Authors

1 Assistant Professor at Islamic Azad University; Gachsaran

2 MA student of Quranic and Hadith sciences in Shiraz University

Abstract

Distribution is one of important features of the economy in any society, so that it is a necessity the good ratio between production, consumption and distribution in any economy. One of the principles of conventional economics is the principle of distribution which it seems that such a principle challenges many Islamic teachings such as the prohibition of hoarding, sharing of the capital, commanding to moderation in distribution and etc. Therefore, this article studies the teachings of the Quran and hadiths about distribution by using an analytic-descriptive approach and it is seeking to find a suitable response for the most import

Keywords

عصر حاضر، عصر بحران هویّت انسانی و ارزش‌های اخلاقی است؛ زیرا هرچند با پیشرفت پرشتاب علوم تجربی پدیده‌های شگفت‌آور و حیرت‌انگیزی در جهان علم و صنعت پدید آمده است و امکانات فراوانی برای کامیابی‌های مادّی و کسب لذّت‌های سیری‌ناپذیر حیوانی فراهم گردیده، امّا کاخ عظیم ارزش‌های معنوی رو به فروپاشی نهاده است و سرمایه‌های فرهنگی و اخلاقی انسان، فدای ثروت‌اندزوی‌ها و کام‌جویی‌های دنیاپرستان گردیده است و در نتیجه، جامعة انسانی دچار بحران بی‌هویّتی و انحطاط اخلاقی شده است، به گونه‌ای‌که ارزش‌های اصیل معنوی و الهی را تهدید می‌کند (ر.ک؛مصباح یزدی، 1375: 11، 16، 17 و 18). از راهکارهای کارآمد اسلام دراین باره، پیوند ارزش‌های اخلاقی با اقتصاد است. جامعة اسلامی از یک سو به اقتصادی پویا و رشدیافته نیازمند است تا نیازهای افراد و رفاه نسبی آنان فراهم شود. از سوی دیگر، نیازمند تحکیم و تقویت ارزش‌های اعتقادی و اخلاقی در فرهنگ عمومی است تا با سالم‌سازی فعّالیّت‌ها و مقابلة فرهنگی با مفاسد اقتصادی، سعادت اُخروی افراد را به ارمغان آورد، به‌ویژه آنکه رشد مطلوب اقتصادی و تحکیم ارزش‌های دینی، تأثیری متقابل بر یکدیگر دارند (ر.ک؛ میر معزّی، 1378: 153). ریشة اصلی مشکلات اقتصادی در عملکرد نادرست بشری، به‌ویژه در توزیع ناعادلانة ثروت است و فقر جوامع در وهلة نخست، معلول روابط ظالمانه و استثماری میان کشورهای قدرتمند و ضعیف می‌باشد، به گونه‌ای‌که شکاف عمیقی را میان آنها پدید می‌آورد. با وجود این، توزیع نابرابر ثروت در جوامع نیز کم‌وبیش وجود دارد. به خوبی روشن است که این معضل، خود عامل بروز بسیاری از مشکلات و مفاسد اجتماعی و اخلاقی در جامعه می‌گردد. آموزه‌های اسلام با شیوه‌های گوناگون به مقابله با این معضل پرداخته است. یکی از این شیوه‌ها، مبارزة فرهنگی است که در قالب تحکیم مبانی اعتقادی و نهادینه ساختن اخلاق اقتصادی در جامعه و نفی ارزش‌های مبتنی بر اصالت مادّه انجام می‌پذیرد (ر.ک؛ صدر، 1408ق.: 348).

پرسش‌های کلیدی نوشتار حاضر این است که آیا آموزه‌های دینی، معیارها و محدودیّت‌هایی را برای توزیع در عرصة اقتصاد مشخّص کرده است؟ مهم‌ترین عناصر اخلاقی توزیع در عرصة اقتصادی چه اصول و عناصری هستند؟ به عبارت دیگر، از نگاه  قرآن و روایات، فضایل و اخلاق در باب توزیع چه اموری می‌باشند؟ آموزه‌ها و عناصر فراوانی در  قرآن کریم و روایات ارائه گردیده که کارکردهای مثبت اقتصادی و اثرات روحی و معنوی دارند و در پرتو پیوند، اخلاق و اقتصاد، رفاه مادّی و سعادت ابدی انسان را تأمین می‌کنند (ر.ک؛ میر معزّی، 1378: 153). در این نوشتار، به روش توصیفی ـ تحلیلی، برخی از مهم‌ترین عناصر اخلاقی توزیع در عرصة اقتصادی از نگاه آموزه‌های دینی معرّفی شده است.

1ـ اصول اخلاقی اقتصادی در عرصة توزیع از دیدگاه  قرآن

تحقّق اخلاق اقتصادی در توزیع عادلانة ثروت، بر پایة سلسله اصول اعتقادی و زیرساخت‌های معرفتی استوار است که بایسته است بدان توجّه گردد. از دیدگاه اسلام، اخلاق و آداب تجارت با وجود تنوّع و گستردگی خود، در واقع، نتیجة اصولی است که از نوع جهان‌بینی و نگرش انسان‌شناختی اسلام (همچون اصالت خدا و نیز جانشینی و مسئول بودن آدمی) نشئت می‌گیرد (ر.ک؛ اعتصامی، 1381، ج 3: 234ـ 230). برخی از این اصول به شرح ذیل می‌باشد.

1ـ1) اصل توجّه به معنویّات

از دیدگاه  قرآن، بهترین حالت انسان، توجّه به خدا و یاد معاد و بدترین حالت، غفلت و فراموشی از یاد خداوند متعال می‌باشد. این اصل در برخی از آیات  قرآن کریم بیان شده است؛ از جمله: Pوَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ: به یقین، گروه بسیارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفریدیم؛ آنها دلهایى دارند که با آن (اندیشه نمى‏کنند، و) نمى‏فهمند؛ و چشمانى که با آن نمى‏بینند؛ و گوش‌هایى که با آن نمى‏شنوند؛ آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند (چراکه با داشتن همه ‏گونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند)!O (الأعراف/ 179)؛ Pوَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ * وَإِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ * حَتَّى إِذَا جَاءنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ: و هر کس از یاد خدا رویگردان شود، شیطان را به سراغ او می‌فرستیم. پس همواره قرین اوست! * و آنها [= شیاطین‏] این گروه را از راه خدا بازمى‏دارند، در حالى‌که گمان مى‏کنند هدایت‏یافتگان حقیقى آنها هستند! * تا زمانى که (در قیامت) نزد ما حاضر شوند و مى‏گویند: اى کاش میان من و تو فاصلة مشرق و مغرب بود! چه بد همنشینى بودى!O (الزّخرف/ 38ـ36).

«بازار» نمادی از زرق و برق دنیاست که زمینة مناسبی برای غفلت آدمی را فراهم می‌سازد. از این رو، بر اهمیّت توجّه به امور معنوی در هنگام داد وستد، تأکید بسیاری شده است؛ این تأکید در قالب موارد زیر بیان می‌شود:

1ـ1ـ1) یاد خدا

قرآن کریم می‌فرماید: Pرِجَالٌ لاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ...: مردانى که نه تجارت و نه معامله‏اى آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و اداى زکات غافل نمى‏کند...O (النّور/ 37). «ذکر» گاه به معنای حفظ مطالب و معارف است و گاه به معنای یادآوری زبانی و قلبی چیزی می‌باشد (ر.ک؛ راغب اصفهانی، 1406ق.: 328). مراد از کسانی که در این آیه از آنها یاد شده است، تجّاری است که با شنیدن صدای اذان، تجارت را رها می‌کنند و به سوی نماز می‌روند.

از نظر اسلام، حتّی کارهای حلال و مباح نباید انسان را از یاد خدا غافل کند، چه رسد به کارهای مکروه و حرام: Pلاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌO. از طرفی، ترک تجارت، ارزش نیست، بلکه تجارت همراه با یاد خدا و نماز و زکات ارزش است: Pرِجَالٌ لاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِO (ر.ک؛ قرائتی، 1383، ج 8: 189ـ 188).

2ـ1ـ1) توجّه به نماز

نماز، مظهر یاد خداست و مقدّم بر همة فعّالیّت‌های تجاری است: Pإِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی: من «اللّه» هستم؛ معبودى جز من نیست! مرا بپرست، و نماز را براى یاد من بپادار!O (طه/ 14). در این آیه، پس از بیان مهم‌ترین اصل دعوت انبیاء که مسئلة توحید است، موضوع عبادت خداوند یگانه به عنوان یک ثمره برای درخت ایمان و توحید بیان شده است و به دنبال آن، دستور به نماز، یعنی بزرگترین عبادت و مهم‌ترین پیوند خلق با خالق و مؤثّرترین راه برای فراموش نکردن ذات پاک اوداده شده است (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 13: 170). قرآن کریم بر لزوم رها کردن دادوستد برای حضور در نماز جمعه تصریح فرموده است: Pیَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِی لِلصَّلَاةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که براى نماز روز جمعه اذان گفته شود، به سوى ذکر خدا بشتابید و خرید و فروش را رها کنید که این براى شما بهتر است، اگر مى‏دانستید!O (الجمعه/ 9).

از این آیه استفاده می‌شود که اشتغال به کار در بازار و مراکز تجاری به هنگام اقامة نماز جمعه، خلاف دستورها و اخلاق اقتصادی اسلام است.

از آیات بعدی این نکته برمی‌آید که تبلیغات بازرگانی نیز نباید مانع حضور مردم در نماز جمعه گردد: Pوَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ: هنگامى که آنها تجارت یا سرگرمى و لهوى را ببینند، پراکنده مى‏شوند و به سوى آن مى‌روند و تو را ایستاده به حال خود رها مى‏کنند، بگو: آنچه نزد خداست، بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترین روزى‏دهندگان استO (الجمعه/ 11).

در شأن نزول این آیه چنین آمده است: «در یکی از سال‌ها که در مدینه خشکسالی و گرانی بود، کاروانی تجاری حامل موادّ غذایی در حالی وارد مدینه شد که پیامبر(ص) مشغول خطبة نماز جمعه بودند. کاروانیان برای اعلام ورود خود، طبل نواختند. در این هنگام، مردم، حتّی بسیاری از مسلمانانی که در نماز جمعه بودند، به سرعت خود را به بازار رساندند و تنها شمار اندکی ماندند...» (واحدی، 1411ق.، ج 1: 449ـ448).

بنابراین، در آیة مورد نظر، «لهو» اشاره به طبل و دیگر آلات لهوی دارد که کاروانیان برای اعلام ورود خود و نیز سرگرمی و تبلیغ کالا استفاده کردند و در عصر حاضر، به شکل تبلیغات بازرگانی، به گونه‌ای روشنتر نمود یافته است.

3ـ1ـ1) یاد معاد

باور به معاد و یادکرد آن یکی از نیرومندترین عوامل درونی اصلاح رفتارها و جلوگیری از ناشایست‌ها، از جمله مفاسد اقتصادی است. قرآن کریم در نهی از کم‌فروشی و نکوهش کم‌فروشان می‌فرماید: Pأَلاَ یَظُنُّ أُولَئِکَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ * لِیَوْمٍ عَظِیمٍ * یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ: آیا آنها گمان نمى‏کنند که برانگیخته مى‏شوند، * در روزى بزرگ * روزى که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان مى‏ایستندO (المطفّفین/ 6ـ4).

واژة «یَظُنُّ» ممکن است اشاره به این داشته باشد که اعتقاد به معاد، هرچند در حدّ گمان، تأثیر عمیقی بر پیشگیری از مفاسد اقتصادی دارد (طبرسی، 1406 ق.، ج 9: 687). از این رو، در نگاه  قرآن، بازرگانانی که به هنگام تجارت پیوسته به یاد معاد هستند، مقام والایی می‌یابند (النّور/ 38ـ37).

2ـ1) اصل عدالت

یکی از از اصول مهمّ تجارت، اصل عدالت است. امیر مؤمنان، علی(ع) با اشاره به این اصل می‌فرمایند: «وَلْیَکُنِ البَیعُ بَیعاً سَمحاً بِمَوَازِینِ عَدلٍ: باید خرید و فروش در جامعة اسلامی، به سادگی و با موازین عدالت انجام گیرد» (نهج‌البلاغه/ ن 53). اجرای عدالت که در تمام فعّالیّت‌های بازرگانی به آن توجّه شده است، به گونه‌های مختلف تجسّم می‌یابد که مهم‌ترین نمودهای آن عبارتند از:

1ـ2ـ1) سود عادلانه

از دیدگاه آموزه‌های دینی، نرخ سود، بر اساس قانون عرضه و تقاضا و به اندازة هزینه‌ها و کارهایی است که در تولید و توزیع کالا انجام می‌شود و به دیگر سخن، سود عادلانه، سودی است که به هیچ یک از دو طرف معامله، زیان و اجحافی نشود، چنان‌که امیر مؤمنان، علی(ع) می‌فرمایند: «... و أَسعَارٍ لاَتجَحف بِالفَریقَینِ مِن البَائِع: با نرخ‌هایی که بر فروشنده و خریدار زیانی نرساند» (همان). از این رو، پیامبر اکرم(ص) و علی(ع) با درخواست برخی مردم مبنی بر نرخ‌گذاری کالاها و تعیین قیمت تحمیلی بر فروشندگان، سخت مخالفت می‌کردند (کلینی، 1369، ج 5: 164)، چون امتناع از نرخ‌گذاری، مربوط به شرایط طبیعی بازار و برای جلوگیری از اجحاف به فروشندگان و اخلال در روند عرضه و تقاضاست. بنابراین، تردیدی نیست که سودخواهی بیش از اندازة متعارف، نکوهیده است (ر.ک؛ توسّلی، 1375ق.، ج 2: 36 و محمّدی ری‌شهری، 1380: 187). بر اساس آموزه‌های دینی، شایسته است خریدار برای جلوگیری از مغبون شدن خود، از فروشنده تخفیف بگیرد، چنان‌که درخواست کاهش قیمت که در میان مردم به «چانه زدن» معروف است، در سیره و گفتار معصومان نیز دیده می‌شود (ر.ک؛ کلینی، 1369، ج 4: 546)، چون تجارت و دادوستد بر پایة سودآوری استوار است و مغبون نه اَجری نزد خداوند دارد و نه از ستایش مردم برخوردار است، چنان‌که امام باقر(ع) می‌فرمایند: «فَإِنَّ المَغبُونَ فِی بَیعِهِ وَ شِرائِهِ غَیرُ مَحمُودٍ وَ لاَ مَأجُورٍ: به راستی آن که در دادوستد خود مغبون گردد، نه [پیش مردم] ستایش شود و نه [نزد خدا] اجر یابد» (صدوق، 1413ق.، ج 3: 197).

2ـ2ـ1) حذف واسطه‌هایی غیرلازم

برای اجرای عدالت در نرخ‌گذاری و حفظ سلامت و روند طبیعی عرضه و تقاضا، قوانین حقوقی و اخلاقی در اسلام وضع شده است که یکی از آنها، نفی وساطت غیرضروری است. از دیدگاه اسلام، تجارت، کار و تلاشی است برای انتقال کالاها از مراکز تولیدی به دست مصرف‌کنندگان که افزون بر صرف نیروی انسانی، نیازمند سرمایه‌گذاری است. از این رو، سود حاصل از آن مشروع می‌باشد. این درحالی است که واسطه‌های غیرلازم نه تنها خدمتی انجام نمی‌دهد، بلکه عامل افزایش قیمت‌هاست (ر.ک؛ نمازی، 1374: 134). در آموزه‌های اقتصادی اسلام، نفی واسطه‌گری با عنوان‌های از جمله «نهی از تلقّی رُکبان» یاد شده است؛ با این توضیح که در زمان رسول خدا(ص)، گروهی سودجو که سرمایه‌های کلان داشتند، پیش از ورود کاروان‌های تجاری به مدینه و با آگاهی از قیمت‌ها، به استقبال آنان می‌رفتند و اجناس آنها را خریداری می‌کردند. سپس به شهر بازمی‌گشتند و کالاهای خریده را به بهای گزاف می‌فروختند. این کار که از آن به «تلقّی رُکبان» یاد می‌شود (تلقّی به معنای «پیش باز رفتن» است و «رُکبان» جمع «راکب»، به معنی «سواران» و اشاره به کاروان‌ها)، دو مفسده در پی داشت: نخست آنکه کاروان‌های تجاری مغبون و متضرّر می‌شد (ر.ک؛ کلینی، 1369، ج 5: 168).دوم اینکه بازار کالاها در انحصار سودجویان قرار می‌گرفت و قیمت‌ها افزایش می‌یافت که این خود به زیان تولیدکنندگان، بازرگانان و مصرف‌کنندگان بود. از این رو، پیامبر(ص) از این کار نهی فرمود: «لاَ یَتَلَقَّی أَحَدُکُم تِجَارَةً خَارِجاً مِنَ المِصرِ... وَالمُسلِمُونَ یَرزُقُ اللهُ بَعضَهُم مِن بَعض: هیچ یک از شما نباید برای استقبال از کاروان تجاری، از شهر خارج شود... خداوند روزی برخی مسلمانان را به دست برخی دیگر نهاده است» (کلینی، 1369، ج 5: 168).

3ـ2ـ1) نفی کم‌فروشی

کم‌فروشی یکی از مظاهر ظلم و فساد اقتصادی است که در  قرآن و روایات نکوهش فراوان شده است و سوره‌ای در قرآن با نام مطفّفین (کم‌فروشان) هست که آیات آغازین آن به کم‌فروشان و فرجام آنان اشاره دارد. البتّه آیات دیگری به گونه‌ای مستقیم یا اشاره‌وار به این موضوع اشاره کرده‌اند؛ از جمله: Pوَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءتْکُم بَیِّنَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ فَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ: و به سوى مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم). گفت: اى قوم من! خدا را بپرستید که جز او معبودى ندارید! دلیل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده است. بنابراین، حقّ پیمانه و وزن را ادا کنید و از اموال مردم چیزى نکاهید؛ و در روى زمین، بعد از آنکه (در پرتو ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید. این براى شما بهتر است، اگر باایمان هستیدO (الأعراف/ 85). در این آیه که به داستان حضرت شعیب(ع) اشاره دارد، پس از دعوت به توحید، به مبارزه با مفاسد اجتماعی و اخلاقی و اقتصادی آنها برخاسته است: نخست آنان را که آلودة کم‌فروشی و تقلّب و تزویر در معامله بودند، از این کار بازمی‌دارد و می‌گوید: اکنون که راه خدا برای شما آشکار شده، حقّ پیمانه و وزن را ادا کنید و از حقوق مردم چیزی کم نگذارید: Pفَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ: بنابراین، حقّ پیمانه و وزن را ادا کنید و از اموال مردم چیزى نکاهید!O (الأعراف/85).

روشن است که نفوذ هر گونه خیانت و تقلّب در امر معاملات پایه‌های اطمینان و اعتماد عمومی را که بزرگترین پشتوانة اقتصادی ملّت‌هاست، متزلزل و ویران می‌سازد و ضایعات غیرقابل جبرانی برای جامعه به بار می‌آورد، به همین دلیل، یکی از موضوعات مهمی که شعیب روی آن انگشت گذاشت، همین موضوع بود (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 6: 251). یا در آیة دیگری آمده است: Pوَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّیَ أَرَاکُم بِخَیْرٍ وَإِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُّحِیطٍ * وَیَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ: و به سوى مدین برادرشان، شعیب را (فرستادیم). گفت: اى قوم من! خدا را پرستش کنید که جز او معبود دیگرى براى شما نیست! پیمانه و وزن را کم نکنید (و دست به کم‏فروشى نزنید)! من (هم‌اکنون) شما را در نعمت مى‏بینم؛ (ولى) از عذاب روز فراگیر بر شما بیمناکم! * و اى قوم من! پیمانه و وزن را با عدالت، تمام دهید و بر اشیاء (و اجناس) مردم عیب نگذارید؛ و از حقّ آنان نکاهید و در زمین به فساد نکوشید!O (هود/ 84). این آیات، داستان شعیب(ع) و قوم او را که همان اهل مدین باشند، می‌سراید، اهل مدین بُت‌ها را می‌پرستیدند و بیماری کم‌فروشی در بین آنان شایع و فسادهای دیگر نیز در میان ایشان رایج شده بود، خدای سبحان شعیب(ع) را به سوی آنان مبعوث کرد و آن جناب قوم مدین را به سوی دین توحید و کیل و وزن به سنگ تمام و عادلانه و ترک فساد در زمین دعوت نموده، بشارت‌ها داد و اندرز کرد و درموعظة آنان سعی بلیغ نمود: Pوَلاَ تَنقُصُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَO کلمة «مِکیَال» و نیز کلمة «مِیزَان» اسم آلت ‌هستند و به معنای آن آلتی هستند که کالاها به وسیلة آن، کیل و یا وزن می‌شوند و این دو آلت نباید به نقص توصیف شوند و نباید گفت قپان و ترازوی ناقص، بلکه آنچه به صفاتی از قبیل نقص و زیادت و مساوات توصیف می‌شود، کالای کیل شده و وزن شده است، نه آلت کیل و وزن، اگر در آیة شریفه نسبت نقص به خود آلت داده، از باب مجاز عقلی است. همچنین اینکه از میان همة گناهان قوم، خصوص کم‌فروشی و نقص در مکیال و میزان را نامبرده، دلالت دارد بر اینکه این گناه در بین آنان شیوع بیشتری داشت و در آن افراط می‌کردند، به حدّی که فساد آن چشمگیر و آثار سوء آن روشن شده بود و لازم بود که داعی به سوی حق، قبل از هر دعوتی آنان را به ترک این گناه دعوت کند و از میان همة گناهانی که داشتند، انگشت روی این یک گناه می‌گذارد: P...وَیَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْO (هو/85).

کلمة «أُوفُوا» امر حاضر از باب «ایفاء» افعال است و ایفا به معنای آن است که حقّ کسی را به طور تمام و کامل بپردازی، به خلاف «بخس» که به معنای نقص است، در این آیه بار دیگر سخن از مکیال و میزان را تکرار کرد و این از باب تفصیل بعد از اجمال است که شدّت اهتمام گوینده به آن کلام را می‌رساند و می‌فهماند که سفارش به ایفای کیل و وزن آنقدر مهمّ است که مجتمع شما از آن بی‌نیاز نیست، چون جناب شعیب در بار اوّل با نهی از نقص کیل و وزن، آنان را به سوی صلاح دعوت کرد و در نوبت دوم به ایفاء کیل و وزن امر کرد و از بخس مردم و ناتمام دادن حقّ آنان نهی نمود و این خود اشاره است به اینکه صرف اجتناب از نقص مکیال و میزان در دادن حقّ مردم کافی نیست و اگر در اوّل از آن نهی کرد، در حقیقت، برای این بود که مقدّمه‌ای اجمالی باشد برای شناختن وظیفه به طور تفصیل، بلکه واجب است ترازو‌دار و قپان‌دار در ترازو و قپان خود ایفاء کند؛ یعنی حقّ آن دو را بدهد و در حقیقت، خود ترازودار و قپان‌دار طوری باشند که اشیاء مردم را در معامله کم نکنند و خود آن دو بدانند که امانت‌ها و اشیاء مردم را به صورت کامل به آنان داده‌اند (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 10: 541ـ543)؛ Pأَوْفُوا الْکَیْلَ وَلَا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ * وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ * وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ: حق پیمانه را ادا کنید (و کم فروشى نکنید)، و دیگران را به خسارت نیفکنید! * و با ترازوى صحیح وزن کنید! * و حق مردم را کم نگذارید، و در زمین تلاش براى فساد نکنید!O (الشّعراء/ 183ـ181). آنچه از آیات  قرآن برمی‌آید، آن است که کم‌فروشی مایة استثمار و فسادانگیزی در جامعه است و افزون بر گناه کبیره بودن (ر.ک؛ صدوق، 1413ق.، ج 2: 127ـ 126)، کیفر دنیوی آن به شکل قحطی و خشکسالی بروز می‌کند (ر.ک؛ کلینی، 1369، ج 2: 374).

4ـ2ـ1) دخالت نکردن در معامله دیگران

رقابت در فعّالیّت‌های اقتصادی و تجاری زمانی سودمند است که در چارچوب احکام و ارزش‌های اخلاقی، به‌ویژه رعایت حقوق دیگران و اصل عدالت انجام پذیرد. یکی از آسیب‌های رقابت در دادوستد، دخالت بی‌جا و غیراخلاقی در معاملة دیگران است که در آموزه‌های اسلامی بازداشته شده است. امام صادق(ع) می‌فرماید: «نَهَی [رَسُولُ اللهِ (ص)] أَن یُدخَلَ الرَّجُلُ فِی سُومِ أَخِیهِ المُسلِم: [رسول خدا(ص)] از دخالت مرد در معاملة برادر مسلمان خود نهی فرمود» (صدوق، 1413ق.، ج 4: 3).

2ـ اصل خیرخواهی و نفی غش (فریب)

یکی از زیرساخت‌های احکام و اخلاق اقتصادی در اسلام، اصل اخوّت است و از نمودهای مهمّ و عملی آن، نصیحت و خیرخواهی است. امام صادق(ع) می‌فرماید: «یَجِبُ لِلمُؤمِنِ عَلَی المُؤمِنِ النَّصِیحُةُ لَهُ فِی المَشهَدِ وَ المَغِیبِ: خیرخواهی برای مؤمن در بود و نبودش، ضروری است» (کلینی، 1369، ج 2: 208).

در برابر نصیحت و خیرخواهی، «غش» قرار دارد که نقیض «نصح» است و معنای آن وارونه نشان دادن مکنونات درونی است (ر.ک؛ ابن‌فارس، بی‌تا، ج 4: 383؛ ابن‌منظور، 1410ق.، ج 6: 323 و زیبدی، 1409ق.، ج 17: 289). بنابراین، غش در معامله به معنای پنهان داشتن تمام اطّلاعاتی است که دانستن آن برای خریدار ضرورت دارد و در چند و چون خرید وی تأثیرگذار است. در آموزه‌های روایی، نیرنگ و غش در معامله نکوهش فراوان شده است و چنین کسانی به دور از مکتب پیامبر و امامان(ع) دانسته شده‌اند (ر.ک؛ کلینی، 1369، ج 5: 160 و صدوق، 1413ق.، ج 4: 13). پیامد ناگوار چنین عملی، بی‌برکتی و تنگنای معیشتی است و این گونه کسان از یاری دیگران و توجّه پروردگار، بی‌بهره خواهند بود. پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: «مَن غَشَّ أَخَاهُ المُسلِمَ نَزَعَ اللهُ مِنهُ بَرِکَةَ رِزقِهِ وَ أسد عَلَیهِ مَعِیشَةَ وَ وَکَّلَهُ إِلَی نَفسِهِ: هر کس به برادر مسلمان خود نیرنگ زند، خداوند برکت روزی‌ او را می‌گیرد و راه تأمین زندگی‌ وی را تنگ می‌سازد و او را به خود وامی‌نهد» (مجلسی، 1403ق.، ج 73: 365).

از این روایات به روشنی برمی‌آید که نهی از غش در معامله بر پایة اخوّت اسلامی استوار است. به‌علاوه، این کار در خرید و فروش پیامدهای نامطلوب دنیوی و اخروی دارد. همچنین غش در معامله، مصادیق فراوانی دارد که بر اساس آموزه‌های دینی به موارد مهم اشاره می‌کنیم.

1ـ2) ممنوعیّت فروش کالاهای تقلّبی

تقلّب در فروش کالا از بارزترین مصادیق غش در معامله است. این کار به شکل‌های مختلف انجام می‌گیرد؛ همانند عرضة کالای نامرغوب به جای کالای مرغوب، فروش کالای غیراستاندارد، آمیختن اجناس به چیزهای دیگر و استفاده از نشانه‌های دروغین. روشن است که این کار، خلاف مصالح عمومی و به زیان مصرف‌کنندگان است و در تضاد با ارزش‌های انسانی و اخلاقی می‌باشد (ر.ک؛ میر معزّی، 1378: 249).

نقل است که رسول خدا(ص) به مردی رسید که طعامی مرغوب را با نامرغوب درآمیخته بود. حضرت به او فرمود: چرا چنین کردی؟ گفت: خواستم [همة آن] به فروش رسد. حضرت فرمود: آنها را از یکدیگر جدا کن که در دین ما غشی نیست (ر.ک؛ متّقی الهندی، 1409 ق.، ج 2: 159).

همچنین موسی‌بن بُکیر گوید: «نزد امام کاظم(ع) بودیم. چند عدد دینار [بر زمین] افتاده بود. حضرت چشمش به دیناری افتاد. آن را برداشت و دو نیم کرد. آنگاه به من فرمود: آن را در چاه فاضلاب انداز تا چیزی که در آن غش هست، فروخته نشود» (کلینی، 1369، ج 5: 160). از این روایت، لزوم نابود ساختن پول و کالای تقلّبی و بی‌مصرف استفاده می‌شود.

2ـ2) نفی تبلیغات دورغین

تردیدی نیست که تبلیغات بازرگانی، با هدف معرّفی کالا به خریداران و بیان ویژگی‌ها و امتیازهای آن ضرورتی است که در عصر حاضر یکی از عناصر مهمّ پیشرفت اقتصادی به شمار می‌رود.

در آموزه‌های اقتصادی اسلام به این مهم توجّه شده است؛ برای نمونه، رسول خدا(ص) به مردی بلندقامت که ایستاده بود و جامه‌ای کوتاه می‌فروخت، فرمود: «اِجلِس فَإِنَّهُ أَتفَقَ لِسِلعَتِکَ: بنشین تا کالایت بهتر به فروش رسد». گویا قامت بلند او اندازة جامه را برای خریداران، کوتاه‌تر از اندازة واقعی‌ آن می‌نمایاند و نشستن مرد، خود تبلیغی عملی برای معرّفی کالای او بوده است» (کلینی، 1369، ج 5: 312).

با وجود این، تبلیغات تجاری امروز از فلسفة وجودی فاصله گرفته است و کارکرد اصلی آن به جای معرّفی کالا، به «ایجاد احساس نیاز» تبدیل گشته، «تجارت تبلیغات» جای «تبلیغات تجاری» را گرفته است و شرکت‌های بزرگ هزینه‌های هنگفتی را به این امر اختصاص داده‌اند تا با تأثیر بر افکار عمومی و با استفاده از پیشرفته‌ترین شگردهای تبلیغاتی، تولیدهای خود را بفروشند و اعتبار بیشتری به دست آورند. بدیهی است که پیامد این گونه تبلیغات برای افراد و جوامع ثروتمند، رشد مصرف‌گرایی، اسراف، مُدگرایی و هم‌چشمی و نیز برای افراد و جوامع فقیر، حسرت، سرخوردگی، ناکامی و یا مفاسد اقتصادی و کارهای غیرقانونی همچون سرقت و... است (ر.ک؛ کرمی و پورمند، 1380: 257). در آموزه‌های دینی، برای مقابله با تبلیغات دروغین، احکام و دستورهای اخلاقی داده شده است.

الف) تأکید بر راستگویی

یکی از ویژگی‌های مهمّ تاجر مسلمان، راستگویی است. امام صادق(ع) می‌فرماید: «... فَإِنَّ التَّاجِرَ الصَّدُوقُ مَعَ السَّفَرَةِ الکِرَامِ البَرَرَةِ یَومِ القِیَامَةِ: به راستی که تاجر راستگو، روز قیامت، با سفیران گرامی نیکوکار [فرشتگان والامقام] همراه هستند» (حرّ عاملی، 1403ق.، ج 12: 285).

ب) اشاره به عیوب کالا

بر این نکته تأکید فراوانی شده است؛ برای نمونه امام صادق(ع) می‌فرماید: «مَن بَاعَ وَ اشتَرَی فَلیَحفِظ خُمسَ خِصَالٍ وَ إِلاَّ فَلاَ یَشتَرِینَ وَ لاَ یَبِیعَن... وَ کِتمَان العَیبِ: هر کس خرید و فروش می‌کند، باید پنج خصلت را حفظ نماید وگرنه هرگز خرید و فروش نکند... [و یکی از آنها عبارت است از: پرهیز از] پنهان کردن عیب» (کلینی، 1369، ج 5: 150).

ج) نهی از تبانی برای تبلیغات فریبنده

این موضوع در روایات، با نام «نَجش» یاد شده است و مفهوم آن این است که شخصی، بی‌آنکه خرید کالایی را قصد داشته باشد، پیوسته از آن تعریف کند یا وانمود نماید به قیمت بالایی خریدار است تا دیگران را در خرید کالا فریب دهد (ر.ک؛ زیبدی، 1409ق.، ج 17: 406ـ402). رسول خدا(ص) می‌فرماید: «... النَّاجِشُ وَ المَنجُوش مَلعُونُونَ عَلَی لِسَانِ مُحَمَّدٍ: تمجیدکنندة [کالا] و آن کس که به نفع او تمجید شده است، بر زبان محمّد نفرین شده‌اند» (کلینی، 1369، ج 5: 559).

د) نفی سوگند

از آموزه‌های اخلاقی مؤکّد در معامله، پرهیز از سوگند است، هرچند به حقّ و راست باشد. امیر مؤمنان، علی(ع) می‌فرماید: «بیعُوا وَ لاَتَحلحُوا فَإِنَّ الیَمِینَ یُنفِقُ السَّلعَةَ وَ یُمحِقُ البَرکَةَ: (بفروشید، [ولی] سوگند مخورید، چراکه سوگند، کالا را به فروش می‌رساند، [امّا] برکت را از میان می‌برد» (مجلسی، 1403ق.، ج40: 331). سوگند در معامله، افزون بر آنکه استفادة ابزاری و تبلیغاتی از مقدّسات است، تأثیر زیادی بر خریداران مؤمن و معقتد بر جای می‌گذارد، چنان‌که اندیشة مخاطب را از تمرکز بر جنبه‌های کلیدی و محاسبة دقیق اطّلاعات ارائه‌شده بازمی‌دارد (ر.ک؛ یوسف قرضاوی،، 1417ق.: 288).

هـ) نفی جلوه‌های کاذب تبلیغاتی

ایجاد جلوه‌های کاذب تبلیغاتی در محلّ فروش کالا، با نورهای خیره‌کننده، صداهای محرّک و بسته‌بندی‌های زیبا و فریبنده، از شگردهای تبلیغاتی کاذب به شمار می‌رود که در آموزه‌های دینی نهی شده است. هشام بن حَکَم گوید: «مشغول فروختن جامه‌های نازک در سایه بودم که امام کاظم(ع) به من رسید و فرمود: ای هشام! فروختن در سایه، [گونه‌ای از] غش است و غش قطعاً حلال نیست» (کلینی، 1369، ج 5: 160).

3ـ اصل احسان

عدالت با تمام اهمیّت و تأثیر خود، بدون اصل «احسان»، انعطاف و کارآیی لازم را، به‌ویژه در مواقع خاصّ و بحرانی ندارد. از این رو،  قرآن کریم در کنار عدل، به احسان نیز فرمان می‌دهد: P إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ...: خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان مى‏دهد...O (النّحل/ 90). در عرصة اقتصاد نیز احسان، نماد بارزی برای اخوّت ایمانی است که در کنار عدل، دو پایة اساسی ارزش‌های اخلاقی را پی‌ریزی می‌کند (ر.ک؛ صدوق، 1413ق.، ج 4: 392). امیر مؤمنان علی(ع) با اشاره به این دو عنصر در دادوستد می‌فرماید: «وَلیَکُنِ البَیعُ بَیعاً سَمحاً بِمَوازِینِ عَدلٍ: باید خرید و فروش، آسان و با میزان عدل انجام شود» (نهج‌البلاغه/ ن 53).

برخی از مصادیق احسان در آموزه‌های اخلاقی و اقتصادی عبارتند از:

1ـ3) پرهیز از سودخواهی در مواردی خاص

گرچه جلب منافع مادّی و کسب سود، از اهداف مهمّ تجارت است و گاهی بر اساس اصل احسان، سودخواهی از خریدار، مکروه و ناپسند شمرده می‌شود؛ مثلاً بر اساس روایات، سود بردن از مؤمن، مکروه است، جز در موردی که خریدار مؤمن برای تجارت خرید کند یا آنکه مقدار خریدش زیاد باشد. امام صادق(ع) می‌فرماید: «بَرِحَ المُؤمِنُ عَلَی المُؤمِنِ رِبَا إِلاَّ أَن یَشتَرِی بِأَکثَرِ مِن مِائَةِ دِرهَمٍ فَأَربَحَ عَلَیهِ قُوتِ یَومَیکَ أَو یَشتَرِیهِ لِلتِّجَارَةِ فَإِربَحُوا عَلَیهِم وَ إِرفَقُوا بِهِم: سود بردن مؤمن از مؤمن رباست، مگر آنکه [خریدار] بیش از صد درهم [جنس] بخرد که در این صورت، به مقدار مخارج روزانة خود از او سود بگیر یا اینکه او برای تجارت بخرد که باز هم از آنان سود بگیرید [و در عین حال] با آنان مدارا نمایید» (کلینی، 1369، ج 5: 154). روشن است که تعیین مقدار «یک‌صد درهم» بر اساس شرایط اقتصادی آن زمان بوده است و مراد، مقدار بیشتر از نیازمندی‌های روزانه و متعارف است (حرّ عاملی، 1403ق.، ج12: 294 و نجفی، 1367، ج 22: 456ـ455).

این کار که برخاسته از اخوّت ایمانی است، در واقع، حمایتی عملی از عنصر اساسی فضیلت‌ها (ایمان) می‌باشد و با تحکیم پیوندهای اخوّت، در افزایش روح ایمان در جامعه نیز مؤثّر است. سود بردن از درماندگان، کمک مالی به مستمندان و درماندگان از نمودهای مهمّ ایمان و اخوّت به شمار می‌رود که می‌تواند با سود نگرفتن یا تخفیف نرخ سود در معامله با آنان صورت پذیرد. از این رو، در روایات از کسانی که با درماندگان همچون افراد معمولی دیگر معامله می‌کنند و سود می‌گیرند، نکوهش شده است، چنان‌که امام صادق(ع) می‌فرماید: «... أَقوَامٌ یُبَایِعُونَ المُضطَرِّینَ، أُولَئِکَ هُم شَرُّ النُّاس: کسانی که با افراد مضطر و درمانده معامله می‌کنند، بدترین مردمند» (طوسی، 1365، ج 7: 18 و کلینی، 1369، ج 5: 310).

این در حالی است که اصل معامله با آنان و گرفتن سود مختصر، ممنوع نیست، امام صادق(ع) در همین باره می‌فرماید: «فَأَربِح وَ لاَتَربِه...: سود بگیر، ولی نه زیاد...» (صدوق، 1403ق.، ج 3: 278). همچنین آن حضرت می‌فرماید: «إِذَا قَالَ الرَّجُلُ لِلرَّجُلِ: هَلُمَّ أَحسَنُ بَیعِکَ یُحرَمُ عَلَیهِ الرِّبحُ: هرگاه مردی به دیگری بگوید: بیا تا در معامله به تو احسان کنم، سود گرفتن از او شایسته نیست» (کلینی، 1369، ج 5: 152).

2ـ3) مواسات مالی

خرید و ذخیره کردن کالاهایی که در شرایط عادی به آن نیاز است، از اقدام‌های مثبتی است که در روایات با عنوان «ادّخار و احراز القُوت» بر آن تأکید شده است (ر.ک؛ حرّ عاملی، 1403ق.، ج 12: 321ـ320)، چراکه از منظر احکام واقع‌بینانة اسلام، تأمین نیازمندی‌های مادّی و آرامش خاطر نسبت به این موضوع شایان توجّه است. با وجود این، در شرایط اقتصادی سخت و بحرانی، احسان و اخوّت مالی اقتضا می‌کند که انسان اجناس مورد نیاز برای تأمین زندگی خود و خانواده‌اش را که ذخیره کرده، بفروشد و همگام با مردم این اجناس را روزانه تأمین نماید. این مسئله در سیرة معصومان نمود روشنی دارد.

خادم امام صادق(ع) می‌گوید: «امام به من فرمود: قیمت [اجناس] در مدینه گران شده است. چه مقدار موادّ غذایی داریم؟ گفتم: آنقدر که برای چندین ماه کافی است. فرمود: آن را بیرون آور و بفروش. پس از آنکه فروختم، فرمود: روزانه همگام با مردم [برای ما غذا] بخر... و غذای خانوادة مرا نیمی جو و نیمی گندم قرار ده. به راستی خداوند می‌داند که من توانایی تهیّه گندم را برای آنان دارم، ولی دوست دارم خداوند مرا چنان ببیند که زندگی را به درستی اندازه‌گیری می‌کنم» (کلینی، 1369، ج 5: 166).

3ـ3) گذشت و آسان‌گیری در معامله

آسان‌گیری در معامله و برخورد مهرآمیز با خریداران، یکی از موارد برجسته در اخلاق تجارت است که از یک سو، موجب تحکیم پیوندهای عاطفی در میان افراد می‌شود و از دیگر سو، با جلب و جذب خریداران بیشتر، رونق تجارت و برکت مال را در پی دارد، چنان‌که رسول خدا(ص) به روایت امام صادق(ع) می‌فرماید: «بَارَکَ اللهُ عَلَی سَهلِ البَیعِ، سَهلِ الشِّرَاءِ، سَهلِ القَضَاءِ، سَهلِ الإقتِضَاءِ: خداوند برکت دهاد کسی را که در فروش، خرید، پرداخت و دریافت آسان‌گیر باشد» (طوسی، 1365، ج 7: 18). آن حضرت در سخنی دیگر تصریح فرموده‌اند که سهولت در معامله، خود عامل کسب سود بیشتر است: «السِّمَاحَةُ مِنَ الرِّبَاحِ: سهل‌گیری از [عوامل افزایش] سود است» (کلینی، 1369، ج 5: 152).

از نمونه‌های مهمّ سهل‌گیری و احسان در معامله، قرض دادن به مستمندان و محرومان است که می‌تواند با فروش کالا به صورت نسیه و مانند آن و نیز مهلت دادن در بازپرداخت بدهی انجام شود. این مسئله در آیات و روایات، تأکید و تشویق فراوان شده است.

در آیات قرآن کریم، به مهلت دادن در پرداخت بدهی، سفارش شده است Pوَإِن کَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَیْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ: و اگر (بدهکار) قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانایى مهلت دهید (و در صورتى که به‌راستى قدرت پرداخت را ندارد،) براى خدا به او ببخشید، بهتر است. اگر (منافع این کار را) بدانیدO (البقره/ 280). در روایات نیز پاداش قرض، بیش از پاداش صدقه دانسته شده است (ر.ک؛ کلینی، 1369، ج 4: 10 و مجلسی، 1403ق.، ج 100: 139ـ138).

از سوی دیگر، در روایات مطالبه حقوق مالی از برادران مؤمن که درآمد اندکی دارند، نوعی اسائه و بی‌ادبی به آنان و نقطة مقابل احسان جای می‌گیرد و سخت نکوهش می‌شود. امام صادق(ع) به یکی از یاران خود فرمود: چرا فلانی از تو شکایت دارد؟ گفت: به این دلیل که حقّ خود را تا آخر از او خواستم. امام(ع) با شنیدن این سخن خشمناک نشست و فرمود: «کَأَنَّکَ إِذَا استَقضَیتَ حَقَّکَ لَم تُسِیء... فَمَن استَقضَی فَقَد أَسَائَهُ: چنین می‌پنداری که اگر حقّ خود را به صورت کامل مطالبه کنی، بدی نکرده‌ای؟!... هر کس در حسابرسی سختگیری کند، بدحسابی کرده است» (کلینی، 1369، ج 5: 101ـ100).

4ـ3) فروش کالاهای مرغوب

ارائة کالاهای مرغوب و خدمات مطلوب، نوعی احسان و خدمت به هم‌نوعان و وظیفة اخلاقی و اجتماعی فروشندگان و بازرگانان متعهّد است. امام صادق(ع) می‌فرماید: «... اِشتَرِ الجَیِّدَ وَ بِع الجَیِّدَ، فَإِنَّ الجَیِّدَ إِذَا بِعتَهُ قِیلَ لَهُ: بَارَکَ اللهُ فِیکَ وَ فِیمَن بَاعَکَ: [کالاهای] مرغوب بخر و بفروش، چراکه هرگاه جنس مرغوب بفروشی گفته می‌شود: خدا به تو و به کسی که به تو فروخته است، برکت دهد» (همان: 202).

رعایت این نکته، افزون بر خدمت و ایجاد رفاه برای افراد، کارکرد اقتصادی نیز دارد، چه اینکه هرگاه عموم بازرگانان و فروشندگان جامعه، خود را به خرید و فروش کالاهای مرغوب و استاندارد متعهّد سازند، تولیدکنندگان نیز واداشته می‌شوند تا برای فروش محصولات خود، کالاها را با کیفیّت مناسب تولید نماید و این خود عامل بهبود کیفی کالاها و در نتیجه، صرفه‌جویی در نیروی انسانی و منابع طبیعی است.

یادآوری این نکته ضروری است که مراد، تولید کالاهای لوکس و تجمّلاتی نیست، بلکه بالا بردن کیفیّت و مطلوب بودن کالاهاست.

5ـ3) پذیرش تقاضای فسخ معامله

هرگاه یکی از دو طرف معامله، پس از انجام قرارداد، پشیمان گردد و طبق قانون، حقّ فسخ نداشته باشد، مستحبّ است طرف مقابل معامله را به هم زند. روایات بر فضیلت چنین کاری تأکید فراوان دارد. امام صادق(ع) می‌فرماید: «أَیُّمَا عَبدٍ أَقَالَ مُسلِماً فِی بَیعِ أَقَالَهُ اللهُ تَعَالَی عِثرَتَهُ یَومَ القِیَامَةِ: هر بنده‌ای که درخواست فسخ معامله را از سوی مسلمانی پذیرا گردد، خداوند متعال در روز قیامت، لغزش او را نادیده می‌گیرد» (همان: 153).

هرچند این روایت چنین فضیلت را برای «مسلمان» بیان کرده است، به اطلاق روایات دیگر، این کار عملی انسانی و احسان به هم‌نوع است و میان مؤمن و مسلمان و جز آنان تفاوت نیست، به‌طوری که برخی فقیهان به آن تصریح کرده‌اند (ر.ک؛ نجفی، 1367، ج 22: 452).

4ـ اصل امانت بودن اموال

از دیدگاه اسلام، ثروت و امکانات مادّی، امانتی است که به انسان داده شده تا نیازمندی‌های خود را تأمین کند و راه تکامل بپیماید. بر این اساس، وی جانشین و امانت‌دار الهی به شمار می‌رود و هر گونه تصرّف او در اموال و منابع طبیعی باید در چارچوب احکام و ارزش‌های الهی باشد. از دستورها و آموزه‌هایی که بر همین اصل استوارند، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد.

1ـ4) اصلاح سرمایه

ازآموزه‌های مهمّ اخلاقی و اقتصادی اسلام، لزوم نگهداری، اصلاح و بهره‌برداری صحیح از سرمایه‌های مادّی به سود فرد و جامعه است. این اصل، شیوه‌ها و مصادیق گوناگونی دارد که در آموزه‌های دینی به آن اشاره شده است؛ از جمله:

1ـ1ـ4) ممنوعیّت راکد گذاشتن سرمایه

از دیدگاه اسلام، مال، وسیلة تأمین نیازمندی‌ها و عامل قوام جامعه است و گنجینه کردن و راکد گذاردن آن ممنوع است. قرآن کریم گنج‌کنندگان مال را سخت تهدید کرده است (النّساء/ 5). همچنین می‌فرماید: Pیَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّ کَثِیرًا مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ * یَوْمَ یُحْمَى عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنفُسِکُمْ فَذُوقُواْ مَا کُنتُمْ تَکْنِزُونَ: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! بسیارى از دانشمندان (اهل کتاب) و راهبان، اموال مردم را به باطل مى‏خورند و (آنان را) از راه خدا بازمى‏دارند؛ و به کسانى که طلا و نقره را گنجینه (و ذخیره و پنهان) مى‏سازند و در راه خدا انفاق نمى‏کنند، مجازات دردناکى را بشارت ده! * در آن روز که آن را در آتش جهنّم، گرم و سوزان کرده است و با آن صورت‌ها و پهلوها و پشتهایشان را داغ مى‏کنند؛ (و به آنها مى‏گویند:) این همان چیزى است که براى خود اندوختید (و گنجینه ساختید)! پس بچشید چیزى را که براى خود مى‏اندوختید!O (التّوبه/ 35ـ34).

علاّمه طباطبائی(ره) در تحلیل جامع و دقیق از این آیات می‌گوید: «مفهوم «کنز» بیانگر نگهداری، ذخیره و منع جریان مال در معاملات است... و مفهوم «سبیل الله» نمایندة هر چیزی است که برپایی دین خدا و جلوگیری از فروپاشی بنیان‌های آن، همچون جهاد، مصالح واجب دین و امور جامعة اسلامی، به آن بستگی دارد... پس هر کس مال را به خود اختصاص دهد، «کَنَزتُم لِأَنفُسِکُم»، به خدا و پیامبرش [در امانتی که به او سپرده شده،] خیانت کرده است... و اگر ثروت خود را، هرچند زیاد، در چرخة سرمایه‌گذاری‌های تولیدی و تجاری قرار دهد و به دیگران خدمت کند، هیچ گونه منعی ندارد... بنابراین، این آیه اختصاص به نکوهش نپرداختن زکات ندارد، بلکه جلوگیری از گردش اموال در تأمین همة ضروریّات جامعة دینی را شامل می‌شود...» (طباطبائی، 1417ق.، ج 9: 260ـ258). گرچه برخی مفسّران، مفهوم آیه را به مسئلة زکات و نکوهش خودداری از پرداختن زکات منحصر دانسته‌اند (ر.ک؛ طبرسی، 1406ق.، ج 5: 40؛ رشید رضا، 1414 ق.، ج10: 404؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 7: 397ـ294 و حکیمی، 1368، ج 4: 183ـ169). بنابراین، مال و ثروت باید به نفع مصالح عمومی جامعة اسلامی، در چرخة تولید و تجارت قرار گیرد و راکد گذاشتن آن به زیان اقتصاد فرد و جامعه است. در روایات نیز با اشاره به زیان‌های اقتصادی راکد گذاشتن ثروت، بر لزوم سرمایه‌گذاری آن در فعّالیّت‌های اقتصادی سودآور تأکید می‌شود. امام صادق(ع) می‌فرماید: «مَا یُخلِفُ الرَّجُلُ بَعدَهُ شَیئاً أَشَدُّ عَلَیهِ مِنَ المَالِ الصَّامِتِ، قَالَ: قُلتُ لَهُ: کَیفَ یَصنَعُ؟ قَالَ یَضَعَهُ فِی الحَائِطِ وَ البُستَانِ وَ الدَّارِ: مرد پس از مرگ خود، چیزی سخت‌تر از مال راکد بر جای نمی‌نهد. [راوی] گوید: گفتم آن را چه کند؟ فرمود: در [خرید] مزرعه، بوستان و خانه قرار دهد» (کلینی، 1369، ج 5: 91).

روشن است که ذکر «مزرعه و باغ» برای مثال است و مراد، سرمایه‌گذاری در امور تولیدی و سودآور می‌باشد (ر.ک؛ حسینی شیرازی، 1410ق.، ج 6: 152). همچنین امام باقر(ع) می‌فرماید: «... إِنَّهُ مَن بَاعَ أَرضاً أَو مَاءً وَ لَم یَضِع ثَمَنَهُ فِی أَرضٍ وَ مَاءٍ ذَهبَ ثَمَنَهُ مُحِقّاً: به راستی هر کس زمینی یا آبی را بفروشد و بهایش را در زمین و آبی [دیگر] سرمایه‌گذاری نکند، بهای آن بی‌برکت و نابود شود» (کلینی، 1369، ج 5: 91).

2ـ1ـ4) سرمایه‌گذاری در معاملات سودآور

از موارد اصلاح مال در تجارت، معاملات سودآور است، چنان‌که در سخنی از امام صادق(ع) چنین آمده است: «مردی از شغل خود شکوه می‌کرد. پیامبر(ص) به او فرمود: «أُنظُر بُیُوعاً فَأشتِرهَا، ثُمَّ بِعهَا فَمَا رَبِحَت فِیهِ فَألزِمهُ: چند کالا را در نظر بگیر و بخر. سپس آن را بفروش. در هر کدام که سودی بردی، [خرید و فروش] همان را ادامه بده». همچنین امام صادق(ع) می‌فرماید: «إِذَا نَظَرَ الرَّجُلُ فِی تِجَارَةٍ فَلَم یَرَ فِیهَا شَیئاً فَلیَتَحَوَّل إِلَی غَیرِهَا: هر که می‌بیند تجارت او سودآور نیست، دست به تجارت دیگری بزند» (همان: 168).

از نگاه اسلام، سودآوری تنها در چارچوب احکام و ارزش‌های دینی پذیرفتنی است و چنین می‌نماید که تجارت در این چارچوب، زمانی بیشتر سودآور است که کالای تجاری، بیشتر نیاز مردم باشد یا بازرگانان کمتر به آن پرداخته باشند و در هر صورت، به سود اقتصاد جامعه و در خدمت مردم به کار بسته شود. توجّه به این مسئله در تجارت خارجی اهمیّت بیشتری می‌یابد، چراکه سرمایه‌گذاری در تجارت کالاهای سودآور افزون بر کمک به رشد اقتصاد ملّی، صرفه‌جویی و حفاظت از منابع طبیعی و تجدیدناپذیر کشور را در پی دارد (ر.ک؛ حکیمی، 1368، ج 3: 250ـ243).

3ـ1ـ4) تقسیم سرمایه

از راه کارهای حفظ و اصلاح مال که در روایات آمده، تقسیم سرمایه در فعّالیّت‌های گوناگون اقتصادی است، به‌ویژه در مواردی که مقدار سرمایه فراوان است، چه در صورت زیان‌ پروژة سرمایه‌گذاری شده یا نابود شدن سرمایه، زیان کمتری دیده می‌شود. در روایات چنین آمده است که «مردی، خیرخواه نزد امام صادق(ع) آمد و گفت: ای ابا عبدالله! چگونه شد که اموال خود را در بخش‌های گوناگون سرمایه‌گذاری کردی، درحالی که اگر تمام آن یک جا می‌بود، هزینه‌اش کمتر و سودش بیشتر بود. امام(ع) فرمود: «اِتَّخَذتُهَا مُتَفَرِّقَةً فَإِن أَصَابَ هَذَا المَالُ شَیءً سَلِمَ هَذَا المَالُ، وَ الصُرَّةُ تَجمَعُ بِهَذَا کُلِّهِ: آن را جداگانه قرار دادم تا اگر به این بخش از مال آسیبی رسید، بخش دیگر سالم بماند. [با وجود این، سود] همة آن در یک جا جمع می‌شود» (کلینی، 1369، ج 5: 91).

2ـ4) نفی احتکار

یکی از مفاسد اقتصادی مهم در توزیع و تجارت، احتکار است. امام علی(ع) در نامة خود به مالک اشتر می‌نویسد: «... إِنَّ فِی کَثِیرٍ مِنهُم ضَیقاً فَاحِشاً... وَ اِحتِکاراً لِلمَنَافِعِ. . . وَ ذَلِکَ بَابُ مَضرَّةٍ لِلعَامَةٍ... فَامَنِع مِنَ الإِحتِکارِ فَإِنَّ رَسُوُل الله(ص) مَنَعَ مِن...: در میان بازرگانان کسانی هستند که تنگ‌نظر، بدمعامله، بخیل و احتکار‌کننده هستند که تنها با زورگویی به سود خود می‌اندیشند و کالا را به هر قیمتی که بخواهند، می‌فروشند که این سودجویی و گرانفروشی برای همة افراد جامعه زیانبار و عیب بزرگی بر زمامدار است. بنابراین، از احتکار منع کن که رسول خدا(ص) از آن بازمی‌داشت» (نهج‌البلاغه/ ن 53).

از امام صادق(ع) دربارة کسی که به امید گران شدن موادّ غذایی، آن را احتکار می‌کند، پرسیده شد. امام فرمود: «إِن کَانَ الطَّعَامُ کَثِیراً یَسَعَ النَّاسُ فَلاَ بَأسَ بِهِ وَ إِن کَانَ الطَّعَامُ قَلِیلاً لاَ یَسَعُ النَّاسُ فَإِنَّهُ یَکرَهُ أَن یَحتَرِکَ الطَّعَامَ وَ یُترِکُ النَّاسَ لَیسَ لَهُم طَعَامٌ: اگر موادّ غذایی به قدری فراوان است که به [همة] مردم می‌رسد، اشکالی ندارد و اگر کم است و به اندازة نیاز همة مردم نیست، احتکار موادّ غذایی و وانهادن مردم ناپسند است» (کلینی، 1369، ج 5: 165). همچنین پیامبر اکرم اسلام(ص) می‌فرماید: «قَالَ وَ کُلُّ حُکْرَةٍ تُضِرُّ بِالنَّاسِ وَ تُغْلِی السِّعْرَ عَلَیْهِمْ فَلَا خَیْرَ فِیهَا...: هر گونه احتکاری که به مردم زیان رساند و قیمت [کالاها] را به ضرر آنان گران نماید، خیری در آن نیست» (تمیمی، 1385، ج 2: 35).

نتیجه‌گیری

از دیدگاه اسلام، اقتصاد و رفتارهای اقتصادی به طور کامل تحت تأثیر باورهای ارزشی و اخلاقی است و به طور کلّی، تمام برنامه‌ها و رفتارهای اقتصادی باید با هدف تهذیب و تزکیة نفس انجام گیرد.  قرآن کریم، همان‌گونه که فلسفة بعثت را تزکیه و تعلیم می‌داند، بر فلسفة اخلاقی رفتارهای اقتصادی نیز تأکید می‌ورزد، چنان‌که دربارة زکات و انفاق می‌فرماید: Pخُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا...: از اموال آنها صدقه‏اى (بعنوان زکات) بگیر، تا بوسیله آن، آنها را پاک سازى و پرورش دهى...O (التّوبه/ 103). بنابراین، تأثیر اخلاق و اقتصاد بر یکدیگر دوسویه است، همان‌گونه که اخلاق و فضیلت‌های اخلاقی بر سالم‌سازی اقتصاد تأثیر دارد، رفتارهای اقتصادی مطلوب اسلام نیز در پاکسازی روحی و اخلاقی، نقش بسزایی عهده‌دار هستند. با توجّه به مباحث مطرح، نکات زیر به عنوان نتیجه‌ و توصیه‌های اساسی ارائه می‌گردد:

1ـ اسلام توزیع صحیح را نیاز بشر و ضرورت برای زندگی او می‌داند.

2ـ التزام به توزیع، نه تنها از دید اسلام پسندیده است، بلکه به آن امر شده است و موجب تقویت رابطة خلق با خالق می‌شود و سعادت زندگی دنیوی او را به همراه خواهد داشت

قرآن کریم.
ابن‌بابویه (صدوق)، محمّدبن علی. (1403ق.). الخصال. چاپ دوم. قم: انتشارات جامعة مدرّسین.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ . (1413ق.). من لایحضره الفقیه. چاپ سوم. قم: جامعة مدرّسین حوزة علمیّة قم.
ابن‌فارس، أبی‌الحسین احمد. (بی‌تا). معجم المقاییس اللّغة. قم: دار الکتب العلمیّة.
ابن‌منظور، محمّدبن مکرم. (1410ق.). لسان‌العرب. چاپ اوّل. بیروت: دارالفکر.
اعتصامی، منصور. (1381). «مفهوم تجارت». مجموعه مقالات فارسی دومین مجمع بررسی‌های اقتصادی اسلامی. زیر نظر محمّد واعظ‌زاده خراسانی. چاپ اوّل، مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی.
تمیمی، نعمان بن محمّد. (1385). دعائم الإسلام. چاپ دوم. مصر: دار المعارف.
توسّلی، غلامعبّاس. (1375). جامعه‌شناسی کار و شغل. چاپ اوّل. تهران: سمت.
حرّ عاملی، محمّد بن حسن. (1403ق.). وسائل الشّیعة إلی تحصیل مسائل الشّریعة. چاپ ششم. تهران: مکتبة الإسلامیّة.
حسینی شیرازی، سیّد محمّد. (1410ق.). الفقه. چاپ دوم. بیروت: دار العلوم.
حکیمی، محمّدرضا و دیگران. (1368). الحیاة. چاپ اوّل. تهران: مکتب نشر الثّقافة الإسلامیّة.
راغب اصفهانی، حسین بن محمّد. (1406ق.). مفردات الفاظ قرآن. چاپ اوّل. دمشق ـ بیروت: دار الکتب العلمیّة الرّسالة.
رشید رضا، محمّد. (1414ق.). تفسیر المنار. چاپ دوم. بیروت: دار المعرفة.
زبیدی، سیّد محمّد مرتضی. (1409ق.). تاج العروس من جواهرالقاموس. تحقیق مصطفی حجازی. بی‌جا: دار هدایة.
شریف الرّضی، محمّد بن حسین. (1389). نهج‌البلاغه. ترجمة محمّد دشتی. چاپ دوم. قم: نشر دیوان.
صدر، محمّدباقر. (1408 ق.). اقتصادنا. چاپ دوم. بی‌جا: المجمع العلمی للشّهید الصّدر.
طباطبائی، سیّد محمّدحسین. (1417ق.). المیزان فی تفسیر القرآن. چاپ اوّل. بیروت: مؤسّسة الأعلمی للمطبوعات.
طبرسی، فضل بن حسن. (1406ق.). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. چاپ اوّل. بیروت: دار المعرفة.
طوسی، محمّد بن حسن. (1365). تهذیب الأحکام. چاپ چهارم. تهران: دار الکتب الإسلامیّة.
قرائتی، محسن. (1383). تفسیر نور. چاپ یازدهم. تهران: مرکز فرهنگی درس‌هایی از قرآن.
قرضاوی، یوسف. ( 1417ق.). دور القیم و الأخلاق فی إقتصاد الإسلامی. چاپ اوّل. بیروت: مؤسّسة الرّسالة.
کرمی، محمّدمهدی و محمّد پورمند (نبی‌زاده). (1380). مبانی فقهی اقتصاد اسلامی. چاپ اوّل. تهران: سمت.
کلینی، محمّدبن یعقوب. (1369). الکافی. چاپ چهارم. تهران: دار الکتب الإسلامیّة.
متّقی الهندی، علاءالدّین علی. (1409ق.). کنز العمّال فی سنن الأقوال والأفعال. تحقیق بکری حیانی و صفوة السّقا. بیروت: مؤسّسة الرّسالة.
مجلسی، محمّدباقر. (1403ق.). بحارالأنوار. چاپ سوم. بیروت: مؤسّسة الوفاء.
محمّدی ری‌شهری، محمّد. (1380). التنمیة الإقتصادیّةفی کتاب و السّنّة. چاپ اوّل. قم: دارالحدیث.
مصباح یزدی، محمّدتقی. (1375). اخلاق در قرآن. تحقیق محمّدحسین اسکندری. چاپ اوّل. قم: مؤسّسة آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره).
مکارم شیرازی، ناصر و دیگران. (1374). تفسیر نمونه. چاپ اوّل. تهران: دار الکتب الإسلامیّة.
میرمعزّی، حسین. (1378). نظام اقتصادی اسلام (اهداف و انگیزه‌ها). چاپ اوّل. تهران: مؤسّسة فرهنگی دانش و اندیشة معاصر.
نجفی، محمّدحسن. (1367). جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام. تحقیق عبّاس قوچانی. چاپ سوم. تهران: دار الکتب الإسلامیّة.
نمازی، حسین. (1374). نظام‌های‌ اقتصادی. چاپ اوّل. تهران: انتشارات دانشگاه شهید بهشتی.
واحدی، علیّ بن احمد. (1411ق.). اسباب نزول القرآن. تحقیق کمال بسیونی. چاپ اوّل. بیروت: دار الکتب العلمیّة.