته باشد، با آن فاصله دارد و تنها عامل اتصال میان این دو، قوۀ تخیل است. پیاپی شدن ظهور مکان‌ها در داستان، فضایی شبیه به فضای جهان واقع می‌آفریند و همین موجب ورود داستان به گسترۀ احتمالات و ابهامات می‌شود (ر.ک؛ یعقوب، 2004م.: 252). مکان، مجموعه‌ای از روابط، نگرش‌ها و دیدگاه‌های به هم پیوسته و منسجم است که فضای داستانی را می‌سازد. مکان به همان اندازه منظم و سازمان‌یافته‌است که دیگر عناصر داستان به نظم رسیده‌است. ازاین‌رو، مکان در دیگر عناصر داستان مؤثر است، نفوذ و حضور آن‌ها را تقویت می‌کند و اهداف نویسنده را روشن می‌سازد (ر.ک؛ بحراوی، 1990م.: 32).

عنصر مکان نیز به ‌عنوان یکی از گونه‌های صحنه‌پردازی در رکوع هفتم سورة هود تجلی دارد. در این آیات، سخن صریحی از مکان وقوع داستان به میان نیامده‌است، اما می‌توان طبق قرائن تشخیص داد که مکان وقوع پردۀ نخست داستان (ضیف ابراهیم(ع)) و پردۀ دوم (قوم لوط) متفاوت است. فرشتگان از مکانی بالاتر به صورت بشر به مکانی پایین‌تر به‌صورت بشر تمثّل یافته‌اند و در پردۀ نخست داستان، مهمان بیت ابراهیم(ع) و در پردۀ دوم، مهمان خانۀ لوط(ع) شده‌اند. خانوادۀ لوط(ع) شب‌هنگام از شهر خود خارج می‌شوند و به مکانی دیگر می‌روند.

9. استنتاجات تربیتی از محتوا و درون‌مایۀ داستان

درون‌مایه و محتوا به‌ عنوان یک عنصر اصلی و مسلط در داستان، موقعیت‌های داستان را به یکدیگر پیوند می‌دهد؛ به بیانی دیگر، درون‌مایه همان فکر و اندیشۀ حاکمی است که نویسنده در داستان اعمال می‌کند (ر.ک؛ میرصادقی، 1376: 42). درون‌مایۀ تربیتی و محتوایی داستان حضرت آدم(ع) به تفکیک عناصر حاضر در صحنۀ داستان عبارت است از:

* ابراهیم(ع): به محض ورود مهمان‌ها به پذیرایی از ایشان می‌پردازد و انتظار دارد از پذیرایی وی استفاده شود (= روحیۀ مهمان‌نوازی). در مقابل لجاجت کافران، بردبار و برای مردم دلسوز است (= روحیۀ رأفت). به دلیل اسوه بودن ابراهیم(ع) (ر.ک؛ الممتحنه/4)، خصوصیات مذکور می‌تواند مورد توجه جویندگان سعادت قرار گیرد.

* ملائکه: فرمان‌پذیر امر پروردگارند و فرمان الهی را بدون کم‌و‌کاست ابلاغ می‌کنند، همان‌ گونه که فرشتگان هرچه فرمان دادیم، مطیع‌اَند (هود/ 70 و 81)، انسان نیز باید در راستای اطاعت امر پروردگار پیش رود.

* لوط(ع): همانند ابراهیم(ع) ویژگی مهمان‌نوازی دارند (هود/ 77 و 78) (مهمان‌نوازی از خصوصیات انبیاء است)، دارای روحیۀ ایثار و از خودگذشتگی است (هود/ 78)، فردی آبرومند است و برای حفظ آبرو از جان و دل مایه می‌گذارد (هود/ 78).

* همسر لوط: قرآن کریم وی را از خاندان لوط(ع) جدا می‌داند. نزد خداوند حتّی از خاندان انبیاء بودن فضیلت محسوب نمی‌شود و ملاک برتری تنها اعمالی است که انجام داده‌اند. به همین دلیل، همسر لوط(ع) نیز به عذاب خداوند دچار می‌شود.

* قوم لوط: از حدود الهی تجاوز کرده، هوسباز و سرکش هستند. گناه عمده و ویژۀ ایشان هم‌جنس‌بازی است. به سبب همین گناه بزرگ و گناهان دیگر، عذاب سختی همچون باران سنگ شامل حال ایشان می‌شود. لذا باید دانست تعدّی از حدود الهی عواقب جبران‌ناپذیری به‌ دنبال دارد.

نتیجه‌گیری

در مکتب ساختارگرایی، همة اجزاء و اعضای اثر هنری پیوندی ناگسستنی دارند که بدون تعامل و همکاری اجزاء این هدف محقق نمی‌شود. آنچه حائز اهمیت فراوانی است، همان ارتباط و هماهنگی اجزاء در کلیتی منسجم با یکدیگر است، به ‌طوری که اگر این همکاری موجود نباشد، ساختار مختل و فاقد ارزش خواهد شد. در این پژوهش، ساختار روایت ضیف ابراهیم(ع) و قوم لوط(ع) در رکوع هفتم سورۀ هود بررسی و وابستگی اجزای این داستان اثبات شد. مطالعۀ موارد مذکور، نتایج و دستاوردهایی را نشان داده‌است که عبارتند از:

1. بررسی شخصیت‌های داستان نشان‌دهندۀ واقعی و برحق بودن تمام اشخاص حاضر در صحنه است و در داستان نیز اثری از مبالغه و تخیّل وجود ندارد.

2. به دلیل کارکرد تربیتی قصص قرآنی، در مواردی، داستان به صورت کلّی نقل، و جزئیات آن وانهاده شده‌است.

3. طرح و پیرنگ رکوع مبتنی بر رابطۀ علت و معلول است و حوادث به هم پیوسته به ‌صورت متوالی و با حفظ ترتیب زمانی نقل شده‌است.

4. زاویۀ دید در رکوع هفتم هود به ‌صورت سوم شخص مفرد است. راوی داستان در صحنه حاضر است (= خداوند) و به ‌عنوان دانای کُل، روایت را نقل می‌کند.

5. شخصیت‌های حاضر در داستان، ابراهیم(ع)، همسر ابراهیم(ع)، فرشتگان، لوط(ع)، همسر لوط(ع) و قوم لوط هستند که هر یک از ایشان ویژگی‌های خاصی دارند و در هر یک از پرده‌های داستان ایفای نقش می‌کنند. بیشترین نقش را در داستان، شخصیت ملائکه دارند که در پردۀ نخست داستان، نقش فرشتگان بشارت و در پردۀ دوم، نقش فرشتگان عذاب را ایفا می‌سازند.

6. دو کنش و اتفاق اصلی در رکوع وجود دارد. کنش اوّل، بشارت به ابراهیم(ع) است. کنش دوم نیز خبر نزول عذاب برای قوم لوط(ع) است. محوریت هر دو کنش، ملائکه هستند و نحوۀ برخورد با ملائکه، گره‌ها و اتفاقات داستان را تشکیل می‌دهند.

7. طبق رکوع و بیانات رضوی، گفتگوهایی میان ابراهیم(ع) و فرشتگان، همسر ابراهیم(ع) و فرشتگان، فرشتگان و لوط(ع)، لوط(ع) و قوم‌ او صورت گرفته که صحنه‌پردازی‌های داستان را تشکیل می‌دهد.

8. زمان و مکان وقوع حوادث مبهم است. در همین اندازه می‌توان دانست که زمان و مکان وقوع دو پردۀ داستان با یکدیگر متفاوت است.

9. اهداف تربیتی و هدایتی، مهم‌ترین هدف نقل قصص قرآنی است که این هدف در قصۀ حضرت لوط(ع) نیز تجلی دارد و هر یک از عناصر قصه، با هدف تربیتی خاصی ایفای نقش می‌کنند.

پی‌نوشت

1. مراد از «ضیف ابراهیم» ملائکة مکرمی است که برای بشارت به او و اینکه به‌زودی صاحب فرزند می‌شود و برای هلاکت قوم لوط فرستاده شدند. اگر آنان را «ضیف: مهمان» نامیده، برای این بوده که به‌صورت مهمان بر او وارد شدند (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 12: 266).

منابع و مآخذ
آیت‌اللّهی، حبیب‌الله، محمدعلی خیری، محمود طاووسی و سید حبیب‌الله لزکی. (1386). «تحلیل عناصر داستان قصۀ حضرت یوسف(ع) در قرآن کریم». پژوهش‌های زبان و ادبیات فارسی. ش 8. صص 1ـ20.
اخوت، احمد. (1371). دستور زبان داستان. اصفهان: فردا.
ایرانی، ناصر. (1364). داستان، تعاریف، ابزار و عناصر. تهران: انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
بحراوی، حسن. (1990 م.). بنیۀ الشکل الروالی. بیروت: المرکز الثقافی العربی.
بستانی، محمود. (1371). اسلام و هنر. ترجمۀ حسین صابری. مشهد: بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی.
تودورف، تزوتان. (1388). بوطیقای نثر، پژوهش‌های نو دربارۀ حکایت. ترجمۀ انوشیروان گنجی‌پور. تهران: نی.
پروینی، خلیل و ابراهیم دیباجی. (1378). «تحلیل عناصر داستانی در داستان‌های قرآن». مدرس علوم انسانی. ش 13. صص 1ـ16.
پک، جان. (1366). شیوۀ تحلیل رمان. ترجمة احمد صدارتی. تهران: مرکز.
تولان، مایکل. (1386). روایت‌شناسی: درآمدی زبان‌شناختی، انتقادی. ترجمۀ سیده فاطمه علوی و فاطمه نعمتی. تهران: سمت.
حبیبی، علی‌اصغر و دیگران. (1390). «واکاوی مؤلفه‌های روایی داستان‌های قرآن کریم». پژوهش‌های میان‌رشته‌ای قرآن کریم. د 2. ش 5. صص 37ـ49.
حری، ابوالفضل. (1389). «مناسبات زبانی و یا زنجیرمندی خُرد و کلان در قصص قرآنی (با نگاهی به سورة یونس(ع))». پژوهش‌های زبان و ادبیات تطبیقی. ش 4. صص 77ـ88.
حسینی، سید ابوالقاسم. (1377). مبانی هنری قصه‌های قرآن. قم: مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما.
الخطیب، عبدالکریم. (1975م.). القصص القرآنی فی منطوقه و مفهومه. بیروت: دار المعرفۀ.
رضایی، غلام‌عباس و ابوبکر محمودی. (1390). «بررسی تطور ساختاری دو قصیدة جاهلی و اسلامی از حسان بن ثابت با نظر به مکتب ساختارگرایی». پژوهش‌نامة نقد ادب عربی. ش 1. صص 45ـ68.
شاذلی، سید قطب. (1361). فی ظلال القرآن. ترجمة محمدعلی عبادی. تهران: مرکز نشر انقلاب.
طباطبائی، سیّد محمدحسین. (1374). تفسیر المیزان. قم: جامعة مدرسین وابسته به حوزة علمیة قم.
عبدالمحسن، محمدحسن. (2011م.). البنیۀالسردیۀ فی روایات صبحی محماوی. القاهره: دارحوار للنشر والتوزیع.
فروردین، عزیزه. (1383). زیباشناسی هنری در داستان‌های قرآن کریم. قم: مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما.
فضل، صلاح. (1998م.). النظریۀ البنائیۀ فی النقد الأدبی. القاهره: دار الشروق.
الفیصل، سمر روحی. (1995 م.). بناء الروایۀ العربیۀ السوریۀ. دمشق: اتحاد الکتاب العرب.
قاسم، سیزا احمد. (1985 م.). بناء الروایۀ. بیروت: دار التنویر.
مرادی زنجانی، حسین، لسانی فشارکی و محمدعلی. (1385). روش تحقیق موضوعی در قرآن کریم. بی‌جا: انتشارات قلم مهر.
مقدادی، بهرام. (1378). فرهنگ اصطلاحات ادبی از افلاطون تا عصر حاضر. تهران: فکر روز.
مکارم شیرازی، ناصر. (1371). تفسیر نمونه. تهران: دار الکتب الإسلامیة.
مکی، ابراهیم. (1371). شناخت عوامل نمایش. تهران: سروش.
میرصادقی، جمال. (1376). عناصر داستان. چ 3. تهران: سخن.
یوسف نجم، محمد. (1979م.). فن‌القصۀ. چ 7. بیروت: دار الثقافۀ.
یونسی، ابراهیم. (1388). هنر داستان‌نویسی. چ 10. تهران: آگاه.