Author
Abstract
There have been discussions about the omnipotence of God and the world as well as the hereafter in the Quran and quotes either explicitly or implicitly. The omnipotence of God has been a recurring theme in theologians’ discussions, and there is no religious consensus on the scope of the omnipotence of God. In particular, according to the Koran, the adherents of the Jewish religion accused God of weakness and inability. On the other hand, the question "to be seen and visible" in order to show the great power of God has an important place in the Shiite’s beliefs. The current research aims to examine the theologian’ opinions and compare it with the verses and stories of Quran to prove God's omnipotence. Therefore, after defining the concept of Muslim sects and presentation of an stable definition, the research makes an attempt to remove some doubts in this regard, and determines the relationship between problem of "to be seen and visible" and divine power. The advantage of this article compared to other articles of the same theme is that the omnipotence of God was discussed independently, its relationships with "to be seen and visible" was explained, and its important place in the Shiite’s beliefs was made clear.
Keywords
گفتگو دربارة صفات خداوند، یکی از مسائل مهمّ معرفت توحیدی است و در قرآن و روایات، یکی از راههای مهمّ شناخت خداوند و ارتباط با او، آشنایی با صفات اوست. متکلّمان صفات خداوند را به ثبوتیّه و سلبیّه تقسیم و همة صفات متعالی را برای او اثبات کردهاند و وجود مقدّس او را از هر صفت ناصواب منزّه دانستهاند.
با وجود این، در تعریف و گسترة برخی از صفات ثبوتی خداوند، اختلاف نظرهایی وجود دارد که ریشة برخی از آنها را در پیروان ادیان گذشته، بهویژه یهود باید جستجو کرد. یکی از صفات ثبوتیّة خداوند که در طول تاریخ مورد بحث و گفتگوی متکلّمان بوده است، صفت قدرت خداوند است. به گواهی آیات قرآن و شواهد تاریخی، یهود قدرت خداوند را محدود میدانست و در بین متکلّمان فِرَق مختلف اسلامی نیز در این باره اختلاف نظرهایی وجود دارد. از سوی دیگر، مسئلة «بدا» و تغییر سرنوشت برخی امور به معنای ناتوانی خداوند از برنامهریزی مناسب تلقّی شده است و وجود لوح محو و اثبات را ناشی از ایجاد دگرگونی در قدرت الهی دانستهاند. از این رو، این مقاله برای پاسخ به این پرسش اصلی نگاشته شده است که گسترة قدرت خداوند تا چه حدّی است! برای بررسی این سؤال، به پرسشهای فرعی زیر نیز پاسخ داده خواهد شد:
1ـ مفهوم قدرت خداوند از نظر فِرَق اسلامی چیست؟
2ـ یهود دربارة قدرت خداوند چه میگویند؟
3ـ «بدا» با قدرت مطلق خداوند چه رابطهای دارد؟
1ـ مفهوم قدرت
گرچه در ظاهر، مفهوم قدرت روشن و بدیهی است، امّا اختلافهایی در باب آن وجود دارد. معنای مشهور قدرت این است: «اَلقَادِرُ مَن إِن شاءَ فَعَلَ وَ إن شاءَ تَرَک: قادر کسی است که اگر بخواهد عملی را انجام دهد و اگر بخواهد آن را ترک کند» (صدرای شیرازی، 1981م.، ج 3: 3). یعنی ترک عمل نیز به ارادة او وابسته باشد. پس انجام فعل، دلیل بر قدرت داشتن نیست؛ زیرا ممکن است که اراده بر ترک فعل کرده باشد.
1ـ1) قدرت از نظر فِرَق اسلامی
فِرَق اسلامی در باب منشاء قدرت خداوند و گسترة آن اختلاف نظر دارند. یکی از دلایل این اختلاف آن است که انسان وقتی در حقیقتِ قدرت خویش تأمّل کند، درمییابد که انجام یا ترک فعل او، تابع انگیزهای درونی یا بیرونی است و این معنا دربارة خداوند متعال صدق نمیکند و داعی خداوند در انجام افعال از ذات او منشأ میگیرد و مشیّت ذاتی او مبداء صدور افعال اوست.
برخی از آرای پیروان مکاتب اسلامی عبارت است از:
1ـ1ـ1) اشاعره
اشاعره معتقدند که فاعل را فقط هنگام انجام فعل میتوان به قدرت متّصف کرد و قبل از انجام فعل، برخورداری از قدرت معنا ندارد. با مراجعه به درون خود درمییابیم که ما قادر بر انجام بسیاری از امور هستیم، ولی هنوز آنها را انجام ندادهایم. بنابراین، اشاعره قدرت را منحصر بـه وقوع فعل میدانند و توانـایی ترک فعل را قـدرت نمیدانند (ر.ک؛ سیوری، بیتا: 95ـ96).
جرجانی از قول قاضی عضد ایجی مینویسد: «عقیدة اشاعره این است که خدای را صفاتی زائد بر ذات است. پس او عالم به علم و قادر به قدرت و... است» (جرجانی، 1373، ج ۸: ۱۴۴ـ ۱۴۵).
1ـ1ـ2) معتزله
قاضی عبدالجبّار معتزلی در بیان قادر بودن خدای تعالی مینویسد: «بدان که قدیم ـ جلّ و عزّ ـ متّصف به قادر بودن میشود و مقصود از آن این است که او به گونهای است که ایجاد افعال از او صحیح است. در حالت کلّی، کسی را قادر میدانیم که صدور فعل از او صحیح باشد، مادام که مانعی نباشد... دربارة خدای تعالی، چون تصوّرِ مانع در مقابلِ او محال است، پس او ـ جلّ ذکره ـ هر چه که در حیطة قدرت اوست، ایجاد آن هم جایز است» (عبدالجبّار معتزلی، 1444، ج ۵: 204).
میر سیّد شریف جرجانی در بیان قدرت خداوند از نظر اشاعره مینویسد: «خدای تعالی قادر است؛ یعنی ایجاد عالم و ترک آن برای او جایز است... قادر بودن خدا به این معنا که «اگر خواست، فعل از او صادر میشود و اگر نخواست، صادر نمیشود، متّفقٌعلیه فیلسوفان و متکلّمان است» (جرجانی،1373، ج 8: 49).
معتزله چون در معرفت نظری، توحید را اصل و اعتقاد به صفات زائد بر ذات را مستلزم شرک میدانستند، برخی آنان را منکرین صفات دانستند. شهرستانی مینویسد: «معتزله به نفی صفات حق سبحانه از علم، قدرت، اراده و حیات اعتقاد دارند. یاران واصلبن عطا، بنیانگذار مذهب اعتزال، تمام صفات را به دو صفت علم و قدرت فرود آوردند. بعد از آن گفتند که این دو صفتِ ذاتی است و این دو اعتبار است مر ذات قدیم را» (شهرستانی، 1384: ۷۱).
1ـ1ـ3) شیعه
در بحث قدرت، توجّه به نکات زیر حائز اهمیّت است: 1ـ قدرت به فعل تعلّق میگیرد، نه انفعال. از این رو، به کسی که کتک میخورد، نمیگویند قادر بر کتک خوردن است. 2ـ قدرت به فعلِ فاعلی اطلاق میشود که علم و اختیار هم داشته باشد. لذا به آتش نمیگویند قادر بر سوزاندن است؛ زیرا از علم و اختیار برخوردار نیست. 3ـ قدرت یک مفهوم تشکیکپذیر است و شدّت و ضعف دارد.
قدرت با قیدهای مذکور بر قدرت انسان نیز اطلاق میشود، امّا قدرت خداوند کامل و مطلق است و حضرت حق بالاترین مراتب قدرت را دارد.
از نظر شیعه، همة صفات خداوند، عین ذات او و مطلق هستند. از آنجا که خداوند قدرت را به همة موجودات اعطا میکند، خود باید از قدرت کامل و مطلق برخوردار باشد؛ زیرا معطی شیء نمیتواند فاقد آن باشد. از سوی دیگر، لازمة کمال مطلق، برخورداری از قدرت مطلق است. پس خداوند باید از قدرت نامتناهی برخوردار باشد.
علّت اینکه از بین صفات خدا، صفت قدرت مطلق خداوند مطرح شده، شبههها و برداشتهای ناروایی است که از این صفت الهی صورت گرفته است، بهویژه اینکه یهود در قدرت خداوند خدشه کردهاند.
ملاّ صدرا مینویسد: «اطلاق قدرت بر ذات باری تعالی (که نامش بلند است) اگر به معنای آن باشد که اگر بخواهد، فعل از او صادر میشود و اگر نخواهد، صادر نمیشود، درست است» (صدرای شیرازی،1981م.، ج 6: 309). همچنین مینویسد: «قدرت او [جلّ جلاله] افاضة هستی بر اشیاء بر اساس مشیّت اوست که این مشیّت، زائد بر ذات او نیست، بلکه عین عنایت ازلی او به ماسوای خویش است» (همان، 1360: 39).
2ـ تفاوت قدرت خدا و قدرت انسان
ملاّصدرا در آثار خود تفاوتهایی برای قدرت خداوند و قدرت انسان نقل کرده است. برخی از این تفاوتها عبارتند از:
1ـ قدرت انسان کیف نفسانی و از مقولة ماهیّت است، امّا قدرت خدا از کمالات وجودی است؛ زیرا ماهیّت در حریم کبریایی راه ندارد (همان، 1981م.، ج ۶: ۳۰۹).
2ـ نسبت قدرت انسان به فعل، امکان است، در حالی که نسبت قدرت خدا به فعل، وجوب است (ر.ک؛ همان، ج 4: 112)؛ به عبارت دیگر، قدرت در انسان عین قوّه و امکان و قدرت خدا عین فعلیّت و وجوب است (ر.ک؛ همان، ج 6: 312).
3ـ قدرت انسان، علّت ناقصة تحقّق فعل است و با علم به حسن فعل و اراده تمام میشود، امّا قدرت خدای تعالی علّت تامّه است؛ زیرا عین علم، اراده و مشیّت ذاتی اوست (ر.ک؛ همان، ج 6: 112).
4ـ قـدرت انسان، متنـاهی و محـدود، و قـدرت حق تعـالی، نامتنـاهی و نامحـدود است (ر.ک؛ همان، ج 3: 6). قرآن کریم میفرماید: ﴿...إِنَّ اللَّه عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ: ... خداوند بر هر چیز تواناست﴾ (البقره/20).
5ـ قدرت انسان تنها مبداء حرکت است، امّا قدرت خدای سبحان مبداء ایجاد. میباشد (ر.ک؛ صدرای شیرازی، 1981م.، ج 3: 15).
از نظر شیعه، هیچ مسئلهای نمیتواند موجب اختلال در قدرت مطلق خداوند شود؛ زیرا برای این عامل، بیش از دو حالت نمیتوان تصوّر کرد. الف) خداوند، خود متحقّق نشدن آن را اراده کند و خود سبب واقع نشدن فعل شود. بدیهی است که چنین رویدادی با حکمت خداوند سازگار نیست. ب) موجودی غیر خداوند مانع تحقّق آن گردد. این نیز معقول نیست که موجود ممکنالوجود که هیچ استقلالی از خود ندارد، مانع تحقّق مشیّت الهی شود.
آیات فراوانی از قرآن کریم بر قدرت و توانایی مطلق خداوند دلالت دارد؛ مانند: ﴿أَوَلَمْ یَرَوْاْ أَنَّ اللّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ قَادِرٌ عَلَى أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لاَّ رَیْبَ فِیهِ فَأَبَى الظَّالِمُونَ إَلاَّ کُفُورًا: آیا نمىدانند خدایى که آسمانها و زمین را آفریده، قادر است مثل آنان را بیافریند (و به زندگى جدید بازشان گرداند)؟! و براى آنان سرآمدى قطعى که شکّى در آن نیست، قرار داده است، امّا ظالمان جز کفر و انکار را پذیرا نیستند﴾ (الإسراء/ 99)؛ ﴿أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ: آیا آنها نمىدانند خداوندى که آسمانها و زمین را آفریده است و از آفرینش آنها ناتوان نشده، مىتواند مُردگان را زنده کند؟! آرى، او بر هر چیز تواناست﴾ (الأحقاف/ 33)؛ ﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا: خداوند هموست که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آنها را. فرمان او در میان آنها پیوسته فرود مىآید تا بدانید خداوند بر هر چیز تواناست و اینکه علم او به همه چیز احاطه دارد﴾ (الطّلاق/ 12 و نیز ر.ک؛ البقره/20، 106، 109، 148، 259، 284).
روایات فراوانی بر گسترة نامحدود قدرت خداوند و فراگیری آن دلالت دارد. بسیاری از شارحان نهجالبلاغه در تفسیر عبارت زیر از امام علی(ع) به تبیین شمول قدرت خداوند بر همة امور و مطلق بودن آن اشاره کردهاند: «فَطَرَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ نَشَرَ الرِّیاحَ بِرَحْمَتِهِ وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیدَانَ أَرْضِه: مخلوقات را با قدرت خود آفرید. بادها را با رحمت خویش به حرکت درآورد و اضطراب و لرزش زمین را بهوسیلة کوهها آرامش بخشید» (نهجالبلاغه/ خ 1)1.
مؤلّف بهجالصّباغه نوشته است: « ‹فَطَرَ الخَلاَئِقَ بِقُدرَتِهِ›، منطبق با سخن دیگر امام(ع) است که فرمود: ‹عِبَادٌ مَخْلُوقُونَ اقْتِدَاراً› (نهجالبلاغه/ خ 83). ممکن است منظور خداوند آن باشد که مخلوقات را با قدرت مطلق خویش و بدون استفاده از ابزار و آلات آفریده است و اشاره به سخن خداوند باشد که فرمود: ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ (یس/ 82)» (شوشتری، 1376، ج 1: 151).
مؤلّف کتاب پیام امام(ع) مینویسد: «جملة ‹فَطَرَ الخَلاَئِقَ بِقُدرَتِهِ› ناظر است به آیة ﴿قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ﴾2 که در چندین سورة قرآن آمده است» (مکارم شیرازی، 1375، ج 1: 78).
ابن أبیالحدید معتزلی نوشته است: «فَطَرَ الخَلاَئِقَ بِقُدرَتِهِ، اشاره به آیة ﴿قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا﴾ (مریم/ 65) است» (ابن أبیالحدید، 1337، ج 1: 57). شیخ صدوق نیز در کتاب توحید بابی با عنوان قدرت خداوند گشوده است و هفده روایت نقل کرده است (ر.ک؛ مفید، 1981م.: 122ـ134).
3ـ شبهههایی در قدرت خداوند
برخی نیز با ایراد شبهههایی که بیشتر ریشه در اسرائیلیّات دارد، کوشیدهاند تا ذهنها را نسبت به گسترة قدرت خداوند مغشوش کنند. برخی از شبهات عبارتند از:
3ـ1) قدرت انجام امور محال
یکی از پرسشهایی که پیوسته مطرح است، این است که آیا خداوند قادر به انجام امور محال نیز میباشد یا نه! مانند این پرسشها:
ـ آیا خداوند میتواند شریک و همانندی برای خود بیافریند؟
ـ آیا خداوند میتواند جهان را درون تخم مرغ جای دهد، در حالی که در ابعاد هیچ یک تغییری ایجاد نشود؟
ـ آیا خداوند قادر است سنگی بیافریند و خود از بلند کردن آن ناتوان باشد یا موجودی بیافریند که نتواند آن را نابود کند؟
در پاسخ به شبههها، باید گفت که محال به چند قِسم تقسیم میشود: الف) محال ذاتی که فیذاته تحقّقپذیر نیست؛ مانند ارتفاع یا اجتماع نقیضین. ب) محال وقوعی یعنی تحقّق آن مستلزم تناقض است؛ مانند وجود معلول بدون علّت.
مبانی بسیاری از شبهات بر این دو نوع محال تکیه دارد و این امور قابلیّت ایجاد ندارند، نه اینکه قدرت خداوند محدود است. پس امور مذکور از محالات عقلی هستند و قابلیّت تعلّق قدرت را ندارند و تعلّق نگرفتن نیز نقص و محدودیّتی برای قدرت خدا ایجاد نمیکند.
چنین پرسشهایی در زمان پیشوایان دین(ع) نیز مطرح بود و آن بزرگوران به تناسب فهم پرسنده پاسخهایی ارائه کردهاند.
شخصی از امام علی(ع) پرسید: «آیا خداوند تو قادر است که دنیا را در تخم مرغی جای دهد، بدون آنکه دنیا کوچک شود یا تخم مرغ بزرگ شود؟ حضرت فرمود: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لاَ یُنْسَبُ إِلَی الْعَجْزِ وَ الَّذِی سَأَلْتَنِی لاَ یَکُون» (صدوق، 1981م.: 130)؛ یعنی خداوند بزرگ و عزیز، از عجز و ناتوانی به دور است (و به این صفات متّصف نمیشود) و آنچه تو سؤال کردی، قابلیّت وقوع ندارد (شدنی نیست).
ج) محال عادی که وقوع آن بر اساس قوانین شناخته شده، ممکن نیست؛ زیرا هر ماهیّتی که از نظر عقل اقتضایی نسبت به وجود و عدم ندارد، یعنی نسبت آن به وجود و عدم یکسان است، برای خروج از این حدّ تساوی نیازمند به موجود دیگری است که آن را علّت مینامیم و حکما گفتهاند که ملاک احتیاج معلول به علّت، امکان ماهوی است و در صورتی که علّت مرکّب از چند چیز باشد، باید همة اجزای آن حاصل شود تا معلول تحقّق یابد.
امّا خداوند بر انجام آن قادر است. معجزات پیامبران نشاندهندة قدرت خداوند بر امور محال است. تقدیر عینی از آن روی که مربوط به روابط امکانی پدیدههاست، قابل تغییر میباشد و همین تغییر در تقدیرها، در متون دینی به نام «بدا» نامیده شده است و به لوح محو و اثبات نسبت داده شده است و در ادامه، دربارة آن سخن خواهیم گفت.
یادآوری میشود که فعل و صفات فعلیّه از نظر انتساب به خدای متعال، منزّه از قید زمان و مکان است، ولی از لحاظ انتساب به مخلوقات مادّی و تدریجی و زمانمند به اینگونه حدود و قیود متّصف میشود. پس منافاتی ندارد که ایجاد الهی، دفعی و بدون زمان، و وجود مخلوق، تدریجی و زمانی باشد.
3ـ2) قدرت انجام امور قبیح
گرچه برخی معتقدند که خداوند فاقد چنین قدرتی است، ولی نظر صحیح آن است که خداوند قدرت انجام اعمال قبیح را دارد، ولی با توجّه به مبرّا بودن خداوند از جهل، نقص، ترس، نیاز و ... (ر.ک؛ سیوری، 1368: 11) و برخورداری از حکمت وقوع چنین اعمالی از او ممتنع است.
4ـ تفویض امور به انسان
برخی معتقد به تفویض تکوینی افعال از سوی خدا به انسانها هستند و معتقدند خداوند قدرت انجام کارها را به انسانها واگذار کرده است و خود را از قدرت کنار کشیده است. لذا بر انسان و افعالی که از طریق او صادر میشود، قادر نیست. بر این اساس، گرچه آدمیان در محدودة افعال تفویضشده، اصل توانایی انجام امور را از خداوند دریافت کردهاند، امّا پس از دریافت آن، خود در انجام افعال خویش مستقل هستند و تحقّق افعال آنان منوط به اذن و اجازة تکوینی خدا نیست، بلکه اصولاً خداوند چون نسبت به این افعال قادر نیست و نمیتواند مانع تحقّق آنها شود و نسبت به متعلّق قدرت و ارادة انسانها عاجز است. امام صادق(ع) فرمود: «خدا قادرتر از آن است که امور را به انسانها واگذار کند» (صدوق، 1398: 363). در حدیث دیگری آمده است: «هُوَ...الْقَادِرُ عَلی مَا أَقْدَرَهُمْ عَلَیْهِ: خدا نسبت به آنچه انسانها را بر آن قادر ساخته قادر و تواناست» (حرّانی، 1404ق.: 37). این نشانة تفوّق قدرت خدا بر انسان است.
بر اساس آیات قرآن کریم، توانایی انسان منوط به اذن خداوند است: ﴿وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾ (التّکویر/ 29)؛ یعنی انسان هیچ عملی را نمیتواند انجام دهد، مگر اینکه خداوند اذن تکوینی به تحقّق آن دهد و مانع صدور فعل او نشود3.
4ـ1) قدرت خداوند از نظر یهود
بنا به گزارش قرآن، یهود اتّهامهایی بزرگی به خداوند زدهاند؛ از جمله اینکه قدرت خداوند را محدود دانستهاند و گفتهاند: ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُواْ به ما قَالُواْ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ...: و یهود گفتند: دست خدا (با زنجیر) بسته است. دستهایشان بسته باد!﴾ (المائده/64)4.
طیّب مینویسد: «یهود معتقدند که خدا روز یکشنبه شروع به خلقت آسمانها، زمین و آنچه در آنهاست کرد و روز جمعه فارغ شد و روز شنبه تعطیل کرد و کنار نشست و دستگاه آفرینش خودبهخود در حرکت است و هیچ ارتباطی با خدا ندارد و مانند ساعتی که کوک کنند یا به نیروی الکتریکی متّصل کنند، خودبهخود کار میکند» (طیّب، 1378، ج 4: 418).
مؤلّف انوار درخشان نوشته است: «یهود میگویند اگر دین موسی(ع) نسخپذیر باشد، به معنای آن است که احکام تورات نقص داشته است و خداوند علم و احاطة کامل نداشته است. آنان معتقدند که قدرت خداوند مطلق نیست که بتواند هر چیزی را خلق کند» (حسینی همدانی، 1404ق.، ج 5: 65).
شیخ صدوق در تفسیر اعتقاد به بدا میگوید: «یهود گفتند که خداوند از کار فارغ شده، ما میگوییم که خدا هر روز در کاری است: ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾ (الرّحمن/29) و هیچ کاری او را از کار دیگر باز نمیدارد، او زنده میکند و میراند و میآفریند و روزی میدهد و آنچه را که بخواهد، میکند و معتقدیم که ﴿یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ﴾» (صدوق، 1404ق.: 40).
برخی از یهود قدرت خدا را محدود دانستهاند، حتّی گفتهاند: «خداوند از آفرینش انسان پشیمان شده است» (تورات، سفر پیدایش: 6).
از آنجا که بدا در تکوین مانند نسخ در احکام است، یهود نسخ را نیز انکار کردهاند؛ زیرا لازمة پذیرش آن، اتمام دوران آیین یهود و ضرورت قبول دین اسلام از سوی آنان است؛ به عبارت دیگر یهود قدرت خداوند را به صدور یک امر، محدود کردهاند و دگرگونی و تغییر آن را بر او روا ندانستهاند و این خلافِ مطلق بودن صفات الهی است. یادآوری میشود که همة یهود حجاز معتقد به محدودیّت قدرت خداوند نبودهاند. برخی از یهودیان کنونی نیز بر قدرت مطلق خدا اعتراف کردهاند (ر.ک؛ کهن، 1382: فصل اوّل و زیبایینژاد، 1376: 139).
5ـ «بدا» و رابطة آن با قدرت مطلق خداوند
این حقیقت قرآنی که خداوند آنچه را که بخواهد، تغییر میدهد، «بدا» نامیده میشود. از نظر شیعه، خداوند بر لوح محو و اثبات تسلّط دارد، نه اینکه گاهی چیزی را نمیداند و آنگاه علم بر او عارض میشود. گاه خداوند چیزی را که مقدّر فرموده، تغییر میدهد، نه بدان روی که از آغاز مصلحت واقعی آن را نمیدانست، بلکه خداوند از آغاز چنین مقدّر کرد که این چیز، طیّ این ساختار محقّق شود و این به معنای قدرت مطلقة خداوند است تا تصوّر نشود که خداوند خود در چارچوب علل و اسباب محصور است. گرچه «بدا لِفُلان» در لغت به معنای «آشکار شدن چیزی پس از جهل به آن» است، ولی خداوند از چنین نسبتی منزّه است؛ مانند نسبت دادن مکر، کید، خدعه و نسیان به خداوند که در برخی آیات قرآن آمده است و منظور از آنها، معنای لغوی این الفاظ نیست، ولی «بدا لله» به معنای آن نیست که چیزی برای خدا که معلوم نبود، آشکار شد، بلکه به این معناست که خداوند چیزی را که بر بندگانش پنهان بود، آشکار کرد.
پیشوایان دین(ع) اعتقاد به بدا را بالاترین نشان اعتقاد به توحید و تنزیه پروردگار میدانند و آن را یکی از آموزههای مشترک ادیان معرّفی میکنند. امام باقر یا امام صادق ـ علیمهاالسّلام ـ فرمود: «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیءٍ مِثْلِ الْبَدَاء: خداوند با چیزی مانند بدا عبادت نشده است» (کلینی، 1362، ج 1: 146).
صاحب تفسیر عیّاشی از امام صادق(ع) نقل کرده است که فرمود: «خداوند هر چه را بخواهد، جلو میاندازد و در هر چه بخواهد، تأخیر میافکند و اُمّالکتاب نزد اوست. خداوند هر چه را که اراده کند، قبل از آفرینش در علم او وجود دارد و هر چه آغاز کند، مبتنی بر دانش اوست و چیزی را از سَرِ نادانی انجام نمیدهد» (عیّاشی،1380، ج 2: 218).
پیشوایان دین (علیهمالسّلام) از کسانی که بدا را به معنای «آشکار شدن چیزی پس از جهل» برای خدا تفسیر میکنند، اعلام بیزاری کردهاند. امام صادق(ع) فرمود: «مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ یَبْدُو لَهُ فِی شَیْءٍ الْیَوْمَ لَمْ یَعْلَمْهُ أَمْسِ فَابْرَءُوا مِنْه: هر کس گمان کند که برای خدا چیزی آشکار شده که دیروز نمیدانسته است، از او بیزاری کنید» (صدوق، 1395ق.، ج 1: 70).
یکی از دوران اوج طرح مسئلة بدا، جریان مرگ اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق(ع) است. از آنجا که فرزند بزرگ امام، یعنی اسماعیل، فردی پارسا، بافضیلت و پیرو راستین مکتب پدران خود بوده است، برخی چنین میپنداشتند که او پس از رحلت امام صادق(ع) ، پیشوای شیعیان خواهد بود و چون او رحلت کرد، گفتند در ارادة خداوند بدا حاصل شد و پروردگار عالم از انتساب اسماعیل به امامت منصرف شده است. در این باره، روایتی نیز از امام صادق(ع) نقل کردهاند که فرمود: «مَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیْءٍ کَمَا بَدَا لَهُ فِی اِبْنِی إِسْمَاعِیل: برای خداوند در هیچ چیز بدا حاصل نشد، آن گونه که دربارة فرزندم اسماعیل حاصل شد» (صدوق، 1395ق.، ج 1: 41). گفتهاند امام صادق(ع) نخست اسماعیل رابه امامت پس از خود تعیین کرده بود و چون او در زمان حیات پدرش درگذشت، امام صادق(ع) این سخن را فرمود. این روایت از نظر محتوا به چند دلیل صحیح نیست که عبارتند از:
1ـ با روایت جابر از رسول خدا(ص) که یکایک پیشوایان شیعه را نام برده است، تطبیق نمیکند. این روایت، علاوه بر کتب شیعه (ر.ک؛ امینی، 1397ق.، ج 2: 105). در برخی از منابع اهل سنّت، مانند فرائد السّمطین آمده است (ر.ک؛ جوینی، 1387، ج 2: 134).
2ـ صدوق این روایت را به صورت مرسل نقل کرده است. سپس روایت دیگری آورده که در آن به جای «اسماعیل ابنی»، «اسماعیل أبی» آمده است و مربوط به جریان ذبح اسماعیل به دست ابراهیم است که از نظر متن، این روایت از روایت نخست صحیحتر است، امّا خود وی در صحّت هر دو روایت تردید کرده است (ر.ک؛ صدوق، 1398ق.: 336).
3ـ حدیثپژوهان این روایت را ضعیف دانستهاند؛ مثلاً خواجه نصیر طوسی در پاسخ تهمت ناروای فخر رازی به ائمّة شیعه، این روایت را ضعیف دانسته است (ر.ک؛ طوسی، 1405ق.، پاورقی 365). همچنین علاّمه مامقانی از عالمان و محقّقان معاصر، این روایت را جعلی میداند (ر.ک؛ مامقانی،1424ق.، ج 1: 133).
4ـ وقتی انسان از ارادة خداوند آگاه میشود که آن اراده تحقّق عینی یابد و آثار آن آشکار شود. در برخی موارد، قبل از تحقّق اراده، پیشوایان معصوم از ارادة خداوند آگاه میشوند، چنانکه خداوند میفرماید: ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ...: داناى غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیب خود آگاه نمىسازد، * مگر رسولانى که آنان را برگزیده...﴾ (الجن/ 26ـ27). بنابراین، کسی نمیداند خداوند اراده کرده است که اسماعیل امام باشد، مگر زمانی که این حقیقت آشکار شود و چون اسماعیل درگذشت، معلوم میشود که خداوند چنین ارادهای نکرده بود. پس نمیتوان آن را بدا نامید.
بر اساس آیات قرآن، مفهوم «بدا» در واقع، باز بودن دست خدا و محدود نبودن قدرت مطلق اوست، بدون اینکه این امر با علم مطلق او منافات داشته باشد. به تعبیر دیگر، حقیقتِ «بدا» به معنای صحیح آن، با علم مطلق خدا هماهنگی دارد و با منزّه بودن ذات او از هر گونه جهل مطابقت دارد و نظر یهود و دیگر منکران، مسئلة «بدا» که قدرت حق را محدود میدانند، رد میکند. هر یک از مقدّرات الهی آثار خاصّی دارند.
حقیقتِ «بدا» آن است که هیچ عاملی نمیتواند قدرت خداوند را محدود کند و با اینکه خداوند خود همة امور عالم معنوی (تحت سیطرة عرش) و همة امور مادّی (تحت سیطرة کرسی) را بر اساس قوانین و علل و عوامل اراده فرموده است (ر.ک؛ فارسی، 1370: 111ـ200) و امام صادق(ع) فرمود: «أََبَی اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْءٍ سَبَبا» (کلینی، 1362، ج 1: 173).
با وجود این، این علل و اسباب، خود خداوند را محدود و محصور نمیکند و خداوندی که سببساز است، سببسوز نیز میباشد، چنانکه بر اساس گزارش قرآن کریم، در دهها مورد، اموری را برخلاف جریان علل و اسباب جاری ساخته است؛ به عبارت دیگر، تقدیر الهی برخورداری آتش از خاصّیت سوزندان است، ولی فعلیّت و تحقّق این خاصیّت به قضای الهی است.
پس حقیقتِ بدا این است که اسباب و مقتضیّات منحصر در اسباب مادّی نیست، بلکه در کنار اسباب مادّی یک سلسلهاسباب غیرمادّی نیز بر حسب تقدیر الهی درکارند. بر این اساس، باید هم به اسباب غیبی ایمان داشت و هم به ارادة الهی و استمرار تدبیر و تصرّف او در رزق، شفا، هدایت و... بدون خواست خداوند تأثیر ندارد، هرچند ما نتوانیم تفصیلات این شئون الهی و ارتباط آنها را با یکدیگر درک کنیم.
6ـ لوح محو و اثبات
خداوند در قرآن کریم فرموده است: ﴿یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ: خداوند هر چه را بخواهد، محو، و هر چه را بخواهد، اثبات مىکند؛ و اُمّالکتاب [= لوح محفوظ] نزد اوست!﴾ (الرّعد/ 39).
این آیه در پی تبیین گسترة قدرت خداوند است و نشان میدهد که هیچ عامل ظاهری و باطنی نمیتواند قدرت خداوند را محدود کند.
دربارة رابطة محو با بدا، توجّه به چند نکته حائز اهمیّت است که عبارتند از:
1ـ منظور از محو در «بدا» این است که بعضی مقدّرات جایگزین برخی تقدیرات دیگر میشود؛ مثلاً اثر بیماری (به خواست خدا) به وسیلة دارو یا دعا برطرف میشود. هر دو امر به تقدیر الهی است و انسان هم از آن آگاه نمیشود، مگر پس از تحقّق آن؛ یعنی هم تأثیر میکروب و ایجاد بیماری بر اساس نظام اسباب و مسبّبات مادّی و ظاهری و هم شفابخشی دارو یا دعا، به مشیّت الهی خدا وابسته است. در بسیاری از مواقع، علل و عواملی که موجب سقوط انسان از بلندی یا وقوع یک حادثه، تصادف و ... میشوند، بر انسان پوشیده است و گاه وقوع برخی از این امور مقدّر شده بود، ولی با انجام امور خیر، صدقه، و ... تحقّق نیافته است و انسان از اثبات آن مطلع نمیشود و از محو آن نیز آگاه نمی گردد و این امور فقط در سیطرة علم مطلق الهی است.
2ـ تقدیرهای الهی گرچه در اُمّالکتاب مقدّر شده است، ﴿وَ عِندَهُ اُمّ الکِتَابِ﴾ ولی تحقّق آنها حتمی نیست و تنها به خواست خداوند محو یا اثبات میشوند و بدون آن، هیچ امری به نتیجه نمیرسد؛ یعنی انسان میتواند با بهرهگیری از سنّتهای الهی، تقدیرهای امّالکتاب را بر اساس ارادة خود تغییر دهد.
در هر صورت، «بدا» به معنای ظهور امر مخفی و مجهول بر انسان است و چیزی بر خدا مجهول نیست تا آشکار شود. مقصود از «بدا» این است که با درک این واقعیّت، توجّه انسان نسبت به خدا بیشتر شود و در هیچ شرایطی، خدا را فراموش نکند و در همة امور تکیه و اعتماد او تنها به اسباب ظاهری و عادی نباشد و با فراهم شدن آن شرایط باز هم خود را محتاج عنایت خدا بداند و اگر اسباب و شرایط ظاهری و مادّی فراهم نبود، باز هم ناامید نشود؛ زیرا خداوند قادر است تا از راه دیگری زمینة تحقّق آن خواسته را فراهم کند.
7ـ نمونههایی از بدا در قرآن
قرآن کریم نمونههایی از دگرگونی در سرنوشت پیامبران و اقوام و ملل را مطرح کرده که نشاندهندة تحقّق بداست. همچنین اموری را موجب تغییر سرنوشت انسان و جامعه خوانده است. برخی از این موارد عبارتند از:
7ـ1) داستان یونس
خداوند بزرگ میفرماید: ﴿وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ: و ذاالنّون [= یونس] را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت و چنین مىپنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت؛ (امّا موقعى که در کام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها(ى متراکم) صدا زد: (خداوندا!) جز تو معبودى نیست! منزّهى تو! من از ستمکاران بودم!﴾ (الأنبیاء/87).
مفسّران نوشتهاند: «یونس پس از سالها تبلیغ و دعوت، از هدایت قوم خود مأیوس شد و آنان را نفرین کرد و خداوند وعدة عذاب داد. از این رو، یونس از میان قوم خود خارج شد. آنگاه که آثار عذاب خداوند آشکار شد، قوم یونس استغفار کردند و خداوند عذاب را از آنان دفع کرد و یونس که بدون اجازة خداوند بیرون رفته بود، اسیر نهنگ شد و چون استغفار کرد، خداوند او را نجات داد» (طوسی، 1409ق.، ج 7: 273 و طباطبائی، 1417ق.، ج 14: 314).
چنانکه ملاحظه میشود، ما از طریق گزارش خداوند از این تغییر سرنوشت آگاه شدیم و اگر آیات قرآن نبود، ما فقط نتیجة نهایی یعنی عذاب یا دفع عذاب را مشاهده میکردیم. پس این گزارش در پی آموختن درسهای تربیت است تا افراد گناهکار و جامعة گناهکار بداند که حتّی با ظهور علائم عذاب میتوان به توبة واقعی روی آورد و از لطف خداوند بهره برد.
7ـ2) سرد شدن آتش بر ابراهیم(ع)
خداوند بزرگ میفرماید: ﴿قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ: (سرانجام او را به آتش افکندند، ولى ما) گفتیم: اى آتش! بر ابراهیم سرد و سالم باش!﴾(الأنبیاء/ 69).
مفسّران نوشتهاند نمرود ابراهیم(ع) را که بُتهای آنان را شکسته بود، با منجنیق به میان انبوهی از شعلههای سوزان آتش افکند، امّا به فرمان خداوند، آتش بر ابراهیم گلستان شد. در اینجا نیز ما از گزارش خداوند بر این حقیقت آگاه شدهایم و باید این درس تربیتی را بیاموزیم که خداوند قادر است در دشوارترین شرایط، انسان را حفظ کند، چنانکه موسی را در خانة فرعون [کسی که در پی قتل او بود،] حفظ کرد:
«رودها از خود نه طغیان میکنند |
|
آنچه میگوییم ما، آن میکنند |
7ـ3) داستان ذبح ِاسماعیل
خداوند عزیز میفرماید:﴿وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ: ما ذبح عظیمى را فداى او کردیم﴾ (الصّافّات/ 107).
از آنچه در قرآن آمده، روشن میشود که خداوند به ابراهیم(ع) فرمان ذبح فرزندش را داده است، امّا هنگام عمل، کارد را از بریدن بـازداشت و ذبح گوسفنـد را جـایگزین آن فرمود5. زبـان حالِ چاقـو، «الخَلِیلُ یَأمُرُنِی وَ الجَلِیلُ یَنهَانِی» میباشد.
7ـ4) عوامل تغییردهنده
در قرآن کریم و روایات، تعالیمی مبنی بر تغییر و تحوّل سرنوشت امّتها معرّفی شده است؛ یعنی خداوند خود اراده فرموده است که برخی علل جایگزین عوامل دیگر شوند و این اسباب و علل را به انسانها معرّفی کرده است؛ مانند اینکه فرموده است:﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ: و اگر اهل شهرها و آبادیها ایمان مىآوردند و تقوا پیشه مىکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها مىگشودیم، ولى (آنها حق را) تکذیب کردند، ما هم آنان را به کیفر اعمال ایشان مجازات کردیم﴾ (الأعراف/ 96).
در این آیه، خداوند ارادة خود را به ارادة مردم گره زده است و این معنا را تلقین میکند که اگر مردم بخواهند، میتوانند از نعمت الهی یا از نقمت او برخوردار شوند. در آیات دیگری نیز به این حقیقت اشاره کرده است (مانند؛ الرّعد/ 11 و الأنفال/ 53).
در روایات نیز برای برخی اسباب و وسائل مانند توکّل، صدقه و دعا (که امور غیرعادی مادّی هستند،) اثر خاصّی ذکر شده است. امام صادق(ع) از رسول اعظم(ص) نقل کرده است که فرمود: «صِلَةَ الرَّحِمِ تَزِیدُ فِی الْعُمُرِ وَ تَنْفِی الْفَقْر: صلة رَحِم بر طول عمر میافزاید و فقر را برطرف میکند» (مجلسی، 1404ق.، ج 71: 88).
امام صادق(ع) میفرماید: «مَنْ یَمُوتُ بِالذُّنُوبِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یَمُوتُ بِالْآجَالِ وَ مَنْ یَعِیشُ بِالْإِحْسَانِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یَعِیشُ بِالْأَعْمَار: شمار کسانی که در اثر گناه میمیرند، بیش از کسانی است که در اثر پایان عمر میمیرند و شمار کسانی که در اثر نیکوکاری زنده میمانند، بیش از کسانی است که به دلیل عمرشان زنده میمانند» (همان، ج70: 354).
این گونه روایات این معنا را میرساند که در مرحلة عمل، هر یک از علل مادّی، معنوی، ظاهری و غیبیکه قویتر باشد، در تحقّق امور مؤثّر واقع میشود و مقتضای آن وجود پیدا میکند؛ مثلاً در بسیاری از موارد، علیرغم وجود موانع، صلة رحم (که عامل طول عمر معرّفی شده است،) بر همة عوامل دیگر پیروز میشود.
8ـ آثار اعتقاد به بدا
اعتقاد به بدا آثار فراوانی در زندگی انسان دارد. برخی از این آثار عبارتند از:
الف) در حیطة نظر، اثبات قدرت مطلق خداوند و نبود مانعی برای تحقّق ارادة نهایی ذات حضرت حق، مفهوم واقعی توحید را در ابعاد الوهیّت و ربوبیّت تثبیت میکند و زمینههای شرک اعتقادی را میزداید.
ب) در حیطة عمل، اعتقاد به قدرت مطلق خداوند، زمینه را برای کسب فضائل اخلاقی و دفع عوامل نزول عذاب فراهم میکند و انسان معتقد به بدا هرگز خود را در بُنبست نمییابد و همیشه زمینة نزول رحمت الهی را مساعد مییابد.
اعتقاد به اینکه تعیین سرنوشت انسان، گرچه وابسته به قدرت مطلق خداوند است، امّا او اراده کرده است که انسان با استفاده از برخی علل و اسباب، آن را بر اساس ارادة خود تبیین کند، زمینه را برای تلاش و تکاپوی انسان و مثبتاندیشی و نگرش فعّال به نظام هستی فراهم میکند و این نشاندهندة برترین مرتبة کرامت انسان است. لذا خداوند فرمود: ﴿وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَن کَثِیرٍ * وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ: هر مصیبتى به شما رسد، به سبب اعمالى است که انجام دادهاید و بسیارى را نیز عفو مىکند! * و شما هرگز نمىتوانید در زمین از قدرت خداوند فرار کنید و غیر از خدا هیچ ولىّ و یاورى براى شما نیست﴾ (الشّوری/30ـ31).
در این آیه، خداوند انسان را مسئول مشکلات خودش معرّفی میکند و تأکید میکند که اگر انسان از لطف و رحمت خداوند برخوردار نمیشد، دچار نابسامانیها و دشواریهایی به مراتب بالاتر میشد و در نهایت، هشدار میدهد که هرگز نمیتوانید بر قدرت خداوند غلبه کنید و غیر خدا کسی نمیتواند ملجأ و پناهگاه شما باشد. پس انسان باید با اتّکا به اراده و عزم خود و با استفاده از نیروی خِرَد، راه صحیح و استوار را بپوید و بداند که لطف خداوند پیوسته با او همراه است. قدرت خدا مانع رشد و تعالی انسان نیست، بلکه حامی و تقویتکنندة اوست.
نتیجهگیری
چنانکه گفته شد، بدا به معنای آن است که خداوند خود در حیطة اسباب و عللی که برای گردش امور عالم نهان و آشکار مقرّر فرموده است، محصور نیست؛ به عبارت دیگر، خداوند حاکم بر اسباب و علل است و هرگاه که مصلحت اقتضا کند، در قوانین استثناء ایجاد میکند و امور را به گونهای که با سیر تکاملی انسان موافق باشد، سامان میدهد. نکتة قابل تأمّل اینکه انسان از آنچه خداوند اراده کرده است، آگاهی ندارد و هرگاه امری محقّق شود، درمییابد که خواستة خداوند چنین بوده است. البتّه قرآن و پیشوایان دین به ما آموختهاند که برخی امور موجب میشود تا بدا در لوح اثبات حاصل شود و برخی امور محو شود و اموری دیگری جایگزین آن گردد. بنابراین، بدا علاوه بر اثبات قدرت مطلق خداوند، جایگاه و منزلت انسان را نیز در نظام آفرینش تثبیت میکند و این حقیقت را تبیین میکند که ارادة انسان، نیز متعلّق عنایت و علم خداوند است و انسان به اذن خداوند بر تغییر سرنوشت خود قادر است.
پینوشتها
1ـ ترجمة دکتر شهیدی چنین است: «به قدرتش خلایق را بیافرید و به رحمتش بادها را بپراکند و با خرسنگها لرزة زمین را در مهار کشید» (شهیدی، 1378: 2).
2ـ منظور، آیة ﴿قُلْ أَغَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ...: بگو: آیا غیر خدا را ولىّ خود انتخاب کنم؟! (خدایى) که آفرینندة آسمانها و زمین است...﴾ (الأنعام/ 14) است.
3ـ شحّام معتقد است که خداوند بر آنچه بندگانش را بر آن قادر ساخته، تواناست و حرکت واحد میتواند هم مقدور خدا باشد و هم مقدور انسان. فعلی که مقدور دو قادر، یعنی خدا و انسان است، اگر از سوی خداوند انجام شود (نسبت به انسان) فعل اضطراری است و اگر از سوی انسان انجام شود، فعلی اکتسابی (و اختیاری) خواهد بود. هم خدا و هم انسان قادرند که فعل را به تنهایی انجام دهند... ؛ به این صورت که خداوند قادر است بر خلق عمل، و انسان قادر است بر کسب فعل (ر.ک؛ اشعری، اشعری، 1400 ق.، ج 2: 205 و همان، ج 1: 251). معتزله و قدریّه (از جمله ابراهیم نظّام و ابوالهذیل) معتقدند که خداوند خود بر چیزی که انسان را بر آن قادر ساخته، قدرت ندارد و محال است که مقدور واحد برای دو قادر باشد (ر.ک؛ همان، ج 2: 205 و همان، ج 1: 251).
4ـ همة یهودیان به محدودیّت قدرت خداوند معتقد نبودند. اینکه قرآن کریم چه کسانی را از یهود به سبب این نوع اعتقاد مؤاخذه میکند، نیازمند بررسی جداگانه است. شواهد نشان میدهد که مخاطب قرآن کریم، عدّهای از علمای یهود هستند که به دلیل منافع دنیوی، عالمانه حقایقی را تکذیب میکنند.
5ـ برخی مفسّران معتقدند که منطور از «ذبح عظیم» امام حسین(ع) است؛ زیرا گوسفند نمیتواند در برابر اسماعیل، عظیم باشد و این سخن با منطق عقل، قابل قبول است (ر.ک؛ حسینی شیرازی، 1423ق.، ج 1: 462).