Authors

Abstract

The Arabic words “Ommi” refers to the illiteracy of Prophet. Ommi or Illiteracy of Prophet Mohammad, which is even mentioned in the holy Quran, is one of the most controversial issues among Islamic Scientists and Orientalists. Most Islamic thinkers considered the Prophet Mohammad as an illiterate meaning that he was not able to read and write which this is by itself one of the Quran miraculous aspects. This fact is unanimously agreed by Islamic philosophers. However, orientalists have cast many doubts on this subject till now believing that Prophet was able to read as well as write, and he has read former divine books before being chosen as a prophet.  Some Orientalists gave the word Ommi a different meaning and believed that the meaning of the word does not refer to illiteracy of the Prophet but refers to the Prophet of idol worshippers or non-Jewish people. The current inquiry made an attempt not only to criticize and examine Orientalists’ views on the issue but offer the precise meaning of being Ommi or illiteracy of Prophet Mohammad by using the Quranic narrative and historical accounts. It reached the conclusion that the Prophet Mohammad was unable to read and write before being chosen as prophet, and also was not able to do so even till the end of His life leaving no doubt on His Prophecy through which the miracle of the Quran and God is proven.

Keywords

یکی از صفات پیامبر اکرم(ص)، امّی بودن ایشان می‌باشد که در این باره آرای گوناگونی مطرح گردیده است. آنچه که اکثر اندیشمندان اسلامی دربارة آن متّفق هستند، آن است که پیامبر اکرم(ص) تا زمان بعث، نه خواند و نه نوشت و این یکی از جنبه‌های اعجاز قرآن و آورندة آن می‌باشد. یکی از مهم‌ترین دلایلی که راه را بر شبهه‌افکنی معاندان و منحرفانمی‌بندد، آیة مبارک Pوَمَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَO (العنکبوت/ 48) است که دالّ بر أمّی بودن (نخواندن و ننوشتن) پیامبر(ص)می‌باشد. با این همه، شبهاتی پیرامون این مسئله از سوی مستشرقان مطرح گردیده که برخی از این شبهات، آگاهانه و در مقام ایجاد تشکیک نسبت به شخصیّت پیامبر اکرم(ص) و قرآن بوده است. بیشتر مستشرقان در پی آنند که واژة «امّی» را دور از معنای عدم خواندن و نوشتن تفسیر کنند و با این مفهوم، این مطلب را بیان کنند که پیامبر اکرم(ص) توانایی خواندن و نوشتن را داشته است و بر همین اساس، کتب آسمانی پیشین را خوانده است. این بیان مستشرقان حاکی از این مطلب است که قرآن کریم وحی خداوند به عنوان کتاب الهی مستقل نمی‌باشد، بلکه برگرفته از کتب آسمانی پیشین است. نوشتار پیش رو، با ارائة دیدگاه‌های مستشرقان، به نقد و بررسی نظرات آنان می‌پردازد و ضمن نقد این آراء، ناتوانی پیامبراکرم(ص) را بر خواندن و نوشتن، مستند به ادلّة معتبر بیان می‌نماید.

1ـ مفهوم‌شناسی واژة «امّی»1

در کتب لغت، واژة «امّی» به این معانی به کار رفته است: کسی که بر اصل خلقت از مادر باقی مانده است و نوشتن نمی‌داند؛ کسی که نمی‌نویسد و فرد نادان و بَددَهَن و کم‌سخن (ر.ک؛ ابن‌منظور، 1388ق.، ج 12: 34؛ فیروزآبادی، 1419ق.: 1077 و راغب اصفهانی، 1381: 87). در برخی از احادیث، واژة «‌أمّی» به معنای عدم خواندن و نوشتن به کار رفته است: «إِنَّا أُمَّةٌ أُمِّیَّةٌ لاَ نَکتُبُ وَ لاَ تَحسَبُ»؛ «بُعِثتُ إِلَی أُمَّةٍ أُمِّیَّةً». آیة مبارکة Pهُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍO (الجمعة/2) مثالی برای معنای یادشده می‌باشد (ر.ک؛ ابن‌منظور، 1388ق.، ج 12: 34؛ ابن‌أثیر الجزری، 1415ق.، ج 1: 45). راغب در مفردات واژة «امّی» را از ریشة «أمّیّة» به معنای «اندکی معرفت» می‌داند و «امّیّون» کسانی هستند که کتاب خواندن نمی‌دانند، مگر اینکه بر ایشان کتاب خوانده شود. همچنین أمّی منسوب به «اُمّ القُری» یعنی شهر مکّه است (ر.ک؛ راغب اصفهانی، 1381: 87). واژة اُمّیّون در آیة Pوَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَO (البقره/ 78) جمع أمّی است و أمّی در کلام عرب به کسی گفته می‌شود که از عرب‌های مشرک باشد و کتاب آسمانی نداشته باشد (ر.ک؛ طریحی، 1357، ج 6: 11).

طبرسی در معنای اصطلاحی واژة «امّی» می‌نویسد: «امّی کسی است که ناآشنا به نوشتن است. چنین فردی را به یکی از چند دلیل «امّی» می‌نامند: اوّل از «امّت» به معنای «خلقت» گرفته شده باشد؛ یعنی کسی که بر خلقت و طبیعت اصلی خود باقی است. دوّم: مأخوذ از «امّت» به معنای «جماعت» باشد؛ یعنی فردی که همچون تودة مردم با نوشتن سروکار ندارد. سوّم: برگرفته از «أُم» باشد؛ یعنی کسی که به همان حالت و طبیعت که از مادر زاییده شده، بماند» (طبرسی، 1382ق.، ج1: 144). صاحب محاسن التّأویل واژة «امّی» را در مفهوم کسی که دانش خود را از بشر نیاموخته، بیان می‌کند (ر.ک؛ قاسمی، بی‌تا، ج 7: 2869).

بنابراین، قریب به اتّفاق اندیشمندان، واژة امّی را به معنای کسی که نمی‌تواند بخواند و بنویسد، معنا کرده‌اند که بین تعریف لغوی و مفهوم اصطلاحی آن رابطه‌ا‌ی دوسویه وجود دارد؛ بدین معنا که همان شخصی که بر اصل ولادت از مادر یا خلقت و طبیعت باقی مانده، کسی است که نتوانسته چیزی اکتسابی را کسب کند و آن را به دست آورد.

2ـ آرای مستشرقان پیرامون أمّی بودن پیامبر اکرم(ص)

مهم‌ترین مستشرقانی که در این باره اظهار نظر کرده‌اند، عبارتند از:

2ـ1) الویس اشپرنگر2

یکی از نخستین مستشرقانی بوده که این موضوع را در کتاب سه‌جلدی با عنوانِ «زندگی و تعالیم محمّد» مورد بررسی قرار داده است. وی در کتاب خود می‌نویسد: مردم جزیرةالعرب قبل از ظهور محمّد، به اهل کتاب و بُت‌پرستان تقسیم می‌شدند. اهل کتاب را یهودیان، مسیحیان و صائبان تشکیل می‌دادند که کتاب مقدّس داشتند، در حالی که بُت‌پرستان، به هیچ وجه دارای وحی آسمانی نبودند (ر.ک؛ بدوی، 1385: 21ـ22). وی در جلد دوم کتاب خود می‌نویسد: «امّی به معنای واژة «جنتایلس» به معنای ملّت‌های غیریهودی است و معادل بُت‌پرست می‌باشد(ر.ک؛ همان). اشپرنگر در جلد سوم کتاب خود بر این ادّعاست که‌ أمّی شخصی است که می‌تواند بخواند، ولی نمی‌تواند بنویسد (ر.ک؛ همان). وی همچنین معتقد بود که پیامبر(ص) کتاب‌هایی به نام «أساطیرالأوّلین» و «صحف ابراهیم» را دربارة عقاید، ادیان و داستان‌های گذشتگان خوانده بود (ر.ک؛ رامیار، 1380: 507).

2ـ1ـ1) نقد و بررسی دیدگاه اشپرنگر

اشپرنگر در ادّعای نخست خود به هیچ دلیل متقنی استناد نمی‌کند؛ زیرا اگر حتّی یک متن (که تاریخ آن به قبل از اسلام بازگردد،) پیدا می‌شد که بر تفکیک اهل کتاب و «امّیّین» تأکید کرده بود، مشکلی به وجود نمی‌آمد (ر.ک؛ بدوی، 1385: 22). وی به این مطلب اعتقاد داشت که پیامبر قبل از بعثت می‌خواند و می‌نوشت3 این در حالی است که علاوه بر آیة 48 سورة عنکبوت که به صراحت خواندن و نوشتن را از پیامبر اکرم(ص) نفی می‌کند، اسناد تاریخی نیز برخلاف مدّعای اشپرنگر گواهی می‌دهند؛ بدین معنا که هیچ سند تاریخی مبنی بر اینکه پیامبر اکرم(ص) قبل از بعثت می‌خواند و می‌نوشت، وجود ندارد. علاوه بر این، اسنادی وجود دارد که خواندن و نوشتن را از پیامبر اکرم(ص) نفی می‌کنند (ر.ک؛ یعقوبی، بی‌تا، ج2: 47 و ابن‌ندیم، 1393: 67). وی معتقد است که ‌أمّی به معنای بُت‌پرست است. امّا چنان‌که ذکر شد، چنین معنایی در کتب لغت نیامده است و از نظر عقلی نیز قابل رد می‌باشد؛ زیرا به هیچ وجه با شأن و مقام پیامبر(ص) سازگار نمی‌باشد، چراکه‌ أمّی یکی از صفات ایشان می‌باشد که در قرآن به آن تصریح شده است. اشپرنگر به اشتباه بر این باور است که «أساطیرالأوّلین» که در آیة 5 سوره فرقان4 آمده، نام کتابی است که پیامبر(ص) آن را خوانده است، در حالی که صرف نظر از آنکه قرآن ذکر می‌کند که قریش از روی استهزاء گفتار پیامبراکرم(ص) را افسانه‌های گذشتگان می‌خواندند، اگر کتاب‌هایی با این نام‌ها وجود داشت، دشمنان پیامبر(ص) می‌گفتند، همچنان‌که معقول نیست پیامبر(ص) آنچه را که در کتب دیگر بوده، به خود نسبت دهد و بعد نام آن کتب را هم ذکر کند (ر.ک؛ رامیار،1380: 507). شهید مطهّری در تبیین این مطلب بر این باور است که «این آیه (الفرقان/5) صراحت ندارد که آنها مدّعی بوده‌اند پیامبر(ص) خودش می‌نوشته است. کلمة «اکتتاب» هم به معنی «نوشتن» آمده است و هم به معنی«استکتاب» که عبارت است از اینکه شخصی از دیگری بخواهد که برای او بنویسد. ذیل آیه قرینه است که مقصود معنای دوم است؛ زیرا مضمون آیه این است که آنها گفتند افسانه‌های پیشینیان را نوشته (یا دیگران برایش نوشته‌اند). پس هر بامداد و پسین بر او قرائت می‌شود. «اکتتاب» را به صورت ماضی و «املاء» را به صورت جاری و مستمر ذکر کرده است؛ یعنی چیزهایی که قبلاً آنها را نویسانده است. دیگران که سواد خواندن دارند، هر صبح و شام می‌آیند و بر او می‌خوانند و او از آنها یاد می‌گیرد و حفظ می‌کند. اگر پیامبر(ص) خواندن می‌دانست، لزومی نداشت بگویند دیگران هر صبح و شام بر او املاء می‌کنند، کافی بود بگویند خودش مراجعه می‌کند و به ذهن می‌سپارد. پس حتّی کافران زورگو و تهمت‌ساز زمان پیامبر(ص) که همه گونه تهمت بر او می‌زدند و دیوانه‌اش می‌خواندند، ساحر و جادوگرش می‌نامیدند، او راکذّاب لقب می‌دادند و به تعلّم شفاهی از افواه دیگران متّهم کردند، نتوانستند ادّعا کنند که چون خواندن و نوشتن می‌داند، محتویات کتاب‌های دیگر را به نام خودش برای ما می‌خواند» (مطهّری،1387: 98ـ99).

2ـ2) نولدکه5

تئودور نولدکه ـ خاور شناس آلمانی ـ در کتاب تاریخ قرآن خود معتقد است که واژة أمّی به عنوان صفت پیامبر(ص) نشان نمی‌دهد که ایشان با خواندن و نوشتن ناآشنا بوده، بلکه به معنای این است که ایشان با کتاب‌های ادیان پیش از خود آشنایی نداشته است و آنها را نخوانده است (ر.ک؛ کاوند بروجردی، 1385: 236). وی معتقد است که‌ أمّی دلالت بر جهل خواندن و نوشتن نمی‌کند، بلکه فقط نشان می‌دهد که پیامبر(ص) کتب عهد عتیق را نمی‌شناخت (ر.ک؛ رامیار، 1387: 507).

2ـ2ـ1) نقد و بررسی دیدگاه نولدکه

عدم خواندن و نوشتن پیامبر اکرم(ص) مطلبی است که قرآن، روایات و اسناد تاریخی بر آن گواهی می‌دهند. چگونه نولدکه باور به خواندن و نوشتن ایشان دارد؟ علاوه بر این، اگر در قرآن به غیر اهل کتاب (اعراب بُت‌پرست) امّی گفته شده، نه از این نظر که یکی از معانی امّی این است که نسبت به کتب مقدّس یهود و نصاری ناآشنا باشد، بلکه از این نظر است که غالباً عرب بُت‌پرست، درس‌نخوانده بودند و با نوشتن و خواندن هیچ متنی، اعمّ از سامی و غیر آن سر و کاری نداشتند. امّا یهود و نصاری غالباً با کتب مذهبی و جز آن رابطة محکمی داشتند و خواندن و نوشتن در قشر وسیعی از آنها موجود بود. از این رو، گاهی امّی در مقابل اهل کتاب به کار رفته است؛ مانند این آیه که می‌فرماید: Pفَإنْ حَآجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُل لِّلَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ وَالأُمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِO (آل‌عمران/20). گاهی نیز همین واژة «امّی» دربارة آن دسته از اهل کتاب به کار رفته که درس نخواندند و با خواندن و نوشتن سر و کاری نداشتند: Pوَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَO (البقره/78) (ر.ک؛ سبحانی، 1356: 64).

اکثر مفسّران نیز امّی را به معنای درس‌نخوانده و ننوشته، یعنی «کسی که نمی‌تواند بخواند و بنویسد» گرفته‌اند، چه برای «امّیّین» که همان مشرکان عرب هستند، چه برای امّیّیون که همان غیرعرب یا اهل کتاب می‌باشند؛ بدین معنا که  منظور از «امّیّون» یهودیانی هستند که نمی‌توانستند بخوانند و بنویسند و «امّیّین» عرب‌های مشرک هستند که قادر به خواندن و نوشتن نمی‌باشند (ر.ک؛ طوسی، بی‌تا، ج 1: 317؛ قمی، 1412ق.، ج 1: 61؛ مغنیه، 1424ق.، ج 1: 133 و طباطبائی، 1389ق.، ج 1: 217ـ218).

2ـ3) رژی بلاشر6

این خاورشناس فرانسوی در کتاب خود با عنوان در آستانة قرآن می‌نویسد، تفسیر ناصحیحی از کلمة «امّی» و «امّیّون» است که به غلط به معنای «بی‌سواد و کسی که خواندن و نوشتن نمی‌داند»، تفسیر کرده‌اند. در یک مرکز بازرگانی مانند مکّه، کسی که می‌توانست چیزی بنویسد و یا نوشته‌ای را بخواند، از احترام زیادی برخوردار بود. «امّی» عرب‌های کافری بودند که بر خلاف یهودیان و مسیحیان، هیچ وحی را درنیافتند و در جهالت از شریعت الهی زندگی می‌کردند. پس «النَّبِیُّ الأُمّی» به معنی پیغمبر بی‌سواد نیست، بلکه به معنای پیغمبر بُت‌پرستان است. بلاشر با مطرح کردن نظریّة ویل دربارة واژة «تتلو» می‌نویسد: «منظور از این آیة Pوَمَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَO (العنکبوت/48)، این است که محمّد(ص) کتب کلیمی و مسیحی را از حفظ نداشته یا رونویسی نکرده است.... برای اطمینان به برخی از آثار پراکنده در سنّت و حدیث روی می‌آوریم؛ مثلاً در واقعة حدیبیّه، پیامبر(ص) و سهیل تصمیم گرفتند که پیمان‌نامه‌ای بنویسند. پیامبر مُنشی خود را می‌خواند و املای مقدّمة نامه را آغاز می‌کند، ولی سهیل پیغمبر را صریحاً متوقّف ساخته، می‌گوید: بنویس، همان‌گونه که می‌نوشتی! واضح است که در اینجا سهیل اشاره به نوشته‌ای قبل از هجرت و شاید هم پیش از بعثت می‌کند. از این مهم‌تر، خبرهایی است که پیامبر(ص) هنگام تنظیم وصیّت‌نامه تقاضا کرد یک استخوان کتف شتر و یک دوات بیاورند تا وصیّت‌نامة سیاسی خود را بنویسد. هیچ کس از حاضران از این درخواست دچار شگفتی نشدند و اگر هم به دستور پیغمبر(ص) عمل نمی‌شد، دلیل آن تنها مخالفت فرقة ابوبکر و عایشه با علی(ع) است (ر.ک؛ بلاشر، 1376: 20ـ 24). با ذکر این دلایل و مقدّمات، بلاشر نتیجه می‌گیرد که پیغمبر(ص) به خواندن و نوشتن آشنایی داشته است.

2ـ3ـ1) نقد و بررسی دیدگاه بلاشر

در آیة Pالَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ.... * .... فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ الأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَکَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَO (الأعراف/157ـ158)، واژة «اُمّی» به صورت مفرد و به عنوان صفت برای «النَّبِیِّ» آمده است. اگر قرار بود که قرآن کریم از پیامبر بُت‌پرستان یاد کند، تعبیری همچون «نبیّ الوَثنین» را به کار می‌برد و اگر هم در صورت فرض معنای امّی، بُت‌پرست یا غیر اهل کتاب باشد، لازم می‌آید «نبیُّ الاُمّیّین» را به کار برد (ر.ک؛ طباطبائی، 1375: 114ـ113). در باب این نظر که بلاشر معتقد است پیامبر(ص) کتب کلیمی و مسیحی را از حفظ نداشته، باید گفت که در آیة Pوَمَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَO (العنکبوت/48)، کتاب به صورت مطلق آمده است و به معنی هر نوع کتاب و نوشته است و همة کتب را در بر می‌گیرد که این مطلب با برخی دلایل اثبات می‌شود؛ ازجمله:

الف) کتاب در این آیة مبارکه به صورت نکره و بدون الف و لام آمده است و نکره پس از جملة نفیPوَ ما کُنْتَ تَتْلُواO برای نفی جنس کتاب، اعمّ از عربی، عبری، فارسی و سریانی خواهد بود، نه برای نفی یک نوع خاص، و این دستور هرگز استثناء ندارد. گواه بر اینکه مقصود از کتاب در آیه، مطلق کتاب است و همة کتاب‌ها و نوشته‌ها خواه عبری، خواه عربی و... را در بر می‌گیرد، این است که در آیة قبل، وقتی در بارة انجیل و تورات سخن می‌گوید، لفظ «کتاب» را با الف و لام اشاره به معروفیّت به کار می‌برد: Pوَکَذَلِکَ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ فَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هَؤُلَاءِ مَن یُؤْمِنُ بِهِ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا الْکَافِرُونَO (العنکبوت/47).

ب) اگر منظور از «کتاب»، همان کتاب‌های مقدّس باشد، در این صورت، جملة Pوَ لا تَخُطُّهُO زائد خواهد بود، چراکه هرگاه پیامبر(ص) قدرت بر خواندن کتاب‌های فوق را نداشت، بدیهی است که قدرت نوشتن آنها را نیز نخواهد داشت (ر.ک؛ سبحانی، 1356: 49ـ55).

استناد بلاشر به خبر حدیبیّه برای اثبات اینکه پیامبر(ص) پیش از هجرت، یا به عبارتی، پیش از بعثت، بر نوشتن توانا بود و مطالبی را هم نوشته، قطعاً صحیح نیست، چراکه کاتب پیمان‌نامه، امام علی(ع) بود و منظور سهیل از فعلِ «اُکتُب: بنویس» این بوده که پیامبر(ص) از امام علی (ع) بخواهد تا عبارتِ «بإسمِکَ اللّهُمَّ» را به جای «بِسم اللّهِ الرَّحمن الرَّحیم» بنویسد و منظور از عبارتِ «همان‌گونه که قبلاً می‌نوشتی»، چیزی نیست مگر «همان‌گونه که قبلاً دستور می‌دادی تا کاتبان بنویسند» (کاوند بروجردی، 1385: 244ـ245). در باب اینکه پیامبر(ص) در زمان حیات خویش با زمامداران و یا با رؤسا مکاتبه نمود، دلیل بر خواندن و نوشتن نیست7؛ زیرا ایشان کاتبان مخصوصی داشتند که در مواضع گوناگون، برای پیامبراکرم(ص) نامه‌نگاری می‌کردند. برخی از مهم‌ترین کاتبان عبارتند از:

1ـ علیّ بن أبی‌طالب: نگارش وحی، پیمان‌ها و صلح‌نامه‌ها.

2ـ أبیّ بن کعب: از انصار خزرجی و نخستین کسی است که پس از ورود پیامبر(ص) به مدینه، وحی الهی را نوشت.

3ـ زید بن ثابت: نگارش وحی و برخی از نامه‌هایی که بر ملوک و سران فرستاده می‌شد.

4ـ عبداللّه بن أرقم: نگارش اسناد و برخی از نامه‌ها که به شخصیّت‌های قبائل ارسال می‌گردید.

5ـ علاء بن عقبة: نگارش اسناد دینی و غیره.

6ـ زبیر بن العوام: نگارش اسناد مربوط به زکات.

7ـ خالد بن سعید: برخی از نامه‌های آن حضرت به وسیلة ایشان نوشته می‌شد (ر.ک؛ سبحانی، 1356: 110ـ111).

بنا بر آنچه بیان شد، نمی‌توان دیدگاه بلاشر مبنی بر خواندن و نوشتن پیامبراکرم(ص) را پذیرفت.

2ـ4) ونسیک8 و گوستاو ویل9

ونسیک در تفسیر واژة‌ أمّی تأکید می‌کند که این لفظ بر غیر اهل کتاب اطلاق می‌شود که در واقع، همان نظر اشپرنگر است. با این حال، ونسیک اضافه می‌کند که واژة «أمّی» مشتق از «امّت» به معنای «گروه بُت‌پرست و نژادپرست» است که کلمة عبری «گوی» معادل آن است (ر.ک؛ بدوی، 1385: 23). گوستاو ویل نیز همان باور ونسیک دربارة خواندن و نوشتن پیامبر(ص) را دارد. وی با نظر به آیة Pوَمَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ O(العنکبوت/48) معتقد است که حضرت محمّد(ص) با خواندن و نوشتن آشنا بود، ولی هرگز کتاب‌های یهودیان و مسیحیان را که پیش از بعثت او وجود داشت، نخوانده بود (ر.ک؛ شاهین، 1385: 40).

2ـ4ـ1) نقد و بررسی دیدگاه ونسیک و گوستاو ویل

در پاسخ به استدلال ونسیک مبنی بر اینکه واژة ‌أمّی فقط بر غیر اهل کتاب اطلاق می‌شود، باید گفت علاوه بر این، بر یهودیانی که خواندن و نوشتن نمی‌دانستند نیز اطلاق می‌گردد و گواه بر این مطلب، آیة Pوَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَO (البقره/78) می‌باشد که دربارة اهل کتاب است و اکثر مفسّران نیز لفظ «امّیّون» را بر «اهل کتاب» اطلاق کرده‌اند. همان‌گونه که پیش از این بیان شد، أمّی در آیة 157 سورة اعراف، به صورت مفرد به کار رفته که اگر قرار بود قرآن کریم از پیامبر بُت‌پرستان یاد کند، تعبیری همچون «نبیُّ الوَثَنَین» را به کار می‌برد (ر.ک؛ طباطبائی، 1375: 113ـ114). دیدگاه ویل نیز دربارة آیة 48 سورة مبارکة عنکبوت صحیح نیست. ظاهراً وی متوجّه عبارتِ Pوَمَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُO که معنای واضحی دارد، نشده است که خود دلالت دارد بر اینکه پیامبر اکرم(ص) هرگز چیزی نخوانده بود و از کتاب‌های مسیحیان و یهودیان رونویسی نکرده بود (ر.ک؛ همان: 41). پیش از این نیز در باب نقد نظریّة بلاشر بیان شد که منظور از «کتاب»، «هر نوشته و کتاب» می‌باشد. پس واژة «کتاب» در آیة Pوَمَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَO (العنکبوت/48)، تنها در کتابِ مصطلح منحصر نیست، بلکه شامل هر نوع مطلب (مکتوب)، چه کتاب و چه نوشته می‌گردد، چراکه به صورت نکره به کار رفته است. در قرآن کریم نیز واژة «کتاب» در مصادیق مختلفی به کار رفته است؛ از جمله: نامه (النّمل/29)، قرارداد (النّور/33)، کتاب آسمانی (البقره/46)، تورات (البقره/53)، قرآن کریم (البقره/2)، اجل (الحجر/4) و کتاب یا نوشته (القلم/37). بنابراین، از آیة مزبور نمی‌توان دریافت که رسول خدا(ص) فقط کتب پیشینیان را نخوانده بود و یا آنها را رونویسی نکرده بود، بلکه ایشان هیچ نوشته‌ای را نخوانده بودند و آن را با دست مبارک خود رونویسی نکرده بودند که دلالت کامل بر ناتوانی در خواندن و نوشتن آن حضرت می‌کند.

2ـ5) گیب10و نالینّو11

هامیلتون گیب ـ خاورشناس اسکاتلندی ـ دربارة توصیف پیامبر اسلام(ص) به امّی می‌نویسد: «امّی یعنی پیغمبر غیرمرتبط به یهود که بعدها این واژه به وسیلة عامة مسلمین، به پیغمبری که سواد خواندن و نوشتن نداشته، تفسیر شده است» (گیب، بی‌تا: 79). نالینّو نیز همین باور گیب را تقویت می‌کند. وی به واژة «امّی»، رنگ نژادی و قوم‌گرایانه بخشیده است، بدین‌گونه که محمّد(ص) فقط خود را فرستاده و برانگیخته به سوی امّت عرب می‌دانست. همان‌گونه که موسی(ع) به سوی ملّت اسرائیل و مسیح(ع) برای امّت فلسطین مبعوث شدند. درواقع، طبق دیدگاه نالینّو، نوعی تقسیم کار میان پیامبران صورت گرفته است (ر.ک؛ بدوی، 1385: 27ـ28).

2ـ5ـ1) نقد و بررسی دیدگاه گیب و نالینّو

همان‌گونه که پیش از این بیان شد، «امّی» یکی از صفات پیامبر(ص) می‌باشد و به معنای کسی است که توانایی خواندن و نوشتن ندارد و اگر أمّی به غیریهود مربوط می‌شد، دربارة «امّیّون» که در آیة Pوَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونO (البقره/78) آمده، جای اشکال پیش می‌آمد؛ زیرا منظور از «أُمِّیُّونَ» در این آیة مبارک، یهودیانی هستند که از خواندن و نوشتن بی‌بهره‌اند.

دیدگاه نالینّو نیز به دلایل زیر ناصحیح می‌باشد:

الف) قرآن کریم پیامبر اکرم(ص) را پیامبری برای تمام جهانیان می‌داند و این پیامبر جهانی را چنین معرّفی می‌فرماید: Pوَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَO (السبأ/ 28)؛ Pوَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَکَفَى بِاللّهِ شَهِیدًاO (النّساء/79)؛ Pقُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًاO (الأعراف/158). همة این آیات دلالت بر جهانی بودن رسالت پیامبر اکرم(ص)دارد و به صراحت ایشان را پیامبر همگان ذکر می‌کند و در این دعوت عمومی، شخص و اشخاص و یا قوم و آیین‌هایی استثناء نشده است. این خطاب شامل اهل کتاب نیز می‌شود، در غیر این صورت، اصل دعوت عمومی و بشیر و نذیر بودن پیامبر اکرم(ص) با قید اطلاق و عموم مخدوش می‌شود (ر.ک؛ قدردان قراملکی، 1378: 172).

ب) پیامبر اکرم(ص) در سال 628 میلادی به چهار پادشاه بزرگ روزگار خود، یعنی هرقل دوم (امپراتور بیزانس)، خسرو پرویز (پادشاه ایران)، مقوقس (پادشاه مصر) و نجّاشی (پادشاه حبشه) نامه‌هایی نوشت12 (ر.ک؛ احمدی میانجی، 1363، ج 2: 316، 390، 417 و 430). این مطلب حاکی از آن است که رسالت ایشان محدود به مردم یا منطقة جغرافیایی خاصّی نبوده است13.

ج) روایت‌هایی در این زمینه از معصومین(ع) نقل شده که به این مهم اشاره دارد. مفادّ این روایات حاکی از جهانی بودن رسالت پیامبر اکرم(ص) و نسخ شرایع پیشین است. پیامبر اکرم(ص) دربارة نسخ شرایع پیشین به وسیلة قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ کِتَابِی المُهَیمِن عَلَی کُتُبِهِمِ النَّاسِخِ لَهَا» (مجلسی، 1403ق.، ج 9: 292). مراد از «کتابی»، «قرآن کریم» و از «کُتُبِهِم»، «کتاب‌های آسمانی پیشین» است که قرآن کریم ناسخ آنها می‌باشد. پیامبر اکرم(ص) در نامه‌ای خطاب به زید بن جهور ـ حاکم مسیحی ـ صریح سخن از نسخ و ناپایداری حقّانیّت تمام ادیان غیر از اسلام می‌گوید و از تمام دینداران لزوماً می‌خواهد که دین پیشین خود را ترک کنند و به آیین اسلام مشرف شوند (ر.ک؛ احمدی میانجی، 136، ج 1: 165). در جای دیگر می‌فرماید: «لَقَد جِئتُکُم بِهَا بَیضَاءِ تَقِیَّه وَاللهِ لَو کَانَ مُوسَی حَیّاً مَا وَسِعَهُ إِلاَّ اتِّبَاعِی: به خدا قَسَم! اگر حضرت موسی(ع) زنده بود، از آیین من اطاعت می‌کرد» (همان، ج2: 99). این روایات حاکی از جاودانگی و جهانی بودن رسالت پیامبر اکرم(ص) است.

2ـ6) وات14

مونتگمری وات ـ خاورشناس و اسلام‌پژوه اسکاتلندی ـ می‌گوید: «با وجود اینکه اسلام اصولی بیان می‌کند که محمّد(ص) خواندن و نوشتن نمی‌دانست، ولی دانشمندان جدید غرب در این مسئله تردید دارند. فرض این است که تاجری فعّال مثل محمّد(ص)، بهره‌اش از فنونی مثل خواندن و نوشتن افزایش یافته است» (الخضر شایب، 1422ق.: 390).

2ـ6ـ1) نقد و بررسی دیدگاه وات

وات معتقد است که پیامبر(ص) پیش از بعثت، بر خواندن و نوشتن توانا بوده است. همان‌گونه که پیش از این بیان گردید، پیامبر(ص) پیش از بعثت، قادر بر خواندن و نوشتن نبوده است؛ زیرا هیچ سند تاریخی دالّ بر این مطلب وجود ندارد. علاوه بر این، مطالبی نیز در ردّ دیدگاه وات وجود دارد. بلاذری با سند روایت می‌کند که هنگام ظهور اسلام در همة مکّه چند نفر باسواد (خواندن و نوشتن) بودند. وی اسامی هفده نفر را که نوشتن می‌دانستند، بیان می‌کند. وی نام یک زن را نیز می‌برد که در دورة جاهلیّت و مقارن ظهور اسلام خواندن و نوشتن می‌دانست. علاوه بر این، نام کسانی را که در مدینه سِمَت دبیری رسول خدا(ص) را داشتند، ذکر می‌کند که در میان این اسامی (کسانی که خواندن و نوشتن می‌دانستند)، نام پیامبر(ص) دیده نمی‌شود (ر.ک؛ مطهّری، 1387: 19ـ21). شهید مطهّری پس از ذکر سخن بلاذری و در تأیید عدم خواندن و نوشتن پیامبر(ص) می‌نویسد: «معلوم می‌شود صفت خطّ تازه وارد محیط حجاز شده بود. اوضاع، احوال و محیط آن روز حجاز چنین بوده که اگر کسی خواندن و نوشتن می‌دانست، معروف عام و خاص می‌شد. افرادی که مقارن ظهور اسلام این صنعت را می‌دانستند، چه در مکّه و چه در مدینه، معروف و انگشت‌نما و نیز معدود و انگشت‌شمار بودند. لهذا نامشان در تاریخ ثبت شده است. اگر رسول خدا(ص) در زمرة آنان می‌بود، قطعاً به این صنعت شناخته می‌شد و نامش در زمرة آنان برده می‌شد و چون اسمی از آن حضرت در زمرة آنان نیست، معلوم می‌شود که قطعاً ایشان با خواندن و نوشتن سر و کار نداشته است» (همان: 22ـ23). از سوی دیگر، هیچ ربطی میان تاجر بودن و توانایی بر خواندن و نوشتن نیست؛ زیرا گاه شخصی تاجر، تمام اعمال تجاری و حساب و کتاب‌های خود را به دست عدّه‌ای می‌دهد تا آنان این کار را برای او انجام دهند. بنابراین، در باب پیامبر(ص) نیز این مسئله قابل تصوّر است که حساب و کتاب‌های او را افرادی دیگر انجام می‌داده‌اند و تنها تفاوتی که او با دیگران داشته، ناتوانی در خواندن و نوشتن بوده است (ر.ک؛ کاوند بروجردی، 1385: 249ـ250).

3ـ دلایل أمّی بودن پیامبر اکرم(ص)

علاوه بر دلایل و استدلال‌هایی که در ذیل نقد و بررسی آرای مستشرقان مبنی بر تفسیر واژة‌ أمّی به عدم خواندن و نوشتن به عنوان یکی از صفات پیامبر اکرم(ص) آورده شد، در ادامه نیز به تبیین این موضوع با استناد به ادلّة قرآنی ـ روایی و تاریخی اشاره می‌شود که در یک نگاه کلّی، ادلّة مستشرقان نیز مورد نقد قرار می‌گیرد.

3ـ1) دلایل قرآنی

قرآن کریم  پیامبر اکرم(ص) را چنین توصیف می‌کند:

الف) Pوَمَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَO (العنکبوت/48)؛ یعنی پیش از نزول قرآن، کتابی را نمی‌خواندی و چیزی نمی‌نوشتی؛ زیرا در غیر این صورت، کافران در آیین تو شکّ و تردید می‌کردند. قبلاً بیان شد که منظور از کتاب، مطلق کتاب است که هر نوع نوشته را در بر می‌گیرد (ر.ک؛ سبحانی، 1356: 49ـ55).

ب) Pالَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِO (الأعراف/ 157).

اکثر مفسّران واژة «أمّی» در این آیة مبارکه را به معنای «عدم خواندن و نوشتن پیامبر اکرم(ص)» تفسیر کرده‌اند (ر.ک؛ طباطبائی، 1389ق.، ج 1: 325؛ جوادی آملی، 1384، ج 1: 299؛ فخر رازی، 1420ق.، ج 15: 381؛ طبرسی، 1382ق.، ج 4: 487 و طوسی، بی‌تا، ج 2: 210).

ج) سومین دلیل از آیات قرآنی که عدم خواندن و نوشتن پیامبراکرم(ص) را به هنگام بعثت تأیید می‌کند، همین آیة مبارک است: Pلَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍO (آل‌عمران/ 164).

طبرسی در تفسیر این آیه می‌نویسد: «خداوند بر مردم منّت نهاده، چون رسولی را از خود آنها در میانشان برانگیخت؛ یعنی پیامبری که مانند آنها أمّی بود و خواندن ونوشتن را نمی‌دانست تا بدانند که دستاوردهای او، وحی منزل قوانین آسمانی است» (طبرسی، 1382ق.، ج 2: 542).

د) آیة مبارکة Pهُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ O(الجمعة/2) نیز یکی از آیاتی است که ‌أمّی بودن پیامبر(ص) را اثبات می‌کند. خداوند پیامبری را بر امّتی امّی مبعوث فرمود که پیامبر از همان‌ها بود و خواندن و نوشتن نمی‌دانسته است (ر.ک؛ همان، ج 10: 284).

3ـ2) دلایل روایی15

در روایاتی متعدّد از منابع روایی فریقین بر عدم خواندن و نوشتن پیامبر اکرم(ص) تصریح شده است. «امام رضا(ع) در مناظره با دانشمندان دیگر ادیان دربارة پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: یکی از نشانه‌های نبوّت حضرت محمّد(ص) این بوده که ایشان فردی یتیم، فقیر، چوپان و اجیر بود که کتابی نیاموخت و نزد هیچ معلمّی برای فراگیری دانش و علم نرفت. سپس قرآنی آورد که داستان‌های پیامبران(ع) و خبرهای آنان، حرف‌به‌حرف و نیز خبرهای افرادی که دوران آنها سپری شده و کسانی که تا روز قیامت خواهند آمد و رفت، در آن آمده است (ر.ک؛ صدوق، 1404ق.، ج 2: 150؛ طبرسی، 1382ق.، ج 2: 211 و مجلسی، 1403ق.، ج 10: 309). در روایتی منقول از پیامبر اکرم(ص) در وصف مناقب امام علی(ع) ایشان در قسمتی خود را چنین معرّفی می‌کند: «أَنَا نَبِیُّ الأُمِّی: من پیامبر أمّی هستم [که از کسی خواندن و نوشتن نیاموخته‌ام]» (طوسی، 1414ق.: 118). در منابع اهل سنّت نیز روایاتی مبنی بر عدم خواندن و نوشتن پیامبر اکرم(ص) ذیل آیة 48 سورة عنکبوت بیان شده است؛ از جمله: «إِنَّ أَهلَ الکِتَابَ یَجِدُونَ فِی کُتُبِهِم أَنَّ مُحَمَّداً لاَ یُخَطُّ بِیَمِینِهِ وَ لاَ یَقرَأُ کِتَاباً فَنُزِلَت هَذِه الآیَةِ (أَی العنکبوت/48)» (ابن أبی‌حاتم، 1419ق.، ج 9: 3071 و سیوطی، 1421ق.، ج 6: 415)؛ «کَانَ النَّبِیّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ لاَ یَقرَأُ کِتَاباً قَبلَهُ وَ لاَیُخَطَّهُ بِیَمِینِهِ وَ کَانَ أُمِّیّاً وَ الأُمِّی الَّذِی لاَیُکتِبُ» (طبری، 1422ق.، ج 10: 485 و شوکانی، بی‌تا، ج 2: 251). روایتی است منقول از پیامبر اکرم(ص) که می‌فرماید: «من جبرائیل(ع) را در کنار احجار المراء دیدار کردم و به او گفتمی: جبرئیل! من به سوی امّتی امّی و ناآشنای به خواندن و نوشتن از زن و مرد و غلام و کنیز و سالخورده و کم‌سال فرستاده شدم؛ به سوی مردمی که هرگز نبشتاری نخواندند» (ابن‌کثیر، بی‌تا: 30). در جای دیگر می‌فرماید: «إِنَّا أُمَّةًٌ أُمِّیَّةٌ لاَنَکتُبُ وَ لاَ تَحسَبُ» (ابن‌أثیر الجزری، 1415ق.، ج 1: 45). همچنین، در روایتی پیامبر(ص) خطاب به أبیّ بن کعب فرمود: «إِنَّ اللهَ أَمَرَنِی أن أَقرَأَ عَلَیکَ القُرآنَ. قَالَ: اللهُ سَمَّانِی؟ قَالَ: نَعَم وَ قَد ذَکَرتُ عِندَ رَبِّ العَالَمِینَ. قَالَ: فَذَرَفَت عَینَاهُ» (ابن‌اثیر، بی‌تا، ج 1: 19). گاهی اصحاب رسول اکرم(ص) قرآن را بر ایشان می‌خواندند. ابن‌مسعود می‌گوید: «پیغمبر(ص) فرمود: قرآن را بر من بخوان. عرض کردم: بر تو بخوانم، در حالی که قرآن بر تو نازل شده است؟! فرمود: آری، بر من بخوان. من سورة نساء را بر رسول خدا(ص) خواندم16» (حجّتی، 1384: 200). این روایات بخشی از روایاتی است که در این موضوع وارد شده است و همة این شواهد حاکی از آن است که پیامبر اکرم(ص) با خواندن و نوشتن آشنایی نداشته است. در واقع، می‌توان گفت این روایات تفسیر آیة 48 سورة عنکبوت است که به صراحت هر گونه خواندن و نوشتن را در باب پیامبر اکرم(ص)نفی می‌کند.

3ـ3) شواهد تاریخی

1ـ بسیاری از نامه‌ها و متون مربوط به پیامبر(ص) در تاریخ ثبت شده است، ابن‌سعد در الطّبقات الکبیر حدود صد نامه از پیامبر(ص) را نقل کرده است (ر.ک؛ ابن‌سعد، بی‌تا، ج 2: 10ـ38). نامه‌های پیامبر اکرم(ص) در موضوع‌های مختلف بوده است. برخی به پادشاهان، برخی حُکم بخشنامه و دستورالعمل را دارند. نکتة مهم اینکه بسیاری از آن نامه‌ها معلوم است که به خطّ چه کسی است، کاتب نام خود را در آخر نامه قید کرده است. این در حالی است که هیچ یک از نامه‌ها به خطّ پیامبر اکرم(ص) نوشته نشده است. در هیچ جا ذکر نشده که فلان نامه را رسول اکرم(ص) با خطّ خود نوشت، همچنان که هیچ جا دیده نمی‌شود که پیامبر(ص) یک آیة قرآن به خطّ خود نوشته باشد (ر.ک؛ مطهّری، 1387: 28ـ29). یا در جواب کسی که پرسشی داشته، خود پیامبر(ص) به صورت کتبی بنویسد (ر.ک؛ همان: 33).

2ـ اصحاب و یاران آن حضرت به احوال آن حضرت آگاهی کامل داشته‌اند و دربارة زندگانی پیامبر اسلام(ص) و صفات و خصوصیّات ایشان مطالب بی‌اندازه‌ای نقل کرده‌اند که حتّی جزئیّات سادة زندگی آن حضرت در این کتب منعکس گشت و این در حالی است که هیچ یک از کتب مذکور یادآور نشده‌اند که پیامبر(ص) خواندن و نوشتن می‌دانسته است (ر.ک؛ حجّتی، 1384: 198).

3ـ دلیل دیگر بر أمّی بودن پیامبر(ص) این است که آن حضرت به کتابت و نگارش وحی شدیداً اهتمام می‌ورزیدند و به طور کلّی، می‌خواست از هر وسیله‌ای برای صیانت و حفظ قرآن کریم از راه نگارش یا از راه سپردن آن در حافظه نگهداری می‌کند. اگر پیامبر(ص) به کتابت و فنّ نگارش آگاهی داشت، در صورت فقدان کاتب وحی، شخصاً می‌توانست وحی را بنگارد. در صورتی که چنین سابقه‌ای حتّی دربارة یک آیه نیز در زندگانی رسول خدا(ص) دیده نمی‌شود، لذا وقتی در دل شب، یعنی زمانی که پیغمبر(ص) به نویسندة وحی دسترسی نداشت، از نیروی حافظه برای صیانت از قرآن استمداد می‌فرمود (ر.ک؛ عبدالصّبور شاهین، 1385: 43).

4ـ در غزوة اُحُد هنگامی که ابوسفیان برای جنگ از مکّه روانة مدینه شد، عبّاس عموی پیغمبر(ص) که در مکّه بود، مردی از بنی غفّار را مأمور کرد که پنهانی نامه‌ای را به پیغمبر(ص) برساند. هنگامی که نامة عبّاس به پیامبر(ص) رسید، نامه را به أبیّ بن کعب داد تا بخواند. هنگامی که أبیّ بن کعب نامه را خواند، رسول خدا(ص) از او خواست که موضوع را پنهان دارد. در صورتی که اگر پیغمبر(ص) خواندن می‌دانست، این نامة مهم را به دیگری نمی‌داد بخواند (ر.ک؛ یعقوبی، بی‌تا، ج 2: 47).

5ـ رسول خدا (ص) نویسندگانی داشت که هرگاه می‌خواست چیزی نوشته شود، یکی از آنان را می‌خواست و شمار این نویسندگان به چهل نفر هم می‌رسید (ر.ک؛ رامیار، 1380: 512). یعقوبی دبیران پیامبر اکرم(ص) را اینگونه گزارش می‌کند: «دبیران رسول خدا(ص) که وحی، نامه‌ها و پیمان‌نامه‌ها را می‌نوشتند، اینانند: علیّ بن أبی طالب(ع)، عثمان بن عفّان، عمرو بن عاص، معاویة بن أبی سفیان، شرحبیل بن حسنة، عبدالله بن سعد، مغیرة بن شعبة، معاذ بن جبل، زید بن ثابت، حنظلة بن الرّبیع، أبیّ بن کعب، جهیم بن الصّلت، حصین النمیری» (ر.ک؛ یعقوبی، بی‌تا، ج 2: 69).

6ـ ابن‌ندیم می‌نویسد: «با یکی از شیعیان کوفی که نامش محمّد بن الحسین بود، آشنا شدم. وی کتابخانه‌ای داشت که مثل آن را ندیده‌ام. او آن کتابخانه را از یک مرد شیعی کوفی دریافت کرده بود و عجیب این است که در هر کتاب یا ورقه‌ای ثبت بود که به خطّ چه کسی بود. جماعتی از علما شهادت خود را بر اینکه خطّ چه کسی است، نوشته بودند. در آن کتابخانه خطوطی از امامین حسن بن علی(ع) و حسین بن علی(ع) موجود بود و نگهداری می‌شد و نیز عهدنامه‌هایی به خطّ امام علی(ع) و سایر دبیران رسول خدا(ص) موجود بود و از آنها مراقبت می‌شد. اگر از خطوط و نوشته‌ها چنین نگهداری می‌شد، چگونه هیچ نوشته و خطّی از پیامبر اکرم(ص) به جا نمانده است. پس به این نتیجه می‌رسیم که از لحاظ نوشتاری نیز از آن حضرت چیزی موجود نمی‌باشد» (ابن‌ندیم، 1393ق.: 67).

4ـ امّی بودن پیامبر اکرم(ص) و اعجاز قرآن

قرآن مجید به عنوان آخرین کتاب آسمانی، مشتمل بر مفاهیم، معارف و اسلوبی است که از نظر هیچ کس پوشیده نیست. اعجاز این آخرین کتاب آسمانی را زمانی درک می‌کنیم که کسی قادر به آوردن یک سورة کوچک مانند آن نیست. امّا وقتی این اعجاز به نهایت خود می‌رسد که بدانیم این کتاب آسمانی پرمضمون از سوی انسانی که نمی‌خواند و نمی‌نوشت و نزد هیچ معلّمی تعلیم ندید، آورده شده است. آیت‌الله خویی در این باره می‌نویسد: «قرآن مجید این مطلب را در آیات متعدّد و به صراحت بیان می‌کند که محمّد أمّی و درس‌نخوانده است. محمّد(ص)نیز این ادّعا را در برابر اقوام و خویشاوندان خود که در میان آنان پرورش یافته بود، اعلام نمود و همان آیات را که بر أمّی بودنش دلالت دارند، برای آنان خواند که حتّی یک تن از آنان این مطلب را انکار نکرد و او را تکذیب ننمود و این خود دلیل روشن بر صدق ادّعای رسول خدا(ص) است. ولی با اینکه رسول خدا درس نخوانده، سوادی یاد نگرفته بود، کتابی آورد که مالامال از معارف عقلی و دقایق علمی و فلسفی است و این خود از بزرگترین جنبه‌های اعجاز قرآن مجید است» (خویی، 1385: 73). فراگرفتن خط برای همه، امری آسان است و یا حتّی کم‌هوش‌ترین مردم نیز آن را می‌توانند فراگیرند. فرانگرفتن آن دالّ بر نقصان بزرگی در فهم می‌باشد، خداوند هم علوم اوّلین و آخرین را به آن حضرت عطا کرد و حقایقی به ایشان تعلیم داد که به هیچ بشری چنین نکرده است، ولی با وجود قدرت شگرف در عقل و فهم، پیامبر(ص) را به گونه‌ای قرار داد که خط (نوشتن) را فرانگیرد، جمع بین این دو حالت متضاد از امور خارق‌العاده است (ر.ک؛ واعظ‌زاده خراسانی و دیگران، 1379، ج 3: 366). از سویی دیگر، اگر پیامبر(ص) خواندن و نوشتن می‌دانست، متّهم می‌شد که کتاب‌های گذشتگان را مطالعه کرده است و حال آن که قرآن را با علوم فراوانی، بدون مطالعه و آموزش آورده است. پس این کار از معجزه‌های آن حضرت(ص) به شمار می‌آید (ر.ک؛ فخر رازی، 1420ق.، ج 15: 381).

نتیجه‌گیری

بر اساس مطالب مذکور، مهم‌ترین نتایج مقاله را می‌توان در موارد زیر فهرست کرد:

1ـ امّی بودن پیامبر اکرم(ص) به عنوان یکی از صفات ایشان در قرآن کریم و روایات بر آن تصریح شده است. مفهوم أمّی بودن پیامبر اکرم(ص) بر اساس آیات و روایات به معنای عدم خواندن و نوشتن ایشان است. اندیشمندان اسلامی در این باره متّفق‌القول هستند که پیامبر اکرم(ص) قبل از بعثت نه خواند و نه نوشت و برای یادگیری این دو، نزد معلّمی تعلیم ندید و آیة 48 عنکبوت به صراحت بر این مطلب اشاره دارد.

2ـ با توجّه به صراحت این مطلب که پیامبر(ص) نخواند و ننوشت، برخی از مستشرقان آگاهانه یا غیرآگاهانه در تشکیک این امر برآمده‌اند و از أمّی بودن معنای دیگری را ارائه داده‌اند که چکیدة تمام اقوال خواندن و نوشتن پیامبر(ص) را قبل از بعثت و بعد از آن تأئید می‌کند. برخی مانند اشپرنگر بر این باورند که پیامبر(ص) کتب پیشین مانند صحف ابراهیم و ... را مطالعه نموده است. برخی دیگر مانند بلاشر و ونسیک از عبارت«النَّبِیُّ الأُمِّی» تعبیر پیامبر بُت‌پرستان را ارائه داده‌اند، همچنان‌که گیب و نالینّو بر این باورند که ‌أمّی به معنای پیامبر مبعوث بر غیریهود است.

3ـ در نقد کلّی دیدگاه مستشرقان مبنی بر خواندن و نوشتن پیامبر اکرم(ص) باید گفت: آیات قرآن (خصوصاً آیة 48 سورة عنکبوت)، روایات، اسناد تاریخی و گفتمان اندیشمندان اسلامی هر گونه خواندن و نوشتن را از ایشان (تا قبل از بعث متّفقاً و بعد از آن با اختلاف) نفی می‌کنند. از سویی دیگر، پیامبر(ص) مخصوص قوم یا طایفة خاصّی نبوده، بلکه رسالت او جهانی و جاودانه می‌باشد، نه آنگونه که برخی از مستشرقان معتقدند. علاوه بر این، در هیچ یک از معانی لغوی أمّی، معنای بُت‌پرست وجود ندارد، همچنان‌که آیات دیگر، این فرضیّة مستشرقان را طرد می‌کند.

4ـ جان کلام آنکه پیامبر اکرم(ص) تا قبل از بعث و یا حتّی پس از آن نخواند و ننوشت و این مهم به امر خداوند بوده تا هرگونه شبهه‌افکنی منکران رسالت ایشان را ابطال نماید، هنچنان‌که این مطلب اعجاز قرآن و آورندة آن را اثبات می‌کند.

پی‌نوشت‌ها:

1ـ درباره امّی بودن پیامبر اکرم(ص) در این مقاله، در پی اثبات این مطلب هستیم که ایشان نخواند و ننوشت و نزد هیچ معلّمی برای تعلیم نرفت که این مطلب به فرمایش قرآن کریم مسدود کردن شبهه‌افکنی معاندان بوده است. در این باره دو مطلب باید از هم تفکیک شوند: اینکه پیامبر(ص) توانایی خواندن و نوشتن نداشت و دیگر اینکه به امر خداوند نخواند و ننوشت و با توجّه به الهام‌های الهی بر خواندن و نوشتن توانایی کامل داشت. مطلب اوّل، مورد نظر این مقاله نیست، بلکه مطلب دوم با توجّه به ادلّة نقلی و عقلی مورد پذیرش است که بحث آن پژوهشی دیگر می‌طلبد.

2ـ  Aloys Sperenger

3ـ در ادامة مقاله، به تفصیل ادلّة نخواندن و ننوشتن پیامبر اکرم(ص) بیان می‌شود.

4ـP وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَى عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلًاO (الفرقان/5).

5- Noldeke

6- Regi Blachere

7ـ اینکه پیامبر اکرم(ص) قبل از بعثت نخواند و ننوشت، مطلب حتمی و مورد اتّفاق است، امّا پس از بعثت، میان اندیشمندان اسلامی اختلاف وجود دارد که برخی معتقدند پس از بعثت در برخی مواقع پیامبر خواند یا هم خواند و هم نوشت که البتّه اثبات این مطلب نیاز به ادلّة محکم دارد، ولی آنچه که هست، قرآن بر این مطلب اشاره‌ای نکرده است.

8- Arent Jan Wensinch.

9- Gustav Weil.

10- Gib.

11- Nallino.

12ـ به عنوان نمونه در نامه‌ای که خطاب به پادشاه حبشه است، آمده: «إِنِّی أُدعُوکَ إِلَی اللهِ وَحدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَالمُوَالاَةِ عَلَی طَاعَتِهِ وَإِن تَبتَغِی فَتُؤمِن بِی وَ بِالَّذِی جَائَنی فَإِنِّی رَسُولُ اللهِ» (ر.ک؛ احمدی میانجی، 1363، ج 2: 316، 390، 417 و 430).

13ـ البتّه به نوعی می‌توان گفت هدف ونسیک و نالینّو از محدود کردن رسالت پیامبر(ص) قبول نکردن نسخ شریعت‌های پیشین است، چنان‌که یهود شریعت خود را جاودانه می‌داند و نسخ را نمی‌پذیرد، با تفسیر این دو مستشرق و دیگر مستشرقان هم‌فکرشان رسالت پیامبر(ص) مخصوص مردم عربستان یا حدّاقل غیریهود است و رسالت ایشان جهانی نیست، چراکه لازمة جهانی بودن رسالت ایشان، نسخ شرایع پیشین است. امّا باید گفت قرآن کریم در مقام آخرین کتاب آسمانی شرایع پیشین را نسخ نموده است و شریعت پیامبر(ص) را جهانی و جاودان معرّفی می‌کند.

14-Watt.

15ـ روایات در زمینة خواندن و نوشتن پیامبر اکرم(ص) مختلف است. برخی روایات البتّه بعد از بعثت، خواندن را برای پیامبر(ص) تائید می‌کنند و برخی دیگر توانایی بر خواندن و نوشتن را برای ایشان بیان می‌کنند. همان‌گونه که بیان شد، میان خواندن و نوشتن پیامبر(ص) و توانایی بر خواندن و نوشتن باید تفکیک قائل شد. پیامبر(ص) توانایی تام (به عنایت الهی) بر خواندن و نوشتن داشت، امّا به امر خدوند نخواند و ننوشت تا راه شبهه‌افکنی معاندان بسته باشد. اگر روایاتی دالّ بر خواندن و نوشتن عینی پیامبر(ص) قبل از بعثت باشند، طبق احادیث عرض مخالف با آیة 48 عنکبوت می‌باشند و نباید آنها را پذیرفت

16ـ منظور، خواندن از روی قرآن نبوده است.

منابع و مآخذ
ابن ابی‌حاتم، عبدالرّحمن بن‌محمّد. (1419ق.).  تفسیر القرآن العظیم. بیروت: المکتبة المصریة.
ابن‌الأثیر جزری، مجدالدّین مبارک. (1415ق.).النّهایة فی غریب الحدیث و الأثر. تصحیح محمّد ابوالفضل عاشور. الطبعة الأولی، بیروت: دار إحیاءالتّراث العربی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ . (بی‌تا). اسد الغابةفیمعرفةالصحابة. بیروت: دارإحیاء الثّراث العربی.
ابن‌سعد، محمّد. (بی‌تا). الطّبقات الکبری. بیروت: دار صادر.
ابن‌منظور المصری، محمّد بن مکرم. (1388). لسان العرب. الطبعة الثانیة. بیروت: دار صلا.
ابن‌ندیم، ابوالفرج محمّد بن اسحاق. (1393). الفهرست. القاهرة: مطبعة الإستقامة.
احمدی میانجی، علی. (1363). مکاتیب الرّسول. قم: انتشارات یس.
بدوی، عبدالرّحمن. (1385). دفاع عن القرآن ضدّ منتقدیة. ترجمة سیّد حسین سیّدی. چاپ دوم. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.
بلاشر، رژی. (1376). در آستانة قرآن. ترجمة محمود رامیار. چاپ پنجم. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
جوادی ‌آملی، عبداللّه. (1384). تفسیر تسنیم. تنظیم حسن واعظی محمّدی. ویرایش علی اسلامی. چاپ اوّل. قم: مرکز نشر اسراء.
حجّتی، سیّد محمّد‌باقر. (1384). پژوهشی در تاریخ قرآن کریم. چاپ بیست و یکم. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
خوئی، ابوالقاسم. (1385). البیان. ترجمة محمّد صادق نجمی و هاشم هاشم‌زاده هریسی. چاپ دوم. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
رازی، فخرالدّین محمّد. (1420ق.). مفاتیح الغیب. چاپ سوم. بیروت: دارإحیاء التّراث العربی.
راغب اصفهانی، حسین بن محمّد. (1381). مفردات الفاظ القرآن. تحقیق صنوان عدنان الداودی. الطبعة الرابعة. قم: ذوی‌القربی.
رامیار، محمود. (1380). تاریخ قرآن. چاپ پنجم. تهران: انتشارات امیرکبیر.
سبحانی، جعفر. (1356). مکتب وحی امّی بودن پیامبر(ص). قم: انتشارات رسالت.
سیوطی، جلال‌الدّین. (1421ق.). الدرّ المنثور. بیروت: دار إحیاء التّراث العربی.
شاهین، عبدالصّبور. (1385). تاریخ القرآن. ترجمة دکتر سیّد حسین سیّدی. چاپ دوم. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.
شایب، الخضر. (1422ق.).نبوّة فی الفکر الإستشراقی. الطبعة الاولی. ریاض: مکتبة العبیکان.
شوکانی، محمّد بن‌علی. (بی‌تا). فتح القدیر. بیروت: شرکت دار الأرقم.
صدوق القمی، ابوجعفر محمّد بن‌علی. (1404ق.). عیون اخبار الرضا(ع). تحقیق الشیخ حسین الأعلمی. الطبعة الأولی. بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
طباطبائی، سیّد محمّد حسین. (1389). المیزان فی التّفسیر القرآن. الطبعة الثانیة. تهران: دارالکتب الإسلامیّة.
طباطبائی، مصطفی. (1375). نقد و بررسی آرای خاورشناسان. تهران: انتشارات چاپخش.
طبرسی، فضل بن‌حسن. (1382ق.). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. تصحیح شیخ ابوالحسن شعرانی. الطبعة الثالثة. تهران: کتابفروشی اسلامیّه.
طبری، ابوجعفر محمّد جریر. (1422ق.). جامع البیان عن تأویل آیّ القرآن. قاهره: مرکز البحوث و الدراسات العربیة و الإسلامیّه بدار هجر.
طریحی، فخرالدّین. (1375). مجمع‌البحرین. تحقیق السیّد احمد الحسینی. الطبعة الثالثة. تهران: المکتبة المرتضویة لإحیاء الآثار الجعفریة.
طوسی، محمّد بن‌حسن. (1414ق.). الأمالی. قم: دار الثّقافة.
طوسی، ابوجعفر محمّد بن‌حسن. (بی‌تا). التّبیان فی تفسیر القرآن. تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی. بیروت: دارإحیاء التّراث العربی.
فیروزآبادی، مجدالدّین محمّد. (1419ق.). القاموس المحیط. الطبعة السادسة. بیروت: مؤسّسة الرسالة.
قاسمی، جمال‌الدّین. (بی‌تا). محاسن التّأویل. بیروت: مؤسّسة تاریخ عربی.
قدردان قراملکی، محمّدحسن. (1378). «اسلام و نسخ ادیان». کیهان اندیشه. سال 14. ش83.
قمی، ابوالحسن علیّ بن‌ابراهیم. (1412ق.). تفسیر القمی. الطبعة الأولی. بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
کاوند بروجردی، علیرضا. (1385). پیامبر أمّی. چاپ اوّل. ری: انتشارات سمیع.
گیب، هامیلتون. (1367). اسلام (بررسی تاریخی). ترجمة منوچهر امیری. تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی.
مجلسی، محمّدباقر. (1403ق.). بحار الأنوار. بیروت: مؤسّسة الوفاء.
مطّهری، مرتضی. (1387). پیامبر أمّی. تهران: انتشارات صدرا.
مغنیه، محمّدجواد. (1424ق.). التفسیر الکاشف. الطبعة الأولی. قم: دارالکتاب الإسلامی.
واعظ‌زاده خراسانی، محمّد و دیگران. (1379). المعجم فی فقه لغة القرآن و سرّ بلاغته. مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی.
یعقوبی، احمد بن‌ابی‌یعقوب. (بی‌تا). تاریخ الیعقوبی. قم: مؤسّسه و نشر فرهنگ اهل‌بیت(ع).