Author

Abstract

The role of Islamic Philosophy and Philosophers in flourishing Islamic civilization is unavoidable, and the role of the Quran in forming Muslims’ intellectual and philosophical thought is of the most important questions and issues. It seems comprehensiveness of the Quran in introducing universal teachings for setting the foundation of human’s real happiness gives the book the power to render and explain some philosophical teachings concerning theology, anthropology, ethics, politics and society which they have guided Muslim thinkers including preachers and philosophers. Hence, considering the philosophical system of the early Muslim philosophers, such as Farabi and Ibn Sina, provides ample evidence of the effects of the Quran on their philosophical system among which the most important ones are centrality of theistic ontology and special manifestations of epistemology. By paying special attention to universal virtues of the Quran and mentioning some of its philosophical teaching, the current paper aims to examine the effects of the Quran on such Islamic philosophers as Farabi and Ibn Sina in order to show the fact that Islamic philosophy, in spite of some its non-Islamic sources, has gotten its Islamic virtue only in the light of philosophical and intellectual teachings of the Quran.

Keywords

در شکل‌گیری و شکوفایی تمدّن‌ها عوامل و عناصر گوناگونی نقش دارند که از مهم‌ترین آنها می‌توان به دین و جهان‌بینی دینی، انسان و علم یا معارف بشری اشاره داشت. از این میان، نقش دین و جهان‌بینی دینی و نیز علوم و معارف بشری اهمیّت خاصّی دارد؛ زیرا دین و آموزه‌های آن هم نقش معرفت‌زایی دارند که نتیجة آن، ظهور و تقویت علوم و معارف بشری است و هم نقش مهمّی در شکل‌دهی جهان‌بینی انسان‌ها دارند که از مبانی تمدّن‌سازی است. در این زمینه، در باب تمدّن اسلامی می‌توان به چنین رابطه و نسبتی میان علوم اسلامی به طور کلّی، و قرآن به طور خاص توجّه داشت؛ زیرا قرآن و حدیث در نحوه و چگونگی شکل‌گیری علوم اسلامی عقلی، نقلی و تجربی دارای نقشی انکارناپذیر بودند که آن موجب شکل‌گیری تمدّن اسلامی و عصر طلایی اسلام گردید (ر.ک؛ نصر، 1389: 57). ضمن اینکه نقش قرآن و آموزه‌های اسلامی در تکوّن و گسترش همة علوم اسلامی یکسان نبوده است و نیز کلّیّت علوم اسلامی نیز نقش یکسان در شکوفایی تمدّن اسلامی نداشتند، بلکه تأثیرات آنها به شرایط تاریخی، جغرافیایی و ماهیّت معرفتی ایشان و عوامل دیگر بستگی داشته است.

در این زمینه، نقش حکمای اسلامی در شکل‌گیری و شکوفایی تمدّن اسلامی، نه تنها غیرقابل انکار، بلکه برجسته است؛ زیرا ماهیّت مبنایی علوم عقلی چون فلسفه نسبت به علوم دیگر و در واقع، تغذیة علوم دیگر از حکمت و فلسفه و گستردگی فلسفه در بیشتر ابعاد مادّی و معنوی زندگی انسان مسلمان در قرون گذشته اسلامی و به‌ویژه نقش برجستة آن در شکل‌گیری جهان‌بینی و نگرش انسان مسلمان تمدّن‌ساز بود که باعث گردید تا حکما و فلاسفة اسلامی همچون فارابی، ابن‌سینا، سهروردی و خواجه نصیر در رأس جریان تأسیس و شکوفایی تمدّن اسلامی بدرخشند. بر این امر، باید وسعت دایرة آگاهی حکمای مسلمان از شاخه‌های گوناگون معارف عقلانی، ریاضیاتی، پزشکی، هنری، سیاسی و اجتماعی را نیز افزود که ارزش و قدر آنان را دوچندان می‌سازد. حال اگر این امر دربارة فیلسوفان اسلامی پذیرفته گردد، این پرسش به ذهن می‌آید که با توجّه به اخذ برخی منابع حکمت و فلسفة اسلامی از فلسفة یونانی و رومی، حکمت اسلامی چه ویژگی‌هایی داشت که توانست در امر تمدّن‌سازی اسلامی در قرون گذشته نقش بسزایی داشته باشد؟ و اینکه فیلسوفان اسلامی چه تأثیرات و نقش برجسته‌ای داشتند که بتوان برای آنها در تمدّن‌سازی اسلامی سهم چشمگیری در نظر گرفت؟ همچنین، اینکه امروزه چگونه با بازاندیشی در فلسفه و حکمت اسلامی می‌توان در تمدّن‌سازی نوین اسلامی، توانمندی‌های آن را به کار گرفت؟

برای پاسخ به این پرسش‌ها و برخی ابهام‌هایی که دربارة منابع شکل‌گیری حکمت و فلسفة اسلامی وجود دارد، در این تحقیق تلاش می‌شود تا نشان داده شود که اگرچه فلسفة اسلامی، به عنوان مهم‌ترین بُعد حیات عقلانی و فلسفی تمدّن اسلامی، دارای منابع یونانی، رومی، مصری و ایرانی بود، امّا آنچه که هویّت آن را تشکیل داد و فلسفة اسلامی را به معنای واقعی، اسلامی ساخت تغذیة فراوان آن از قرآن و حدیث بود که آن را قادر ساخت تا به ترکیب جدیدی از فلسفه دست یابد که ماهیّتاً متفاوت از فلسفه‌های قبلی، به‌ویژه یونانی و رومی بود؛ به عبارت دیگر، قرآن به عنوان کتاب رستگاری‌بخش، دارای چنان مجموعه‌ای منسجم از تعالیم فلسفی، حکمی، عرفانی، اخلاقی، عبادی، سیاسی و اجتماعی است که استفاده از آنها این امکان را به فیلسوفان اسلامی داد تا شکل جدیدی از تفکّر عقلانی و فلسفی را ایجاد کنند که متفاوت از گذشته بود. بنابراین، هدف این تحقیق آشکارسازی ابعاد مهمّ آموزه‌های قرآن در بُعد عقلانی و فلسفی تمدّن‌سازی است که این مهم نه تنها در قرون گذشته محقّق شده، بلکه این قابلیّت وجود دارد تا مسلمانان عصر حاضر با بازگشت به قرآن و بازاندیشی تفکّر عقلانی خویش و شکل دادن یک جهان‌بینی عقلی و دینی منسجم و کارآمد، خود را از عقب‌ماندگی علمی و معنوی نجات دهند و به بازتولید تمدّن نوین اسلامی اقدام کنند.

1ـ ویژگی‌های کلّی قرآن

قرآن کریم تنها کتاب الهی و وحی‌‌شده به قلب پیامبر گرامی اسلام(ص) است که ویژگی‌های منحصربه‌فردی دارد. این کتاب الهی به واسطة اینکه مستقیماً از منشاء وحی دریافت شده، بدون هیچ گونه تحریف و امکانِ وقوع خطا در دریافت و ابلاغ، در اختیار مسلمانان قرار گرفته است و نیز کتابی است که به عنوان معجزة جاوید رسول گرامی اسلام(ص)، مبیّن نیازهای کلّی و ضروری امّت اسلامی است و به واسطة این ویژگی‌هاست که صفاتی چون جامعیّت و کامل بودن را برای آن و دین اسلام موجب گردیده است. قرآن تنها کتابی است که کلّیّات آموزه‌های لازم انسان‌ها برای نیل به سعادت دنیوی و اخروی در آن بیان شده است، چنان‌که در دو آیة ذیل گفته شده است: Pوَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ: و این کتاب را که روشنگر هر چیزى است، بر تو نازل کردیمO (النّحل/89)؛ Pوَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ: و این قرآن را به سوى تو فرود آوردیم تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده استO (النّحل/44). این دو آیه بیان می‌کنند که قرآن به‌ مثابة کتاب جامع الهی، شامل آموزه‌ها و راهکارهای ضروری حیات و رستگاری مادّی و معنوی بشر است، چراکه مسائل کلّی چگونگی زندگی انسان در آن توضیح داده شده است. در اینجا عبارتِ Pتِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍO می‌تواند نشان‌دهندة آموزه‌هایی باشد که برای تحقّق رستگاری دنیوی و آخرتی انسان‌ها لازم هستند، نه هر چیز جزئی در حیات بشر. ضمن اینکه جاودانگی، جامعیّت و جهانی بودن قرآن مستلزم آن است که آموزه‌های آن برای همة انسان‌ها در همة زمان‌ها و مکان‌ها کارایی داشته باشد. لذا مشاهده می‌شود که در آیات قرآن، مخاطب سخن، همة انسان‌ها و در برخی موارد، همة مؤمنان هستند و قیود زمانی یا مکانی وجود ندارد.

علاوه بر موارد قبلی، باید به نقش اساسی قرآن در شکل‌گیری جهان‌بینی الهی و کارآمد برای انسان مسلمان توجّه داشت. جهان‌بینی به مجموعة نگرش‌های انسان نسبت به مقولات اساسی زندگی وی گفته می‌شود؛ یعنی دیدگاه هر انسانی دربارة خودش، خدا، جهان، مرگ، آخرت، رستگاری، عدالت و موارد شبیه اینها، جهان‌بینی او را شکل می‌دهد؛ به عبارت دیگر، جهان‌بینی عبارت است از کیفیّت تحلیل جهان و انسان و نیز نظری که انسان نسبت به فلسفة حیات ابراز می‌دارد و مطابق آن تفسیر و آن بینش، مشکلات زندگی و راه حل‌های آنها را تعیین و ترسیم می‌کند (ر.ک؛ مطهّری، 1379، ج 2: 392). چنین جهان‌بینی، در واقع، بینش و نگرشی است که کلّیّت حیات مادّی و معنوی انسان را در بر می‌گیرد و در نتیجه، تعیین‌کنندة ماهیّت اندیشة آدمی است که از آن علوم گوناگون و رفتارهای مربوطه منتج می‌شوند.

با نظر به تعریف‌های فوق، قرآن بهترین و کامل‌ترین منبع فکری انسان مسلمان در شکل‌دهی و بازسازی جهان‌بینی الهی است؛ زیرا تمام یا اکثر مفاهیم و مقولات مورد نظر انسان مربوط به جهان‌بینی کارآمد در قرآن بیان شده است. آیات قرآن آموزه‌های اساسی دربارة موضوع‌های مختلف دارد، همچون: 1ـ خداشناسی؛ شامل وجود و صفات خدا، ابعاد توحید نظری و عملی، ویژگی‌های توحید ذاتی، صفاتی و افعالی. 2ـ نبوّت، شامل ضرورت، فلسفه و فواید بعثت انبیاء، خصوصیّات انبیاء و خاتمیّت. 3ـ معاد و مسائل مهمّ آن، شامل اثبات وجود معاد، ویژگی‌های مرگ و رستاخیزی، ماهیّت بهشت و جهنّم. 4ـ رابطة افعال خدا و انسان و مسائل مربوط به اختیار، قضا و قدر است؛ برای مثال، آیة Pاللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ: خداست که هیچ معبود [شایسته‌ای] جز او نیست و زنده [پاینده] استO (آل‌عمران/2)، بر وحدانیّت خدا و اینکه تنها او دارای حیات حقیقی است، تأکید دارد. آیة Pهُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ؛ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ: اوست ‏خدایى که جز او معبودى نیست؛ همان فرمانرواى پاک سلامت[بخش و] مؤمن [به حقیقت ‏حقّة خود که] نگهبان عزیز جبّار [و] متکبّر [است]. پاک است ‏خدا از آنچه [با او] شریک مى‏گردانند. اوست‏ خداى خالق نوساز صورتگر [که] بهترین نام‌ها [و صفات] از آنِ اوست. آنچه در آسمان‌ها و زمین است [جمله] تسبیح او مى‏گویند و او عزیز حکیم استO (الحشر/23ـ24)، صفات مهمّ خداوند، همچون مالکیّت حقیقی، حاکمیّت، سلامت‌بخشی، جبّاریّت، عزیز بودن، متکبّر بودن، خالقیّت و موارد نظیر آنها را گوشزد می‌کند. این آیات به انسان می‌آموزند که خداوند لایزال تنها موجود هستی است که صفات جلال و جمال به معنای حقیقی فقط زیبندة اوست و انسان به عنوان مخلوق او باید در اندیشه و عمل خود به این حقیقت توجّه کند. همچنین آیات معاد از سوی دیگر، بینش مهمّی را به انسان متذکّر می‌شوند؛ برای مثال، آیات Pنَحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ: ماییم که میان شما مرگ را مقدّر کرده‏ایم و بر ما سبقت نتوانید جستO (الواقعه/60)، Pأَیْنَمَا تَکُونُواْ یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَةٍ: هر کجا باشید، مرگ شما را درمى‏یابد، هرچند در برج‌هاى استوار باشیدO (النّساء/78)، تأکید دارند که مرگ انسان در اختیار خداست و آدمی هیچ راه گریزی از حقیقت مرگ ندارد؛ یعنی انسان موجودی رو به سوی مرگ است که باید حیات مادّی خود را با توجّه به این واقعیّث تنظیم نماید. آیات دیگری هست که مرگ را نابودی انسان نمی‌دانند، بلکه آن را به مثابة مرحله‌ای از حیات دنیوی می‌دانند که انسان با وقوع آن وارد حیات تازه‌ای در جهان آخرت می‌شود؛ برای مثال، آیات Pالَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا: همان که مرگ و زندگى را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارتریدO (الملک/2)؛ Pقُلْ مَتَاعُ الدَّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى: بگو برخوردارى [از این] دنیا اندک و براى کسى که تقوا پیشه کرده، آخرت بهتر استO (النّساء/77)؛ Pوَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ: هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده‏اند، مرده مپندار، بلکه آنها زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوندO (آل‌عمران/169)، بیانگر نه تنها موقّتی و گذرا بودن زندگی دنیوی هستند، بلکه تأکید دارند که آنچه برای زندگی دنیوی هدف نهایی است، دستیابی به رستگاری اخروی در آخرت است. آیات دیگری نیز وجود دارند که رابطة انسان و افعال او را با خدا بیان می‌کنند؛ برای مثال، آیات Pوَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ: و چون به کارى اراده فرماید، فقط مى‏گوید [موجود] باش، پس [فورا موجود] مى‏شود)O (البقره/117)؛ Pکُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ: هر کسى در گرو دستاورد خویش استO (الطّور/21)؛ Pإِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا: ما راه را به او نشان دادیم؛ خواه شاکر باشد و پذیرا گردد، خواه ناسپاسO (الإنسان/3) و Pوَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ: و تا خدا ـ پروردگار جهان‌ها ـ نخواهد، [شما نیز] نخواهید خواستO (التّکویر/29) بیانگر رابطة طولی افعال الهی و انسان هستند و تأکید دارند که در درجة اوّل مؤثّر و فاعل حقیقی جهان خداست و انسان تنها بالعرض و با اذن حق تعالی می‌تواند دارای برخی افعال باشد و اینکه تا ارادة الهی بر چیزی تعلّق نگیرد، آن فعل محقّق نخواهد شد. پس اراده‌های بشری نیز در طول ارادة الهی است، در عین حال، انسان در مقابل افعال خود مسئول است؛ زیرا قدرت انجام یا ترک آن را دارد.

2ـ تنوّع موضوع‌ها و آموزه‌های عقلانی قرآن

سنّت عقلانی اسلامی که از آموزه‌های قرآن متأثّر است، دارای تنوّع خاصّ خود است؛ یعنی در زمینه‌های مختلفی چون هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، الهیّات، جهان‌شناسی، انسان‌شناسی، اخلاق و فلسفة سیاست می‌توان آموزه‌های عقلانی و فلسفی از قرآن یافت. برای فهم اهمیّت بیشتر این مسئله، ابتدا لازم است تا دو نکتة مهمّ ذکر شود. اوّل اینکه قرآن برای اوّلین‌بار واژة حکمت را که با فلسفه قرابت بیشتری دارد، به معنای خاصّی به کار برده است. دوم اینکه این کتاب الهی انسان را دعوت أکید به تعقّل، خِرَدورزی و تفکّر می‌کند که اهمیّت اندیشة عقلانی و فلسفی را در قرآن نشان می‌دهد. واژة «حکمت» در زبان قرآن، دارای معنای خاصّی است و کسی که واجد آن است و حکیم نامیده می‌شود، به مراتب خاصّی از معرفت و عمل نائل شده است. قرآن خود خداوند را دارای صفت حکمت دانسته، بیان می‌کند به هر که بخواهد، حکمت عطا می‌کند که آن همراه با خیر کثیر است: P...یُؤتِی الْحِکْمَةَ مَن یَشَاء وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا...: (خدا) دانش و حکمت را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند)، مى‏دهد و به هر کس دانش داده شود، خیر فراوانى داده شده است...O (البقره/269). همچنین اینکه به برخی از بندگان خاصّ خود، همچون لقمان، حکمت را عطا کرده است: Pوَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ: و به‌راستى لقمان را حکمت دادیمO (لقمان/12). در برخی آیات نیز به جدال احسن، حکمت و کتاب اشاره گردیده است: Pوَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّیْنَ لَمَا آتَیْتُکُم مِّن کِتَابٍ وَحِکْمَةٍ...: و [یاد کن] هنگامى را که خداوند از پیامبران پیمان گرفت که هرگاه به شما کتاب و حکمتى دادم...O (آل‌عمران/81) که می‌تواند نشان‌دهندة آن باشد که حکمت و معرفتی که خدا عطا می‌کند، با عقل بشری قابل فهم است (ر.ک؛ نصر، 1389، ج 1: 44ـ49 و 60). به نظر می‌رسد در زبان قرآن، «حکمت» همان معرفت و بصیرت همراه با عمل صالح است که سعادت و خیر حقیقی را به همراه دارد و با نظر به تعاریفی که فلاسفة اسلامی از فلسفه می‌کنند، با آن ارتباط دارد. بر این اساس است که برخی از فلاسفة اسلامی چون فارابی، ابن‌سینا، سهروردی و ملاّصدرا حاصل تأمّلات فلسفی خود را بیشتر با لفظ حکمت بیان می‌کنند، چنان‌که مکتب فلسفی آنها با عنوان‌هایی همچون حکمت مشّاء، حکمت اشراق و حکمت متعالیّه معروف شده است که این امر نشان‌دهندة تأثیرپذیری فزایندة تفکّر فلسفی آنها از نگرش حکیمانة قرآنی است.

از سوی دیگر، دعوت به تعقّل و تفکّر عقلانی نیز از ویژگی‌های بارز قرآن است که منشاء تفکّر فلسفی و عقلانی اسلامی‌گردیده است. اهمیّت این امر در قرآن تا آنجاست که در آیات متعدّدی انسان‌ها به دلیل عدم تعقّل مورد عتاب حق تعالی قرار می‌گیرند؛ برای نمونه، ما با تعابیری نظیر Pأَفَلاَ تَعقلُونO، Pأَفَلاَ تَتَفَکّرُونO، Pأَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنO و نظایر آنها مواجه هستیم (ر.ک؛ المائده/ 104؛ الأعراف/28؛ الأنبیاء/53؛ الشّعراء/74؛ لقمان/21 و الزخرف/22). همچنین قرآن از انسان‌هایی یاد می‌کند که خِرَد را پیشة اصلی خود ساخته، همواره از حکمت و جدال احسن استفاده می‌کنند که به اولواالألباب شناخته می‌شوند، لذا می‌گوید: Pإِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ * الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ...: مسلّماً در آفرینش آسمان‌ها و زمین و نیز آمدورفت شب و روز، نشانه‏هاى (روشنى) براى خردمندان است؛ * همان‌ها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آنگاه که بر پهلو خوابیده‏اند، یاد مى‏کنند و در اسرار آفرینش آسمان‌ها و زمین مى‏اندیشند؛ (و مى‏گویند:) بار الها! اینها را بیهوده نیافریده‏اى! منزّهى تو! ما را از عذاب آتش نگاه دار!O (آل‌عمران/190ـ191). با این وصف، یعنی دعوت قرآن به تعقّل، تفکّر و حکمت و اعطای حکمت به کسانی که شایستة آن هستند، طبیعی است که قرآن به عنوان کتاب حکمت‌آمیز مطالبی حکمی در حدّ ضرورت سعادت حقیقی بشر ارائه داده باشد؛ یعنی این نیز نشانة حکیمانه بودن و اتقان این کتاب الهی است که خطوط اصلی تفکّر عقلانی، فلسفی و حکیمانة حکمای الهی را ترسیم کرده است و انسان را به برخی از ابعاد حکمت الهی آشنا ساخته است.

2ـ1) خداشناسی در قرآن

از ویژگی‌های بارز قرآن طرح موضوع‌های بسیار مهمّ عقلانی، فلسفی و کلامی دربارة خداست. این مباحث شامل مواردی چون وجود خدا، صفات او، وحدانیّت خدا، رابطة خدا با جهان، انسان و دیگر مسائل مربوط به او می‌گردد. اهمیّت این موضوع‌ها طرح استقلالی و عقلانی آنها و ارائة بینش‌های جدید به انسان مسلمان برای بازاندیشی در جهان‌بینی فلسفی و دینی اوست که توحید در رأس و محور آنهاست. اشاره به گروهی از این آیات می‌تواند ابعاد مسئله را بیشتر آشکار سازد. در آیاتی چون Pاللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ: معبودى جز خداوند یگانة زنده، پایدار و نگهدارنده نیستO (آل‌عمران/2)؛ Pقُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ: بگو اوست‏ خداى یگانهO (الإخلاص/1)؛ Pأَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ: که خداى شما خدایى یگانه استO (فصّلت/6)؛ Pلَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا...: اگر در آسمان و زمین، جز «اللّه» خدایان دیگرى بود، فاسد مى‏شدند...O (الأنبیاء/22). قرآن به طرق گوناگون مسئلة یگانگی و وحدانیّت خداوند را بیان می‌کند و به‌ویژه در آیة اخیر با استفاده از استدلال فلسفی برهان خلف، امکان وجود دو خدا در کنار هم را منتفی می‌سازد. اهمیّت چنین آیاتی تأکید مؤکّد بر توحید به معنای عمیق و واقعی آن، نه وحدانیّت عددی، بلکه وحدانیّت حقیقی خداست که بسط این در تمام آرای فلاسفة اسلامی بعدی در عمیق‌ترین ابعاد آن مشاهده می‌شود، درحالی‌که پیش از نزول قرآن، در حکمت یونانی و یا حتّی مسیحی چنین تلقّی از توحید با این وضوح و عمق وجود نداشت. گروه دوم آیاتی هستند که صفات خدا را از جهات گوناگون مورد بحث قرار می‌دهند که هم شامل صفات ثبوتی و سلبی و هم ذاتی و فعلی می‌گردد. برخی از این صفات در بعضی آیات مورد اشاره قرار می‌گیرند؛ مثلاً: Pهُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ: و خدایى است که معبودى جز او نیست، حاکم و مالک اصلى اوست، از هر عیب منزّه است، به کسى ستم نمى‏کند، امنیّت‌بخش است، مراقب همه چیز است، قدرتمندى شکست‏ناپذیر که با ارادة نافذ خود هر امرى را اصلاح مى‏کند، و شایستة عظمت است؛ خداوند منزّه است از آنچه شریک براى او قرارمى‏دهند! * او خداوندى است خالق، آفریننده‏اى بى‏سابقه، و صورتگرى (بى‏نظیر)؛ براى او نام‌هاى نیک است. آنچه در آسمان‌ها و زمین است، تسبیح او مى‏گویند و او عزیز و حکیم است!O (الحشر/23ـ24)؛ Pمَا یَشَاءُ وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ: هر چه بخواهد، مى‏آفریند و خدا بر هر چیزى تواناستO (المائده/17)؛ Pذَلِکَ لِتَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ وَأَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ: بدانید که خدا آنچه را در آسمان‌ها و زمین است، مى‏داند و خداست که بر هر چیزى داناستO (المائده/97)؛ Pسُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یَصِفُونَ: او پاک و برتر است از آنچه وصف مى‏کنندO (الأنعام/100)؛ Pوَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ: و تا خدا نخواهد [شما] نخواهید خواستO (الإنسان/30)؛ Pلاَ تُدْرِکُهُالأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ: چشم‌ها او را درنمى‏یابند و اوست که دیدگان را درمى‏یابد و او لطیف آگاه استO (الأنعام/103)؛ Pبَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنَّى یَکُونُ لَهُ وَلَدٌوَلَمْ تَکُن لَّهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ وهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ:پدیدآورندة آسمان‌ها و زمین است. چگونه او را فرزندى باشد، در صورتى که براى او همسرى نیست و هر چیزى را آفریده است و اوست که به هر چیزى داناستO (الأنعام/101)؛ Pوَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِیالْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍفِی ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِینِ: کلیدهاى غیب تنها نزد اوست، جز او [کسى] آن را نمى‏داند و آنچه در خشکى و دریاست مى‏داند و هیچ برگى فرو نمى‏افتد، مگر [اینکه] آن را مى‏داند و هیچ دانه‏اى در تاریکی‌هاى زمین و هیچ تر و خشکى نیست، مگر اینکه در کتابى روشن [ثبت] استO (الأنعام/59)؛ Pاللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَالْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَافِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَأَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَاشَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَیَؤُودُهُ حِفْظُهُمَاوَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ: خداست که معبودى جز او نیست. زنده و برپادارنده است نه خوابى سبک او را فرو مى‏گیرد و نه خوابى گران. آنچه در آسمان‌ها و زمین است، از آنِ اوست. کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟! آنچه در پیش روى آنان و آنچه در پشت‏ سرشان است، مى‏داند و به چیزى از علم او جز به آنچه بخواهد، احاطه نمى‏یابند. کرسى او آسمان‌ها و زمین را در بر گرفته و نگهدارى آنها بر او دشوار نیست و اوست والاى بزرگO (البقره/255). نکتة مهم در این آیات ابتدا تأکید بر تنزّه و بری بودن حق تعالی از صفات متناهی و موقّتی بشری و در عین حال، اشاره به داشتن صفاتی که نامتناهی بودن ذاتی آنهاست. از جملة این صفات که بیشتر مورد توجّه فیلسوفان اسلامی است، می‌توان به علم، قدرت، حیات، اراده، خالق بودن و حکمت و فاعلیّت اشاره داشت که نحوة بیان آنها دیدگاه فلاسفة اسلامی را در موضوع‌هایی چون علم خدا به جهان، قبل و بعد آفرینش آن، علم خدا به جزئیّات و کلّیّات، گسترة قدرت خدا، حتّی نسبت به اعمال اختیاری انسان، رابطة ارادة خدا و ارادة انسان، نوع حیات خدا، فاعلیّت الهی و نظایر آنها راهنمای قابل توجّهی در فلسفه‌پردازی باشد. بر این اساس است که فلاسفة اسلامی دیدگاه‌های متنوّع و بعضاً دارای رابطة طولی تکاملی، در بحث علم و فاعلیّت الهی ارائه داده‌اند و به فاعلیّت‌هایی چون بالعنایة، بالرّضا و بالتّجلی استدلال کرده‌اند.

2ـ2) انسان‌شناسی در قرآن

از ویژگی‌های بسیار برجستة قرآن، ارائة آموزه‌های اساسی دربارة انسان است که فیلسوفان اسلامی را در تأسیس انسان‌شناسی دینی، فلسفی و عرفانی کمک‌های شایانی کرده است. در قرآن در باب انسان‌شناسی موضوع‌های فلسفی، علمی، اخلاقی، عبادی و مواردی نظیر آنها طرح شده است که ما را در شناخت ابعاد گوناگون هستی او یاری می‌کند، به‌ویژه که این آموزه‌ها بر تجربة بشری مبتنی نیستند، بلکه از آموزه‌های پیشین و الهی قرآن هستند که امکان خطا در آنها ممتنع است. در این زمینه، می‌توان به مقوله‌هایی چون آفرینش، ابعاد وجودی و معرفتی، طبیعت و سرشت، آزادی و اختیار، عقل و دل انسان، سنّت‌ها و قوانین الهی جهان‌شمول حاکم بر زندگی او توجّه داشت.

گروه اوّل آیاتی هستند که در آنها خداوند متعال ضمن بیان حالات گوناگونی از آفرینش انسان، بر دمیدن روح خود، در کالبد او تأکید خاصّی دارد. اهمیّت این نوع خلقت در نزد پروردگار تا آنجاست که او به فرشتگان مقرّب خود دستور می‌دهد تا بر انسان سجده کنند که این امر بر برتری انسان نسبت به آنها، اشرف بودن او نسبت به مخلوقات و نیز خلیفةاللّهی انسان دلالت دارد و در برخی آیات به این حقیقت اشاره شده است؛ نظیرِ Pوَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلآئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ: و در حقیقت، ‏شما را خلق کردیم، سپس به صورتگرى شما پرداختیم)O (الأعراف/11)؛ Pثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ: سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خویش در وى دمید و براى شما گوش، چشم‌ها و دل‌ها قرار داد، امّا کمتر شکر نعمت‌هاى او را به‌جا مى‏آورید!O (السّجده/9). تعبیرهایی این ‌گونه از خلقت انسان می‌تواند نشان‌دهندة صفات خاصّ او نسبت به موجودات دیگر باشد؛ زیرا خداوند در ذکر ویژگی‌های خلقت انسان، هم بر دمیدن از روح خود و هم بر سجدة فرشتگان بر انسان آفریده‌شده از خاک تأکید دارد. در نتیجه، انسان تنها موجودی است که بهره‌ای از صفات الهی دارد؛ زیرا در وجود او، روح خدا نشانی از خداست و اینکه آدمی بزرگترین نشانه و مُهر خدا را بر خود دارد.

گروه دوم آیاتی هستند که با تعبیرهای گوناگون عقل و اندیشة انسان را مورد تأیید قرار داده است و تعقّل انسان را صفتی اساسی برای او لحاظ کرده‌اند؛ مثلاً در آیة Pقُلْ هَلْ یَسْتَوِی الأَعْمَى وَالْبَصِیرُ أَفَلاَ تَتَفَکَّرُونَ: بگو آیا نابینا و بینا یکسان است؟ آیا تفکّر نمى‏کنیدO (الأنعام/50)، نتیجة موهبت عقل، امکان شناسایی هستی و دست یافتن انسان به حکمت و علم اعلی است. پس عقل، قوّه ادراکی و صفت ممیّزه انسان از دیگر موجودات است که ناشی از وجود روح الهی در اوست؛ آیة Pالَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ: همان کسانى که ایمان آورده‏اند و دلهایشان به یاد خدا آرام مى‏گیرد آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مى‏یابدO (الرّعد/28) نشانگر آن است که بین دل و عقل انسان رابطه‌ای نزدیک وجود دارد؛ یعنی عقل جنبة ادراکی روح انسان و دل یا قلب، جنبة عاطفی و ایمانی آن است که با عمل انسان نیز در ارتباط است. پس دل و قلب نیز علاوه بر عقل، دارای قابلیّت آگاه‌سازی و به‌ویژه اطمینان‌بخشی به انسان هستند و در میان انسان‌ها بر اساس یقین و معرفت قلبی است که می‌توان تفاوت و تمایز قائل شد و از انسان‌های باتقوا یا فاسد سخن گفت (ر.ک؛ نصری، 1379: 7ـ131).

گروه سوم آیاتی هستند که بر اهمیّت فطرت و طبیعت اوّلیّه و خودِ حیوانی انسان تأکید دارند و از آن به فطرةالله تعبیر می‌شود. در آیة زیر بیان می‌شود که Pفَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِO (الرّوم/30). گروه چهارم آیاتی که بر واقعیّت آزادی و اختیار انسان در تعیین سرنوشت او تأکید دارند. در آیات Pوَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ: و بگو حق از پروردگارتان [رسیده] است. پس هر که بخواهد، بگرود و هر که بخواهد، انکار کندO (الکهف/29)؛ Pکُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ: چیزى از کار[ها]شان را نمى‏کاهیم، هر کسى در گرو دستاورد خویش استO (طور/21)؛ Pإِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ: در حقیقت، ‏خدا حال قومى را تغییر نمى‏دهد تا آنان حال خود را تغییر دهندO (الرّعد/11)، ظهور و تأثیرگذاری مسئلة آزادی و اختیار در تمام شئون زندگی نظری و عملی، فردی و اجتماعی، اخلاقی و سیاسی و دینی انسان با سرنوشت او پیوند می‌خورد.

علاوه بر اینها، آیات متعدّدی در قرآن وجود دارند که قانونمندی‌ها و سنّت‌های الهی جهان‌شمول ولایت غیر زندگی انسان را به او گوشزد می‌کنند که این سنّت‌ها در واقع، مبانی نگرش‌ها و جهان‌بینی فلسفی و دینی انسان را در آموزه‌هایی چون سیاست، اخلاق، علوم اجتماعی و روان‌شناسی بیان می‌کنند. از نمونه‌های این سنّت‌ها می‌توان به مواردی زیر اشاره کرد: سنّت هدایت رسولان و هدایت مردم (النّحل/36)، سنّت امداد به مؤمن و کافر در زندگی دنیوی (الإسراء/18ـ20)، سنّت برگشت بدی‌های انسان به خود او (النّساء/79)، سنّت اجل معیّن داشتن امّت‌ها و تمدّن‌ها (الحجر/4 و النّحل/61)، سنّت ابتلای مردم به انواع آزمون‌ها و بلاها (آل‌عمران/140)، سنّت هدایت و اضلال الهی (طه/50؛ الأنعام/39 و البقره/26)، سنّت پیروزی حق بر باطل (سبأ/49 و الإسراء/81)، سنّت وراثت زمین برای مؤمنان (ابراهیم/ 13ـ15)، سنّت مجازات (الإسراء/17؛ الأنبیاء/11 و الحج/45)، سنّت استدراج (الأعراف/182) و سنّت مهلت دادن به کافران و گناهکاران (الکهف/58ـ59). در واقع، وجود چنین قانونمندی‌های الهی در قرآن بود که ذهنیّات فلسفی فیلسوفان اسلامی، چون فارابی، ابن‌سینا، ابن‌خلدون، ابن‌مسکویه و خواجه نصیر را در ارائة فلسفة سیاسی ـ اجتماعی و نیز تصویر جامعه‌های کنونی و فاضلة الهی و مدینة اسلامی آماده کرد تا آنها ابعاد گوناگون آن را تبیین کنند.

2ـ3) جهان‌شناسی در قرآن

بدون تردید یکی از مهم‌ترین آموزه‌های قرآن، ارائة مطالب ارزشمند حکمی، فلسفی و علمی دربارة جهان، یعنی ماسوی‌الله، اعمّ از جهان مادّی و غیرمادّی است که می‌توان از آن به جهان‌شناسی نام برد. اهمیّت جهان‌شناسی قرآنی نه تنها گسترش افق جهان‌شناختی ما، بلکه آشنایی با ساختارهای گوناگون جهان هستی، اعمّ از مادّی و غیرمادّی و نیز اطّلاع از خلقت، جریان بقا و غایت آن است که اینها از موضوع‌های اساسی فلسفه نیز هستند. در این زمینه، موضوع‌ها و مسائل بسیار مهمّی از سوی قرآن طرح گردید که جهت جدیدی به تلاش‌های فیلسوفان اسلامی در تأمّلات جهان‌شناختی آنها داد. از مهم‌ترین این موضوع‌ها، می‌توان به تقسیم جهان به عالم غیب و شهادت، مسئلة خلقت، مسئلة حدوث و قِدَم عالم، مراحل و چگونگی خلقت جهان، وابستگی جهان به خدا در خلقت و بقا، ضرورت و واقعیّت جهان دیگر، فاعلیّت الهی در جهان و غایتمندی آفرینش جهان اشاره کرد که در آیات متعدّد قرآن مورد اشاره و تأکید قرار گرفته‌اند و نتیجة طرح آنها، ظهور جهان‌شناسی دینی و فلسفی جدیدی در میان اندیشمندان مسلمان بود. برخی از آیات به اختصار مورد بررسی قرار می‌گیرد.

اوّلین و شاید مهم‌ترین اشارات قرآنی به مسئلة خلقت کُلّ هستی از سوی خداست. این واقعیّت در آیات متعدّدی همچون Pبَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنَّى یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَکُن لَّهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ وهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ: پدیدآورندة آسمان‌ها و زمین است. چگونه او را فرزندى باشد، در صورتى که براى او همسرى نیست و هر چیزى را آفریده است و اوست که به هر چیزى داناستO (الأنعام/101)؛ Pوَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ: و او کسى است که آسمان‌ها و زمین را به‌حق آفریدO (الأنعام/73)؛ Pوَهُوَ الَّذِی خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ: و اوست کسى که آسمان‌ها و زمین را در شش هنگام آفرید و عرش او بر آب بودO (هود/7) مورد تأکید قرار گرفته است. نکتة مهمّ اشارات چنین آیاتی تأکید بر خلقت کلّ هستی و ماسوی‌الله از سوی خداست و اینکه این خلقت از سوی خدایی علیم و قادر صورت گرفته است. همچنین برخی آیاتی هستند که عمل خلقت الهی را آفرینش از عدم معرّفی می‌نمایند؛ برای مثال آیة Pإِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ: چون به چیزى اراده فرماید، کارش این بس که مى‏گوید: باش! پس [بى‏درنگ] موجود مى‏شودO (یس/82)، دلالت بر خلق از عدم دارد، در حالی‌که وجود نمی‌تواند از عدم باشد که در مقابل دیدگاه آفرینش از مادّة موجود قبلی است. آیات مذکور و نیز آیاتِ Pفَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ: پس آنها را [به صورت] هفت آسمان در دو هنگام مقرّر داشت و در هر آسمانى کار [مربوط به] آن را وحى فرمود و آسمان [این] دنیا را به چراغ‌ها آذین کردیم و [آن را نیک] نگاه داشتیم. این است اندازه‏گیرى آن نیرومند داناO (فصّلت/12)، Pوَالسَّمَاء بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ: و آسمان را به قدرت خود برافراشتیم و بى‏گمان ما آسمان‌گستریم)O (الذّاریّات/47)، Pاللّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا: خدا [همان] کسى است که آسمان‌ها را بدون ستون‌هایى که آنها را ببینید برافراشتO (الرّعد/2) بر نوعی مرحله‌بندی خاصّی در امر آفرینش جهان، به‌ویژه جهان مادّی و نیز تفاوت حدوث ذاتی و زمانی دلالت دارند که از آن به روزها یا دوره‌های خلقت می‌توان تعبیر کرد که قطعاً در توان عقل و علوم بشری صرف نیست تا از راز آنها آگاهی کاملی به دست آورند. امّا اهمیّت این آیات، طرح مسئلة بسیار مهمّ عقلانی حدوث و قدم دربارة جهان مادّی و غیرمادّی است که با شکل‌گیری فلسفة اسلامی و مقدّم بر آن تکوّن کلام اسلامی، از مهم‌ترین پرسش‌های بنیادی پیش روی آنان بود؛ زیرا در این آیات، دلالت بر آفرینش زمانی، حدّاقل عالم مادّی وجود دارد و از سوی دیگر، با نظر به صفت فیض‌بخشی الهی باید به وجود متعلّق فیض الهی به صورت ازلی و قدیم توجّه داشت. علاوه بر این، تأکیدها و اشارات فراوان خداوند بر خلقت کلّ هستی، اعمّ از عالم مادّی و غیرمادّی و نیز انسان و اینکه خدا در عمل خلق و ابقای خویش مستقلّ از هر موجودی است که در آیاتی چون Pیَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ: اى مردم! شما به خدا نیازمندید و خداست که بى‏نیاز ستوده استO (فاطر/15) بیان شده است، منشاء یکی از مهم‌ترین نظریّه‌ها و اصول فلسفی در فلسفة اسلامی ‌گردید که آن تقسیم کلّ هستی به واجب و ممکن و تقسیم آنها به بالذّات و بالغیر، به‌ویژه تقسیم موجودات به مستقلّ و نیازمند است که فیلسوفان مشّایی آن را در تقسیم واقعیّت به ماهیّت و وجود در قالب امکان ماهوی، و فیلسوفان وجودی چون ملاّصدرا در امکان وجودی یا فقری بسط دادند. مجموعة چنین آیاتی همچنین ضمن تأکید بر قدرت مطلّقة الهی در امر آفرینش و ادارة جهان هستی، از اندیشة حلول خدا در جهان یا همه‌خدایی که در برخی تفکّرات فلسفی وجود داشت، دوری می‌گزیند، بلکه جهان و انسان را به مثابة مخلوق و نیازمند مطلق به حق تعالی معرّفی می‌کند که در تمام هستی خود به او وابسته‌اند.

از دیگر آیات مهمّ جهان‌شناختی قرآن، طرح واقعیّت عالم غیب و شهادت، در آیاتی چون Pعَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُO (التّغابن/18) و Pالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِO (البقره/3) است و اینکه جهان غیب از مهم‌ترین ابعاد هستی کلّ جهان و آنگاه طرح ضرورت و واقعیّت عالم آخرت و ویژگی‌های آن که نوعی عالم غیب است، با تفصیل بیشتر می‌باشد که عقل بشری صِرف قادر به کشف آنها نیست؛ به عبارت دیگر، از برجستگی‌های دینی و فلسفی مهمّ قرآن، معرّفی آیات جهان‌شناختی غیرمادّی است که نگرش ما را نسبت به افق‌های کلّ هستی و آیندة زندگی خودمان گسترش می‌دهد و ضرورت شناخت فلسفی عوالم هستی و از جمله غیب را بر ما آشکار می‌سازد. در همین زمینه، از مهم‌ترین آموزه‌های دیگر قرآن، طرح واقعیّت مرگ هم برای انسان و هم دیگر موجودات است که به‌ویژه برای انسان، ضرورت، اهمیّت و کارکرد عالم آخرت را نشان می‌دهد. در برخی آیات همچون Pنَحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ: ماییم که میان شما مرگ را مقدّر کرده‏ایم و بر ما سبقت نتوانید جستO (الواقعه/60)؛ Pأَیْنَمَا تَکُونُواْ یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَةٍ (النّساء/78)؛ ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ: آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده‏ایم و اینکه شما به سوى ما بازگردانیده نمى‏شوید؟!O (المؤمنون/115)؛ Pوَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَى بِنَا حَاسِبِینَ: و ترازوهاى داد را در روز رستاخیز مى‏نهیم. پس هیچ کس [در] چیزى ستم نمى‏بیند و اگر [عمل] هموزن دانه خردلى باشد، آن را مى‏آوریم و کافى است که ما حسابرس باشیمO (الأنبیاء/47)، نه تنها ضرورت مرگ برای سفر به جهان آخرت را بازگو می‌کند، بلکه بر اینکه مرگ سرانجام اجتناب‌ناپذیر نوع آدمی است نیز تأکید می‌کند. همچنین واقعیّت وجود عوالم شهادت و غیب و اینکه ضرورت زندگی تدریجی انسان در هر دو و بقای او در عالم آخرت نشان‌دهندة هدفمندی و غایتمندی افعال الهی است که این آموزه از مهم‌ترین آموزه‌های کلامی و فلسفی و نیز راهنمای فیلسوفان اسلامی بوده و هست. این آیات و آیات دیگر قرآن مانند Pوَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ: و آسمان را برافراشت و ترازو را گذاشتO (الرّحمن/7)؛ Pهُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُO (الحشر/23ـ24)، همچنین رابطة خدا را با جهان و انسان، با دقیق‌ترین روش صفات ثبوتی و سلبی خدا معرّفی می‌کنند؛ زیرا با بیان صفات فعلی خدا، یعنی فاعلیّت، خالقیّت، عالمیّت، رازقیّت، ارادة مطلق و حاکمیّت الهی بر کلّ جهان و از جمله انسان نشان می‌دهند که کلّ جهان نه تنها مخلوق، بلکه وابسته به خدا و تحت سیطرة مطلق الهی است و ارادة حق تعالی در ذرّه‌ذرّه کائنات جاری و ساری است که این امر نظریّة فاعلیّت الهی را در جهان و اعمال انسان، به عنوان اصلی کلامی و فلسفی معرّفی می‌کند.

خلاصه اینکه مجموعة آیات الهی در راستای زمینه‌سازی تحقّق کمالات معنوی و سعادت حقیقی انسان است؛ زیرا قرآن کتاب الهی هدایت راستین آدمی است که با ارائة مفاهیم، مضامین، آموزه‌ها و اصول عقلانی، حکمی، دینی و فلسفی این امکان را برای متفکّران مسلمان فراهم ساخت تا با جهان‌بینی دینی و فلسفی ملهم از قرآن، به تفکّر عقلانی و فلسفی بپردازند که نتیجة آن، در موارد زیر تجلّی یافت: 1ـ ارائة نظریّه‌های جدید فلسفی که در حکمت یونانی سابقه‌ای نداشت. 2ـ تغییر محتوای برخی موضوع‌ها و مسائل فلسفی مأخوذ از یونان با حفظ شکل کلّی آن. 3ـ ردّ برخی نظریّه‌های فلسفی یونانی و اصلاح کامل برخی از آنها که نتیجة این امر، بازتولید فلسفه در پرتو آموزه‌های اسلامی و افزایش مسائل فلسفی از 200 مسئله هنگام ورود آن به جهان اسلام تا حدود 800 مسئله در عصر ملاّصدراست.

3ـ فرایند بسط تاریخی آموزه‌های قرآن در حیات عقلانی اسلامی

فرایند تأثیرگذاری آموزه‌های قرآنی بر روند شکل‌گیری تفکّر عقلانی و فلسفی اسلامی، حدود دو قرن طول کشید. در واقع، طرح اوّلیّة این آموزه‌ها با نزول قرآن طیّ 23 سال بر قلب مبارک پیامبر گرامی اسلام آغاز می‌گردد که این آغاز نزول وحی با اوّلین تفسیرهای حکمی پیامبر اسلام و نزدیکان مقرّب او چون امام علی(ع) قرین است؛ به عبارت دیگر، رسول گرامی اسلام و نیز حضرت علی(ع) از اوّلین حکمای اسلامی به معنای حقیقی بودند که آیات فلسفی و حکمی وحی را تفسیر و تبیین می‌کردند که این امر با پرسش‌های فلسفی که اعراب تازه مسلمان داشتند، تناسب داشت. در این زمینه است که کتاب گرانقدر نهج‌البلاغه، که تفسیری عالی از مضامین عرفانی، فلسفی و دینی قرآن است، در شکل‌گیری اندیشة کلامی و حکمی مسلمین نقش بسزایی داشت. در تدوام روند شکل‌گیری اندیشة فلسفی و عقلانی مسلمانان، باید بر نقش و تأثیر ظهور گرایش‌های کلامی در قرن اوّل، مقدّم بر ورود فلسفة یونانی توجّه خاص داشت که بررسی بیشتر آن در ادامه طرح می‌شود.

3ـ1) ریشه های قرآنی و نقش گرایش‌های کلامی متقدّم در تفکّر عقلانی اسلامی

به نظر می‌رسد که کلام اسلامی مهم‌ترین نمود علوم عقلانی است که از آموزه‌های حکیمانه و عقلانی قرآن بهره‌مند گردید؛ زیرا مجموعة موضوع‌هایی که به تدریج در کلام اسلامی به وجود آمدند، ریشه‌ها یا زمینه‌های قرآنی داشتند. در واقع، علم کلام مستلزم بررسی و مطالعة عقلانی ایمان اسلامی بود که بسترهای لازم آن در قرآن مطرح شده بود. بر این اساس ملاحظه می‌شود که در قرآن به طرق مختلف موضوع‌های متعدّد کلامی طرح شده‌ است که از جملة آنها می‌توان مسئلة خلقت، قضا و قدر، صفات خدا، ماهیّت ایمان و کفر، چگونگی قیامت و زندگی پس از مرگ، عاقبت گناهکاران و مسائل بسیار دیگر تنها نمونه‌ای از آنها هستند که بسط تاریخی آنها طیّ قرون اوّلیّة اسلامی منشاء شکل‌گیری کلام اسلامی به عنوان مهم‌ترین مشخّصة تفکّر عقلانی مسلمانان گردید (ر.ک؛ البیاضی، 1949: 33). مسئله‌ای که در اینجا مهم است نقش عوامل متعدّد در بسط تأثیرگذاری قرآن در شکل‌گیری کلام اسلامی است. از مهم‌ترین این عوامل می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: 1ـ طرح مبنایی اکثر مسائل کلامی به شیوة عقلانی در قرآن. 2ـ وجود برخی دیدگاه‌ها در قرآن دربارة ادیان دیگر چون یهودیّت و مسیحیّت که بحث کلامی را مهم‌تر می‌ساخت. 3ـ دعوت قرآن به تفکّر و جدال احسن که زمینة تفکّر عقلانی و مواجهة منطقی با نگرش‌های دینی مخالف را آسان می‌ساخت. 4ـ وجود آیات محکمات، متشابهات و طرح دیدگاه‌های مختلف دربارة آنها که زمینة بحث‌های عقلانی را فراهم ساخته و بسط می‌داد (ر.ک؛ عبدالحلیم، 1389، ج 1: 141).

بنابراین، ملاحظه می‌شود که طرح اوّلیّه پرسش‌ها و مسائل عقلانی در قالب مسائل کلامی از همان ابتدای نزول قرآن آغاز گردید که موارد زیادی از آن در کتب تاریخی کلامی طرح شده است. از جملة این مسائل پرسش‌هایی بودند که یهودیان و مسیحیان مدینه در مخالفت با پیامبر مطرح می‌کردند. با رحلت رسول گرامی اسلام، مهم‌ترین مسئلة دینی و کلامی که مسلمانان با آن مواجه شدند، مسئلة جانشینی پیامبر بود و پاسخی که شیعه در قالب امامت و اهل سنّت در قالب خلافت ارائه دادند، پاسخ به مهم‌ترین پرسش فلسفة سیاسی بود که حکومت شایسته چه کسانی است و بهترین شیوة حکومتی چیست؟ در دورة خلفای چهارگانه و بنی‌امیّه پرسش‌های کلامی مسلمین گسترش زیادی به خود می‌گیرد و با توجّه به نبود یک مرجعیّت دینی و فکری برای پاسخگویی به آنها، ما با ظهور و شکل‌گیری فِرَق کلامی متعدّدی مواجه هستیم که خوارج، زیدیّه، قدریّه، مرجئه، اسماعیلیّه، امامیّه، معتزله، اباضیّه، اشعریّه و ماتریدیّه نمونه‌هایی از آنها هستند که پرسش‌های دینی و عقلانی خاصّ خود را دارند و بر اساس نوع پاسخی که به دست می‌آورند، گرایش دینی خود را از دیگری متمایز می‌سازند. از مهم‌ترین موضوع‌های این دوران، می‌توان به قضا و قدر الهی، حکم مرتکبان کبائر، ارادة الهی و افعال ناروا، حدوث و قِدَم قرآن، ماهیّت صفات خدا، رابطة ذات و صفات الهی، حقیقت ایمان و مسائل مهمّی اشاره داشت که در آن فضای کلامی طرح می‌شدند و ابعاد گوناگونی می‌یابند و آنگاه به موضوع‌های فلسفی تبدیل می‌شوند (ر.ک؛ گلپایگانی، 1378: 124ـ 138). اهمیّت این موضوع‌ها آن است که مقدّم بر ظهور نهضت فلسفی در قرن سوم هجری، جایگاه تأمّلات عقلانی و کوشش‌های استدلالی متکلّمان را نشان می‌دهند. به گفتة آیت‌الله مطهّری، متکلّمان اسلامى قبل از آنکه کتب فلسفى ترجمه شود، به یک سلسله بحث‌هاى تعقّلى و استدلالى پرداختند؛ زیرا که آنها نزدیکترین گروه فکری به فلاسفة اسلامی بودند و این امر حیات طولانی عقلی مسلمین را مقدّم بر ورود فلسفة یونانی نشان می‌دهد که منشاء قرآنی دارد (ر.ک؛ مطهّری، 1385، ج 5: 21). همین قرابت فکری باعث گردید تا در طرح مسائل جدید فلسفی متکلّمان نقش مؤثّری ایفا کنند، در حالی‌که منبع اوّلیّة شکل‌گیری این مسائل در ذهن متکلّمان نیز قرآن و در مرحلة بعدی سنّت بود. به گفتة استاد مطهّری، مباحث عقلی مطرح از سوی متکلّمان کمک فراوانى به حکماء و فلاسفة اسلامى در مسائل الهیّات کرد که یکى از آنها در مسائل الهیّات به معنى اخص بود؛ یعنی فلسفة اسلامی که سرزمین‌هاى جدیدى فتح کرد و فاصله‌اش با فلسفة یونانى و اسکندرانى زیاد شد، برخی از بنمایه‌های اوّلیّة خود را از کلام اسلامی گرفت (ر.ک؛ همان، 1367: 19ـ21). استاد مطهّری بر آن است که فلسفة اسلامى و کلام اسلامى در یکدیگر زیاد تأثیر گذاشته‌اند. یکى از آن تأثیرها این است که کلام براى فلسفه مسائل جدیدى جبراً مطرح ساخت و فلسفه نیز موجب شد که دایرة کلام وسعت‏ یابد؛ به این معنا که ضرورت طرح بسیارى از مسائل فلسفى در قلمرو کلام لازم شناخته شد (ر.ک؛ همان، 1385، ج 3: 61). او بر این باور است که عکس‌العمل نشان دادن فلسفة اسلامى نسبت ‏به کلام، مسائل جدیدى را به میان آورد که در فلسفه‌هاى قدیم یونانى و اسکندرانى سابقه نداشت (ر.ک؛ همان، ج 13: 233).

علاوه بر این موارد، باید به اهمیّت عقل‌گرایی در نزد گرایش‌های کلامی چون معتزله، شیعه، اعمّ از اسماعیلی و امامیّه توجّه خاص داشت؛ زیرا خِرَدگرایی این گروه‌های کلامی، به‌ویژه شیعة امامیّه، باعث بهره‌مندی وسیع و آزادانه از آموزه‌های حکمی قرآن گردید که در ارائة دیدگاه‌های عقلی آنها در موضوع‌های فلسفی نقش بسزایی داشت و زمینه را برای جذب، هضم و بازتعریف اندیشه‌های جدید عقلانی و فلسفی، اعمّ از یونانی، مصری و ایرانی فراهم‌تر ساخت.

3ـ2) منابع قرآنی اندیشه‌های اوّلین حکمای مسلمان

فلسفه و حکمت اسلامی به عنوان مهم‌ترین نوع تفکّر عقلانی نظام‌مند، پس از ترجمة آثار حکمای یونانی از قرن سوم هجری با ظهور فیلسوفانی چون الکندی، فارابی، زکریای رازی و ابن‌سینا شکل کامل خود را بدست آورد، امّا چنان‌که گفته شد، دو قرن مقدّم بر این امر، بخش مهمّی از مسائل فلسفی در قرآن طرح شده بود و متکلّمان آن را بسط داده بودند، ضمن اینکه حیات عقلانی اسلامی نیز تجربه‌ای طولانی داشت. بنابراین، فلسفة اسلامی با میراث غنیّ اسلامی قرآن، سنّت و کلام اسلامی از یک سو و آثار حکمای یونانی از دیگر سو، شکل رسمی خود را گرفت، در حالی‌که قرآن و آموزه‌های آن نه تنها در تأمین موادّ چنین فلسفه‌ای نقش مهمّی را بر عهده داشتند، بلکه در تعیین ماهیّت صورت و محتوای آن هم تأثیرگذار بودند. بر این اساس، است که از همان زمان شکل‌گیری رسمی فلسفة اسلامی مهم‌ترین موضوع‌های آن دربارة واحد یا هستی مطلق، وجود کلّی و تمام درجات سلسله‌مراتب جهان هستی و دربارة انسان و کمال او و بازگشت نهایی جهان بود که همة این گونه تأمّلات فلسفی تنها در پرتو قرآن می‌توانست امکان و معنا یابد (ر.ک؛ نصر، 1389، ج 1: 69) و به عبارت دیگر، خداشناسی، جهان‌شناسی و انسان‌شناسی که از همان ابتدای نضج فلسفة اسلامی شکل گرفت، متأثّر از آن قرآن بود. همچنین فیلسوفان اسلامی برای اوّلین با برخی از مهم‌ترین مسائل مطرح قرآنی چون ماهیّت وحی، خلقت، حدوث و قِدَم جهان، وجود مطلق و مقیّد، علم خدا به کلّیّات و جزئیّات، معادشناسی، صفات الهی، رابطة ذات و صفات خدا، اختیار انسان، ارادة الهی و نظایر آنها مواجه شدند و تلاش کردند تا تفسیری فلسفی، ولی منطبق با محتوای قرآن ارائه دهند (ر.ک؛ همان: 55ـ69). در اینجا مهم‌ترین تأثیرگذاری قرآن را می‌توان بر محوریّت هستی‌شناسی در اندیشة فیلسوف مسلمان دانست (ر.ک؛ همان: 63 و اکبریان، 1386: 37) که بر اثر این تأثیر، آنها فلسفة ماهیّتی یونانی را تفسیر وجودی کردند. از میان موضوع‌های مطرح، تلقّی وحی به عنوان یکی از منابع مهمّ معرفت و سخن از معرفت یا فلسفة نبوی از ویژگی‌های منحصر به فرد فلسفة اسلامی تحت تأثیر قرآن است. علاوه بر این، برخی از فلاسفة اسلامی همچنین بر نوشتن تفسیرهایی بر قرآن تلاش کردند که ابن‌سینا و سهروردی نمونه‌های مهمّ آن است (ر.ک؛ نصر، 1389، ج 1: 61) که این احاطة آنان را به معارف قرآن نشان می‌دهد. در اینجا به طور مختصر تأثیرگذاری آموزه‌های قرآن را در اندیشه‌های فلسفی برخی از اوّلین فیلسوفان مسلمان و بزرگ، چون فارابی و ابن‌سینا بررسی می‌کنیم.

مهم‌ترین تأثیر آموزه‌های قرآنی را در فلسفة فارابی می‌توان در دیدگاه‌های او دربارة توحید، صفات خدا، عینیّت ذات با صفات، بساطت و یکتایی، علم خدا، خلقت، حدوث عالم، رابطة انبیاء و فیلسوفان، تحلیل فلسفی وحی و نبوّت و نیز نظریّة فیلسوف‌شاه دانست. او در خداشناسی خود خدا را با تعبیرهایی چون سبب اوّل و موجود اوّل نام می‌برد که بساطت و یکتایی تنها زیبندة اوست و از هر گونه ترکیب و نقص مبرّاست و برای او به عینیّت ذات و صفات قائل است و از آنجا که خدا را علّت‌العلل همة موجودات می‌داند، او را عالم به همة هستی دانسته که آن از علم او به ذات خود حاصل می‌شود (ر.ک؛ فارابی، 1991م.: 47 و همان، 1993م.، الف: 45). فارابی در نظریّة آفرینش خود ترکیبی از نظریّة صدور افلوطینی و خلقت در زبان قرآن را ارائه می‌دهد که مطابق آن، خدا در امر آفرینش هیچ غایتی برای خود ندارد؛ زیرا او غنیّ‌ بالذّات است، بلکه آفرینش جهان نتیجة فیضان وجود حق تعالی و لازمة جدایی‌ناپذیر وجود اوست. او همچنین به بحث حدوث و قِدَم عالم نظر داشته و قِدَم زمانی عالم را ملاک بی‌نیازی آن نمی‌داند که این امر به توجّه فارابی به تقسیم موجودات به نیازمند و بی‌نیاز، یا ممکن و واجب ارتباط دارد. از مباحث مرتبط دیگر او، تحلیل فلسفی فارابی از مقام نبیّ و ارتباط دادن آن با فیلسوف است که فارابی آن را با تحلیل رؤیا انجام می‌دهد. او رؤیای صادق را هم‌سنخ اخبار غیبی پیامبران می‌شمارد و باور دارد که از یک سو، وحی با دستیابی به عقل مستفاد حاصل می‌شود و از سوی دیگر، با کمال قوّة متخیّله. لذا می‌گوید که هرگاه قوّة متخیّلة انسان چنان قوی و کامل گردد که در بیداری نیز بتواند از چنگ قوای دیگر بگریزد و به کار ویژة خود، یعنی محاکات بپردازد، زمینة دریافت وحی فراهم می‌شود (ر.ک؛ همان، 1408ق.: 52). نهایتاً اینکه فارابی در فلسفة سیاسی خود مدینه‌های بشری را به مدینه‌های فاضله و غیرفاضله تقسیم می‌کند که اگرچه ریشة افلاطونی دارد، امّا با تعبیرهای قرآن نیز ارتباط زیادی دارد و در تعیین ارکان مدینة فاضله بر نقش رئیس اوّل مدینه، یا فیلسوف شاه تأکید خاصّی دارد که عمدتاً ویژگی‌های انبیاء را به ذهن متبادر می‌سازد. به گفتة او، رئیس مدینة فاضله کسی است که عقل و معقول بالفعل گردیده است و با دستیابی به عقل مستفاد، برای دریافت وحی الهی شایستگی یافته است (ر.ک؛ همان، 1993ق.، ب: 65ـ66).

در باب منشاء قرآنی اندیشه‌های ابن‌سینا می‌توان به صورت خاص به محوریّت هستی‌شناسی، به‌ویژه تمییز وجود از ماهیّت، تقسیم موجودات به واجب و ممکن، تلقّی او از معاد روحانی و جسمانی، ثواب و عقاب اخروی، نحوة وجود و صفات واجب‌الوجود، تبیین او از برهان امکان و وجوب معروف به برهان صدّیقین اشاره کرد.

در باب وجودشناسی ابن‌سینا، گفتنی است که او بود که آن را محور و قلب فلسفة اسلامی قرار داد، در حالی‌که این امر در حکمت یونانی سابقه نداشت و به واسطة تأثیر وحی توحیدی یعنی اسلام بود که ابن‌سینا در آن زندگی کرد و از اصول و عقاید خود پیروی نمود. او مطالعة وجود را محور فلسفه، یعنی آن بر‌ترین علمی فرض کرد که از زمان ارسطو به عنوان متافیزیک معروف شده بود (ر.ک؛ همان: 133). همچنین تقسیم هستی به موجود واجب و ممکن که نقش مهمّی در فلسفة بعدی داشت و حتّی در قرون وُسطای غرب، تأثیرهای مهمّی در افکار کسانی چون توماس آکویناس گذاشت، مبتنی بر تمایز بنیادین بین وجود غنی و صّرف از وجود نیازمند و ممکن است که در آن، خدا تنها واجب‌الوجود و ماسوی‌الله همگی ممکن‌الوجود و دارای ماهیّت و نیازمند هستند که این امر به تمایز وجود از ماهیّت موجودات منتهی می‌گردد و در مورد خدا به صرف‌ وجود بودن او، یعنی بدون ماهیّت بودنش تأکید می‌گردد که این امر کاملاً مبتنی بر تفکّر توحیدی سینوی و مأخوذ از قرآن است و متفاوت از درک ارسطویی از وجود، جوهر و محرّک اوّل می‌باشد (ر.ک؛ همان: 134). اهمیّت این تمایز ابن‌سینایی در آن است که چنین امری برای فلسفة ارسطویی مطرح نبود؛ زیرا او متوجّه وجود و به تعبیر درست‌تر جوهر، ماهیّاتی بود که وجود خارجی دارند، درحالی‌که ابن‌سینا ماهیّاتی را مطرح کرد که موجود نیستند و وجود را طبق نظریّة خلقت به‌ دست می‌آورند که در زبان قرآن از آن به «کُن فیکون» تعبیر می‌شود. ضمن اینکه تمایز نقش وجودشناسی مبتنی بر فقر و نیازمندی را در فلسفه بنا نهاد که در آن، همة ماسوی‌الله نسبت به حق تعالی وجود رابط و تعلّق محض هستند که تداوم این دیدگاه به اصالت وجود در فلسفة ملاّصدرا منتهی گردید (ر.ک؛ همان: 149ـ152). علاوه بر این، نظریّة فیضان الهی که ابتدا از سوی افلوطین مطرح شده بود، زا سوی ابن‌سینا با وحدت وجود خدا و بسیط‌الحقیقه بودن او ارتباط می‌یابد که طبق آن، تمام ماسوی‌الله مظاهر و تجلّیّات حق تعالی هستند و به صورت ازلی و بی‌زمان از او صدور می‌یابند. همین امر امکان تبیین قدم زمانی عالم و حدوث ذاتی آن را با نظر به طرح نظریّة خلقت در قرآن فراهم می‌سازد. در اینجا ابن‌سینا تبیین خاصّی از فاعلیّت حق تعالی دارد که از آن به فاعل بالعنایه تعبیر کرده است (ر.ک؛ ابن‌سینا، 1376: 289ـ308). در واقع، وجودشناسی توحیدی ابن‌سینا او را قادر می‌سازد تا مبتنی بر آموزه‌های قرآن، خدا را واجب‌الوجود بالذّات، وجود صرف، بسیط، بدون شریک در الوهیّت، مبداء هستی، عالم، قادر، حیّ بالذّات که در ذات او هیچ کثرتی نیست و ذات و صفات او عین هم هستند، در نظر گیرد و برهان مشهور امکان و وجوب یا صدّیقین را بر وجود او اقامه کند (ر.ک؛ همان، 1367: 49ـ55 و همان، 1381: 267ـ270). در میان همة صفات خداوند، مهم‌ترین و اساسی‌ترین آن، وحدت و یگانگی خداست که نه تنها در اندیشة ابن‌سینا، بلکه در فلسفة همة فیلسوفان اسلامی، محوری‌ترین فکر فلسفی و مبنای الهیّات فلسفی اسلامی است. در علم‌النّفس و مباحث عقل، اگرچه ابن‌سینا تا حدودی از سنّت فلسفی ارسطویی پیروی کرده است، امّا دیدگاه خاصّ او دربارة عقل قدسی، نشان از توجّه او به قرآن و آموزه‌های آن دارد. او این مرتبه را برای کسانی می‌داند که بتوانند همة مطلوب‌ها را در کمترین زمان ممکن به صورت غیرتقلیدی، یعنی با التفات به حدّ وسط ادراک کنند و اینکه تنها انبیای الهی می‌توانند دارای چنین شأنی باشند. از دید او، نبی از برترین مرتبة عقل بشری برخوردار و نفس او از عالم مادّی و بدن منعزل است و توجّه و اتّصال او به عقل فعّال به قدری شدید است که صُوَر موجود در عقل فعّال فوراً و دفعتاً یا با کمترین تأخیر دریافت می‌شود. بر اساس نظر ابن‌سینا، نفس نبی به دلیل انعزال از عالم مادّی و بدن، و اتّصال به عقل فعّال، حقایق مربوط به عقل نظری را با التفات به حدّ وسط آنها فوراً درمی‌یابد. همچنین به دلیل توانایی و غلبة قوّة متفکّره، از حواسّ و محسوسات فارغ و به عالم ملکوت متّصل است و حقایق ناظر به عقل عملی را درمی‌یابد (ر.ک؛ همان، 1353: 68ـ75).

علاوه بر موارد مذکور، باید به دیدگاه ابن‌سینا دربارة معاد روحانی و جسمانی نیز توجّه داشت؛ زیرا او خود را تنها قادر به تبیین فلسفی معاد روحانی می‌داند و با توجّه به اشارات متعدّد قرآن به معاد جسمانی، بر اساس قرآن، ایمان به آن و ثواب و عقاب اخروی را لازم و ورای استدلال می‌داند (ر.ک؛ همان، 1376: 460ـ 475). نهایتاً اینکه او در باب حکمت عملی و تقسیم آن به چهار بخش اخلاق، تدبیر منزل، سیاست و علم قوانین حاکم بر فرد، منزل و مدینه یا قانون‌گذاری. قِسم اخیر را تنها از طریق نبوّت ممکن می‌داند و می‌گوید که مبداء اقسام حکمت عملی از ناحیة شریعت الهی اخذ و کمالات حدود آنها نیز به وسیلة آن تبیین می‌شود. در این بخش، او بر اهمیّت و ضرورت نبوّت و وحی الهی که لازمة زندگی و تکامل اجتماعی انسان است، سخن می‌گوید که نشان‌دهندة نقش فزایندة آیات نبوی و سیاسی قرآن در نحوة شکل‌گیری نظام فکری ابن‌سیناست ( ر.ک؛ فنایی اشکوری، 1390: 381).

نتیجه‌گیری

مجموعة تعالیم حکمی و عقلانی قرآن در حوزه‌های شناخت کُلّ هستی، به‌ویژه خداشناسی، جهان‌شناسی و انسان‌شناسی، این امکان را برای متفکّران مسلمان ایجاد کرد تا نگرش و جهان‌بینی فلسفی و عقلانی جدیدی دربارة کلّ هستی به دست آورند که آن آنها را در فلسفه‌پردازی و جذب و هضم نظام‌های فکری گوناگون و تأسیس یک نظام فلسفی جدید توانا ساخت. این واقعیّت دقیقاً با ظهور اسلام و گسترش تعالیم قرآن در جهان اسلام رخ داد، درحالی‌که نهضت ورود اندیشه‌های یونانی به ملل خاورمیانه، حتّی پیش از اسلام نیز در جریان بود، ولی تا ظهور اسلام منجر به شکل‌گیری نظام فلسفی جدیدی نگردید. در واقع، تعالیم عقلانی و فلسفی ملهم از قرآن، هم نحوة نگاه به هستی و هم تفسیر هستی را در فلسفه‌ورزی مسلمانان تغییر داد، لذا مشاهده می‌شود که آنها وجودشناسی توحیدی را در فلسفة اسلامی تأسیس کردند که در حکمت یونانی سابقه نداشت. در این فلسفة وجودشناسانه، تقسیم‌ها و ویژگی‌های اساسی، چون تقسیم موجود به واجب و ممکن و تقسیم هر یک به بالذّات و بالغیر، تقسیم واقعیّت به وجود و ماهیّت و نیز تقسیم وجود به رابط و مستقل و نظایر آنها ارائه شد که بی‌سابقه و بدیع بود. همچنین معرفت‌شناسی وحی، تأکیدهای خاص بر علم حضوری و شهودی، طرح عقل قدسی، تفکیک معاد جسمانی و روحانی، نظریّة خلقت، حدوث ذاتی و زمانی عالم و بسیاری از مسائل مطروحة جدید فلسفی ملهم از قرآن، این امکان را به فیلسوفان مسلمان داد تا صورت‌بندی و سازماندهی جدیدی از محتوا و مسائل فلسفی ارائه دهند که دقیقاً در چهارچوب جهان‌بینی قرآنی معنا می‌یابد. پس اسلامی بودن فلسفة اسلامی، علی‌رغم تغذیة آن از فلسفة یونانی به این نیست که در خاورمیانه و از سوی متفکّران مسلمان تأسیس شده، بلکه در این است که از سوی مسلمین در پرتو آموزه‌های الهی قرآن شکل گرفت و به بار نشست. اگر این امر پذیرفته گردد، می‌تواند نشان دهد که در عصر حاضر که با بحران عقب‌ماندگی فکری جوامع اسلامی روبه‌رو هستیم، می‌توان با رجوع دوباره به قرآن و خِرَد جمعی مسلمانان به بازسازی عناصر معرفتی تمدّن اسلامی اقدام کرد که فلسفة اسلامی یکی از آنهاست و نقش مبنایی دارد.

منابع و مآخذ
قرآن کریم.
ابن‌سینا، حسین بن عبدالله. (1353). رسالة نفس. به تصحیح موسی عمید. تهران: انتشارات انجمن آثار ملّی.
ـــــــــــــــــــــــــــ . (1376). الإشارات و التّنبیهات. قم: بوستان کتاب.
ـــــــــــــــــــــــــــ . (1381). الهیّات من الشّفاء. قم: بوستان کتاب.
اکبریان، رضا. (1386). مناسبات دین و فلسفه در جهان اسلام. تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشة اسلامی.
ربّانی گلپایگانی، علی. (1378). درآمدی بر علم کلام. قم: دارالفکر.
فارابی، ابونصر. (1993م.). الف. السیاسةالمدنیّة. بیروت: دارالمشرق.
ـــــــــــــ . (1993م.). ب. فصول منتزعه. بیروت: دارالمشرق.
ـــــــــــــ . (1999م.). آراء اهل المدینةالفاضلة. بیروت: دارالمشرق.
فنایی اشکوری، محمّد. (1390). درآمدی بر تاریخ فلسفة اسلامی. ج 1. تهران: سمت.
مطهّری، مرتضی. (1367). آشنایى با علوم اسلامى؛ کلام. تهران: صدرا.
ــــــــــــــــ . (1379). یادداشت‌ها. ج 2. تهران: صدرا.
ــــــــــــــــ . (1385). مجموعه آثار. مجلّدات مختلف. تهران: صدرا.
نصر، سیّد حسین. (1389). ج 1. تاریخ فلسفة اسلامی. تهران: حکمت.
ـــــــــــــــــ . (1389). ب. سنّت عقلانی اسلامی در ایران. ترجمة سعید دهقانی. تهران: قصیده‌سرا.
نصری، عبدالله. (1379). مبانی انسان‌شناسی در قرآن. تهران: مؤسّسة فرهنگی دانش و اندیشة معاصر.