Document Type : علمی - ترویجی

Authors

Assistant professor at Kashan University

مقدّمه

انسان با یک گرایش درونی، طالب لذّت است و همواره برای دستیابی به آن تلاش می‌کند. طلب لذّت در انسان به دلیل وجود دو نوع کشش در وجود اوست؛ اوّلین کشش مشترک میان انسان و حیوان که ضامن حفظ و بقای فردی انسان است و نیازهای حیاتی وی را تأمین می‌کند، غرایز نام دارد. با برانگیخته شدن غرایز، حالاتی عاطفی در انسان به وجود می‌آید (ر.ک؛ حسین‌زاده، 1390: 88). این حالت دومین کششی است که تنها در وجود انسان نهادینه شده است و حیوانات از آن بهرة کمی دارند و به آن عاطفه یا هیجان گفته می‌شود. عاطفه در لغت به معنای توجّه و میل (ر.ک؛ شیروانی، 1379: 184) و در اصطلاح به احساساتی اطلاق می‌شود که در ارتباط با یک موجود زندة باشعور، در نَفْسِ انسان تحقّق می‌یابد و او را وامی‌دارد تا به نفع آن موجود گامی بردارد یا دست‌کم با وی اظهار همدردی یا احساس ترحّم و یگانگی کند (ر.ک؛ سیری در سپهر اخلاق، 1389، ج 2: 544) و به بیان دیگر، می‌توان گفت: «عاطفه یک حالت درونی است که جلوه و انعکاس آن یه صورت هیجان بروز می‌کند» (قائمی، بی‌تا: 166). بنابراین، عاطفة انسانی برخلاف غرایز که پشتوانة خودخواهی دارد، استعدادی درونی است که پشتوانة دیگرخواهی در انسان به وجود می‌آورد (ر.ک؛ سادات، 1373: 105).

در آیات و روایات فراوانی به اهمیّت موضوع، ریشه و راه و روش دستیابی به آن اشاره شده است؛ از جمله از آیةPإِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا: مسلّماً کسانى که ایمان آورده‌اند و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مى‏دهد!O (مریم/ 96)، می‌توان دریافت که اوّلاً عاطفه ریشة شناختی دارد و تا انسان معرفت لازم را کسب نکند، به عواطف سازنده دست نخواهد یافت؛ به عبارت دیگر، تا انسان به شناخت لازم نرسد، ایمان نمی‌آورد و تا ایمان نیاورد و بر طبق آن عمل نکند، خداوند عاطفة وعده داده را به او نخواهد داد. بنابراین، راه و روش دستیابی به عاطفه را ایمان و عمل صالح معرّفی می‌کند. همچنین با دقّت در این آیه می‌توان دریافت که عواطف مختصّ انسان است؛ زیرا تنها راه و روش دستیابی به عواطف ایمان و عمل صالح است و تنها انسان‌ها از این موهبت الهی برخوردارند. البتّه همان‌گونه که بیان شد، عاطفة بین انسان و حیوان مشترک است و منظور از عاطفة برآمده از ایمان و عمل صالح که مختصّ انسان است، عاطفة توحیدی است که در اوج همة عواطف قرار دارد.

اهمیّت موضوع از آنجا مشخّص می‌شود که در قرآن و روایات ائمّه(ع) به این موضوع فراوان اشاره و بر آن تأکید شده است. منابع دینی به همان اندازه که به عقل اهمیّت داده‌اند و آن را ستایش کرده‌اند، به عاطفه نیز توجّه و به اهمیّت آن تأکید نموده‌اند. قرآن در آیات فراوانی به این موضوع اشاره دارد؛ از جمله:

* Pفَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک...: به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراکنده مى‏شدند.O (آل‌عمران/159).

* Pمُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم...: محمّد(ص) فرستادة خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید و در میان خود مهربان هستندO (الفتح/ 29).

* P... وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانا...: ... و نعمت (بزرگِ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دلهاى شما، الفت ایجاد کرد، و به برکتِ نعمتِ او، برادر شدیدO (آل‌عمران/ 103)1.

حضرت علی(ع) نیز به رابطة معرفت و محبّت که یکی از نمادهای عاطفه است، اشاره فرموده است. با مقایسة این کلام نورانی با آیة 96 سورة مریم می‌توان دریافت که این رابطه دو‌طرفه بوده، هر کدام لازم و ملزوم دیگری است: «مَنْ کَثُرَتْ عَوَاطِفُهُ کَثُرَتْ مَعَارِفُهُ: هر کس محبّت و مهرش بسیار باشد، معارف و کمالات او بسیار است»(تمیمی آمدی، بی تا، ب، ج 1: 638).

«کاربرد عاطفه در راه رسیدن به هدف، بیش از قدرت و عقل است؛ زیرا در قرآن نمونه‌های بسیاری بیان شده که قدرت و عقل مغلوب عاطفة توحیدی شده‌اند. از آن جمله است: شکست قدرت فرعونی در مقابل عواطف توحیدی ساحران، و مغلوب شدن عقل حضرت ابراهیم در مقابل قدرت عاطفة توحیدی آن حضرت؛ چراکه عقل بر اساس استدلال خود، افتادن در آتش را مذموم می‌داند و پرهیز از آن را ممدوح می‌شمارد، ولی عاطفة توحیدی و عشق خدایی حضرت ابراهیم(ع) استدلال‌های عقل را نادیده می‌گیرد و در نهایت، او را مغلوب خود می‌سازد...» (حق‌شناس، 1383، ج 1: 149).

ـ «اساسا از دیدگاه قرآن و روایات، ایمان همان محبّتی است که عنصری از عاطفه به شمار می‌رود و ایمانی که مبتنی بر عاطفه و محبّت باشد، ماندگارتر و قوی‌تر از ایمانی است که بر اساس استدلال‌های عقلی بنا نهاده شده است» (همان: 149).

* Pقُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اَللّهُ...: بگو اگر خدا را دوست ‏دارید، از من پیروى کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بداردO (آل‌عمران/ 31).

حضرت امام باقر(ع) می‌فرمایند:

«الدِّینُ هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدِّینُ: دین همان محبّت و عاطفه است و محبّت همان دین است» (حویزی، بی‌تا، ج 5: 84).

حضرت علی(ع) محبّت را که یکی از نمودهای عاطفه است، تا جایی ارزشمند می‌دانند که می‌فرماید: «مَنْ شَرُفَتْ نَفْسُهُ کَثُرَتْ عَوَاطِفُهُ: کسی که نَفْسِ او شریف باشد، عواطف، مِهر و شفقت او بسیار شود» ((تمیمی آمدی، 1378، ج 1: 562).

همة افراد از ابتدای زندگی از عواطف انسانی برخوردارند. این عواطف با رشد جسمی و تا سنین نوجوانی تکامل می‌یابد (ر.ک؛ لطف‌آبادی، 1380: 8ـ14). بنابراین، والدین باید به همان میزان که از رشد جسمی کودکان خود مراقبت می‌کنند، به رشد عاطفی او نیز توجّه نمایند؛ زیرا کودکان از نظر عاطفی بسیار وابسته و آسیب‌پذیرند و کوچکترین بی‌توجّهی و کمبود عاطفی خسارت‌های جبران‌ناپذیری را در روحیة آنان به بار می‌آورد. بنابراین، باید در تربیت کودکان به این نکته همواره توجّه نمایند و از آن غافل نباشند.

با نگاهی مختصر به منابع تربیتی می‌توان دریافت که رویکرد این منابع رویکردی ایجابی است. بدین معنی که در این منابع، تنها به بایدهای تربیتی اشاره و کمتر به نبایدهای آن پرداخته شده است. تربیت کودکان بر اساس این نبایدها گاه چنان پیامدها و خطرهایی دارد که تربیت نکردن، بهتر به نظر می‌رسد. از طرف دیگر، منابع تربیتی که در اختیار مربّیان و متولّیان امر تربیت قرار دارد، عمدتاً منابعی غربی است و کمتر از منابع اسلامی در این امر استفاده شده است. بنابراین، بررسی این نبایدها که به روش‌های آسیب‌زا در تربیت تعبیر می‌شود و بومی‌سازی آنها با مبانی اسلامی ضروری به نظر می‌رسد. منابعی که در این زمینه نگاشته شده، بسیار اندک بوده است و می‌توان از کتاب‌های تربیت طبیعی در مقابل تربیت عاریه‌ای، تربیت چه چیز نیست؟، تعلیم و تربیت به کجا می‌رود؟، تربیت طربناک، اثرات پنهان تربیت آسیب‌زا، هشدارها و نکته‌های تربیتی و یادداشت‌های ممنوعه، برداشت‌های وارونه از عبد‌العظیم کریمی و روش‌های آسیب‌زا در تربیت از منظر تربیت اسلامی از محمّدرضا قائمی مقدّم و مقالة «ابزارها و روش‌های آسیب‌زا در تعلیم و تربیت دینی دانش‌آموزان» از ابوالفضل ساجدی نام برد. در این دو منبع پیش رو نیز تقسیم‌بندی منطقی از روش‌های آسیب‌زا صورت نگرفته است و همة روش‌ها، اعمّ از شناختی، عاطفی و رفتاری بدون تفکیک از یکدیگر بیان شده است.

با توجّه به اهمیّت موضوع، این پژوهش بر آن است که به سؤال‌هایی زیر پاسخ دهد:

ـ روش‌های عاطفی آسیب‌زا در تربیت کدام است؟

ـ راهکارهای مقابله با آن چیست؟

ـ آیا منابع دینی ظرفیّت دستیابی به روش‌های تربیتی مطلوب را داراست یا خیر؟

بنابراین، در ادامه به روش‌های عاطفی آسیب‌زا در تربیت با تأکید بر معارف اسلامی و احادیث علوی اشاره می‌شود و راهکارهایی برای بهبود روابط عاطفی والدین و فرزندان ارائه می‌گردد.

1ـ تحقیر

یکی از روش‌های عاطفی آسیب‌زا در تربیت، روش تحقیر و توهین متربّی است. بسیاری از والدین و مربّیان برای دستیابی به تربیت مورد قبول خود و داشتن فرزندانی مطیع و منضبط از این روش استفاده نموده‌اند، غافل از اینکه تحقیر و اهانت آسیب‌های فراوانی بر روح و روان فرزندان می‌گذارد، به‌ویژه اگر این عمل در مقابل دیگران صورت گیرد.

در منابع دینی، از تحقیر که به معنای پست شمردن و کوچک کردن (ر.ک؛ قرشی بنابی، 1377، ج 1: 289) و در اصطلاح به معنای توهین و خوار کردن طرف مقابل است (ر.ک؛ قلعه‌جی، بی‌تا، ج 1: 436)، به‌شدّت نهی شده است. در قرآن، نهی از تحقیر را به صورت ضمنی و از برخورد پیامبران با اقوام خود می‌توان دریافت. پیامبران در تبلیغ ادیان الهی به گونه‌ای با مردم رفتار می‌کردند که کوچکترین احساس حقارت به آنان القا نمی‌شد. خودداری پیامبران از تحقیر دیگران را می‌توان از آیاتی دریافت که خطاب مستقیم پیامبران به اقوام خویش است. با دقّت در این دسته از آیات، روشن می‌شود که پیامبران همواره بر این نکته تأکید داشتند که همانند امّت خود هستند و هیچ‌ گونه برتری ذاتی بر آنها ندارند (ر.ک؛ حسین‌زاده، 1390: 159).

در روایات فراوانی نیز از تحقیر دیگران، به‌ویژه مؤمن به‌شدّت نهی شده است؛ مثلاً پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «لایَزْرَ أَنَّ أحَدُکُمْ بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ فَإِنَّهُ لاَ یَدْرِی أیُّهُمْ وَلِیُّ اللهِ: هیچ یک از شما نباید اَحَدی از بندگان خدا را خوار بشمارد؛ زیرا نمی‌داند که کدام یک از آنها دوست خداست» (مجلسی، بی‌تا، ج 72: 147)؛ «لاَ تُحَقِّرَنَّ أَحَداً مِنَ الْمُسْلِمِینَ، فَإِنَّ صَغِیرَهُمْ عِنْدَ اللهِ کَبِیرٌ: هیچ مسلمانی را حقیر مشمار؛ زیرا کوچک آنان هم نزد خداوند، بزرگ است» (ورام، بی‌تا، ج 1: 31).

ایشان شرّ و بدی را تنها در تحقیر دیگران دانسته، می‌فرماید: «حَسْبُ ابنِ آدَمَ مِنَ الشَّرِّ أَنْ یُحَقِّرَ أخَاهُ الْمُسْلِمَ: در بدی فرزند آدم همین بس که برادر مسلمان خود را تحقیر کند» (ورام، بی‌تا، ج 2: 122).

زشتی و پلیدی تحقیر مؤمن به حدّی است که در روایات به منزلة جنگ با خداوند بیان شده است: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّی اللَّهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: قَدْ نَابَذَنِی مَنْ أَذَلَّ عَبْدِی الْمُؤْمِنَ: خداوند ـ عزّ و جلّ‌ـ فرمود کسی که بندة مؤمن مرا خوار گرداند، آشکارا به دشمنی با من برخاسته است» (حرّ عاملی، بی‌تا، ب: 99)؛ «قَالَ الصَّادِقُ (ع): إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی یَقُولُ: مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارِبَتِی، وَأنَا أَسْرَعُ شَیْءٍ إِلَی نُصْرَةِ أوْلِیَائِی: خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: هر که یکی از دوستان مرا خوار شمارد، آمادة جنگ با من شده است و من در یاری دادن دوستدارانم شتابنده‌ترینم» (کلینی، بی‌تا، ج 2: 351)؛ «عنْهُ (ع): مَنْ حَقَّرَ مُؤْمِناً مِسْکِیناً لَمْ یَزَلِ اللّهُ لَهُ حَاقِراً مَاقِتاً حَتَّی یَرْجِعَ عَنْ مَحْقَرَتِهِ إِیَّاهُ: هر که مؤمن بی‌نوایی را حقیر شمارد، خداوند پیوسته او را تحقیر کند و دشمنش دارد تا آنگاه که از تحقیر او دست بردارد» (حرّ عاملی، بی‌تا، الف، ج12: 271).

حضرت علی(ع) در باب اهانت و اهانت‌کننده می‌فرماید: «مَنْ اسْتَهَانَ بِالرِّجَالِ قَلَّ: هر که به مردم اهانت کند، خود کم و نابود گردد» (تمیمی آمدی، بی‌تا، ب، ج 2: 624).

همچنین آن حضرت در توصیه‌ایی اخلاقی می‌فرماید: «لاَ تُصَعِّرَنَّ خَدَّکَ وَ لاَیِنْ جَانِبَکَ وَ تَواضِعْ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ الَّذِی رَفَعَکَ: به حال اهانت، رخ از مردم برمتاب و نرم‌جانب و خوش‌خوی باش و برای خداوند بزرگ که تو را بزرگ گردانید، کوچکی و فروتنی کن» (همان: 821).

با ذکر بخش کوچکی از آیات و روایات پیرامون مذمّت تحقیر و اهانت دیگران، می‌توان دریافت که موضع اسلام در قبال این موضوع کاملاً شفّاف است و همواره به نهی شدید از آن پرداخته است. افزون بر شرع، عقل و عرف نیز بر زشتی این عمل تأکید داشته، از انجام آن نهی کرده‌اند. حال آنچه مهم است، بیان شیوه‌ها و پیامدهای این رفتار غیراخلاقی است که در ادامه به آن پرداخته می‌شود.

1ـ1) نمونه‌های تحقیر

در اینجا لازم است برای درک بهتر بحث، به شیوه‌های تحقیر مخاطب پرداخته شود. این شیوه‌ها تنوّع بسیاری دارد که در این بحث به مهم‌ترین و پرکاربردترین آن، یعنی استهزاء و تمسخر (ر.ک؛ قائمی‌مقدم، 1382: 72)، ملامت و سرزنش، تهمت، ناسزاگویی و القاب زشت اشاره می‌شود.

1ـ1ـ1) استهزاء و تمسخر

استهزاء از مادّة «هزء» و «هزوء» است که در لغت به معنای «مسخره کردن، سبک گرفتن، دست انداختن و درهم شگستن» می باشد (ر.ک؛ داورپناه، 1366، ج 1: 250) و در اصطلاح، به بیان، گفتار، کردار یا اوصاف ظاهری یا باطنی افراد، به قول یا فعل یا به ایماء و اشاره یا به کنایه اطلاق می شود، به گونه‌ای که سبب خندة دیگران گردد (ر.ک؛ نراقی، 1378: 555 و شبّر، 1374: 134). اکثر لغویان این دو واژه را به یک معنا دانسته‌اند (ر.ک؛ ابن‌حمید، بی‌تا، ج10: 4603)، ولی برخی بین این دو تفاوت قائل شده‌اند و می‌گویند: «استهزاء در جایی به کار می‌رود که شخص بدون اینکه کاری انجام داده باشد، ریشخند شود، ولی سخریّه در آنجاست که به سبب کاری که انجام داده است، مسخره شود» (عسکری، بی‌تا: 149). به بیان قرآن، تمسخر دیگران نشانة نادانی است2 و در سورة حجرات، انسان‌ها را از این عمل زشت نهی کرده است و می‌فرماید: Pیَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لاَ نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسَی أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُن...: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! نباید قومی قوم دیگر را ریشخند کند! شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نباید زنانی زنان [دیگر] را [ریشخند کنند]! شاید آنها از اینها بهتر باشند...O (الحجرات/ 11).

پیامبر اکرم(ص) در حدیثی به چگونگی عِقاب این افراد اشاره کرده‌اند و می‌فرمایند: «إِنَّ الْمُسْتَهْزِئِینَ یُفْتَحُ لِأَحَدِهِمْ بَابُ الْجَنَّةِ، فَیُقَالُ: هَلُمَّ، فَیَجِیءُ بِکَرْبِهِ وَغَمِّهِ، فَإِذَا جَاءَ أُغْلِقَ دُونَهُ، ثُمَّ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ آخَرُ... فَمَا یَزَالُ کَذَلِکَ حَتَّی أَنَّ الرَّجُلَ لَیُفْتَحُ لَهُ الْبَابُ فَیُقَالُ لَهُ: هَلُمَّ هَلُمَّ، فَمَا یَأْتِیهِ: دَرِ بهشت به روی یکی از مسخره‌کنندگان باز می‌گردد و به او گفته می‌شود: بیا. او با غم و اندوه جلو می‌رود و چون نزدیک شد، دَر به رویش بسته می‌شود. سپس دَرِ دیگری به رویش گشوده می‌گردد... این کار مرتّب تکرار می‌شود تا جایی که دَر به رویش باز می‌گردد و گفته می‌شود: بیا، بیا! امّا او دیگر جلو نمی‌رود» (فیض کاشانی، 1376، ج 5: 237).

حضرت علی(ع) نیز به نکوهش این رفتار زشت پرداخته‌اند و عیب‌جویی را که یکی از علل تمسخر است، محکوم می‌نمایند: «أَکْبَرُ الْعَیْبِ أَنْ تَعِیبَ مَا فِیکَ مِثْلُهُ: بزرگترین عیب آن است که چیزی را که در خود داری، بر دیگران عیب بشماری» (نهج‌البلاغه/ ح 353).

ایشان یکی از راهکارهای دوری از تمسخر را برای هر انسانی، یادآوری عیوب خود می‌دانند و می‌فرمایند: «مَنْ نَظَرَ فِی عَیْبِ نَفْسِهِ اشْتَغَلَ عَنْ عَیْبِ غَیْرِهِ:آن کس که در عیب خود بنگرد، از عیب‌جویی دیگران بازماند» (نهج‌البلاغه/ ح349). ایشان به اطمینان نداشتن از وجود عیبی در دیگران و فقدان آن عیب در خود اشاره می‌فرمایند: «یَا عَبْدَ اللَّهِ لَا تَعْجَلْ فِی عَیْبِ أَحَدٍ بِذَنْبِهِ فَلَعَلَّهُ مَغْفُورٌ لَهُ وَ لَا تَأْمَنْ عَلَی نَفْسِکَ صَغِیرَ مَعْصِیَةٍ فَلَعَلَّکَ مُعَذَّبٌ عَلَیْهِ فَلْیَکْفُفْ مَنْ عَلِمَ مِنْکُمْ عَیْبَ غَیْرِهِ لِمَا یَعْلَمُ مِنْ عَیْبِ نَفْسِهِ وَلْیَکُنِ الشُّکْرُ شَاغِلًا لَهُ عَلَی مُعَافَاتِهِ مِمَّا ابْتُلِیَ بِهِ غَیْرُهُ: ای بندة خدا! در گفتن عیب کسی شتاب مکن، شاید خدایش بخشیده باشد، و بر گناهان کوچک خود ایمن مباش، شاید برای آنها کیفر داده شوی. پس هر یک از شما که به عیب کسی آگاه است، به سبب آنچه که از عیب خود می‌داند، باید از عیب‌جویی دیگران خودداری کند، و شکرگزاری از عیوبی که پاک است، او را مشغول دارد از اینکه دیگران را بیازارد» (همان/ خ 140).

حضرت علی(ع) در کلامی زیبا، در واقع، به روش‌های مختلف در تمسخر اشاره فرموده‌اند و از خدا به سبب چنین حرکاتی طلب مغفرت می‌فرمایند: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی رَمَزَاتِ الْأَلْحَاظِ وَ سَقَطَاتِ الْأَلْفَاظِ وَ شَهَوَاتِ الْجنَانِ وَ هَفَوَاتِ اللِّسَانِ: خدایا! ببخشای نگاه‌های اشارت‌آمیز، و سخنان بی‌فایده، و خواسته‌های بی‌مورد دل، و لغزش‌های زبان» (همان/ خ 78).

امام صادق(ع) نیز به پیامدهای این عمل اشاره کرده، می‌فرمایند: «لاَ یَطمَعَنَّ الْمُسْتَهْزِئُ بِالنَّاسِ فِی صِدْقِ الْمَوَدَّةِ: کسی که مردم را مسخره می‌کند، نباید به دوستی خالصانة آنها چشم امید بندد» (مجلسی، بی‌تا، ج 75: 195).

توجّه به آیات و احادیثی که بیان گردید، زشتی تمسخر و ریشخند را برای مربّیان و والدین و به طور کلّی، متولّیان امر تربیت بیش از پیش نمایان می‌کند. با دقّت در حالات و روحیّات انسان، می‌توان دریافت که وی به دلیل داشتن غریزة حبّ ذات همواره نیازمند تأیید و توجّه مثبت دیگران نسبت به خود می‌باشد و اگر در این توجّه خدشه‌ای ایجاد شود، ضربات روحی و عاطفی فراوانی به او وارد می‌شود. تمسخر، یکی از رفتارهایی است که علاوه بر در نظر نگرفتن این موهبت الهی، موجب سرکوب آن شده، انسان را به مقابله با آن وامی‌دارد. به همین دلیل، این روش یکی از روش‌های آسیب‌زا به شمار می‌رود. حال اگر تمسخر در حضور دیگران انجام گیرد، یا کودک به سبب مسائلی، مانند مشکلات جسمی که در آن دخیل نبوده، مورد تمسخر قرار گیرد، آسیب‌رسانی آن به مراتب بیشتر خواهد بود.

بنابراین، والدین و مربّیان باید دقّت داشته باشند که همواره از این عمل زشت دوری نمایند و هرگز از آن برای تربیت کودک خود استفاده ننمایند که در این صورت تربیت نکردن بسیار سودمندتر خواهد بود.

1ـ1ـ2) ملامت و سرزنش

«ملامت»، «شماتت» و «تعییر»، هر سه به معنای سرزنش کردن است و با وجود تفاوت‌های اندکی که با یکدیگر دارند، کارکرد هر سه یکی است. ملامت و سرزنش در اصطلاح به معنای گفتن سخن توبیخ‌آمیز به کسی و بازخواست کردن او در برابر لغزشی است که از او سر زده است (ر.ک؛ هاشمی شاهرودی، بی‌تا، ج 4: 431) و شماتت یعنی خشنودی از اتّفاق ناخوشایندِ رخ داده برای دیگری (ر.ک؛ همان: 723).

مرحوم ملاّ مهدی نراقی در این خصوص می‌فرماید:

«شماتت عبارت است از اظهار اینکه بلا و مصیبتی که به غیر او (شماتت‌کننده) وارد شده است، به دلیل بدکاری و بدی اوست و غالباً صدور این فعل از روی عداوت و یا حسادت است و علامت آن این است که با شادی و سرور همراه است (ر.ک؛ نراقی، بی‌تا، ج 2: 291).

ملامت و سرزنش بجا و به هنگام، برخلاف تحقیر، یکی از روش‌های مؤثّر در تربیت است و از آن می‌توان به عنوان یک روش اصلاحی استفاده نمود. به گفتة حضرت علی(ع)، «قَدْ یَنْجَع الْمَلاَمُ: گاه است که سرزنش، کارگر و سودمند باشد»(تمیمی آمدی، 1378، ج 2: 409). ولی این روش همواره باید با رعایت شرایط و ضوابط خاصّ خود به کار گرفته شود. از آنجا که این روش نیز برای دستیابی به هدفی تعریف شده که آن «توجّه دادن فرد به خطای خود و بازداری او از تکرار یک خطاست» (قائمی امیری، بی‌تا: 399)، باید توجّه داشت که از آن نباید برای دستیابی به اهدافی غیر از این هدف استفاده نمود.

این روش زمانی آسیب‌زاست که:

1ـ در به کارگیری از آن زیاده‌روی شود؛ زیرا: الف) باعث افزایش لجاجت کودک می‌گردد: «اَلْإِفْرَاطُ فِی الْمَلاَمَةِ یُشِبُّ نَارَ اللَّجَاجَةِ: زیاده‌روی در ملامت و سرزنش، آتش لجاجت را برافروزد» (تمیمی آمدی، 1378، ج 2: 408) و «مَنْ کَثُرَ لُؤْمُهُ کَثُرَ عَارُهُ:کسی که سرزنش او بسیار شود، عیب و ننگ او بسیار گردد»(همان: 409). ب) باعث از بین رفتن ارزش و اعتبار این روش می‌شود و کودک به آن عادت می‌نماید:

«وَ اِیَّاکَ أَنْ تَکَرَّرَ الْعُتْبَ فَإِنَّ ذَلِکَ یُغْرِی بِالذَّنْبِ وَ یُهَوِّنُ الْعُتْبَ: زنهار! بپرهیز از اینکه عتاب و سرزنش را تکرار کنی که این کار شخص نکوهش‌شده را بر گناه حریص گرداند و عتاب و سرزنش را سبک و بی‌ارزش کند» (همان: 409). ج) باعث افزایش کینه میان مربّی و متربّی می‌شود: «لاَ تَکْثِرَنَّ الْعِتَابَ فَإِنَّهُ یُورِثُ الضََّغِینَةَ وَ یَدْعُو إِلَی الْبَغْضَاءِ وَ اسْتَعْتَبَ لِمَنْ رَجَوْتَ إِعْتَابِهِ: عتاب و سرزنش را بسیار مکن که کینه به بار آورد، و به دشمنی انجامد، و رضایت و خوشنودی بجوی از کسی که امید داری که از تو درگذرد» (همان، ج 1: 584).

2ـ میزان آن متناسب با خطای کودک نباشد:

«رُبَّ مَلُومٍ وَ لاَ ذَنْبَ لَهُ:بسا نکوهیده و سرزنش‌شده‌ای که (در حقیقت،) گناهی ندارد»(همان، ج 2: 409) و «إِذَا عَاتَبْتَ فَاسْتَبِقْ: هرگاه عتاب و سرزنش کنی، (راهی را برای آشتی) باقی بگذار (و مبالغه در ملامت مکن)» (همان، ج1: 584).

3ـ ناآگاهی کودک سرزنش‌شده از خطای خود:

«لاَ تُعَاتِبْ الْجَاهِلَ فَیُمْقِتَکَ وَ عَاتِبِ الْعَاقِلَ یُحْبِبْکَ: نادان را عتاب نکن که دشمنت گردد و عاقل و دانا را عتاب کن تا دوستت بدارد»(همان: 584).

4ـ استفادة همزمان از سرزنش و تنبیه‌های دیگر، به این دلیل که: «التَّقْرِیعُ أَشَدَّ مِنْ مَضَضِ الضَّرْبِ: سرزنش کردن سخت‌تر است از درد کتک زدن» (همان، ج 2: 409). اگر یک یا چند تنبیه دیگر به سرزنش اضافه شود، حسّ نفرت و خشم را در فرد برمی‌انگیزد و اثر سازندگی خود را از دست می‌دهد.

چنان‌که بیان شد، والدین و مربّیان باید از این روش در چارچوب تعریف شدة آن استفاده نمایند؛ زیرا در احادیث ائمّه(ع) بسیار از آن نکوهش شده است، به‌ویژه اگر سرزنش به حق نباشد. پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: «مَنْ عَیَّرَ أَخَاهُ بِذَنْبٍ قَدْ تَابَ مِنْهُ لَمْ یَمُتْ حَتَّی یَعْمَلَهُ: هر کس برادر خود را برای گناهی که از آن توبه کرده است، سرزنش کند، نمیرد تا خود آن گناه را مرتکب شود»(ورام، بی‌تا، ج 1: 113).

حضرت علی(ع) نیز در نکوهش این عمل می‌فرمایند: «مَنْ شَمَّتَ بِزَلَّةِ غَیْرِهِ شَمَّتَ غَیْرُهُ بِزَلَّتِهِ: کسی که دیگری را به سبب لغزشش شماتت و سرزنش کند، دیگران او را به لغزشش شماتت کنند»(تمیمی آمدی، 1378، ج 1: 584).

چنان‌که بیان شد، ملامت و سرزنش یکی از روش‌های مهمّ و سازندة تربیتی است و ائمّة معصومین(ع) نیز از این روش در تربیت افراد بهره برده‌اند. حضرت علی(ع) نیز برای تربیت امّت خویش از این روش بسیار استفاده نموده‌اند3. با توجّه به حسّاسیّت موضوع، باید دقّت داشت که از این روش زمانی می‌توان استفاده نمود که در راستای اصلاح رفتار کودک بوده، کم‌ترین آسیب را برای او ایجاد کند.

1ـ1ـ3) تهمت

تهمت که در اصطلاح یعنی «دربارة مسلمانی چیزی را بگویی که اکراه می‌دارد و در او نیست» (نراقی، بی‌تا، ج 2: 324)4، در دین اسلام به‌شدّت نهی شده است و در قرآن کریم، این عمل ضمن داستان‌هایی چون داستان حضرت یوسف(ع)، تولّد حضرت مسیح(ع) و... به روشنی بیان شده است. موضع خداوند متعال در مواجهه با این عمل کاملاً شفّاف است و آن را گناهی بسیار بزرگ می‌شمارد و می‌فرماید: Pإِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیم: آنگاه که آن [بهتان] را از زبان یکدیگر می‌گرفتید و با زبان‌های خود چیزی را که بدان علم نداشتید، می‌گفتید و می‌پنداشتید که کاری سهل و ساده است با اینکه آن [امر] نزد خدا بس بزرگ بودO (النّور/ 15).

حضرت علی(ع) نیز این عمل را از زشت‌ترین اعمال دانسته‌اند و می‌فرمایند: «أَقْبَحُ شَیْءٍ الْإِفْکُ: زشت‌ترین چیز، اِفک است؛ یعنی دروغ یا بهتان بر کسی» (خوانساری، 1366، ج 2: 376).

آن حضرت در نکوهش تهمت نیز می‌فرماید: «لاَ قُحْةُ کَالْبُهْتِ:هیچ بی‌شرمی چون بهتان نیست»(تمیمی آمدی، 1378، ج 1: 172). امام صادق(ع) نیز دربارة عظمت این گناه می‌فرماید: «الْبُهْتَانُ عَلَی الْبَرِئُ أَثْقَلُ مِنْ جِبَالٍ رَاسِیَاتٍ: تهمت زدن به بی‌گناه، از کوه‌های عظیم نیز سنگین‌تر است»(قمی، بی‌تا، ج 1: 414).

در احادیث فراوانی به عواقب این عمل زشت اشاره شده است؛ از جمله حضرت علی(ع) آن را موجب هلاکت انسان می‌دانند و می‌فرمایند: «هَلَکَ مَنِ افْتَرَی وَ خَابَ مَنِ ادَّعَی: آنکه بهتان زد، هلاک شد و آنکه دعوی بیهوده کرد، زیان برد» (تمیمی آمدی، بی‌تا، ب، ج 2: 792).

در واقع می‌توان گفت: «تهمت بدترین انواع دروغ و کذب است؛ زیرا هم مفاسد عظیم کذب را دارد و هم زیان‌های غیبت و هم بدترین نوع ظلم و ستم است» (مکارم شیرازی، 1379، ج 4: 120). پیامبر اکرم(ص) ضمن حدیثی، عذاب تهمت‌زننده را در قیامت چنین بیان فرموده‌اند: «مَنْ بَهَتَ مُؤْمِناً أَوْ مُؤْمِنَةً أَوْ قَالَ فِیهِ مَا لَیْسَ فِیهِ أَقَامَهُ اللَّهُ تَعَالَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى تَلٍّ مِنْ نَارٍ حَتَّى یَخْرُجَ مِمَّا قَالَهُ فِیهِ: کسی که به مرد یا زن باایمان تهمت بزند و یا دربارة او چیزی بگوید که در او نیست، خداوند روز قیامت او را بر تَلی از آتش قرار می‌دهد تا از مسئولیّت آنچه گفته است، درآید‏» (قمی، بی‌تا، ج 1: 414).

امام صادق(ع) تهمت را یکی از عوامل ایجاد بی‌حرمتی بین افراد می‌دانند: «مَنِ اتَّهَمَ أَخَاهُ فِی دِینِهِ فَلاَ حُرْمَةَ بَیْنَهُمَا: هرکس به برادر دینی خود تهمت زند، حرمتی میان آن دو نمی‌ماند» (قمی، بی‌تا، ج 1: 414).

با توجّه به آیات و احادیثی که بیان شد، حرمت این عمل ناپسند به‌خوبی نمایان می‌شود. منابع دینی، تهمت را برخلاف سرزنش، در همة حالات نهی نموده‌اند و یا حتّی حرمت آن را از غیبت بیشتر می‌دانند (ر.ک؛ انصاری، 1373: 282) و هیچ‌ گونه استثنائی برای آن قائل نشده است. انسان با تهمت به دیگران، سبب خُرد شدن شخصیّت فرد، پایین آمدن اعتماد به نَفْس و سلب اعتماد دیگران از وی شده، باعث جَری شدن وی در انجام آن عمل می‌شود. حال اگر فردی که به او تهمت زده شود، کودک باشد و شخص تهمت‌زننده از نزدیکترین کسان او یعنی والدین او باشند، این ضربه‌ها دوچندان شده، باعث درونی شدن آن اعمال در وجود او خواهد شد و اعتماد به نَفْس او را در برابر مقابله با هر گونه تهمت و افترایی پایین می‌آورد. بنابراین، مربّیان باید دقّت نظر لازم را در رفتار خود با کودک داشته باشند تا بتوانند او را برای نیل به اهداف تربیتی وی یاری رسانند.

1ـ1ـ4) دشنام

دشنام، نام یا نسبت زشتی است که هنگام ناراحتی و تنفّر از کسی به او داده می‌شود. بنابراین، کلماتی که مفادّ آنها هتک و اهانت به دیگری است، مصداق دشنام یا سَبْ به شمار می‌رود (ر.ک؛ هاشمی شاهرودی، بی‌تا، ج 3: 618). در دین اسلام، با این عمل غیراخلاقی به‌شدّت برخورد شده، قرآن کریم در این باب می‌فرماید: Pوَ لاَ تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً به غیر عِلْمٍ...: و آنهایی را که جز خدا می‌خوانند دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی [و] به نادانی، خدا را دشنام خواهند داد....O (الأنعام/ 108).

از ظاهر این آیه می‌توان دریافت که دشنام دادن و ناسزا گفتن در دین اسلام، حتّی به دشمنان اسلام نیز منفور و مطرود است و در این باب روایات فراوانی وجود دارد؛ از جمله پیامبر اکرم(ص) افراد را حتّی از دشنام دادن به شیطان منع نموده، می‌فرمایند: «لاَ تَسُبُّوا الشَّیْطَانَ وَتَعَوَّذُوا بِاللَّهِ مِنْ شَرِّهِ: به شیطان ناسزا مگویید، بلکه از شرِّ آن به خدا پناه برید» (محمّدی ری‌شهری، 1379، ج 5: 186). حضرت علی(ع) یاران خود را از دشنام دادن به دشمنان منع نموده، آنها را به دعا برای خود و دشمنان امر می‌فرمایند:

«إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ وَلَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ وَ قُلْتُمْ مَکَانَ سَبِّکُمْ إِیَّاهُمْ اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَیْنِنَا وَ بَیْنِهِمْ وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ حَتَّی یَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهْلَهُ وَ یَرْعَوِیَ عَنِ الْغَیِّ وَ الْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ: من خوش ندارم که شما دشنام‌دهنده باشید، امّا اگر کردارشان را تعریف، و حالات آنان را بازگو می‌کردید، به سخن راست نزدیکتر، و عذرپذیرتر بود، خوب بود به جای دشنام آنان می‌گفتید: خدایا خون ما و آنها را حفظ کن، بین ما و آنان اصلاح فرما، و آنان را از گمراهی به راه راست هدایت کن تا آنان که جاهل‌اَند، حق را بشناسند، و آنان که با حق می‌ستیزند، پشیمان شده، به حق بازگردند» (نهج‌البلاغه/ خ 206).

در ادیان الهی، به‌ویژه در دین اسلام هر منع و نکوهش عملی به دلیل وجود اثرات و پیامدهای مخرّب آن عمل و بنا بر اهدافی صورت گرفته است. منابع دینی با منع افراد از دشنام دادن، حتّی به دشمن قَسَم‌خوردة بشریّت5 نیز اهدافی را دنبال می‌کند که در احادیث فراوانی به گوشه‌ای از این اهداف اشاره شده است. از جمله مهم‌ترین دلایل نکوهش از زبان پیامبر اکرم(ص)، قرب الهی است؛ زیرا خداوند متعال دشنام و دشنام دادن را دوست ندارد: «إِیَّاکُمْ وَالْفُحْشَ فَإِنَّ اللََّهَ لاَ یُحِبُّ الْفُحْشَ وَ التَّفَحُّشَ: از دشنام بپرهیزید؛ زیرا خداوند دشنام و دشنام دادن را دوست نمی‌دارد»(ورّام، بی‌تا، ج 1: 110).

امام باقر(ع) در این باره می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یْبْغِضُ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّشَ:خداوند دشنام و دشنام دهنده را دشمن می‌دارد»(حرّانی، 1362: 296 و طبرسی، بی‌تا: 190).

دشنام، اثرات مخرّب دنیوی و اُخروی به بار می‌آورد؛ از جمله اثرات اُخروی آن، حرمت ورود به بهشت و دخول به آتش جهنّم برای دشنام‌دهنده است. پیامبر(ص) می‌فرمایند: «اَلْجَنَّةُ حَرَامٌ عَلَی کُلِّ فَاحِشٍ (أَنْ) یَدْخُلهَا: ورود به بهشت بر هر دشنام‌دهنده‌ای حرام است» (فیض کاشانی، 1376، ج 5: 215).

امام صادق(ع) دشنام را یکی از اقسام ظلم دانسته‌اند و عاقبت آن را آتش جهنّم می‌دانند: «اَلْبَذَاءُ مِنَ الْجَفَاءِ وَ الْجَفَاءُ فِی النَّارِ:دشنام دادن ستم است و ستم در آتش قرار دارد»(حرّ عاملی، بی‌تا، الف، ج 16: 35).

حضرت علی(ع) در احادیث فراوانی مردم را از ناسزاگویی منع نموده، فضایل و رذایل اخلاقی هر انسانی را بسته به کنترل زبان وی دانسته‌اند و پستی و نادانی را از خصوصیّات شخص دشنام‌دهنده می‌دانند: «أَسْفَهُ السُّفَهَاءِ اَلْمُتَبَجِّحُ بِفُحْشِ الْکَلاَمِ:نادان‌ترین نادانان شخص دشنام‌دهنده ایست که از فحش دادن خود شاد است» (همان، ج1: 197). و «اَللَّئِیمُ إِذَا أَقْدَرَ أَفْحَشُ، وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَف: آدم پَست چون قدرت یابد، فحش دهد و بدزبانی کند، و چون وعده‌ای دهد، عمل نکند» (تمیمی آمدی، 1378، ج 2: 396) و «مَا تُسَابُّ إِثْنَانُ إِلَّا غَلَبَ أَلْأَمَهُمَا:هیچ دو نفری به یکدیگر دشنام ندهند، جز اینکه آن که پَست‌تر است، غلبه می‌کند» (همان: 744).

حضرت علی(ع) انسان‌های بزرگوار، بردبار و جوانمرد را از فحّاشی به دور می‌دانند: «مَا فَحَّشَ کَرِیمٌ قَطٌّ: مرد بزرگوار هرگز فحش و دشنام ندهد (و یا فاحشه را مرتکب نگردد)» (آمدی (محلاّتی)، ج 2: 737) و «مَا أَفْحَشَ حَلِیمٌ: شخص بردبار و حلیم، فحش نمی‌دهد» (همان: 270) و «اَلْمُرُوَّةُ بَرِیَّةٌ مِنَ الْخِنَاءِ وَ الْغَدْرِ: مردانگی از فحش و فریبکاری بیزار است» (همان: 419).

مخالفت ایشان با فحّاشی به گونه‌ای است که حتّی آن را مخالف عقلانیّت می‌دانند: «اَلْعَاقِلُ مَنْ عَقَلَ لِسَانَهُ: خردمند کسی است که بسته دارد زبان خود را؛ یعنی از فحش و هرزه، بلکه تا ضروری نشود، به خاموشی گذارند» (خوانساری، 1366، ج2: 8).

حضرت علی(ع) اسلام یاران و دوستداران خود، بلکه همة انسان‌های آزاده را از این عمل زشت بازداشته، می‌فرمایند: «اَلْفَحْشُ وَ التَّفَحُّشُ لَیْسَا مِنَ الْإِسْلاَمِ: فحش و فحش‌کاری از اسلام نیست» (تمیمی آمدی، 1378، ج 2: 269).

علاوه بر منابع اسلامی، عرف همة جوامع نیز با فحّاشی مخالفت نموده، انسان‌ها را از این عمل زشت بازمی‌دارد. علّت نهی آموزه‌های دینی، تحقیر مخاطبِ ناسزا و کاهش اعتماد به نَفْس وی می‌باشد. حال اگر مخاطب، کودک باشد، ضربات ناشی از فحّاشی به مراتب بیشتر خواهد بود؛ زیرا کودک، خانواده را محیطی امن برای خود تلقّی نموده، مواجهه با این برخورد، او را دچار سرخوردگی می‌کند و گاه وی را به انتقام‌جویی وامی‌دارد. بنابراین، والدین و مربّیان نباید در هیچ شرایطی دست به چنین کاری بزنند و با این روش، کودک خود را تنبیه نمایند؛ زیرا به فرمودة حضرت علی(ع): «لاَ أَوْقَحَ مِنْ بَذِیٍّ:کسی بی‌شرم‌تر از دشنام‌دهنده نیست»(تمیمی آمدی، 1378، ج 2: 836). علاوه بر اثرات مخرّب ناسزا بر کودک، مربّیان خود نیز از این آثار در امان نیستند. از جملة این آثار از منظر حضرت علی(ع)، عیبناکی و سرزنش فحّاش است:«مَنْ سَاءَ کَلاَمَهُ کَثُرَ مَلاَمُهُ: هر که بدسخن باشد، سرزنشش فراوان است» (همان، بی‌تا، الف: 619)و «إِحْذَرْ فُحْشَ الْقَوْلِ وَ الْکِذْبَ فَإِنَّهْمَا یَزْرِیَانِ بِالْقَائِلِ:از دروغ و زشتگویی بپرهیز که این دو، گوینده را عیبناک می‌سازند» (همان، ب، ج 1: 143).

والدین و مربّیان باید به این نکته توجّه نمایند که با تکرار چنین عملی، کودکان را به مقابله به مثل وامی‌دارند و کودکان با الگو قرار دادن والدین خود، این رفتار ناپسند را در مواجهه با والدین و دیگران تکرار می‌کنند. بنابراین، والدین نباید در هیچ شرایطی در مقابل کودکان، حتّی نسبت به شخص دیگری نیز این رفتار زشت را داشته باشند و باید بدانند فرزندانی که در چنین محیطی زندگی می‌کنند، از بردباری و ادب بهره‌ای نخواهند داشت.

1ـ1ـ5) القاب زشت (تَنابُز)

تنابُز که در زبان عربی به معنای خواندن دیگران با القاب زشت است (ر.ک؛ هاشمی شاهرودی، بی‌تا، ج 2: 638 و جندی، 1362: 194)، یکی از روش‌های تحقیر به شمار می‌رود. دین اسلام با تأکید فراوان بر نامگذاری مناسب، حتّی برای شهرها، به این نکته توجّه داشته است. احادیث فراوانی در باب نام نیک، حقّ فرزندان، زمان نامگذاری و تغییر نام‌های زشت وارد شده است که به اهمیّت موضوع اشاره دارد (ر.ک؛ قائمی ‌مقدّم، 1382: 17ـ34). قرآن کریم به‌صراحت نامگذاری دیگران با القاب زشت را نکوهش نموده، می‌فرماید: P... وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ...: ... و به همدیگر لقب‌های زشت مدهید؛ چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان...O (الحجرات/ 11).

حضرت علی(ع) در باب صفات متّقین در این باب می‌فرمایند: «(اَلْمُتَّقِی) وَ لاَ یُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ: (انسان‌های باتقوا) مردم را با لقب‌های زشت نمی‌خواند» (نهج‌البلاغه/ خ 193).

نام‌های نامناسب و القاب زشت اثرات مخرّب فردی، چون مورد تمسخر قرار گرفتن فرد و همسان‌سازی وی با نامش به دلیل تکرار این نام در محافل و مجامع عمومی و اثرات اجتماعی، مانند ایجاد زمینة گناهانی همچون، غیبت، تهمت، استهزاء، ناسزا و... در جامعه می‌گذارد که به تبع آن، روابط افراد جامعه تیره و تار می‌شود و همدلی و وحدت به کدورت و دلخوری مبدّل می‌گردد.

بنابراین، وظیفة اصلی والدین در این زمینه اوّلاً انتخاب نام نیکو برای فرزندان و آنگاه جلوگیری از نامگذاری نامناسب دیگران روی کودکان و برخورد با این عمل زشت آنهاست.

2ـ تبعیض

تبعیض به معنای «جزء‌جزء کردن، جدا کردن برخی را از برخی دیگر، بعضی را بر بعضی ترجیح دادن» است (زمانی، 1367: 314) که در منابع دینی، به علّت اثرات مخرّب آن بسیار نهی شده است. قرآن کریم در سورة حجرات به این موضوع اشاره داشته است و دلیل تفاوت افراد را نسبت به یکدیگر و تنها دلیل برتری افراد را بر یکدیگر چنین بیان می‌دارد:

Pیَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیر: ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم، و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. بی‌تردید، خداوند دانای آگاه استO (الحجرات/ 13).

قرآن کریم این موضوع را از منظر تربیتی، در داستان حضرت یوسف(ع) بررسی نموده است و به آثار و پیامدهای آن به طور مفصّل در سورة یوسف پرداخته است که در پایان این بحث به این آثار اشاره خواهد شد. علاوه بر قرآن، معصومین(ع) نیز مسلمانان را به‌شدّت از این رفتار در ارتباط با افراد جامعه، به‌ویژه افراد خانواده و فرزندان نهی فرموده‌اند. پیامبر اکرم(ص) ضمن درخواست یکی از انصار، در این زمینه می‌فرمایند:

«جَاءَ رَجُلٌ مِنَ اَلْأَنْصَارِ إِلَی النَّبِیِّ(ص) قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أُحِبُّ أَنْ تَشْهَدَ لِی عَلَی نَخْلٍ نَحَلْتُهَا ابْنِی قَالَ: مَا لَکَ وَلَدٌ سِوَاهُ. قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَنَحَلْتَهُمْ کَمَا نَحَلْتَهُ. قَالَ: لاَ. قَالَ: فَإِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ لاَ نَشْهَدُ عَلَی الْجَنَفِ:در زمان رسول خدا(ص)، مردی از انصار به نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: یا رسول‌الله! شاهد باش که من نخلستانم را به این فرزندم بخشیدم. حضرت فرمود: آیا فرزند دیگری نیز داری؟ گفت: بله. فرمود: به همة آن‌ها نخلستانی مانند همین نخلستان بخشیده‌ای؟ گفت: نه. پیامبر(ص) فرمود: ما سلسلة پیامبران به چنین ظلمی شاهد نمی‌شویم» (صدوق، بی‌تا، ج 3: 69).

حضرت علی(ع) نیز در حکومت سراسر رحمتِ خود، همواره از این رفتار دوری نموده، یاران و کارگزاران خود را نیز از آن نهی می‌فرمودند. ایشان در ردّ درخواست یاران خود مبنی بر اعمال تبعیض و بهره‌مندی بی‌دلیل مخالفان می‌فرمایند:

«أَتَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا أَمَّ نَجمٌ فِی السَّمَاءِ نَجْماً لَوْ کَانَ الْمَالُ لِی لَسَوَّیْتُ بَیْنَهُمْ فَکَیْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِی غَیْرِ حَقِّهِ تَبْذِیرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ یَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِی الدُّنْیَا وَ یَضَعُهُ فِی الْآخِرَةِ وَ یُکْرِمُهُ فِی النَّاسِ وَ یُهِینُهُ عِنْدَ اللَّهِ: آیا به من دستور می‌دهید برای پیروزی خود، از جور و ستم دربارة امّت اسلامی که بر آنها ولایت دارم، استفاده کنم؟! به خدا سوگند! تا عمر دارم و شب و روز برقرار است، و ستارگان از پی هم طلوع و غروب می‌کنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد. اگر این اموال از خودم بود، به گونه‌ای مساوی در میان مردم تقسیم می‌کردم تا چه رسد که جزو اموال خداست! آگاه باشید که بخشیدن مال به آنان که استحقاق ندارند، زیاده‌روی و اسراف است. ممکن است در دنیا مقام بخشندة آن را بالا برد، امّا در آخرت پَست خواهد کرد، در میان مردم ممکن است او را گرامی بدارند، امّا در پیشگاه خدا خوار و ذلیل است» (نهج‌البلاغه/ خ 126).

تبعیض، یکی از مصادیق بی‌عدالتی است که حضرت علی(ع) در طول حکومت پنج‌سالة خود به مبارزه با آن پرداخت و تلاش نمود تا به بی‌عدالتی حاکم بر جامعه که از زمان خلفای گذشته پایه‌ریزی شده بود، پایان داده، حکومت نبوی را بازسازی نماید.

خانواده نیز که کوچکترین عنصر اساسی هر جامعه است، از این اصل مبرّا نیست و باید عاری از تبعیض و بی‌عدالتی باشد. بعضی از والدین به دلایل متفاوت، همچون بیماری کودکِ مورد توجّه، دلبستگی به او و... غافل از پیامدهای شوم آن از این روش، دانسته یا نادانسته استفاده می‌نمایند.

والدین اگر به این پیامدها توجّه داشته باشند، هرگز به چنین روشی دست نخواهند زد؛ زیرا این روش خطرهایی دارد که متوجّه همة افراد خانواده خواهد شد و برای هیچ فردی استثناء قائل نیست. این پیامدها عبارتند از:

ـ ایجاد خلاء عاطفی بین والدین و فرزندان و کاهش محبّت بین آنها.

ـ احساس ناامنی ناشی از برخورد والدین و احساس کمبود محبّت که به افسردگی کودک منجر خواهد شد.

ـ کودک به دلیل احساس بی‌مهری حاصل از این طرز برخورد خانواده، به‌راحتی به سوی دیگران جذب می‌شود. این جذّابیّت گاه خسارات جبران‌ناپذیری برای کودک و خانواده به بار می‌آورد.

ـ یکی از عواقب حاصل از برخورد تبعیض‌آمیز، ایجاد کینه بین فرزندان است که گاه منجر به آسیب دیدن کودک مورد توجّه والدین از سوی کودکان دیگر خواهد شد.

نتیجه‌گیری

با بررسی مختصری پیرامون روش‌های عاطفی آسیب‌زا در تربیت و نقد آنها با منابع دینی، به‌ویژه معارف علوی می‌توان به نتایج زیر دست یافت:

خانواده با تحقیر کودک علاوه بر اینکه به اهداف تربیتی خود دست نخواهد یافت، مشکلات تربیتی متعدّدی را برای کودک، خانواده و جامعه به وجود می‌آورد.

کودکان با برخورد تحقیرآمیز والدین و مربّیان خود، کم‌کم یقین پیدا می‌کنند که کم‌و‌کاستی در وجود آنهاست و نمی‌توانند آن را از خود دور کرده، به اصلاح خود بپردازند. پیدایش چنین عقیده‌ای در ذهن کودک، علاوه بر درونی شدن آن عیب در او، اعتماد به نَفْس وی را سلب نموده، انگیزة اصلاح رفتار را از او می‌گیرد.

کودک در مواجهه با برخورد تحقیرآمیز والدین خود، مخصوصاً هنگامی که تحقیر و اهانت بدون هیچ دلیل و منطقی باشد، احساس ناامنی عاطفی نموده، باعث خلاء عاطفی بین والدین و فرزند شده، کم‌کم در کودک نسبت به والدین احساس انزجار و تنفّر به وجود می‌آید.

برخورد تحقیرآمیز والدین و مربّیان نسبت به فرزندان و تنفّر ایجاد شده در آنها، فرزندان را بر آن می‌دارد که در خفا و در اقدامی تلافی‌جویانه به تحقیر والدین خود پرداخته، کم‌کم این عادت زشت علنی می‌شود و احترام بین والدین و فرزندان از بین خواهد رفت. با این گونه حرمت‌شکنی‌ها، زمینه برای بسیاری از لغزش‌ها و خطاها در فرزندان ایجاد می‌شود و دیگر والدین به عنوان الگوی اصلی و اوّلیّة فرزندان به حساب نمی‌آیند.

یکی دیگر از آسیب‌های تحقیر، سُستی فرزندان در مقابل تکریم دیگران است. کودکانی که در خانواده همیشه مورد تحقیر و اهانت قرار گرفته‌اند، به کوچکترین محبّت و احترامی پاسخ مثبت داده، به‌راحتی جذب طرف مقابل می‌شوند و وی را الگوی خود نموده، در همة حالات از او تبعیّت می‌کنند. حال اگر این شخص، فردی ناصالح باشد، خطرات فراوانی فرزندان را تهدید خواهد کرد و زمینه را برای انحرافات پی‌درپی فراهم می‌نماید. بنابراین، مربّیان، به‌ویژه والدین نباید اثرات مخرّب این روش را نادیده گرفته، از این روش که مصادیق آن استهزاء و تمسخر، ملامت و سرزنش، تهمت، دشنام و القاب زشت می‌باشد، در هیچ شرایطی استفاده نمایند.

والدین و مربّیان با درک بهتر موقعیّت کودک، احساسات او و دقّت در عملکرد خود در برابر افراد خانواده و به طور کلّی، متربّیان، باید سعی خود را بر ایجاد رابطة برابر بین خود و کودکان نمایند تا آنها را از خطراتی چون احساس حقارت، حسادت، کینه و کمبود اعتماد به نَفْس دور نمایند.

پی‌نوشت‌ها:

قرآن در آیات بسیاری به این موضوع اشاره دارد؛ از جمله: P...قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى...: ... بگو: من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏کنم، جز دوست‏داشتن نزدیکانم... O (الشّوری/ 23)؛ Pلَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ: به‌یقین رسولى از خود شما به سویتان آمد که رنج‌هاى شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است O(التّوبه/ 128)؛ P...وَجَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةًوَرَحْمَةً...: ... و در دل کسانى که از او پیروى کردند، رأفت و رحمت قرار دادیم... O (الحدید/ 27)؛ Pإِنَّا کُنَّا مِن قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ: ما از پیش او را مى‏خواندیم (و مى‏پرستیدیم)، که اوست نیکوکار و مهربانO (الطّور/ 28) و Pوَاسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ: از پروردگار خود آمرزش بطلبید؛ و به سوى او بازگردید، که پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه‏کار) است!O (هود/ 90).

2ـ Pوَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلین‏: و هنگامى که موسى به قوم خود گفت: خدا به شما فرمان مى‏دهد که ماده‌گاوى را سَر ببرید، گفتند: آیا ما را به ریشخند مى‏گیرى؟ گفت: پناه مى‏برم به خدا که [مبادا] از جاهلان باشمO (البقره/ 67).

3ـ حضرت ضمن خطبه‌های 106، 107، 117 و 125 و نامه‌های 3 و 71 به سرزنش بی‌تفاوتی کوفیان، استقامت نورزیدن سربازان، انسان‌های خودپرست، یاران فریب‌خورده، قاضی مُسرف و خیانت اقتصادی پرداخته‌اند.

4ـ Pوَ مَنْ یَکْسِبْ خَطیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَریئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً: و هر کس خطا یا گناهى مرتکب شود، سپس آن را به بى‏گناهى نسبت دهد، قطعاً بهتان و گناه آشکارى بر دوش کشیده استO (النّساء/ 112) و Pوَ الَّذینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً: و کسانى که مردان و زنان مؤمن را بى‏آنکه مرتکب [عمل زشتى‏] شده باشند، آزار مى‏دهند، قطعاً تهمت و گناهى آشکار به گردن گرفته‏اندO (الأحزاب/ 58).

5ـ Pقالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِین: [شیطان‏] گفت: پس به عزّت تو سوگند که همگى را جدّاً از راه به در مى‏برم!O (ص/ 82).

قرآن کریم.
نهج‌البلاغه.
ابن‌بابویه قمی (صدوق)، محمّدبن علی. (بی‌تا). مَن لا یحضره الفقیه. علی‌اکبر غفّاری. قم: مؤسّسة نشر اسلامی.
ابن‌حمید، صالح‌بن عبدالله. (بی‌تا). موسوعةالنّضرة النّعیم فی مکارم أخلاق الرّسول الکریم(ص). جدّه: دار الوسیلة.
ابن‌شعبة حرّانی، حسن بن علی. (1362). تحف‌العقول عن آل رسول(ص). علی‌اکبر غفّاری. قم: مؤسّسة النّشر الإسلامی التّابعة لجماعة المدرّسین بِقُم.
انصاری، مرتضی بن محمّدامین. (1373). صراة النّجاة. ترجمة محمّدحسین فلاّح‌زاده. قم: کنگرة جهانی بزرگداشت دویستمین سالگرد تولّد شیخ اعظم انصاری.
تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمّد. (بی‌تا). الف. غُرَرُالحِکَم و دُرَرُالکَلِم. ترجمة مهدی رجایی. قم: دارالکتب الإسلامی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ . (بی‌تا). ب. غُرَرُالحِکَم و دُرَرُالکَلِم. ترجمة محمّدعلی انصاری قمی. تهران: بی‌نا.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1378). غُرَرُالحِکَم و دُرَرُالکَلِم. ترجمة سیّد هاشم رسولی محلاّتی. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
جندی، مؤیّدالدّین محمود. (1362). نفحةالرّوح و تحفةالفتوح. به کوشش نجیب مایل هروی. تهران: مولوی.
حرّ عاملی، محمّدبن حسین. (بی‌تا). الف. تفصیل وسائل‌الشّیعة لتحصیل مسائل الشّریعة. قم: مؤسّسة آل‌البیت(ع) لإحیاء التّراث.
ــــــــــــــــــــــــــ . (بی‌تا). ب. جواهرالسّنیّة فی الأحادیثالقدسیّة. بیروت: مؤسّسة الأعلمی للمطبوعات.
حسین‌زاده، علی. (1390). سبک‌های معیار. قم: ادیان.
حق‌شناس، حسین. (1383). بشنو از نی (شرحی بر حکایت‌های مثنوی). قم: مؤسّسة فرهنگی انتشاراتی شاکر.
حویزی، عبدعلیّ‌بن جمعه. (بی‌تا). تفسیر نورالثّقلین. هاشم رسولی. قم: اسماعیلیان.
خوانساری، جمال‌الدّین محمّد. (1366). شرح غُرَرُالحِکَم و دُرَرُالکَلِم. تهران: دانشگاه تهران.
داورپناه، ابوالفضل. (1366). انوار العرفان فی تفسیر القرآن. تهران: کتابخانة صدر.
زمانی، کریم. (1367). فرهنگ لغات نهج‌البلاغه. تهران: کیهان.
سادات، محمّدعلی. (1373). اخلاق اسلامی. تهران: سمت.
سیری در سپهر اخلاق. (1389). به کوشش کانون نشر و ترویج فرهنگ اسلامی حسنات اصفهان. قم: صحیفة خِرَد.
شبّر، عبدالله. (1374). الأخلاق. جواد شبّر. قم: مرکز الغدیر للدّراسات الإسلامیّة.
شیروانی، علی. (1379). اخلاق اسلامی و مبانی نظری آن. قم: دارالفکر.
طبرسی، فضل‌بن حسن. (بی‌تا). مشکاةالأنوار فی غُرَرُ الأخبار. صالح جعفری. نجف اشرف: المکتبة الحیدریّة.
عسکری، حسن‌بن عبدالله. (بی‌تا). الفروق فی اللّغة. بیروت: دار الآفاق الجدیدة.
فیض کاشانی، محمّدبن شاه مرتضی. (1376). المحجّةالبیضاء فی تهذیب‌الإحیاء. علی‌اکبر غفّاری. قم: مؤسّسة النّشر الإسلامی.
قائمی امیری، علی. (بی‌تا). مجموعة بحث‌ها در زمینة خانواده و تربیت کودک. قم: دار التّبلیغ الإسلامی.
قائمی‌مقدّم، محمّدرضا. (1382). روش‌های آسیب‌زا در تربیت از منظر تربیت اسلامی. قم: پژوهشکدة حوزه و دانشگاه.
ــــــــــــــــــــــ . (1391). روش‌های تربیتی در قرآن. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
قرشی بنابی، علی‌اکبر. (1377). مفردات نهج‌البلاغه. محمّدحسین بکایی. تهران: مؤسّسة فرهنگ نشر قبله.
قلعه‌جی، محمّد رواش. (بی‌تا). الموسوعة الفقهیة المیسرة. بیروت: دار النّفایس.
قمی، عبّاس. (بی‌تا). سفینةالبحار و مدینةالحکم. قم: اسوه.
کلینی، محمّدبن یعقوب. (بی‌تا). الکافی. علی‌اکبر غفّاری. تهران: دار الکتب الإسلامیّة.
لطف‌آبادی، حسین. (1380). عواطف و هویّت نوجوانان و جوانان. تهران: نسل سوم.
مجلسی، محمّدباقر. (بی‌تا). بحار الانوار. محمّدباقر محمودی. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
محمّدی ری‌شهری، محمّد. (1379). میزان الحکمه. قم: مؤسّسة علمی و فرهنگی دار الحدیث سازمان چاپ و نشر.
مکارم شیرازی، ناصر و دیگران. (1379). تفسیر نمونه. تهران: دار الکتب الإسلامیّة.
نراقی، احمد. (1378). معراج‌السّعاده. قم: هجرت.
نراقی، مهدی. (بی‌تا). جامع السّعادات. به کوشش محمّد کلانتر. بیروت: مؤسّسة الأعلمی للمطبوعات.
ورّام، مسعودبن عیسی. (بی‌تا). تنبیه الخواطر و نزهةالنّواظر. قم: مکتبة الفقیه.
هاشمی شاهرودی، محمود. (بی‌تا). فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت(ع). قم: مؤسّسة دایرةالمعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت(ع).