Authors

Abstract

The purpose of the Quranic principles is accepted assumptions that underpin the Quranic teachings of Imam Hussein’s uprising of the movement of Imam Hussein. According to tradition of Thaqalayn, the movement of Imam Hussein must be based on the Quranic teachings. The author believes that close consideration of Quranic basics of movement, which have been understudied, can provide a more complete understanding of his uprising. This article adopted descriptive and analytical methods to examine some of the socio-political foundations of Imam Hussein’s movement through examination of such Quranic concepts as reform, the fight with Oppression, migration for Allah, promotion of virtue and prevention of  vice, war and justice. Recognition of these principles in addition to the theism of Imam Hussein’s movement clarify the Quranic task of Muslims to fulfill their duties and act accordingly in similar circumstances.

Keywords

نهضت اعجازگونه، بی‌بدیل و حیات‌بخش امام حسین(ع)  از آغازین روز واقعه، عبرت‌ها، پیامدها و نتایج فراوانی در پی داشته است و طرفداران زیادی از ملل و مذاهب مختلف به خود جلب کرده است، امّا از آنجا که این قیام در جهان اسلام و از سوی امام معصوم(ع)  انجام شده، سؤال این است که مبانی قرآنی آن نهضت سیاسی اجتماعی چیست؟ آیا در کلام خود حضرت هم از مبانی قرآنی نهضت وی سخنی رسیده است یا خیر؟ نهضت عاشورا از هنگام وقوع تاکنون، به سبب اهمیّت عناصر انسانی، زمانی، مکانی، پیامدها و کارکردهای آن همواره مورد توجّه دانشمندان و نویسندگان بوده است و نگارش صفحات و سطور بسیاری را به خود اختصاص داده است. به دلیل آنکه طرف مقابل این قیام، نام مسلمانی و خلافت را بهانة سفّاکی خویش قرار داده بودند، بررسی، تعمیق و تبلیغ مبانی قرآنی آن نهضتِ رهایی‌بخش در بنان و بیان امام حسین(ع)  ضرورتی جدّی است تا هم ادّعاهای واهی خونریزان بی‌دین اموی آشکار گردد و از سویی، بر جویندگان حقیقت، حجّت را تمام کند و پرده از چهرة تابناک پیشوا و پیروان آن قیام کنار زند.

نگارنده به استناد منابع، اثبات نموده است که نهضت امام حسین(ع)  تجسّم آیات قرآن است و نهضت سیاسی و اجتماعی حضرت به دلیل آگاهی ژرف او از قرآن، بر پایة آیات قرآن شکل گرفته است و چراغی فروزان پیش امّت اسلام است. از این رو، توجّه به برخی از مبانی سیاسی ـ اجتماعی نهضت امام حسین(ع)  مانند جهاد، هجرت، امر به معروف و نهی از منکر و... و نیز پیوند آن مبانی با آموزه‌های قرآنی، جنبة نوآوری این پژوهش می‌باشد. این پژوهش می‌تواند درک و بینش نوینی را برای بررسی ابعاد مختلف این نهضت از منظر همراهی با قرآن، پیش روی محقّقان و علاقه‌مندان به ساحت قرآن قرار دهد. مقالة حاضر در شش بخش به همراه نتیجة‌ حاصل از متن سامان یافته است.

1ـ مفاهیم سیاست و اجتماع

در فرهنگ‌های مختلف، سیاست بار معنایی متفاوت دارد، امّا در هر صورت، یکی از لوازم لاینفکّ آن، قدرت، اعمّ از نرم یا سخت است (ر.ک؛ دوورژه، 1352: 99).واژة سیاست، واژه‌ای عربی از ریشة «سَوَّسَ یُسَوِّس» است. در لسان‌العرب، ذیل مادّة «سَوَّسَ» آمده است: «سَاسَ و سِیسَ علیه؛ یعنی فرمان داد و بر او فرمان رانده شد» (ابن‌منظور، 1414ق.، ج 6: 107). در لغت‌نامة دهخدا واژة سیاست را به «تدبیر امور و مصلحت‌اندیشی و دوراندیشی» معنا شده است (دهخدا، 1377، ج 38: 125).

در اصطلاح دانشمندان اسلامی، سیاست به معنی روش ادارة جامعه است، به‌گونه‌ای که مصالح مادّی و معنوی یکایک مردم تحقّق یابد. لذا در این تعریف، در سیاست، قداست نهفته است و برخلاف پندار رایج، با نیرنگ و فریب دادن دیگران همراه نیست (ر.ک؛ نوروزی، 1382: 15).

امام خمینی(ره) به ‌عنوان یک فقیه عالیقدر، دانشمند فلسفه، عرفان، فقه اسلامی و نیز سیاستمدار برجستة نظری و عملی می‌فرماید: «سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه و همة ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را به طرف چیزی که صلاح ایشان هست، هدایت کند» (موسوی خمینی(ره)، 1368، ج 13: 432).

واژة «جامعه» اسم فاعل مؤنّث از مصدر «جمع» به معنای گرد آوردن، فراهم کردن و در برگرفتن است (ر.ک؛ جوهری، 1410ق.، ج 3: 1199). بنابراین، جامعه به معنای گردآورنده، فراهم‌کننده و در بر گیرنده است. به همین دلیل، به غُل، جامعه می‌گویند، چون دو دست را به طرف گردن جمع می‌کند (ر.ک؛ ابن‌منظور، 1414ق.، ج 11: 504). البتّه در قرآن واژة جامعه عنوان نشده است، امّا واژه‌هایی با معنای مشابه جامعه ذکر گردیده است؛ مانند «اُناس» (البقره/60)، «اُمة» (الأنعام/108)، «قریه» (یوسف/ 82)، «قوم» (التّوبه/70) و «قَرن» (مریم/ 7).

مفهوم اصطلاحی جامعه نیز مانند بسیاری از مفاهیم علوم انسانی، از تعریف یگانه‌ای برخوردار نیست. صرف ‌نظر از ایرادهای وارده بر هر تعریف، بسیاری از جامعه‌شناسان بر این باورند که منظور از جامعة واحد، گروهی از مردم است که در یک نظام سامان یافته‌اند و امور آن را مستقلّ از نظارت بیرونی اداره می‌کنند (ر.ک؛ مصباح یزدی، 1379: 24).

برنامة خداوند در طول تاریخ انسان، ارسال انبیا و اولیا بوده است تا ضمن آموزش بهره‌مندی از قدرت، تعامل انسان‌ها را بر محور اخلاق، تدیّن و قانون رقم زنند و عدّه‌ای خود را محور قانون، اخلاق، انصاف و عدالت معرّفی نکنند. مسائل اجتماعی نیز دامنة وسیعی دارد، دادوستدها، زوجیّت و خانواده، جامعه‌پذیری یا قانون‌گریزی، هنجارها و ناهنجاری‌ها، مسئولیّت‌های اجتماعی و همگانی، تعلیم و تربیت، امنیّت کار و روان، زندگی مدنی، تعاملات اجتماعی، محیط کسب و کار، اخلاق شهروندی، قوانین، فساد، تبعیض و... بخشی از آنهاست. اسلام به عنوان دین کامل و قرآن به عنوان سند گویا و سالم آسمانی، به گونه‌ای شایسته، البتّه متفاوت با روند منابع جامعه‌شناسی بشری، موضوع را تبیین نموده است. مهم‌تر آن است که در دین اسلام، مسائل سیاسی و اجتماعی، روابطی در هم‌ تنیده دارد و جدایی مرزهای آنان غالباً تفکیک‌ناپذیر است، چه آنکه همیشه چاره‌اندیشی و سیاست قبل از آنکه ناظر به مسائل فردی باشد، بیشتر به جامعه و مسائل اجتماعی توجّه و اهمیّت می‌دهد، حتّی اگر شروع آن را از فرد توصیه نماید. مسائل سیاسی و اجتماعی در نهضت امام حسین(ع)  نیز از این ویژگی برخوردار است. تبیین مبانی قرآنی مسائل سیاسی و اجتماعی نهضت حضرت، ما را به این مطلب راهنمایی می‌کند. در ذیل به برخی از این موارد اشاره می‌شود.

2ـ اصلاح امّت

اصلاح به معنای سامان دادن، بهینه ساختن و به نیکی درآوردن است. اصلاح در مقابل افساد است. افساد یعنی ایجاد نابسامانی و از حال تعادل بیرون بردن. اصلاح و افساد دو صفت متقابل و متضاد هستند (ر.ک؛ فراهیدی،1410ق.، ج 3: 117؛ ابن‌منظور، 1414ق.، ج 2: 517؛ طریحی، 1375، ج 2: 387 و راغب اصفهانی،1412ق.، ج 1: 489).

اصلاح امّت در عین حال که موضوعی اجتماعی است، یکی از مفاهیم رایج سیاسی است. اصلاح یک جامعه در تمام ابعاد و عرصه‌های آن و سامان‌دهی آن شرایط به سوی ترقّی و رشد اخلاقی، موضوعی است که امام حسین(ع)  ضرورت پرداختن به آن را در دوران فرمانروایی یزید دریافته بود. پس از رحلت پیامبر(ص)، آموزه‌های ناب اسلامی به دلیل انحراف از مسیر حیات‌بخش امامت، دچار کژی‌ها و انحرافات فراوانی گردید. توجّه به این مسئله، به کرّات در بیان امام حسین(ع)  در مسیر کربلا مطرح شده است. امام حسین(ع)  در وصیّت‌نامه‌ای که در مدینه به برادر خویش محمّد حنفیه می‌سپارد، چنین می‌فرماید:«إنِّی لَم اَخرُج اشراً و لا بطراً وَ لا مفسداً وَ لا ظالماً و إنّما خرجتُ لطلب الإصلاح فی ‌أُمَّة جدّی: من برای طغیان، فساد و ظلم قیام نکردم، بلکه برای اصلاح امّت جدّم قیام نمودم» (ابن‌شهرآشوب، 1379ق.، ج 3، 242؛ مجلسی، 1403ق.، ج 44: 329ـ 330 و عاملی، 1996م.:30).

امام(ع) در سخنی دیگر، حرکت خویش را نه بر اساس نزاع قدرت یا دنیاطلبی، بلکه برای آشکار ساختن (معالم دین) و اظهار اصلاح در شهرها و امنیّت یافتن مظلومان و عمل با فرایض و سنن و احکام الهی چنین می‌فرماید: «وَلَکِنْ لِنَرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ....» (مجلسی، 1403ق.، ج 34: 111).

بحث اصلاح‌گری را می‌توان در ابعاد مختلف جستجو نمود. اصلاح در شیوه‌های رفتاری مسئولان حکومت و نیز در خصلت‌ها و عملکرد مردم در قبال یکدیگر، از مؤلّفه‌های عمدة اصلاح‌گری هستند. امام حسین(ع)  تأکید می‌نمایند که اصول مزبور، مخدوش و مغفول مانده است. پس انسان مصلحی را می‌طلبد که برای سامان بخشیدن به ناهنجاری‌ها، احیای سنّت‌ها و ارزش‌های مقدّس جامعة عصر نبوی قیام کند.

واژة اصلاح در مقابل افساد به کرّات در قرآن مطرح شده است و از زورمداران و زراندوزان به عنوان مفسد یاد شده است (ر.ک؛ البقره/ 1، 12، 220 و 205؛ النّحل/ 34 و یونس/ 81). قرآن کریم مهم‌ترین دلیل بعثت انبیا را مبارزه با مفاسد اجتماعی و استقرار قسط و عدل عنوان می‌نماید (الحدید/ 25؛ یونس/ 47 و الأعراف/ 29). جامعه‌ای که از معیارها و آموزه‌های اصیل دینی فاصله بگیرد، فساد و ناهنجاری در پیکرة آن ریشه می‌دواند و روابط انسانی، ارتباط‌های اجتماعی و آنچه میان حاکمیّت و ملّت رخ می‌نماید، دچار انحراف می‌گردد. گسترش بی‌بند و باری، حیف و میل بیت‌المال مسلمین، فقدان امنیّت، عدالت و... گوشه‌ای از فسادهای اجتماعی است. اگر در جامعه‌ای اصلاحات صورت نپذیرد، عموم مردم بر اساس اصول اسلامی، به‌ویژه زندگی توحیدی عمل نخواهند کرد. از منظر قرآن، پیوسته پیامبران الهی در جامعه به دنبال تحقّق این مهم بودند (ر.ک؛ یونس/47). امام حسین(ع) که وارث خطّ صلاح و اصلاح پیامبران الهی می‌باشد، قیام او ریشه در نهضت اصلاحی انبیا دارد. قرآن از قول حضرت شعیب(ع)  می‌فرماید: Pإِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ: من جز اصلاح ـ تا آنجا که توانایى دارم ـ نمى‏خواهم!O (هود/ 88).

مفسّران اصلاح‌گری را در دو عرصة امورات دنیوی و اُخروی دنبال می‌کنند و وسیلة اصلاح در جامعه را امر به معروف و نهی‌ از منکر، موعظه، نصیحت و ... برمی‌شمارند. سخن حضرت شعیب هدفی است که تمام پیامبران الهی آن را تعقیب می‌نمایند. اصلاح عقیده، اصلاح اخلاق، اصلاح عمل، اصلاح روابط و نظام‌های اجتماعی مردم از این قبیل می‌باشد (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج 5: 287؛ طباطبائی، 1417ق.، ج10: 369 و مکارم شیرازی، 1374، ج 9: 209).

محتوای پیام حضرت شعیب در آیات دیگر از سورة شعراء (آیات 181ـ183) و سورة اعراف (آیات 85ـ86) بهتر جلوه‌گر می‌شود. آنجا که قرآن در باب دادوستدها، رعایت کیل و پیمانه، پرهیز از اغفال مردم و دوری از افساد عنوان می‌نماید: Pقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءتْکُم بَیِّنَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ فَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ: اى قوم من! خدا را بپرستید که جز او معبودى ندارید! دلیل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده است. بنابراین، حقّ پیمانه و وزن را ادا کنید! و از اموال مردم چیزى نکاهید! و روى زمین بعد از آنکه (در پرتو ایمان و دعوت انبیا) اصلاح شده است، فساد نکنید! این براى شما بهتر است اگر با ایمان هستید!O (اعراف/85) و در آیه 86 همین سوره نیز آمده است: Pوَلاَ تَقْعُدُواْ بِکُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجًا....: و بر سرهر راه ننشینید که (مردم با ایمان را) تهدید کنید و مؤمنان را از راه خدا باز دارید و با (القای شبهات) آن را کج و معوج نشان دهید و با ناظر بیاورید....O و این گفت و شنود تا آیه 93 ادامه می‌یابد. از جملة محتوای حرکت مصلحانة حضرت شعیب بر اساس آیات قرآن، موارد ذیل می‌باشد:

خداپرستی (اصلاح در باورها و ارزش‌ها)، اصلاح ترازو، برخورد با مشکل کم‌فروشی (اصلاح اقتصادی)، حفظ امنیّت راه‌ها (اصلاح اجتماعی و سیاسی) و در کنار محتوای اصلاح، شیوة حضرت شعیب نیز قابل توجّه است که ایشان از ابزار کلام و گفتار بهره برده است. همچنین تأکید بر این نکته که گرچه هدف جلوگیری از مفاسد و اصلاح‌طلبی است، امّا این تلاش در حدّ استطاعت و توان است (ر.ک؛ رسولی محلاّتی، 1410ق.، ج 2: 29ـ35).

همة پیامبران به منظور انجام اصلاحات با مهم‌ترین مفاسد جامعة خود درگیر بودند، حضرت صالح(ع)  در عصرخویش با اسراف و تبذیر رایج در آن زمان به‌شدّت مبارزه می‌کرد: Pوَلَا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ *الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَلَا یُصْلِحُونَ: و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید؛ * همان‌ها که در زمین فساد مى‏کنند و اصلاح نمى‏کنند!O (الشّعراء/151ـ152). حضرت موسی(ع)  نیز به هنگام داخل شدن به میقات به برادرش هارون توصیه می نماید که در مسیر اصلاح افراد و جامعه گام بردارد: Pوَقَالَ مُوسَى لأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ: و موسى به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قوم باش و (آنها) را اصلاح کن! و از روش مفسدان پیروى منماO (الأعراف/142).

توجّه به سیرة اصلاحی پیامبران الهی در قرآن کریم، روشن‌گر هماهنگی سیرة اصلاح‌طلبانة امام حسین(ع)  با ابعاد اصلاح‌گری از منظر قرآن می‌باشد و نباید اقدام حضرت را سوای تعالیم و آموزه‌های قرآنی مورد بررسی و کاوش قرار داد.

3ـ مبارزه با ستم و ستمکار

انحراف از مسیر حق، بالاترین ستم و منحرف‌کنندگان بزرگترین ستمکارانند. تبدیل موضوع امامت و رهبری الهی به خلافت و سلطنت از سوی عدّه‌ای از صحابه در صدر اسلام و در امتداد آن سلطنت مسموم بنی‌امیّه، بالاترین ستم به خداوند، مردم، دین، پیامبر و ائمّة اطهار(ع) بود و بانیان این مسئله جزو بزرگترین ستمکارانند؛ زیرا چنین پدیدة شومی آغاز انحراف از مسیر انسانیّت، عدالت و رهبری جامعه‌ای بود که پیامبر خاتم(ص) تمام تلاش خویش را برای رشد و ترقّی آن مبذول داشتند. مبارزه با چنین ستم فراگیر و ستمکاران طاغوتی، ریشه در آموزه‌ها و تعالیم قرآنی دارد. قرآن در آیات زیادی ظلم را تقبیح می‌نماید و علّت عذاب برخی اقوام را ظلم آنان می‌داند و میل و تکیه بر ستمکاران را موجب عذاب معرّفی می‌کند (الأنعام/ 45؛ هود/ 47 و ...).

خداوند در آیة 113 سورة هود، حتّی از میل و تمایل به ستمکاران به‌شدّت منع می‌نماید: Pوَلاَ تَرْکَنُواْ إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتمسّکمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ: و بر ظالمان تکیه ننمایید که موجب مى‏شود آتش شما را فرا گیرد و در آن حال، هیچ ولىّ و سرپرستى جز خدا نخواهید داشت و یارى نمى‏شوید!O (هود/113).

مادّة «رکن» به معنای میل کردن به سوی چیزی و تسکین دادن خاطر به‌وسیلة آن است (ر.ک؛ ابن‌منظور، 1414ق.، ج 13: 185). علاّمه طباطبائی «رکون» را به معنای اعتمادی که توأم با میل باشد، معنا کرده است و می‌نویسد: «حقّ مطلب این است که رکون به معنای اعتماد نیست، بلکه اعتمادی توأم با میل است و بدین مناسبت است که با حرف «إلی» متعدّی می‌شود، نه با «عَلَی»، و تفسیری که اهل لغت برای آن کرده‌اند، تفسیر به معنای اعمّ است و این خود عادت و رسم اهل لغت می‌باشد. رُکون یک نوع اعتمادی است که ناشی از میل و رغبت به آنان باشد، حال چه این رُکون در اصل دین باشد، مثل اینکه پاره‌ای از حقایق دین را که به نفع آنان است، بگوید و از آنچه که به ضرر ایشان است، مطرح نکند و افشا ننماید و چه اینکه در حیات دینی باشد، مثل اینکه به ستمکاران اجازه دهد تا به نوعی که دلخواه ایشان است، در ادارة امور مجتمع دینی مداخله کنند و ولایت امور عامّه را به دست گیرند و چه اینکه ایشان را دوست بدارد و دوستیش منجر به مخالطت و آمیزش با آن شود و در نتیجه، در شئون حیاتی جامعه و یا فردی از افراد آن جامعه اثر سوء بگذارد» (طباطبائی، 1417ق.، ج 11: 67).

همچنین علاّمه طباطبائی معنای رُکون به ظالمان را به معنای قبول ولایت کفّار می‌داند و مراد از آن را اعتماد و مماشات در امر دین معنا می‌نماید، نه مطلق رُکون و اعتماد (ر.ک؛ همان: 74).

امام حسین(ع)  با توجّه به این اصل قرآنی، در نامه‌ای به بزرگان کوفه با استناد به سخن پیامبر اکرم(ص) به مردم اعلام می‌دارند که وظیفه دارد علیه حاکمان جور قیام کنند و با کلام و در مرحلة بعد با عمل، آنان را از ارتکاب حرام و پرداختن به ظلم نهی نمایند. بنابراین، می‌فرمایند: «مَنْ رَأَی سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاکِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ کَانَ حَقّاً عَلَی اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ: هر کس که حاکم ستمگری را مشاهده نماید که حرام خدا را حلال نموده است و عهد الهی را نقض کرده است و با سنّت پیامبر(ص) مخالفت می‌نماید و در بین مردم به ظلم و گناه عمل می‌کند و علیه او با سخن و عمل شورش ننماید، بر خدا واجب است که او را در محّل خود (یعنی جهنّم) داخل نماید» (ابومخنف، 1398ق.: 85).

امام حسین(ع) آشکارا شاهد نابودی دین الهی و ستم بر مردم به‌وسیلة خاندان بنی‌امیّه می‌بود. لذا خصوصیّات یزید را ضمن بیانی چنین برمی‌شمرد: «یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِی لاَ یُبَایِعُ مِثْلَه: یزید مردی فاسق است، شراب می‌نوشد، قاتل افراد بی‌گناه است، آشکارا اعمال زشت مرتکب می‌شود و کسی مانند من با مثل او بیعت نمی‌کند» (ابن‌اثیر، 1385ق.، ج 3: 164؛ ابن‌اعثم کوفی، 1406ق.، ج 5: 17؛ مجلسی، 1403ق.، ج 44: 225؛ مفید،1380، ج 2: 200؛ ابن‌طاووس، 1417ق.: 19 و خوارزمی، 1423ق.، ج 1: 184). در چنین شرایطی، وظیفة قرآنی هر مسلمان است که قیام نماید و با ظلم و فساد مبارزه کند، چنان‌که فرمود: «عَلَی الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید: بر اسلام سلام، که فاتحة آن خوانده است؛ زیرا بر امّت مسلمان کسى همچون یزید حکومت مى‏کند» (ابن‌طاووس، 1417ق.: 24).

تعالیم قرآنی ظلم کردن و ظلم‌پذیری را تقبیح می‌نماید و در صورت پایمال شدن حقّ مظلوم، به او اجازه و رخصت می‌دهد تا از حقوق خود دفاع نماید (الحج/ 39).

آیت‌الله جوادی آملی با توجّه به آیة 38 سورة اعراف و خصوصاً فراز آخر آیة شریفة Pلِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلَکِن لاَّ تَعْلَمُونَ: براى هر کدام (از شما) عذاب مضاعف است، ولى نمى‏دانید!O می‌فرماید: «عذاب مستکبر و عذاب کسی که مورد ظلم قرار گرفته است، دو برابر است. مستکبر را دو عذاب می‌نمایند؛ زیرا دو گناه مرتکب شده است، یک گناه ارتکاب ظلم و گناه دیگر گمراه کردن مردم و فراهم آوردن زمینة فساد در جامعه؛ یعنی مستکبر هم (ظالم) است، هم (گمراه‌کننده). فرد سلطه‌پذیر نیز دو گناه مرتکب می‌شود: یک پذیرفتن گناه و ارتکاب گناهی که دامنگیر جامعه بود و گناه دیگر قبول امامت مستکبران و رهبری آنها، قیام نکردن علیه آنها و یاری ننمودن امامان حق. نامة امام حسین(ع)  به مردم آن عصر بدین منظور بود که به آنان تفهیم نماید. امویان پیشوایان جور هستند و حکومت آنها از سنخ حکومت جور است؛ یعنی اگر یزید خود را امیر مؤمنان می‌خواند، امامت وی ظلم و جور است و در نتیجه، ابن‌زیاد نیز نمایندة امام جور است (ر.ک؛ جوادی آملی، 1384: 81). از این رو، نهضت امام حسین(ع)  را باید در راستای آموزه‌های قرآنی در راستای محو و نابودی ریشة ظلم بررسی و جستجو نمود.

4ـ هجرت در راه خدا

هجرت از مادّة «هجر» به معنای ترک و جدایی است و مهاجرت در اصل به معنای بریدن از دیگری و ترک وی است (ر.ک؛ راغب اصفهانی، 1412ق.، ج 1: 536). مهاجرت گاهی با بدن، P... واهجُروهُنَّ فِی المَضاجِع...: ... در بستر از آنها دوری نمایید...O (النّساء/ 34) یا با زبان و قلب، Pاتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا: قوم من قرآن را رها کردندO (فرقان/ 30) و گاهی بریدن از غیر با هر سه (بدن، زبان، قلب) است (ر.ک؛ همان: 536).

هجرت در اصطلاح فرهنگ اسلامی، دوری گزیدن و کوچ کردن از وطن و پشت سرگذاشتن یار و دیار، برای حفظ ایمان خویش و دیگران می‌باشد. این سنّت یکی از افتخارات بزرگ آموزه‌های اسلامی برای آدمی است که نشانگر حرکت، پویایی و ستم‌ناپذیری و پیگیری اهداف الهی در زندگی است که از اهمیّت ویژه‌ای برخوردار است. از این رو، در قرآن عظیم بیش از 25 بار تعبیر به «هاجروا» و «مهاجر» و «مهاجرین» به کار رفته است و 4 بار پا به ‌پای مجاهدت در راه خدا از هجرت به عنوان یک فضیلت یاد شده است و مهم‌ترین برنامة حیات طیّبة آدمی قرار گرفته است. آیات فراوانی در ترغیب مسلمانان به مهاجرت و ترک سرزمین خود برای خدا و انجام وظایف دین وجود دارد؛ از جمله در آیة 56 سورة عنکبوت می‌فرماید: Pیَا عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی وَاسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ: ای بندگان من که ایمان آورده‌اید! زمین من گسترده است، پس تنها مرا پرستش کنید و مهاجرت نمایید و در برابر فشار دشمنان دین تسلیم نباشیدO و در آیة دهم سورة زُمَر نیز خطاب به بندگان مؤمن می‌فرماید: Pوَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَابٍ: زمین خدا گسترده‌تر است (اگر تحت فشار سران کفر و نفاق هستید،) به جای دیگر مهاجرت کنید که مقاومت‌کنندگان در راه حقّ و حقیقت پاداش خود را بی‌حساب دریافت می‌کنندO.

هجرت مسلمانان به حبشه به دستور پیامبر(ص) (ر.ک؛ مرتضی العاملی، 1385، ج 3: 241) و حرکت شبانه و مخفیانة خود آن حضرت از میان ساکنان ناآگاه و کفّار لجوج، مشرک و عنود مکّه به سوی مردم رنج ‌کشیده بیدار مدینة‌الرّسول در سال سیزدهم بعثت، گواه زنده‌ای بر اهمیّت و ضرورت هجرت در شریعت مقدّس اسلام می‌باشد. با عمل به این اصل، پیامبر(ص) قادر گردید دو گروه انصار و مهاجر را با هم متّحد گرداند و تار و پود جامعة اسلامی را شکل دهد و در پرتو آن، گام‌های بلندی در راستای تقویت و تثبیت اسلام عزیز و تشکیل نخستین حکومت اسلامی در آرمان‌شهر مدینةالنّبی برداشتند (ر.ک؛ مرتضی العاملی، 1385، ج 4: 156).

امام حسین(ع) بر اساس اصل قرآنی هجرت، حرکت انقلابی خود را آغاز نمود تا زمینه‌ای برای حفظ جان خود فراهم آورد و علاوه بر آن، گامی برای احیای دین بردارد. مطالعة سیرة عملی حضرت، توجّه و پیگیری به این اصل قرآنی را شکوفا می‌سازد؛ به عنوان نمونه به چند مورد در ذیل اشاره می‌گردد.

هنگامی که حاکم مدینه طبق فرمان یزید موظّف است که امام حسین(ع)  را ترور نماید، حضرت شبانه از مدینه خارج می‌شود و هنگامی که در مکّه نقشة ترور امام مطرح می‌گردد، ایشان از آن شهر خارج می‌شوند و به سمت عراق رهسپار می‌گردند (ر.ک؛ مجلسی، 1403ق.، ج 44: 312) و علّت خروج خود را از مدینه این گونه بیان می‌فرمایند: «إِنَّ بَنِی‌أُمَیَّةَ أَخَذُوا مَالِی فَصَبَرْتُ وَ شَتَمُوا عِرْضِی فَصَبَرْتُ وَ طَلَبُوا دَمِی فَهَرَبْت: بنی‌امیّه مالم را خواستند، پس صبر کردم؛ به آبرویم توهین کردند، پس صبر کردم، و هنگامی که خونم را مطالبه کردند، هجرت نمودم» (ابن‌طاووس،1417ق.:30 و امین عاملی، 1403ق.، ج 1: 595).

هجرت امام حسین(ع) پیوند عمیقی با تعالیم و معارف قرآنی دارد. هجرت به منظور نجات جان که مبنای قرآنی دارد، لایة رویین حرکت امام حسین(ع) از مدینه به سوی مکّه است و در لایه‌های عمیق‌تر آن فراهم کردن فرصت مناسب به منظور احیای سنّت پیامبر و دین خداست. بیان گهربار حضرت نشان می‌دهد که هرگاه جان مؤمن در خطر قرارگیرد، کمترین واکنش به این حرکت، هجرت به منظور فراهم کردن فرصت مناسب می‌باشد؛ زیرا آیات قرآن برای افرادی که در سرزمین خود با مشکل مواجه می‌گردند و قادر به انجام وظایف دینی خود نمی‌باشند و یا همانند پیامبر(ص) در مکّه با خطر جانی روبه‌رو می‌گردند، هجرت را لازم می‌داند. تمسّک به این تاکتیک باعث می‌شود تا فرد هم جان خود را حفظ نماید و هم باعث ترویج و احیای دین الهی گردند. قرآن در این زمینه می‌فرماید: Pإِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ کُنتُمْ قَالُواْ کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا فَأُوْلَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِیرًا: کسانى که فرشتگان روح آنها را گرفتند، در حالى‌ که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: شما در چه حالى بودید؟ گفتند: ما در سرزمین خود تحت فشار و مستضعف بودیم. آنها [فرشتگان‏] گفتند: مگر سرزمین خدا پهناور نبود که مهاجرت کنید؟! آنها جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدى دارندO (النّساء/97).

این آیه کسانی را که در سرزمین خود مورد ستم واقع شدند و قادر به حفظ دین و ایمان خود نگردیدند، توبیخ می‌نماید و علّت این استضعاف را هجرت نکردن در راه خدا معرّفی می‌کند. آیات دیگری از قرآن به بیان ثواب کشته شدن افرادی که در راه خدا هجرت نمودند (ر.ک؛ الحج/ 58 و النّساء/100).

5ـ احکام هجرت در فقه اهل بیت

با توجّه به اهمیّت بحث هجرت و پیامدهای بسیار مضّر و خطرناکی که حاصل ترک هجرت از قبیل نابودی دین الهی به همراه دارد، فقهای بزرگ امامیّه حکم به وجوب هجرت مؤمنانی نموده‌اند که در سرزمین خویش قادر به انجام وظایف دینی خود نیستند، چنان‌که فقها این مطلب را از آیات 72ـ75 سورة انفال برداشت نمودند: Pوَالَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یُهَاجِرُواْ مَا لَکُم مِّن وَلاَیَتِهِم مِّن شَیْءٍ حَتَّى یُهَاجِرُواْ...: و آنها که ایمان آوردند و مهاجرت نکردند، هیچ گونه ولایت در برابر آنها ندارید تا هجرت کنند! O(برای اطّلاعات بیشتر، ر.ک؛ نجفی، ج 21: 36). اهل سنّت نیز مشابه چنین حکمی را استفاده کرده‌اند (ر.ک؛ قرطبی، 1364، ج 5: 35).

6ـ امر به معروف و نهی از منکر

حرکت و قیام امام حسین(ع) را می‌توان بر اساس فریضة امر به ‌معروف و نهی ‌از منکر نیز تجزیه و تحلیل کرد و آن را بر مبنای اصل قرآنی و در امتداد سیره و منش تمام پیامبران الهی نسبت به اصلاح امّت خود بررسی و واکاوی نمود که مصداق بارز اصلاحات، عمل به فریضة امر به معروف و نهی از منکر می‌باشد.

در باب اهمیّت فریضة امر به ‌معروف و نهی ‌از منکر در آموزه‌های قرآنی، تأکیدهای فراوانی صورت گرفته است. روشن است که بر‌ترین مرتبة امر به ‌معروف و نهی ‌از منکر، مبارزه با فرمانروایان و حاکمان ستم‌پیشه است و بهترین راه برای انجام این اصل دینی، تشکیل حکومت است.

امر به ‌معروف پاسداشت نیکی‌های جامعه و نهی ‌از منکر وسیلة پالایش مستمر جامعه از پلیدی‌هاست. در قرآن کریم، بارها بر این فریضه تأکید شده است و آن را واجب می‌شمارد: Pوَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: باید از میان شما، جمعى دعوت به نیکى و امر به معروف و نهى از منکر کنند؛ و آنها همان رستگارانندO (آل‌عمران/104).

این آیه همگان را مکلّف می‌سازد که اجرای قوانین الهی را از هر فردی در هر مقامی مطالبه نماید و با قانون‌شکنی و مفاسد اجتماعی به مقابله برخیزد و به عنوان یک انسان مسلمان، بر حُسن جریان امور با حسّ مسولیّت نظارت و مراقبت داشته باشد، چنان‌که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «أَلا کُلُّکُم رَاعٍ وَ کُلُّکُم مَسئُولٌ عَن رَعِیَّتِهِ» (ابی‌فراس، 1364: 6).

از منظر قرآن، برترین امتیاز امّت اسلامی نسبت به دیگر امّت‌ها، پایبندی عموم مسلمانان به اجرای این دو فریضة بزرگ شرعی و عقلی می‌باشد. تقّدم این دو فریضة الهی بر ایمان، روشنگر اهمیّت این موضوع از منظر آموزه‌های قرآنی است. در جامعه‌ای که امر به معروف و نهی از منکر مغفول بماند، ایمانی در جامعه ماندگار نخواهد بود. پیامبر بزرگوار اسلام این مسلک را برای پیشبرد اهداف الهی در جامعه و امنیّت روحی و روانی امّت اسلامی اعمال نمودند: Pکُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ: شما بهترین امتّی بودید که به سود انسان‌ها آفریده شده‌اند، (چه اینکه) امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و به خدا ایمان دارید و اگر اهل کتاب ایمان آورند، برای آنها بهتر است! عدّه کمی از آنها باایمان و بیشتر آنها فاسق‌هستندO (آل‌عمران/110)

قرآن کریم خلاصة برنامه‌های ارشادی اصلاحی هر یک از پیامبران را در آیة 157 سورة اعراف ترسیم می‌نماید: Pیَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ....: او ایشان را به معروف وادار و از منکر باز می‌آرد و برای آنان، پاکیزه‌ها را حلال و مجاز و ناپاکی‌ها را ممنوع و حرام اعلام کرده است و بارها و زنجیرهای گمراهان را از آنان برمی‌داردO (الأعراف/157).

دو وظیفة الهی امر به معروف و نهی از منکر که به‌وسیلة عقل و شرع مورد پذیرش و تأکید فراوان قرار گرفته است، از ارزشمندترین تکالیف عملی در اسلام می‌باشد که به تعبیر قرآن کریم، در رأس برنامه‌های صالحان و مؤمنان قرار گرفته است، چنان‌که در آیاتِ (آل‌عمران/ 114)، (التّوبه/ 112) و (الحج/ 41) که با تعبیر جمع (تأمرُونَ، یأمرُونَ، آمِرونَ وَ اَمرَوُا) بر همگانی بودن این دو فریضة عقلی و شرعی تأکید شده است. در آیة 17 سورة لقمان از زبان لقمان نیز خطاب به فرزندش آمده است: Pیَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ: پسرم، نماز را بر پا دار و امر به ‌معروف و نهی ‌از منکر کن و در برابر مصیبت‌هایی که به تو می‌رسد، شکیبا باش که این از کارهای مهمّ استO.

در آموزه‌های روایی، تأکیدهای فراوانی بر موضوع امر به‌ معروف و نهی ‌از منکر شده است و بر ترک آن هشدار داده است. پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «إِذَا لَم یَأمَرُوا بِالمَعرُوفِ وَلَم یَنهُوا عَنِ المُنکَرِ وَلَم یَتَّبَعُوا الأخیَارَ أهلِ بَیتِی سَلََّطَ اللهُ عَلَیهِم شِرَارَهُم فَیَدعُوا عِندَ ذَلِکَ خِیَارُهُم فَلاَ یَستَجَابُ لَهُمُ: هرگاه مسلمانان امر به ‌معروف و نهی ‌از منکر را ترک نمایند و از نیکان خاندان من پیروی ننمایند، خداوند بدانشان را بر آنان مسلّط می‌سازد. پس نیکان آنان به پیشگاه خدا دعا می‌کنند، ولی دعایشان پذیرفته نمی‌گردد» (مجلسی،1403ق.، ج 97: 2).

امام علی(ع)  می‌فرماید: «وَ مَا أَعمَالُ البِرِّ کُلُّها وَ الجِهَاد فِی ‌سَبِیِل‌اللهِ عِندَ الأَمرِ بِالمَعُروفِ وَ النَّهی عَنِ‌ المُنکَرِ إِلاَّ کَنَفَثةٍ فِی‌ بَحرٍ لُجیًّ: ارزش همة کارهای نیک، حتّی جهاد در راه خدا، در برابر امر به ‌معروف و نهی ‌از منکر، مانند آب دهان در دریای ژرف است» (صبحی‌صالح، 1370: 542).

با اندک توجّهی به این روایات جایگاه، ارزش و نقش بسزای این اصل عقلایی در اجرای قوانین مترّقی شریعت محمّدی در جامعة اسلامی، به‌خوبی روشن می‌گردد. به این دلیل، این فریضه در تعابیر معصومین(ع)  به (اسمی الفرائض و اشرف‌ها) ملّقب شده است (ر.ک؛ کلینی، 1359، ج 5: 55 و حرّ عاملی، 1409ق.، ج 16: 116).

در فقه اسلامی، برای انجام امر به ‌معروف و نهی ‌از منکر مراحلی به ترتیب بر شمرده‌اند که از جملة آنها عبارتند از: 1ـ انکار قلبی. 2ـ انکار به زبان. 3ـ اقدام عملی. 4ـ اقدام به زدن یا کشتن (جنگ) (ر.ک؛ موسوی خمینی(ره)، 1379، ج 2: 77. برای آگاهی بیشتر ر.ک؛ نجفی، ج21: 383 ـ352 و نیز، ر.ک؛ توضیح‌المسائل مراجع و منابع معتبر فقهی دیگر).

مسئلة مهم و اساسی، امر به معروف و نهی از منکر نه تنها به عنوان یک هدف، بلکه بالاترین وسیلة اصلاح‌طلبی در نهضت حسینی، امر به ‌معروف و نهی ‌از منکر، عمل به سیرة نبوی و علوی محسوب می‌شود. امام حسین(ع) در وصیّت‌نامة مشهور خود یکی از اهداف نهضت خویش را امر به ‌معروف و نهی ‌از منکر معرّفی می‌نماید و می‌فرماید: «إِنِّی لَمْ أَخْرُجْ بَطِراً وَ لَا أَشِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ أَطْلُبُ الصَّلَاحَ فِی أُمَّةِ جَدِّی محمّد أُرِیدُ آمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ أَسِیرُ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ سِیرَةِ أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب‏:من برای طغیان، فساد و ظلم قیام نکردم، بلکه برای اصلاح امّت جدّم قیام نمودم. می‌خواهم امر به‌ معروف و نهی ‌از منکر بنمایم و به روش پیامبر(ص) و علی(ع)  عمل کنم» (ابن ‌شهرآشوب، 1379، ج 3: 242؛ مجلسی، 1403ق.، ج 44: 330ـ329 و امین عاملی، 1996م.:30).

در حقیقت، امام حسین(ع) نهضت سیاسی و عملی مبارزه با طاغوت را در چارچوب نهی از منکر، نخست کارگزاران حکومت را نصیحت نمود، سپس اقدام به مبارزة مستقیم با حاکمان فاسد و ظالم نمود.

شهید مطهّری دربارة اهمیّت موضوع امر به ‌معروف و نهی ‌از منکر در نهضت امام حسین(ع)  می‌نویسد: «امام علاوه بر مسئلة دعوت اهل کوفه و امتناع از بیعت با یزید، عامل سومی را هم مطرح می‌کند که امر به معروف و نهی ‌از منکر است ... این عامل سوم، ارزش بسیار بیشتری از دو عامل دیگر در نهضت حسینی دارد. به موجب همین عامل است که این نهضت شایستگی پیدا کرده است که همیشه زنده بماند، برای همیشه یادآوری شود و آموزنده باشد. البتّه همة عوامل آموزنده هستند، ولی این عامل، آموزندگی بیشتری دارد» (مطهّری، 1386، ج 20: 32ـ 42).

7ـ جهاد

جهاد در راه خدا یکی از اصول آموزه‌های قرآنی است که در آیات متعدّد عنوان گردیده است. خداوند علاوه بر دستور به «جهاد فی سبیل‌الله» در قرآن (ر.ک؛ الحج/ 78، التّوبه/ 41 و 86 و المائده/ 35)، مجاهدت در راه خدا را بالاترین درجه (ر.ک؛ التّوبه/20) و مجاهدانی را که در راه خدا با مال و جان می‌جنگند ، مؤمنان حقیقی (ر.ک؛ الأنفال/ 74)، ولیّ یکدیگر (ر.ک؛ الأنفال/72)، آرزومندان رحمت الهی و صادقان واقعی (الحجرات/ 15) معرّفی نموده است و پاداش آنان را هدایت به امر الهی (العنکبوت/ 69) و دادن خیرات (ر.ک؛ التّوبه/ 88) وعده نموده است. اهداف اساسی جهاد اسلامی به دو قِسم تقسیم می‌شود: الف) دفاع در برابر هجوم دشمنان برای حفظ دین، جان، مال و ناموس مسلمانان. ب) نجات مستضعفان در بند کفر، شرک و ظلم و نیز گسترش اسلام. در ذیل به تعدادی از آیات مورد بحث اشاره می‌شود:

* Pوَالَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا: و کسانی که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند و کسانی که پناه دادند و یاری نمودند، تنها آنان مؤمنان حقیقی‌ هستندO (الأنفال/74).

* Pلاَّ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُوْلِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَکُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا: هرگز افراد با ایمان که بدون بیماری و ناراحتی، از جهاد بازنشستند، با مجاهدان که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، یکسان نیستند. خداوند مجاهدان را که با مال و جان خود جهاد کردند، بر قاعدان برتری مهمّی بخشیده است و به هر یک از این دو گروه، خداوند وعدة پاداش داده است و مجاهدان برابر قاعدان، با پاداش عظیمی برتری بخشیده استO (النّساء/ 95).

در بینش اسلامی، آفرینش انسان و جهان هدفمند است و آدمیان برای رسیدن به قرب الهی خلق شده‌اند. در راستای این هدف، خداوند متعال افزون بر حجّت باطنی (عقل)، برگزیدگان خویش را به مدد انسان فرستاد تا راه وصول به حق را متذکّر شوند و بندگان را در انجام فرایض و دوری از پلیدی‌ها و پلشتی‌ها یاری نمایند.

پیامبر بزرگوار اسلام، مانند سایر پیامبران بزرگ الهی تمام همّت و توان خویش را صرف تحقّق این هدف بزرگ نمود و نه تنها در عرصة تبلیغ پیام خداوند کامیاب بود، بلکه توانست در عرصة اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حکومتی بر مبنای ارزش‌های دینی پایه‌ریزی کند. هدف این حکومت‌ها هدایت انسان‌ها به سوی سعادت واقعی بود؛ سعادتی که در پرتو آن، هم دنیایی آباد و توأم با آرامش مهیّا می‌شود و هم آخرتی برخوردار از فیض الهی و رستگاری ابدی.

امّا متأسّفانه بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص)، دیری نپایید که نظام ارزشی جامعه دگرگون شد و افراد فاقد صلاحیّت مانند معاویه و یزید بر مسند خلافت تکیه زدند و شرایط به گونه‌ای شد که امام حسین(ع)  تنها راه مبارزه با آن همه مفاسد را در وهلة اوّل حرکت اصلاح‌طلبانه و امر به‌ معروف و نهی ‌از منکر دانستند و وقتی دریافتند که تنها راه برای حفظ اسلام و قرآن، مبارزة مسلّحانه و «جهاد فی سبیل‌الله» است، دست به شمشیر بردند و جهاد بزرگ الهی را برای محو تمام بدعت‌ها و ظلم‌ها به پا کردند؛ فساد و بدعت‌هایی که در تمام لایه‌های جامعه در زمینه‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی رسوخ کرده بود.

استاد مطهّری دربارة ضرورت قیام حسینی می‌فرماید: «اگر در زمان عثمان، اموال و مناصب غصب گردید و اگر در زمان معاویه، لعن و سبّ علی(ع) ، جعل حدیث و دروغ بستن به پیغمبر، کشتن بی‌گناهان، تبدیل خلافت به سلطنت و تبعیض نژادی معمول گردید، عهد یزید، عهد رسوایی اصل اسلام و مسلمین بود. یزید مست غرور، مست جوانی، مست حکومت بود. در این صورت، معنای کلام سیّدالشّهداء واضع می‌شود که (عَلَی الإِسلاَمِ السَّلاَم إذ قد بُلیت الأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثلِ یَزِید...: آنگاه که والی مسلمین کسی چون یزید باشد، باید با اسلام خداحافظی کرد. یزید همة پرده‌ها را دریده بود و قطعاً در چنین شرایطی باید قیام نمود» (مطهّری، 1377، ج 17: 439).

اکنون به ذکر سخنان گوهربار امام حسین(ع)  در مسیر کربلا می‌پردازیم که با فرزدق مواجه گردیدند. این سخنان و نکات ارزندة اباعبدالله(ع)  به فساد همه‌جانبة دستگاه اموی، به‌ویژه یزید اشاره دارند و می‌فرمایند: «یا فرزدق إنّ هولاء القوم لزموا طاعة الشّیطان و ترکوا طاعة الرّحمن و اظهروا الفساد فی ‌الأرض و ابطلوا الحدود وشربوا الخمور واستأثروا فی‌ أموال الفقراء و المساکین و أنا أولی مَن قام بنصرة دین وإعزاز شرعه والجهاد فی ‌سبیله لتکون کلمة الله هی العلیا: ای فرزدق! این مردم ملزم به اطاعت شیطان شده‌اند و اطاعت خدا را ترک کرده‌اند و فساد را در زمین ظاهر کرده‌اند و حدود الهی را باطل کرده‌اند. شراب می‌نوشند، به اموال فقرا و بینوایان (مستبدانه و انحصارگرانه) دست می‌یابند و من (حسین) با کفایت‌ترین فرد برای یاری دین خدا هستم و شریعت او را عزیز کنم و در راه خدا جهاد نمایم تا نام خدا بلند (و پرآوازه) باشد» (مجلسی، 1403ق.، ج 44: 382).

این سخنان امام حسین(ع) به فساد عمیق اجتماعی که برایند بی‌عدالتی، محو ارزش‌ها و هنجارهای اسلامی، فساد سیاسی که حاصل تبدیل امامت اسلامی به خلافت و حاکمیّت، فساد اقتصادی که حاصل توزیع نامناسب بیت‌المال و اختصاص آن به یک گروه خاصّ و رواج حرام‌خواری گسترده در میان امّت اسلامی اشاره دارد. در چنین شرایطی بود که اصل اسلام در خطر نابودی قرار گرفت. امام در افشاگری‌های خویش پیشینة ننگین بنی‌امیّه را مطرح می‌سازد و به همگان اعلام می‌دارد که این تیره و تبار، تا چه اندازه در کفر و الحاد خود پای می‌فشردند، آنان را محور اتّحاد احزاب مخالف اسلام معرّفی می‌کند: «فَإِنَّمَا أَنْتُمْ مِنْ طَوَاغِیتِ الْأُمَّةِ وَ شُذَاذِ الْأَحْزَاب: همانا شما طاغوت‌های امّت اسلامی و بقایای احزاب چالش‌گر کرامت اسلام هستید» (مجلسی، 1403ق.، ج 45: 8). طاغوتی که دشمن انسان و انسانیّت است و نابودکنندة ارزش‌ها و منحرف‌کنندة آموزه‌های دینی است، سه طاغوت می‌باشد نه یک طاغوت، و از منظر قرآن، مبارزه با آن طاغوت‌ها از وظایف اصلی پیامبران محسوب می‌شود: Pوَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِینٍ * إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ...: ما موسی را با آیات خویش و اعجاز پیامبری، برای درهم کوبیدن فرعون، هامان و قارون روانه کردیم...O (غافر/23ـ24)؛ Pوَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِینٍ * إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُواْ أَمْرَ فِرْعَوْنَ...: ما موسی را ... به سوی فرعون و اطرافیان اشراف او روانه کردیم...O (هود/ 96ـ97). از این گونه آیات قرآن کریم می‌توان به این نکته رهنمون گردید که یک نظام طاغوتی، یک مثلّث سه‌جانبه است و تا آن مثلّث نابود نگردد، یک ملّت طعم فرح‌بخش آزادی را نخواهد چشید. دو ضلع این مثلّث، یعنی ضلع سیاسی (فرعون) و ضلع اقتصادی (قارون، ملأ، اشراف) اهمیّت بیشتری دارند، بلکه این دو طاغوت مرکز ثقل موضوع، یعنی عمدة کار طغیان، اعمال روش‌ها و اهداف طاغوتی می‌باشد. ضلع سوم این مثلّث تابع دو ضلع دیگر می‌باشد و اگر آن دو ضلع دیگر نابود گردند، عرصه‌ای برای طاغوت فرهنگی و نشر (فرهنگ طاغوتی) باقی نخواهد ماند (ر.ک؛ حکیمی، 1385: 168).

طاغوت‌های زمان در هر عصری ذاتاً همان منش و مسلک‌های انحرافی سابق را پیگیری و عمل می‌نمایند. امام حسین(ع)  برای مبارزه با طاغوت عصر خویش که اصل اسلام را نشانه گرفته بودند، به مبارزه و جهاد پرداختند. در واقع، امام کاملاً به دعوت قرآن برای نابودی همة عوامل انحرافات و ریشه‌کن کردن طاغوت‌ها لبّیک گفت و برای حفظ اسلام از تمام زندگی باارزش خویش گذشت. بیانات امام حسین(ع)  در گفتگو با فرزدق به یکی از مهم‌ترین مبانی و شاخصه‌های قرآنی که همان جهاد در راه خداست، اشاره دارد. امام حسین(ع)  هنگامی که اصل دین را در مسیر نابودی مشاهده کردند، حرکت انقلابی خویش را که همان جهاد فی سبیل‌الله است، آغاز کرد و در این راه، تمام هستی خویش را فدای احیای آموزه‌های اسلامی نمود. مبنای این حرکت سیاسی، همان آموزهای قرآنی است که در آیات قرآن و در کلام امام(ع)  مورد بررسی قرار دادیم.

8ـ عدالت

عدالت از اصول خدشه‌ناپذیر آموزه‌های اسلامی است که دامنة آن تمام امور زندگی را در بر می‌گیرد، حتّی رفتار عادلانة میان فرزندان را نیز شامل می‌گردد، ولی دلیل بارز و عمدة آن، عدالت اجتماعی و مراعات حقوق افراد از سوی حکومت‌ها می‌باشد.

عدل حالتی است میان افراط و تفریط، به گونه‌ای که در این بین، زیادت یا نقصانی قرار نداشته باشد و اعتدال کامل مراعات گردد و به دلیل همین مفهوم است که از میانه‌روی، مساوات و استقامت، به «عدل» تعبیر شده است (ر.ک؛ مصطفوی،1360، ج 8: 55). گذشته از اینکه عدل، حالت میان افراط و تفریط عنوان گردیده است، امّا در حقیقت، نکته و ویژگی خاصّی دارد. امیرالمؤمنین علی(ع)  از آن چنین تعبیر نموده است: «الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا: عدل، هر چیز را در جای خود قرار می‌دهد» (دشتی، 1379: 437). در واقع، نتیجه و هدف عدل و شاخصة اصلی آن این است که هر چیز در جای خود قرار گیرد و هر کس بدانچه شایسته است، برسد. در این مفهوم، هر موجود به آنچه استحقاق و لیاقت داشته، نائل گردیده است و اگر لیاقت یک موقعیّت و حالت برتر را نداشته باشد، هرگز آن رتبه به او داده نمی‌شود.

یکی از کلماتی که از نظر معنایی شبیه معنای عدل است، کلمة قسط می‌باشد که به بررسی این دو کلمه در ذیل اشاره می‌گردد.

قسط از آن روی که در بر دارندة مفهوم «اعتدال و حفظ از انحراف و افراط و تفریط» است، با عدل هم‌معنی می‌باشد، امّا یکی از تفاوت‌های آن با عدل این است که «قسط» جنبة تطبیق مفهوم عدالت و اجرای آن در مصادیق و موارد را داراست و وقتی «عدل» بخواهد تحقّق و بروز داشته باشد، از آن به «قسط» تعبیر می‌گردد (ر.ک؛ مصطفوی،1360، ج 9: 259). شاهد این تفاوت، آیة 9 سورة حجرات است که در آن دو واژة عدل و قسط در کنار هم ذکر شده است و طبیعتاً باید این دو کلمه متفاوت باشند: Pفَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا...: در میان آن دو عدالت صلح برقرار سازید و عدالت پیشه کنیدO (الحجرات/9). در نتیجه، قسط اجرا و تحقّق عدل است و پیامدش نیز تطبیق عدل بر موارد و جایگاه‌های خارجی‌ آن می‌باشد. همچنین قسط، عدلی است که ظهور یافته و محسوس‌ گشته است و از همین روست که ترازو کردن اشیاء را قسط می‌گویند، چون عدل و تعادل را به صورت آشکارا نمایش می‌دهد.

در تفسیر نمونه در بیان تفاوت بین قسط و عدل ذیل آیة 29 از سورة اعراف عنوان شده است: «عدالت به این گفته می‌شود که انسان حقّ هر کسی را بپردازد و نقطة مقابل آن  این است که ظلم و ستم کند و حقوق افراد را از آنها دریغ دارد، ولی قسط مفهوم آن این است که حقّ کسی را به کس دیگری ندهند و به تعبیر دیگر، تبعیض روا ندارد و نقطة مقابل آن این است که حقّ کسی را به دیگری بدهند، ولی مفهوم وسیع این دو کلمه، به‌ویژه هنگامی که جدا از یکدیگر استعمال می‌شوند، تقریباً مساوی است و به معنای رعایت اعتدال در همه چیز، همه کار و هر چیز را به جای خویش قرار دادن می‌باشد» (مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 6: 143).

آیات بسیاری در قرآن در باب لزوم توجّه به تأمین و برقراری قسط و عدل در قرآن مطرح شده است که نمونة آن آیة Pإِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ...: خداوند به عدل فرمان مى‏دهدO (النّحل/90)؛ یعنی خداوند اجرای عدالت را واجب و به آن دستور داده است. از منظر قرآن، قسط مهم‌ترین هدف پیامبران الهی را تشکیل می‌دهد: Pوَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاء رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ: براى هر امّتى، رسولى است. هنگامى که رسول ایشان به سوى آنان بیاید، به عدالت در میان آنها داورى مى‏کند و ستمى به آنها نخواهد شدO (یونس/47).

چنان‌که آیة 25 سورة حدید می‌فرماید: Pلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ: ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنندO. عدالت به معنای فردی آن، مبنای معاد است: Pلِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِO و به معنای اجتماعی آن، هدف رسالت انبیا معرّفی شده است: Pلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا.... لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِO.

عدل یک ملاک و عنصر بسیار مهمّ و کلیدی برای موفقّیت یک حکومت دینی در پیشبرد اهداف الهی خود می‌باشد. امام جعفر صادق(ع)  می‌فرمایند: «إِنَّ النَّاسَ یَسْتَغْنُونَ إِذَا عُدِلَ بَیْنَهُم....: اگر عدالت در میان مردم رواج داشته باشد، همه بی‌نیاز خواهند گشت» (کلینی، 1359، ج 3: 548).

این حدیث به صراحت عنوان می‌نماید که اگر عدالت در جامعه اقامه گردد، وجود فقر بی‌معنا خواهد گشت و اگر فقر در جامعه رواج داشته باشد، عدالت در آن جامعه مطرح نیست. بالطّبع جامعة سرمایه‌داری و تکاثر، جامعه‌ای بر محور عدل نمی‌باشد و جامعة بدون عدل، جامعة به دور از آموزه‌های قرآنی می‌باشد. در نتیجه، جامعة اسلامی، جامعة منهای فقر می‌باشد (ر.ک؛ حکیمی، 1385: 199).

شهید مطهّری در باب اهمیّت عدالت می‌نویسد: «کلام اسلامی بیش از هر چیز به مسئلة عدل پرداخت. فقه اسلامی قبل از هر چیز مسئلة عدل برایش مطرح شد و در جهان سیاست اسلامی، از هر کلمه‌ای عدل به گوش می‌رسد» (مطهّری، 1389: 63). محمّدرضا حکیمی در کتاب الحیاة ذکر می‌کند: «اهمیّت و جایگاه والای عدالت در اسلام از یک طرف، و وابستگی تحقّق آن به ابزارهای حکومتی و قدرت از طرف دیگر، نشانگر آن است که حکومت دینی ناگزیر است که عدالت را به عنوان یکی از اهداف اساسی خود برگزیند تا از مسیر دینی بودن خارج نشود» (حکیمی، 1358، ج 2: 413).

حکومت جائر و سلطة ستم، از زشت‌ترین منکراتی است که باید با آن به مبارزه پرداخت. از بارزترین مفاسد حکومت اموی، ظلم به مردم و نادیده گرفتن حقوق آنان و در مقابل، یکی از محورهای عمدة قیام امام حسین(ع)، عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی است. تکلیف هر مسلمان ایجاب می‌کند که در مقابل طاغوت و ظلم قیام نماید، به‌ویژه توجّه به این موضوع در بیانات امام حسین(ع)  قابل ملاحظه و بررسی است. آن حضرت در یکی از سخنرانی‌های خویش، با استناد به فرمایش رسول اکرم(ص) مبنی بر لزوم مبارزه با سلطنت جائر، خود را شایسته‌ترین فرد برای قیام برای تغییر ساختار سیاسی، ترقّی و پیشبرد آموزه‌های اسلامی معرّفی می‌کند و بنی‌امیّه را افرادی ستمگر نسبت به اهل بیت پیامبر(ص) معرّفی می‌نماید: «وَتَعَدَّتْ بَنُو أُمَیَّةَ عَلَیْنَا: بنی‌امیّه حقیقتاً بر ما ظلم کردند» (مجلسی، 1403ق.، ج 44: 383).

امام حسین(ع)  در نامه‌ای خطاب به بزرگان کوفه عنوان می‌نماید که تکلیف و ویژگی امام راستین، حکومت بر طبق قرآن و قیام به قسط و عدل می‌باشد: «فلعمری ما الإمام إلاّ العامل بالکتاب، القائم بالقسط: به جان خودم سوگند! امام کسی جز حکم‌کننده به‌وسیلة قرآن و قیام‌کننده به عدل نمی‌باشد» (مفید، 1380، ج 2: 39).

پیام عاشورا دعوت انسان‌ها برای تلاش در راه اقامة عدل و قسط است که بدون این موضوع، حیات بشری تباه می‌گردد و زمینة مرگ دستورهای الهی و دینی فراهم می‌آید.

نتیجه‌گیری

امام حسین(ع)  تفسیر نوینی در نحوة نگرش به ابعاد مختلف قرآن ارائه نمود. این بازتاب از رهگذر آگاهی دقیق و عمیق امام حسین(ع)  به مقصود آیات پدیدار شده است. از این رو، می‌توان گفتار و رفتار آن حضرت(ع)  را مفسّر و مبیّن آیات دانست. پذیرش این مطلب، بیانگر ضرورت توجّه جدّی مفسّران به حادثة کربلاست. اهمیّت فوق‌العادة بُعد قرآنی نهضت حسینی را نسبت به ابعاد دیگر آن نمی‌توان انکار کرد. همچنین زمینه‌ای فراهم می‌نماید تا دیگر فرقه‌های مختلف اسلامی، مانند اهل سنّت با این نهضت آشنا گردند، چراکه تمام فِرَق اسلامی در والایی معارف قرآن و ضرورت پذیرش آن هماهنگ هستند. زمینه‌های اصلاح‌طلبی در نهضت حسینی همان اصلاحات پیامبران الهی (مانند اصلاحات حضرت شعیب(ع)) در قرآن می‌باشد؛ مانند خداپرستی (اصلاح در باورها و ارزش‌ها)، اصلاح ترازو، برخورد با مشکل کم‌فروشی (اصلاح اقتصادی) و حفظ امنیّت راه‌ها (اصلاح اجتماعی و سیاسی) است. بزرگترین امر به معروف و نهی از منکر از منظر امام حسین(ع) ، مبارزه با حکومت‌های طاغوت و ستمگر است که در رأس آن، حکومت بنی‌امیّه می‌باشد. هجرت به عنوان بهترین تاکتیک برای حفظ جان و در پرتو آن، احیای دین الهی، در نهضت حسینی متجلّی است و اگر فردی از این تاکتیک بهرة لازم را نبرد، بر اساس آموزه‌های اسلامی مقصّر است و بازخواست خواهد شد. امام حسین(ع)  تفسیر نوینی را از جهاد در پیشروی تمام مسلمانان ارائه نمود؛ تلاشی در راستای نجات مستضعفان در بند کفر، شرک، ظلم و گسترش اسلام از اقدامات حضرت در این باب می‌باشد.

کوتاه سخن اینکه ضرورت بازگشت امّت اسلامی به قرآن و وارد نمودن قرآن در متن زندگی و لزوم به‌کارگیری معارف به دست آمده از این نهضت، در تفسیر آیات مرتبط و نیز محوریّت‌بخشی به این بُعد به هنگام بازگویی حادثة عاشورا، همگی نتایجی است که از بازخوانی حماسة حسینی با تأکید بر بُعد قرآنی آن به دست می‌آید.

ابن‌اثیر، عزّالدّین ابوالحسن علی. (1385ق.). الکامل فی التّاریخ. بیروت: دار صادر و دار بیروت.
ابن‌اعثم کوفی، احمد. (1406ق.). الفتوح. بیروت: دارالکتب العلمیّة.
ابن شهرآشوب مازندرانی، محمّدبن علی. (1379ق.). مناقب آل‌ أبی‌طالب. نجف اشرف: مطبعة الحیدریّة.
ابومخنف ازدی، لوط بن یحیی. (1398ق.). مقتل الحسین. تحقیق حسن غفّاری. قم: دارالکتب العلمیّة.
ابن‌منظور، محمّدبن مکرم. (1414ق.). لسان العرب. چاپ سوم. بیروت: دارصادر.
بلاذری، احمدبن یحیی. (1337). فتوح البلدان. ترجمة محمّد توکّل. تهران: نشر نقره.
ــــــــــــــــــــ . (1417ق.). انساب الأشراف. تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی. بیروت: دارالفکر.
جوادی آملی، عبدالله. (1384). شکوفای عقل در پرتو نهضت حسینی. قم: مرکز نشر اسراء.
جوهری، اسماعیل بن حمّاد. (1410ق.). الصّحاح (تاج اللّغة و صحاحالعربیّة). بیروت: دارالعلم.
حرّ عاملی، محمّدحسن. (1409ق.). وسائل الشّیعه. محقّق مؤسّسة آل‌البیت(ع). قم: مؤسّسة آل‌البیت.
حسینی، علیّ‌بن موسی. (1417ق.). اللّهوف فی قتلی الطّفوف. قم: انوار هدی.
حکیمی، محمّدرضا. (1385). قیام جاودانه. چاپ هشتم. قم: انتشارات دلیل ما.
ـــــــــــــــــ . (1358). الحیاة. تهران: انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
خوارزمی، موفّق‌بن احمد. (1423ق.). مقتل ‌الحسین(ع). تحقیق محمّد سماوی. قم: انوارالهدی.
دشتی، محمّد. (1379). نهج‌البلاغه. قم: ناشر مؤسّسة تحقیقات و نشر معارف اهل البیت(ع) .
دوورژه، موریس. (1352). «احزاب سیاسی و گروه‌های ذی‌نفوذ». مجلّة دانشکدة حقوق و علوم سیاسی. ترجمة دکتر ابوالفضل قاضی. شمارة 13. صص 99ـ 148.
دهخدا، علی‌اکبر. (1377). لغت‌نامه. چاپ دوم. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
راغب اصفهانی، حسین‌بن محمّد. (1412ق.). المفردات فی غریب القرآن. تحقیق صفوان عدنان داودی. دمشق: دارالعلم ـ الدار الشّامیّة.
رسولی محلاّتی، هاشم. (1410ق.). قصص قرآن یا تاریخ انبیاء از آدم تا خاتم‌النّبیین. چاپ ششم. قم: انتشارات علمیّة اسلامیّه.
صبحی، صالح. (1370). نهج‌البلاغة. ترجمة مصطفی رحیمی‌نیا. تهران: انتشارات اسلامی.
طباطبائی، محمّدحسین. (1417ق.). المیزان فی تفسیر القرآن. چاپ پنجم. قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعة مدرّسین حوزة علمیّه.
طبرسی، فضل‌بن حسن. (1372). مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن. با مقدّمة محمّدجواد بلاغی. چاپ سوم. تهران: انتشارات ناصرخسرو.
طریحی، فخرالدّین. (1375). مجمع‌البحرین. تحقیق سیّد احمد حسینی. چاپ سوم. تهران: کتابفروشی مرتضوی.
عاملی، محسن‌ امین. (1996م.). لواعج الأشجان فی مقتل الحسین(ع) . بیروت: دار الأمیر.
ـــــــــــــــــــ . (1403ق.). أعیان الشّیعة. بیروت:دایرةالمعارف.
فراهیدی، خلیل بن احمد. (1410ق.). العین. چاپ دوم. قم: انتشارات هجرت.
قرطبی، محمّدبن احمد. (1364). الجامع لأحکام القرآن. تهران: انتشارات ناصرخسرو.
کلینی، محمّدبن یعقوب. (1359). الأصول مِنَ ‌الکافی. ترجمة سیّد جواد مصطفوی.تهران: انتشارات علمیّة اسلامیّه.
مجلسی، محمّدباقر. (1403ق.). بحارالأنوار. لبنان: مؤسّسة الوفا.
مرتضی عاملی، سیّد جعفر. (1426ق.). الصّحیح مِن سیرة النّبی الأعظم. الطبعة الأولی. قم: دار الحدیث للطّباعة و النّشر.
مصباح‌ یزدی، محمّدتقی. (1379). جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن. چاپ دوم. تهران: انتشارت سازمان تبلیغات اسلامی چاپ و نشر بین‌الملل.
مطهّری، مرتضی. (1386). حماسة حسینی. چاپ چهل و یکم. تهران: انتشارات صدرا.
ــــــــــــــ . (1377). مجموعة آثار. تهران: انتشارات صدرا.
ــــــــــــــ . (1389). عدل الهی. چاپ سی‌ و پنجم. تهران: انتشارات صدرا.
مفید، محمّدبن نعمان. (1380). الإرشاد. ترجمة ساعدی خراسانی. تحقیق محمّدباقر بهبودی. تهران: انتشارات اسلامی.
مکارم شیرازی، ناصر. (1374). تفسیر نمونه. تهران: دار الکتب الإسلامیّة.
موسوی، سیّدرضا. (1381). آشنایی با نهضت حسینی. مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی ‌مشهد.
موسوی خمینی(ره)، روح‌الله. (1368). صحیفة نور. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
ــــــــــــــــــــــــ . (1379). تحریر الوسیله. تهران: انتشارات مؤسّسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
نوروزی، محمّدجواد. (1382). نظام سیاسی اسلام. قم: انتشارات مؤسّسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
ورام، مسعودبن عیسی. (1364). تنبیه الخواطر و نزهة النّواظر. قم: انتشارات مکتبة الفقیّة.