Authors

Abstract

Quran uses narrative elements to pursue its educational goal and does not continue the storytelling beyond that goal. The narrative of the Companions of the Cave is conveyed from the point of view of the only true, absolute, omniscient Narrator that, thus, provides details of the story while eliminating the need to cite any evidence or reference. Characters of the narrative are presented based on their inner intentions rather than their outer actions and the characters (even the dog) are dynamic, and, having stepped into the path of righteousness with absolutely free will, they become entitled to God’s guidance and mercy, achieve honor, and perform their best. Under such circumstances, even the cave they inhabited becomes sacred and turns into a place of worship approved by God. The time and the place of the story are not particularly recounted as if the story can hold true for any confrontation of tawhid )monotheism) and shirk (polytheism), and even the time of the narrative is divided into two periods of “shirk” and “faith” according to the conditions of the society. The conclusion (moral) of the narrative is presented directly and clearly without any introduction or digression, and providing such morals in different points of the narrative is one of the essential reasons why God narrates this and other Quranic stories.

Keywords

زندگی انسان‌ها، سرشار از روایت‌های گوناگون است و بی‌راه نیست بگوییم که نه تنها از نخستین روزهای حیات، بشر در معرض روایت قرار دارد، بلکه مرگ او نیز در روایت‌ها ثبت می‌شود (ر.ک؛ صفیئی، 1388: 146). مایکل جی. تولان روایت را «توالی از پیش‌انگاشته‌شدة رخدادهایی که به طور غیرتصادفی به هم اتّصال یافته‌اند»، تعریف کرده است که طبق آن، هر روایت دارای دو ویژگی «علّیّت» و «زمان‌بندی» است. با توجّه به این تعریف، از آنجا که روایت متشکّل از مجموعة متنوّعی از ژانرهاست (همان)، موضوع‌های بسیار گسترده‌ای را می‌توان از زاویة دید روایت تحلیل کرد؛ همانند اخبار، روزنامه‌ها، کتاب‌های تاریخی، رمان‌ها، فیلم‌ها، کمیک‌استریپ‌ها، پانتومیم، نمایشنامه، قصّه‌های عامیانه و بسیاری موارد دیگر (ر.ک؛ همان).

در ساده‌ترین تعریف، روایت، «عمل زبانی» دانسته شده است. بنابراین، زندگی‌نامه‌ها، داستان‌ها، ژانرها و دیگر اعمال زبانی، هم در محتوای روایی و هم در گفتمان خود، باعث انتقال معنا می‌شوند. تحلیل روایت، مطالعة اعمال، زندگی‌ها و سنّت‌هاست. پس تحلیل روایت فراتر از کشف شیوه‌های داستان‌سرایی افراد است و فراتر از اینکه آنها چگونه تجربه‌هایشان را شکل می‌دهند یا یادآوری و گزارش می‌کنند. همچنین روایت، شیوة تولید دانش از امور غایب است و به ما کمک می‌کند تا پیچیدگی‌های زندگی خود و دیگران را درک کنیم (ر.ک؛ همان:150).

برای بررسی روایت‌های تاریخی ـ تعلیمی، قصص قرآنی نمونه‌هایی تمام‌عیار به شمار می‌روند؛ زیرا از سویی، خداوند متعال ضمن بیان روایت‌های تاریخی از دیدگاه دانای کُل، راوی بخش‌هایی از روایت است که در راستای عبرت‌آموزی و حکمت‌اندوزی کاربرد دارد و از دیگر سو، استناد تاریخی روایت‌های قرآنی، به منبع وحیانی آن است. هرچند بسیاری از این قصص، به صورت نقل‌های ناقص، ضدّ و نقیض یا تحریف‌ شده، به طور سینه‌به‌سینه یا در کتب پیش از قرآن روایت شده است، امّا هیچ ‌یک از اینها مقوّم استناد تاریخی روایات قرآنی نیست و یا حتّی در برخی موارد، خداوند متعال، افراد را در نقل آنچه از آن اطمینان و بدان دسترسی ندارند، نهی می‌فرماید. (ر.ک؛ الکهف/ 22).

با توجّه به مطالب یاد شده، در این نوشتار، با انتخاب روایت اصحاب کهف از قرآن کریم، عناصر روایی آن مورد بررسی قرار می‌گیرد تا از این رهگذر، بتوان گامی هرچند ناچیز در راستای آشنایی با کارکرد و نقش روایات قرآنی در راستای هدف هدایت برداشت. ناگفته نماند که بررسی آیات قرآن کریم، به عنوان یک اثر قدسی با منبع وحیانی و عبارات توقیفی، نیازمند تبیین و تفسیر الهی است (ر.ک؛ القیامة/ 17ـ19). بنابراین، نوشتة پیش رو تنها به ظاهر آیات مورد نظر پرداخته است و در مواردی که معنای اوّلیّه نیز متشابه است، یکی از معانی گزینش شده است. بدیهی است که بررسی تفسیری این آیات، در این مجال نمی‌گنجد. همچنین در مورد مبانی روایت‌شناسی و ریخت‌شناسی، اختلافات پژوهشگران نادیده گرفته شده است و تلاش بر این بوده که فارغ از درگیر شدن با اصطلاحات و اختلافات نظری، از ثمرة عملی مشترک بین این مبانی بهره گرفته شود.

1ـ پیشینة پژوهش

پژوهش‌های پیشین مرتبط با واژگان کلیدی مقالة حاضر، با توجّه به گستردگی موضوع روایت‌شناسی و نیز مورد توجّه بودن قصص قرآنی بسیار پرشمار است و مجال ذکر همة این پژوهش‌ها در این مقال نیست، امّا برای آشنایی با سابقة پژوهش و منابع قابل استفاده در این زمینه، برخی از موارد مرتبط و شاخص از نظر خواهد گذشت.

حاصل تحلیل برخی عناصر داستانی قرآن کریم که به قلم خلیل پروینی و ابراهیم دیباجی صورت گرفته، بیان می‌کند که قرآن قبل از هر چیز، کتاب هدایت و تربیت است و هیچ موضوعی از موضوعات آن، اصالتاً و بالذّات، مورد عنایت و توجّه قرآن نیست، مگر آنکه هدف هدایتی و تربیتی آن مورد نظر باشد. همچنین در داستان‌های قرآنی، اثری از خیال آفرینشگر، دروغ و مبالغه وجود ندارد، بلکه به تصریح خود قرآن، همة اجزای داستان در قرآن و نقل و گزارش‌هایی که از سوی خداوند صورت گرفته، «بالحق» است (ر.ک؛ پروینی و دیباجی).

حبیب‌الله آیت‌اللّهی و همکاران او در پی تحلیل عناصر داستانی قصّة حضرت یوسف(ع) در قرآن کریم، در جمع‌بندی حاصل پژوهش خود تأکید کرده‌اند که قرآن کریم، پیش از هر چیز، کتاب هدایت و تربیتی است. بر اساس این پژوهش، اکثر عناصر داستانی شناخته ‌شده در ادبیّات داستانی در این داستان قابل بررسی است و طرح این داستان بر اساس روابط علّی و معلولی است (ر.ک؛ آیت‌اللّهی و دیگران، 1388: 1ـ20).

ابوالفضل حرّی با بررسی مؤلّفه‌های زمان و مکان روایی در قصص قرآنی، ابتدا به عنصر زمان روایی از دیدگاه ژنت اشاره می‌کند و بر اساس آن، رابطة میان زمان داستان و زمان متن، مفاهیم نظم، تداوم و بسامد را با ذکر نمونه‌هایی از قصص قرآنی تبیین می‌کند و در نهایت، به این مطلب اشاره می‌کند که تحلیل زمان و مکان روایی در قصص قرآنی، به بسط و گسترش پیرنگ قصص، شخصیّت‌پردازی و در نهایت، تفسیر و درک سوره‌ها یاری می‌رساند (ر.ک.؛ حرّی، 1388، ب: 125ـ142). ابوالفضل حرّی در پژوهشی دیگر، به بررسی و تحلیل سنخ‌شناسی و وجوه تمایز قصص قرآنی با برخی ژانرهای روایی از قبیل افسانه، اسطوره و گزارش‌های تاریخی، می‌پردازد (ر.ک؛ همان، الف: 1ـ 28). در مقاله‌ای دیگر، وی قصص قرآنی را از دیدگاه روایت‌شناسی بررسی می‌کند و به تبارشناسی واژگان قصص قرآنی و مؤلّفه‌های روایت‌شناسی، یعنی سطوح داستان و متن کاربرد این مؤلّفه‌ها در قصص قرآنی می‌پردازد (ر.ک؛ همان، 1387: 22ـ83).

بررسی‌های انجام ‌شده نشان می‌دهد که پژوهش‌های ارزنده‌ای در زمینة روایت‌شناسی و تحلیل ساختاری قصص قرآن کریم صورت گرفته، امّا در باب ساختار روایت قرآنی اصحاب کهف که مورد مدّاقة پژوهش حاضر است، تحلیلی به طور مستقل انجام نشده است.

2ـ تحلیل ساختار روایت اصحاب کهف

روایت اصحاب کهف، در آیات 9 تا 27 سورة مبارکة کهف (مطابق جدول 1) ذکر شده است. این واقعه در مسیحیّت به نام «خفتگان اِفِسُس» یا «هفت خفتة اِفِسُس» معروف است و بیش از دویست دستنویس از این قصّه به زبان‌های گوناگون و روایات متعدّد از آن در ادبیّات شرق و غرب، خصوصاً سریانی و یونانی وجود دارد (ر.ک؛ زرشناس، 1380: 22ـ 23). در روایت قرآنی این واقعه، علاوه بر ذکر ماجرا، مطالبی دیگر نیز در راستای تفهیم روایت یا نتیجه‌گیری از آن بیان شده که به نوعی جزءِ جدایی‌ناپذیر این روایت است.

در این مقاله، برای تحلیل روایت اصحاب کهف از قرآن کریم، تنها ظاهر متن آیات، بررسی می‌گردد و در برخی موارد، برای انتخاب قول مختار در بین مفاهیم ظاهری آیات، از تفاسیر بهره برده می‌شود. همچنین برای تدقیق در پیام‌های درون‌متنی آیات شریفه (بدون ورود به بطن آیات)، از نکات مستخرج‌ کلّی در ذیل هر آیه از تفسیر راهنما و برخی کتب روایی و تفسیری دیگر استفاده  گردیده است و آنگاه این نکات، در ذیل عناصر روایت‌شناسی دسته‌بندی شده است. با در نظر گرفتن این نکات، به بررسی و دسته‌بندی عناصر اصلی این روایت پرداخته می‌شود. همچنین برای تسهیل تطبیق نکات مستخرج با آیات شریفه، شمارة هر آیه پس از نکتة مورد نظر ذکر خواهد شد.

جدول 1) آیات مربوط به روایت اصحاب کهف در قرآن کریم (الکهف/ 9 ـ27)

آیه

متن آیه

9

﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا

10

﴿إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا

11

﴿فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا

12

﴿ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا

13

﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى

14

﴿وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا

15

﴿هَؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلَا یَأْتُونَ عَلَیْهِم بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا

16

﴿وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحْمَتِهِ ویُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقًا

17

﴿وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُّرْشِدًا﴾.

18

﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَکَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا

19

﴿وَکَذَلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَى طَعَامًا فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلَا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا

20

﴿إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا

21

﴿وَکَذَلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِم بُنْیَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِم مَّسْجِدًا

22

﴿سَیَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُل رَّبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا

23

﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا

24

﴿إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَى أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا

25

﴿وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا

26

﴿قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَدًا

27

﴿وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا

3ـ طرح و پیرنگ

کوتاه‌ترین تعریف ارائه ‌شده برای پیرنگ، واژة «الگو (Pattern)» است که خلاصة «الگوی حوادث» است، امّا حوادث به خودی خود پیرنگ را نمی‌سازند، بلکه پیرنگ خطّ ارتباطی میان حوادث را ایجاد می‌کند. از این ‌رو، ممکن است پیرنگ چنین تعریف شود: «تنظیم‌ کنندة وابستگی موجود میان حوادث داستان به طور عقلانی». پیرنگ تنها ترتیب و توالی وقایع نیست، بلکه مجموعة سازمان‌ یافتة وقایع است. این مجموعة وقایع و حوادث با رابطة علّت و معلول به هم پیوند خورده‌اند و با الگو و نقشه‌ای مرتّب شده‌اند (ر.ک؛ میرصادقی، 1385: 63ـ64).

در باب قصّة قرآنی باید دانست که ساختار هندسی و هنری ویژه‌ای دارد که بر اساس آنها، جزئیّات و اجزای داستان، پیوندی زنده با یکدیگر دارند، به‌گونه‌ای که این پیوند در تمام اجزای داستان مشاهده می‌شود و هر جزئی، مکمّل جزء پیشین یا شرح و تفصیلی بر آن، یا امری هماهنگ و متجانس با آن می‌باشد و سرانجام اینکه همة اجزاء، تابع یک محور فکری واحد و در راستای هدف فکری و تربیت کلّ سوره به کار رفته است (ر.ک؛ بستانی، 1371: 76ـ158 و پروینی و دیباجی، 1378: 8).

روایت اصحاب کهف با استفهامی انکاری آغاز می‌شود؛ چراکه با وجود خرق عادتی که در این روایت رخ داده (چون از نشانه‌های پروردگار است)، جای شگفتی ندارد. هرچند این روایت، آن‌قدر شاخص بوده که خداوند اراده فرموده است تا آن را از بین آیات خود برگزیند و خود روایتگر آن شود. امّا دلیل این گزینش، شگفت‌انگیزی آن نیست؛ زیرا خداوند آیاتی بس شگفت‌تر دارد، بلکه این داستان در راستای هدف اصلی قرآن، یعنی حکمت‌آموزی و هدایت نقل می‌شود (9)1.

سپس خداوند از جوانمردانی یاد می‌کند که از او خواستند رحمت و هدایت خود را بر آنان ارزانی دارد (10). این دعا، علّت واقعة بعدی روایت است. در پی اجابت این دعا، خداوند آنان را در غاری به خواب می‌بَرَد. واقعة بعدی، بیدار شدن این افراد است. یکی از دلایل و یا پیامدهای این بیدار شدن به ارادة الهی، این است که مشخّص شود کدام یک از دو گروه این جوانمردان، مدّت درنگشان در غار را بهتر به یاد می‌آورد (12). در ادامه، خداوند با تأکید بر حق بودن این واقعه، به ایمان آوردن این افراد و در پی آن، فزونی‌بخشی به هدایت ایشان اشاره می‌فرماید (13). بر اثر این هدایت، دل‌های آنان محکم شد و بر مبنای کلمة توحید قیام کردند (14). این افراد از قوم خویش شِکوِه دارند و چون قوم آنان نمی‌تواند بر حقّانیّت معبودهای دروغین، دلیلی اقامه کند، آن قوم را به دلیل دروغ بستن به خدا ستمکار می‌دانند (15). خداوند به دلیل این کناره‌گیری از قوم مشرکان، آنان را در غار و در پناه رحمت خود قرار می‌دهد (16). سپس نحوة قرارگیری اصحاب در غار بیان می‌شود (17 و 18) و بعد از آن، از بیدار شدنشان سخن به میان می‌رود تا از یکدیگر بپرسند چه مدّت در خواب بودند. در پاسخ به این پرسش، علم آن به پروردگار احاله می‌شود. سپس کسی به شهر فرستاده می‌شود تا با رعایت اختفا، طعامی پاکیزه مهیّا سازد (19). دلیل این اختفا آن است که مشرکان اگر بر آنان دست می‌یافتند، یا سنگسار می‌شدند، یا مجبور به دست کشیدن از دین می‌گشتند (20). فرستادة اصحاب، سکّه‌های قدیمی را در برابر غذا پرداخت کرد و خدا از همین طریق، مردم را از حال ایشان آگاه ساخت تا بدین ‌وسیله، همه بدانند که در وعدة خدا و قیامت تردیدی نیست. پس از این امر، اصحاب به غار بازگشته، به خواب ابدی فرو رفتند و پس از کشمکشی که بین مردم بر سَرِ بنای ساختمان یادبودی بر غار صورت گرفت، در نهایت، در آنجا عبادتگاهی بنا گردید (21). سپس خداوند اختلاف مردم دربارة تعداد اصحاب کهف و بیهوده بودن این اختلاف را بیان می‌کند (22) و ضمن توصیه‌هایی دربارة به یاد داشتن همیشگی خداوند و مقدّم داشتن اراده و فاعلیّت او بر خود، با گفتن «إن ‌شاء الله» (23 و 24)، مدّت درنگ اصحاب کهف در غار را 309 سال بیان می‌فرماید (26). در پایان نیز بر علم خود در این باره اشاره کرده، آن را به همة موارد دیگر تعمیم می‌دهد (26) و به پیامبر(ص) امر می‌فرماید که آیات پروردگار را تلاوت کند؛ زیرا جز او تکیه‌گاهی نیست (27).

چنان‌که مشاهده می‌شود، بسیاری از وقایع، علاوه بر توالی و پی‌درپی آمدن، با یکدیگر رابطة علّی ـ معلولی نیز دارند. این روابط را می‌توان در جدول 2 مشاهده کرد:

جدول 2) وقایع دارای روابط علّی ـ معلولی در طرح روایت اصحاب کهف

شماره

واقعة 1 (علّت)

واقعة 2 (پیامد)

1

دعای جوانمردان برای هدایت و رحمت الهی.

به خواب رفتن در غار.

2

بیدار شدن جوانمردان.

سؤال و راستی‌آزمایی قول اصحاب دربارة مدّت درنگ در غار.

3

ایمان آوردن اصحاب کهف.

فزونی بخشیدن خدا به هدایت آنان.

4

فزونی بخشیدن به هدایت اصحاب کهف.

محکم شدن دل‌های آنان.

5

محکم شدن دل‌های اصحاب کهف.

قیام و هجرت بر مبنای کلمة توحید.

6

ناتوانی قوم اصحاب ازاقامة دلیل حقّانیّت معبودهای ‌ساختگی.

دروغ بستن به خدا.

7

دروغ بستن قوم اصحاب کهف به خدا.

قرار گرفتن آنان در زمرة ظالمان.

8

اختلاف بین اصحاب کهف در باب مدّت درنگ در غار.

یادآوری علم خداوند بر همة امور.

9

هراس از سنگسار یا اجبار به اظهار شرک از سوی مشرکان.

رفتن پنهانی به شهر.

10

پرداخت سکّه‌های قدیمی برای خرید طعام.

آگاه شدن مردم از سوی خداوند از روایت اصحاب کهف.

11

بیان دقیق مدّت درنگ اصحاب کهف در غار.

علم خدا به این امر و تعمیم آن به همة امور.

هدف اصلی

روایت اصحاب کهف

عبرت گرفتن و تصدیق وعده‌های الهی و برپایی قیامت

4ـ زاویة دید

زاویة دید (View point) یا زاویة روایت، بیانگر شیوه‌ای است که راوی با آن، مصالح و موادّ داستان خود را به خواننده ارائه می‌کند و در اصل، رابطة نویسنده را با داستان نشان می‌دهد. زاویة دید، بر عناصر دیگر داستان نیز اثرگذار است (ر.ک؛ میرصادقی، 1385: 385).

در بسیاری از داستان‌های قرآن، خداوند راوی اصلی داستان است و روایت با علم به تمام جزیّیات اخبار و یا حتّی نیّات افراد ذکر می‌شود. این زاویة دید، «زاویة دید بیرونی» است که در حوزة «عقل کُل» یا «دانای کُل» (Omniscient) قرار دارد؛ به عبارت دیگر، فکری برتر از خارج، شخصیّت‌های داستان را رهبری می‌کند، از نزدیک شاهد اعمال و افکار آنهاست و از گذشته، حال و آینده و نیز افکار و احساسات پنهان همة شخصیّت‌های روایت باخبر است (ر.ک؛ همان: 391).

در روایات داستانی با راوی انسانی، معمولاً برای ایجاد کشش بیشتر، نیروهای دانای کُل محدود می‌شود. برای نمونه، گاه راوی تنها از دید یکی از شخصیّت‌های روایت، وقایع را داوری می‌کند و یا فقط آنچه را شاهد یا شاهدان حوادث دیده‌اند، نقل می‌کند و عقاید و نظرات خود را در داستان دخالت نمی‌دهد (ر.ک؛ همان: 392ـ393). امّا در داستان‌های قرآنی، هدف اصلی، ایجاد جذّابیّت و کشش نیست، هرچند در بسیاری از موارد، این خصوصیّت به کمال در روایت وجود دارد. در اکثر داستان‌های قرآنی، با وجود آنکه دانای کُل از همة اخبار و جزئیّات آن آگاه است، امّا تنها آن بخش از روایت که در راستای غرض دینی و پیام الهی است، بیان می‌شود. همین قاعده در دیگر عناصر روایت‌های قرآن نیز دیده می‌شود و تنها جزئیّاتی که مرتبط با موضوع، درونمایه و اندیشة روایت است، در اختیار مخاطب قرار می‌گیرد (به نقل از؛ آیت‌اللّهی و دیگران، 1386: 4). راوی روایت‌های قرآن، ضمن ایجاز، نه تنها در عمل داستانی دخالت دارد، بلکه به عنوان عنصری غیبی در ایجاد حوادث و نتیجة داستان و به ظفر رساندن قهرمان اصلی، نقشی اساسی دارد (ر.ک؛ همان: 5).

در روایت اصحاب کهف، خداوند با معرّفی این روایت به عنوان یکی از آیات خود، بخش‌هایی را که در راستای غرض اصلی نقل روایت است، بیان می‌فرماید و با وجود آگاهی از سایر جزئیّات، از ذکر آنها صرف نظر می‌کند و تأکید می‌فرماید که در مواردی که ثمره‌ای ندارد، نباید تحقیق و تفحّص کرد و علم آن را باید به خداوند احاله نمود (22). همچنین پیامبر(ص) در کسب آگاهی از ماجرای اصحاب کهف، اجازة نظرخواهی از هیچ صاحب‌نظری را نیافته است و تنها راه ممکن برای اطّلاع یافتن او از این روایت، وحی الهی دانسته شده است (22).

5ـ فاعلیّت خداوند در پیشبرد روایت

در این روایت، راوی دانای کُل، خود بخشی از روایت است و در پیشبرد طرح آن، فاعلیّت دارد و گویا خود به شیوة هدایتگری و نه به روش جبری، مسیر این داستان را طرح‌ریزی می‌کند. در ادامه، به ترتیب آیات، شواهد فاعلیّت خداوند در طرح روایت و پیشبرد آن به شیوة هدایتگری ارائه می‌شود:

1ـ خداوند با مسلّط کردن خواب بر اصحاب کهف، دعای آنان را مستجاب فرمود و با تصرّف در حسِّ شنوایی، آنها را در خوابی چندین‌ساله در غار نگاه داشت (11) و آنگاه به ارادة او، پس از خوابی چندین‌ساله بیدار شدند (12). این خواب طولانی، مستلزم تصرّف الهی در سایر مراتب نیز بود؛ زیرا در طیّ این مدّت، گرسنگی، تشنگی، ضعف بدنی و دیگر عوارض بشری بر اصحاب کهف، بی‌اثر شده است.

2ـ هدف از بیدار ساختن اصحاب کهف، نمایاندن ارزیابی آنان دربارة مدّت زمان خواب خویش بود و این در اصل، نوعی گره‌افکنی در طرح روایت بود که از سوی خداوند صورت گرفته است (12).

3ـ خداوند متعال در پی قیام و حرکت اصحاب کهف، قلب‌های آنان را استوار و سرشار از اطمینان ساخت و بینش عمیق و نهضت توحیدی اصحاب کهف، بازتاب هدایت افزون الهی برای آنان بود (14).

4ـ رهنمون شدن اصحاب کهف به غاری ویژه که خداوند در آن برای سالیانی دراز، بدن آنان را سالم نگاه داشت، از آیات الهی بود (17).

5ـ منظرة هراس‌انگیز اصحاب کهف، در حالت خواب، وسیله‌ای الهی برای حفاظت آنان و خوابگاه اصحاب کهف، به قدرت خدا از نظر مردم مخفی بود و کسی از آن آگاه نمی‌شد و خداوند برای حفاظت از ایشان، جسم آنان را پهلوبه‌پهلو می‌کرد و منظرة آنان را بیدار و باهیبت قرار داد (18).

6ـ بیداری اصحاب کهف مانند خواب شگفت و سلامت جسم ایشان در آن مدّت طولانی، امری بود که از سوی خداوند صورت گرفت و نشانه‌ای الهی بود (19).

7ـ پی بردن مردم به مخفی‌گاه اصحاب کهف، بدون کمترین تلاش از سوی آنان، تحت تدبیر و ارادة خداوند و زمینه‌ساز آگاهی مردم بر حقّانیت وعده‌های او بود (21).

8ـ خداوند در روزگار اختلاف و نزاع مردم دربارة معاد، اصحاب کهف را از خواب بیدار کرد و سرگذشت آنان را دلیل حقّانیت معاد، از بین ‌برندة زمینة تردید در آن و عامل تقویت موضع موحّدان و معتقدان به معاد قرار داد (21).

9ـ توجّه به مشیّت خداوند و گفتنِ «إنْ ‌شاء اللّه»، هنگام اعلان هر گونه وعده و تصمیم لازم است؛ زیرا تحقّق امور منوط به مشیّت الهی است و این خود تأکیدی بر فاعلیّت مطلق خداوند، نه تنها در این روایت، بلکه در همة امور است (24).

1ـ خداوند متعال پیامبر(ص) را به ارائة آیاتی آموزنده‌تر از داستان اصحاب کهف وعده داد (24).

6ـ خداوند؛ دانای کُلّ حقیقی

در بیان روایات، اگر تنها یک مورد دانای کلّ مطلقِ حقیقی قابل فرض باشد، قطعاً جز خداوند متعال نیست و در موارد دیگر، دانای کُل مجازاً دانای مطلق دانسته می‌شود. گزارش‌های خداوند و مواردی که روایت می‌فرماید، نشانة تسلّط و آگاهی کامل او از همة جزئیّات و ارائة گزینشی موارد بر حسب نیاز و در راستای هدف است و گاه این مسئله ضمن روایت به صراحت بیان می‌شود یا شواهدی برای آن ارائه می‌گردد. برای نمونه، در حین نقل روایت، گاه انگیزه‌ها، نیّات درونی افراد، عواطف و برخی موارد دیگر ذکر می‌شود که امکان آگاهی از آن، جز به علم غیب و جز برای دانای کُل وجود ندارد. برخی از این گزارش‌ها به ترتیب آیات شامل موارد ذیل است:

1ـ بیان خداوند در نقل سرگذشت اصحاب کهف برای پیامبر(ص) به دور از بافته‌ها، خرافات و عین واقعیّت است و یکی از وجوه تأکید بر کلمة «بالحقّ» می‌تواند همین امر باشد (13).

2ـ در این داستان، راوی روایت اهتمام دارد تا از چهرة مردان الهی و جریان‌های برحقّ تاریخ، ترسیمی صحیح ارائه دهد و از آن ابهام‌زدایی کند (13).

3ـ اصحاب کهف جوانمردانی مؤمن به پروردگار خویش و بهره‌مند از هدایت افزون الهی بودند (13).

4ـ محیط اجتماعی اصحاب کهف، محیطی شرک‌آلود و نامساعد برای ابراز توحید بود و اعلام ربوبیّت یگانة خدا بر کلّ هستی و بیزاری از پرستش غیر او، شعار و محور هجرت اصحاب کهف بود (14).

5ـ وصف غار اصحاب کهف، شرایط تابش خورشید به آن و نحوه و محلّ قرارگیری آنان در غار، از دیگر موارد غیبی ذکر شده از سوی خداوند است (17).

6ـ هر بیننده‌ای، اگر در دوران خوابِ اصحاب کهف به آنان نظر می‌افکند، نه تنها آنها را اجسادی از هم‌گسیخته نمی‌یافت، بلکه انسان‌هایی به خواب‌رفته نیز نمی‌دید؛ یعنی آنها افرادی بیدار به نظر می‌آمدند که حیات عادی خود را می‌گذرانند (18).

7ـ اصحاب کهف هنگام آرمیدن در غار، سگی همراه خود داشتند که در مدّت خواب طولانی آنان، ساق دستان خود را گشوده و بر دهانه غار خوابیده بود و مانند خود آنان در سلامت کامل به سر می‌برد (18).

8ـ سگ اصحاب کهف بر جامعة مشرک و گمراه شرافت داشت و آنان که اصحاب کهف را یاری نکردند و با آنان همگام نشدند، به پای سگ آنان نیز نرسیدند (18).

9ـ اصحاب کهف پس از بیداری از خواب طولانی، به عادی نبودن خواب خویش پی نبردند و احتمال آن نیز به فکر آنان خطور نکرد و احساس گرسنگی کردند و تصمیم گرفتند باز در غار بمانند و تنها یک نفر از خود را برای تهیّة آذوقه به شهر بفرستند (19).

10ـ حرکت اصحاب کهف به سوی غار، ناگهانی و بدون پیش‌بینی آذوقه و نیازمندی‌های دیگر بود (19).

11ـ سکّه‌هایی که اصحاب کهف برای تهیّة غذا در نظر گرفتند، سکّه‌های نقره‌ای بود که زمان ورود به غار همراه داشتند (19).

12ـ اصحاب کهف با هم هماهنگ و صمیمی بودند و از فرستادة خویش خواستند تا در خرید غذا، به مقدار نیاز آنان اکتفا کند و با مدارا و نرمش با فروشندگان سخن گوید و کنجکاوی آنان را تحریک نکند و این جایگاه را از ساکنان شهر مخفی نگاه دارد (19).

13ـ جوامع پدیدآمده در طول خوابِ چندین‌سالة اصحاب کهف، در عقاید خویش دستخوش تحوّلات مهمّی شده بودند و برخی از ساکنان شهر اصحاب کهف، هنگام بیدار شدن آنان به حقّانیّت معاد معتقد بودند، اگرچه کاشفان جایگاه اصحاب کهف به جدال و کشمکش دربارة رستاخیز گرفتار بودند (21).

14ـ داستان اصحاب کهف، خاطره‌ای ماندگار و محور اظهار نظرهای گوناگون میان ساکنان شهر آنان بوده است و بیداری آنان با بروز مشاجره میان مردم، دربارة هویّت و اهداف آنان همزمان بود (21).

15ـ اصحاب کهف پس از آگاهی مردم، در همان غار به صورت اجسادی بی‌جان درآمدند و پس از کشف اقامتگاه و اطمینان مردم از مرگ آنان، بین مردم در باب ساختن بنای عادی و یا مسجد در آن اقامتگاه اختلاف شد (21).

16ـ برتری آگاهی خداوند بر سرگذشت حقیقی اصحاب کهف، مورد اعتراف کسانی بود که از کشف حقیقت ماجرا اظهار عجز می‌کردند و غیرموحّدان برای بی‌نشان ساختن آیات الهی و تبدیل آن به خاطره‌ای گنگ و بی‌هدف تلاش می‌کردند (21).

17ـ برخی مردم از پیام اصلی ماجرای اصحاب کهف غفلت کرده، به ابعاد فرعی و کم‌فایدة آن می‌پردازند و تنها گروهی اندک از مردم عصر بعثت به شمارِ اصحاب کهف و سرگذشت آنان آگاهی داشتند (22).

18ـ مدّت درنگ اصحاب کهف در غار، میان مردم عصر پیامبر(ص) مورد اختلاف بود و اِخبار خداوند از مدّت خواب آنان، متّکی بر علم برتر اوست و قابل قیاس با دیگر نظریّه‌ها نیست و اوست که پیامبر(ص) را در پاسخگویی به اظهار نظرهای ناصحیح مردم راهنمایی می‌کند (26).

19ـ بها ندادن به آرای دیگران در سرگذشت اصحاب کهف، رهنمود خداوند به پیامبرش6 بود و در جریانی تاریخی، مانند جریان اصحاب کهف، مطمئن‌ترین منبع، وحی است (27).

20ـ توجیه‌ناپذیری و نادرستی اعتماد بر غیرخدا برای شناخت حقایق، مقتضی روی آوردن به تلاوت وحی الهی و پیروی از آن است (27).

7ـ حادثه یا کشمکش

کشمکش، مقابلة دو نیرو یا دو شخصیّت است که بنیاد حوادث را می‌ریزد (ر.ک؛ میرصادقی، 1385: 72). در داستان‌های قرآن، کشمکش‌ها و حادثه‌ها شکل خاصّی از درگیری میان نیروهای خیر و نیروهای شرّ است و هر یک از این نیروها برای خود انگیزه‌ها و اهدافی دارند و در فکر چیرگی بر نیروی دیگر هستند (ر.ک؛ پروینی و دیباجی، 1378: 11ـ12).

آن‌ سوی روایت این کشمکش‌ها، عبرت و موعظه مهم‌ترین هدفی است که مورد عنایت و حمایت داستان‌های قرآن است و در نهایت، نیک‌فرجامی و سعادت همیشه با قوای حقّ است و نصیب باطل و شر، تنها بدفرجامی و فضاحت است (ر.ک؛ همان: 12).

کاربرد عنصر کشمکش و حادثه، عموماً ایجاد گره فنّی و هنری در جریان داستان و ایجاد تضاد و رسیدن به نقطة بحران است. قرآن در گره‌افکنی‌های خود، از این اسلوب بهره می‌بَرَد و مخاطب پیوسته از خود می‌پرسد: «چرا چنین شد؟» و «بعد چه خواهد شد؟». سپس از اوج نقطة بحران، کم‌کم به سوی گره‌گشایی سرازیر می‌شود و در نهایت، گره ایجاد‌شده کاملاً گشوده می‌شود (ر.ک؛ همان).

گره‌افکنی و گره‌گشایی در عناصر ساختاری طرح روایت‌های قرآنی برای تشویق و تحریض مخاطب در پیگیری حوادث، نقش مهمّی دارد. در روایت اصحاب کهف، چندین حادثه، کشمکش و گره‌افکنی وجود دارد که در نهایت، هم‌گام با سیر داستان، همه به مرحلة گره‌گشایی می‌رسد. خلاصة این موارد در جدول شمارة 3 ارائه شده است.

جدول 3) گره‌افکنی‌ها و گره‌گشایی‌های طرح روایت اصحاب کهف در قرآن

شماره

گره‌افکنی

گره‌گشایی

1

قرارگیری و گرفتاری اصحاب کهف در بین مشرکان.

هجرت به خارج از شهر و رسیدن به غار.

2

مأوا گرفتن در غار و یاری خواستن از خدا برای رحمت و فزونی هدایت.

به خواب رفتن در غار به ارادة الهی.

3

درنگ طولانی در غار و خوابیدن به مدّت سالیان دراز.

ایمن بودن در پناه خدا و بیدار شدن در صحّت و سلامت.

4

اختلاف اصحاب کهف در مدّت درنگ در غار.

حدس زدن در باب مدّت درنگ در غار و در نهایت، واگذاردن این امر به علم الهی.

5

رفتن یکی از اصحاب کهف به شهر برای تهیّة طعام و سفارش دیگران برای اختفا و پنهان نگاه داشتن محلّ غار.

آگاهی مردم از ماجرا به ارادة الهی و بازگشتن نمایندة اصحاب کهف به غار و در پی او، بازدید مردم از غار.

6

سرنوشت نهایی اصحاب کهف پس از آگاهی مردم از واقعه.

به خواب ابدی فرو رفتن آنان و نگاه احترام‌آمیز و عبرت‌آموز مردم به آنان.

7

اختلاف بین مردم بر سَرِ ساخت بنا در محلّ غار.

ساختن عبادتگاهی در محلّ غار به دست مؤمنان.

8

اختلاف مردم بر سَرِ تعداد اصحاب کهف در عصر پیامبر(ص).

پرهیز دادن مردم از بحث در باب آنچه علمی بدان ندارند و بی‌فایده دانستن آگاهی از این امر.

کشمکش اصلی

دغدغة اصحاب کهف برای حفظ ایمان.

حُسن انجام و عاقبت آنان به علّت ایمان ورزیدن خود و رحمت و هدایت الهی.

8ـ شخصیّت‌ها و شخصیّت‌پردازی

از یک دیدگاه، شخصیّت‌های این داستان به سه گروه تقسیم می‌شوند:

1ـ شخصیّت‌های مثبت؛ مانند اصحاب کهف.

2ـ شخصیّت‌های منفی؛ مانند مشرکان، قوم اصحاب کهف و پادشاه ستمکار معاصر آنان.

3ـ شخصیّت‌های بینابین: مانند عدّه‌ای از مردم که پس از آگاهی از ماجرای اصحاب کهف، در پذیرش این معجزه مورد آزمون الهی قرار گرفتند (ر.ک؛ همان: 9).

در بسیاری از قصّه‌های قرآن، شخصیّت‌ها پویا هستند و نه ایستا؛ بدین معنا که تحوّل‌پذیر و دگرگون‌‌شونده‌اند؛ به عبارت دیگر، شخصیّت پایان داستان، ‌شخصیّتی نیست که در آغاز بوده است (ر.ک؛ بستانی، 1371: 158ـ176). در مواردی که شخصیّت‌ها به ظاهر ایستا هستند نیز روایت داستانی به گونه‌ای است که بیانگر وجود گوهر اختیار و قابلیّت پویایی در شخصیّت است، حتّی اگر شخصیّت در نهایت، طریق هدایت را نپذیرد و  ایستا باقی بماند (مانند نمرود و فرعون). امّا عرضة هدایت بر چنین شخصیّت‌هایی نشان‌دهندة این است که آنان اسیر جبر شرایط و انفعال در برابر فضای حاکم بر روایت نیستند و این ایستایی را به اختیار برمی‌گزینند و اگر بخواهند، می‌توانند دگرگون شوند.

از دیگر ویژگی‌های شخصیّت‌های قرآن این است که بنا به اقتضای سیاق داستان و وجود نکات اخلاقی و هنری، گاه نام شخصیّت‌ها ذکر و گاه تنها به لقب یا صفتی اکتفا می‌شود (ر.ک؛ پروینی و دیباجی، 1378: 9ـ10). در شخصیّت‌پردازی داستان‌های قرآن، عنصر گفتگو نقشی اساسی دارد، به گونه‌ای که مخاطب از طریق گفتگو به نوع شخصیّت، عواطف، افکار و اعتقادات او پی می‌بَرَد (ر.ک؛ همان: 10).

روایت اصحاب کهف، شخصیّت‌های گوناگونی دارد که شاید بتوان هر گروه از این شخصیّت‌ها را معادل بخشی از هر جامعه‌ای در نظر گرفت و در همة اعصار، این ترکیب را مشاهده کرد. نکتة قابل توجّه در روایت اینکه در آن با یک یا چند شخصیّت شاخص مواجه نیستیم، بلکه گروهی از شخصیّت‌ها هستند که حوادث و کشمکش‌ها را ایجاد می‌کنند و پیرنگ را پیش می‌برند. این گروه‌ها در جدول 4 نشان داده شده است.

جدول 4) شخصیّت‌های روایت اصحاب کهف در قرآن

شماره

گروه شخصیّت‌ها

تقسیم‌بندی

1

خداوند متعال

در بخش «زاویة دید» گفته شد که خداوند در این روایت، تنها راوی نیست، بلکه در پیشبرد طرح آن فاعلیّت دارد.

2

اصحاب کهف

گروهی که گفتند یک‌روز یا کمتر خوابیده بودیم.

گروهی که با اعتراف به ناتوانی خود، آگاهی از مدّت دقیق این درنگ را به علم خداوند احاله کردند.

سگ اصحاب کهف.

3

اهالی شهر (عصر شرک)

گروهی که جز خدا را معبود گرفته بودند و از سوی اصحاب کهف، ظالم خطاب شدند.

4

اهالی شهر (عصر ایمان)

گروه‌هایی که در امر معاد با هم اختلاف داشتند.

 

گروه‌هایی که در امر اصحاب کهف با هم اختلاف کردند.

 

گروه‌هایی که در امر احداث بنای عادی یا عبادتگاه در محلّ غار با هم اختلاف کردند.

خداوند متعال برای آشنا ساختن مخاطب با این شخصیّت‌ها، وصف‌هایی را در مورد آنان به کار برده است یا از فضای حاکم بر روایت، برخی مشخّصات آنها را روشن می‌سازد.

خداوند، اصحاب کهف را با صفتِ «الْفِتْیة» یاد می‌کند. این واژه به معنی جوان یا جوانمرد است و بار معنایی مثبت آن، پیش از ورود به داستان، خواننده را برای آشنایی با مردانی نیک آماده می‌کند. در احادیث چنین آمده که اصحاب کهف همه سالمند بودند و خداوند به خاطر ایمان ایشان، آنها را «الْفِتْیة» نامیده است و آنگاه بیان شده است که هر که به خدا ایمان آوَرَد و تقوا ورزد، «فَتَی» نام دارد (ر.ک؛ کلینی رازی، بی‌تا: 398؛ حویزی، بی‌تا: 245 و عیّاشی، بی‌تا: 323).

همچنین سگ اصحاب کهف به علّت همراهی با آنان، در ردیف و شمار این بزرگان قرار گرفته که خود تعریضی بر پَستی مقام مشرکان در مقایسه با سگ اصحاب کهف و عنایت ویژة خداوند به این موجود است.

نکته‌ای که در روایت اصحاب کهف خودنمایی می‌کند، ارزشمندی گوهر اختیار افراد است. وقتی اصحاب کهف در جامعه‌ای شرک‌آلود، با اراده و اختیار خود قدم در راه هدایت می‌نهند، خداوند درهای رحمت و هدایت خود را بیش از پیش بر آنان می‌گشاید و از آن پس است که این افراد را شایستة سنّت هدایت خود می‌داند و آنان را برمی‌گزیند. مشرکان نیز به اختیار خود و نه به اجبار پادشاه جبّار وقت، در راه شرک و طغیان قدم نهاده‌اند و اصحاب کهف نیز به این مسئله اشاره می‌کنند که مشرکان معبودهایی غیر از خدا گرفته‌اند و برای حقّانیّت این معبودها دلیل روشنی ندارند. تکیه بر گوهر اختیار و مقدّمه‌سازی اصحاب کهف برای قرار گرفتن در معرض هدایت الهی، باعث تحقّق یکی از اهداف الهی از ذکر این ماجرا می‌شود و آن، ارائة الگوی عملی و راهکار اجرایی برای گام نهادن در مسیر هدایت است.

در این بین، پویایی شخصیّت‌ها از ابتدا تا انتهای روایت تا آنجاست که حتّی سگ اصحاب کهف نیز به خاطر همراه شدن با آنان در مسیر هجرت از شرک به توحید، شرافت می‌یابد و در این فضا، مردمی که این آیة الهی را می‌بینند نیز عبرت می‌آموزند و به نوعی، دچار تحوّل و دگرگونی می‌شوند؛ گویی در فضای حرکت از شرک به توحید، پویایی آن‌قدر گرانسنگ است که هیچ‌ چیز و هیچ ‌کس تاب ایستایی نمی‌آورَد.

9ـ گفتگوها

«گفتگو (Dialogue)» در داستان، از عناصر مهمّی است که پیرنگ را گسترش می‌دهد، درونمایه را به نمایش می‌گذارد، شخصیّت‌ها را معرّفی می‌کند و عمل داستانی را به پیش می‌برد» (میرصادقی، 1385: 463ـ464). در روایت‌های قرآنی، عنصر گفتگو نقش مهمّی دارد. به‌کارگیری روش گفتگو در داستان‌های قرآن کریم، به ساختار و ارائة داستان، زیبایی خاصّی بخشیده است. استفاده از این روش، حوادث داستان را به حرکت درمی‌آورد و شخصیّت‌های داستانی را به تصویر می‌کشد و موجب رسیدن داستان به نقطة اوج خود، یعنی کشمکش می‌شود و آنگاه هدف و درونمایة داستان از طریق این گفتگو به ظهور می‌رسد (ر.ک؛ پروینی و دیباجی، 1378: 13). نقش گفتگو در به حرکت درآوردن حوادث، تحلیل عواطف و افکار، خلجان‌های درونی و ایجاد کشمکش عملی در داستان‌های قرآنی، اساسی است (ر.ک؛ همان).

در روایات قرآنی، گاه گفتگو کاربردی توصیفی دارد و بیان حقایق و تحلیل حوادث و شخصیّت‌ها از طریق امتزاج روایت و گفتگو انجام می‌شود. این اسلوب در اکثر داستان‌های قرآن دیده می‌شود. در بسیاری از مواردی که قرآن در صدد بیان حوادث و پشت‌ صحنة آنهاست، از شیوة توصیف بهره می‌برد و در اکثر مواقعی که هدف، تحلیل عواطف، افکار و اعتقادات شخصیّت‌هاست، عنصر گفتگو به کار می‌رود (ر.ک؛ همان: 14).

گفتگوها در این بخش، به سه قسمت تقسیم می‌شود:

1ـ گفتگوی بیرونی (شخص یا گروه با یکدیگر).

2ـ گفتگوی درونی (گفتگوی خداوند).

3ـ گفتگوی نمایشی (نقش پیش‌برنده و عمل نمایشی): به چیزی منجر می‌شود (ر.ک؛ آیت‌اللّهی و دیگران، 1386: 14ـ 15).

مصادیق این گفتگوها در روایت اصحاب کهف، در جدول 5 ارائه شده است.

جدول 5) انواع گفتگوها در روایت اصحاب کهف در قرآن

گفتگوی بیرونی

گفتگوی درونی

گفتگوی نمایشی

* درخواست اصحاب کهف از خداوند (10).

* نیّت اصحاب کهف و ذکر کلمة توحید و برائت از شرک (14 و 15).

* پرسش اصحاب کهف و صحبت در مورد مدّت درنگ در غار (19 و 20).

* صحبت و اختلاف مردم با هم در باب بنای ساختمان در محلّ غار (21).

* اختلاف و گفتگوی مردم دربارة تعداد اصحاب کهف (22).

* خطاب مستقیم به پیامبر(ص) و صحبت با ایشان (9، 13، 22، 23، 24، 26 و 27).

* روایتگری (10، 11، 12، 13، 14، 17، 18، 19، 21، 22، 25 و 26).

* سخن خداوند با اصحاب کهف و مأوا دادن آنها در غار (16).

* نیّت اصحاب کهف و ذکر کلمة توحید و برائت از شرک (14 و 15).

* صحبت اصحاب کهف دربارة خرید طعام از شهر (19 و 20).

در این گفتگوها، عقاید، نیّات و عواطف شخصیّت‌ها به‌روشنی و تنها در حدّ نیاز روایت بیان گردیده است.

10ـ صحنه و صحنه‌پردازی

زمان و مکانی را که در آن عمل داستانی صورت می‌گیرد، «صحنه» می‌گویند که در هر روایت، کارکردی جداگانه دارد. گاه صحنه ممکن است اثری بسیار نیرومند بر شخصیّت‌های داستان داشته باشد یا بازتاب عمل و شخصیّت‌های روایت باشد یا متضمّن معنایی عمیق و گسترده باشد (ر.ک؛ میرصادقی، 1385: 449ـ450).

در این بخش، دو عنصر «زمان» و «مکان» به عنوان مهم‌ترین اجزای صحنه، مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

11ـ زمان

قرآن در بسیاری از روایت‌ها، خواننده را در برابر حوادث تاریخی قرار می‌دهد، ولی به زمان وقوع حادثه اشاره نمی‌کند، امّا از عنصر زمان در داستان‌پردازی به اندازة ضرورت و اقتضای موقعیّت برای تأمین هدف بهره می‌برد (ر.ک؛ آیت‌اللّهی و دیگران، 1386: 16).

زمانی که روایت اصحاب کهف در آن رخ می‌دهد (سال، ماه و ...)، بیان نمی‌شود و تنها اطّلاعی که از آن زمان داریم، اعتقاد شرک‌آلود قوم اصحاب کهف است. گویا اعتقاد به شرک و ایمان آوردن به توحید، تقسیم‌کنندة اصلی زمان است و در نهایت، با دو بازة زمانی «عصر شرک» و «عصر ایمان» روبه‌رو هستیم؛ به عبارت دیگر، در قرآن کریم، ملاک ایمان، نه تنها برای محک انسان‌ها، بلکه برای تشخّص زمان، تنها ملاک قابل قبول و معتبر است. دیگر زمان‌هایی که به اقتضای روایت به آنها اشاره شده، به شرح جدول 6 است:

جدول 6) زمان‌های مورد اشاره در روایت اصحاب کهف در قرآن

زمان

آیه

لفظ مورد اشاره

زمانی که اصحاب کهف در غار مأوا گرفتند.

(10)

إِذ.

سال‌هایی که خداوند بر گوش اصحاب کهف پرده زده بود و آنان در خواب بودند.

(11)

سنین عدداً.

زمانی که اصحاب کهف بیدار شدند.

(12)

ثُمَّ.

زمانی که خداوند اصحاب کهف را در غار مأوا می‌دهد.

(16)

إِذ.

اشاره به زمان طلوع و غروب خورشید.

(17)

...الشَّمْسَ إذَا طَلَعَت... وَ إذَا غَرَبَت... .

بحث در باب زمان درنگ در غار و واگذاری امر این مدّت به علم الهی.

(19)

...لَبِثْنَا یوْمًا أَوْ بَعْضَ یوْمٍ... رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ.

اشاره به زمان قیامت.

(21)

أَنَّ السَّاعَةَ لَا رَیبَ فِیهَا.

زمانی که مردم از امر اصحاب کهف آگاه شدند.

(21)

إِذ.

اشاره به فردا برای پیش‌بینی انجام امور بدون لحاظ کردن ارادة الهی.

(23)

غَداً.

اشاره به هنگامی که ذکر خدا فراموش شده است.

(24)

إِذَا.

مدّت زمان درنگ در غار.

(25)

ثَلاَثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعًا.

مشاهده می‌شود که به طول کلّی، به برخی زمان‌ها اشاره شده است (إِذ، إِذَا، ثُمَّ) و برخی زمان‌ها با جزئیّات بیان شده است. برای نمونه، مدّت درنگ در غار، 309 سال ذکر شده است. شاید اگر بنا بر عدد 300 گذاشته می‌شد، از سوی برخی، حمل بر نوعی مجاز به شمار می‌آمد، ولی خداوند با ذکر عدد 9 در کنار عدد 300، تأکید ویژه‌ای بر زمان تقویمی می‌فرماید و می‌خواهد واقعیّت امر را برای مردمان بازگو فرماید (24).

12ـ مکان

هرچند در بسیاری از روایت‌های قرآن، مکان رویدادها بنا بر قرائن مشخّص است، امّا قرآن لزوماً به مکان‌ها اشاره نمی‌کند و در این عنصر نیز ضرورت و کاربرد برای دستیابی به هدف روایت، نقشی تعیین‌کننده در ارائة جزئیّات دارد.

نام مکان‌های وقوع حادثه و سرزمین اصحاب کهف ذکر نشده است و یا حتّی ایشان به جای آنکه به موطن اصلی خود نسبت داده شوند، به غار نسبت داده می‌شوند و خداوند آنان را «اصحاب کهف» می‌نامد. این می‌تواند در راستای هدف الهی از بیان روایت باشد؛ زیرا این افراد از خطر جامعة ناسالم کفر، به سوی پناهگاهی در کوه گریختند (10) و برای رهایی از مشرکان، آن را مأوا و مسکن خود قرار دادند (16). پس این مسکن و مأوا در طریق هدایت، موضوعیّت می‌یابد، هرچند غاری بیش نباشد (11). مکان‌هایی که در روایت اصحاب کهف به آنها اشاره می‌شود، در جدول 7 آورده شده است:

جدول 7) مکان‌های مورد اشاره در روایت اصحاب کهف در قرآن

مکان

آیه

اشاره

کهف

(9 و 16)

نسبت دادن اصحاب، به کهف.

(10)

بیان محلّ جای گرفتن و مأوا گزیدن اصحاب.

(11)

بیان محلّ قرارگیری اصحاب و مکانی که در آن به امر خداوند به خواب رفتند.

(17)

ذکر موقعیّت و سمت و سوی دهانة غار و محلّ قرارگیری اصحاب کهف میان آن.

(25)

اشاره به غار به عنوان محلّ قرارگیری افراد برای مدّت طولانی.

وصید

(18)

به معنی دهانة غار، برای ذکر محلّ قرارگیری سگ اصحاب کهف.

آسمان‌ها و زمین

(14)

خداوند با عنوان مالک آسمان‌ها و زمین (مجازاً به معنی همه‌ چیز) یاد می‌شود.

(26)

اشاره به آگاهی مطلق خدا از غیب آسمان‌ها و زمین و علم او.

مدینه

(19)

اشاره به شهر موطن اصحاب کهف و تصمیم بازگشت به آن برای خرید طعام.

بنیان و مسجد

(21)

اشاره به بنایی که برای ساختن در محلّ کهف به عنوان یادبود، مطرح شد.

در اینجا به موطن اصحاب اشاره نمی‌شود، ولی مقصدشان بیان می‌گردد و گویا تأکید روایت بر اصل هجرت از شرک به توحید است (16) و همان‌گونه که در باب زمان گفته شد، تنها ملاک معتبر و واقعی برای تشخّص مکان نیز «ایمان و توحید» به عنوان مبداء مطلوب و نهایی برای هجرت از شرک در طیّ دوران حیات انسانی است.

غار اصحاب کهف به گونه‌ای بوده است که صبحگاهان خورشید به سمت راست آن و عصر به جانب چپ آن می‌تابید. همچنین این غار فضایی وسیع داشت که اصحاب در بخش وسیع میانی آن قرار داشتند و بدنشان از تابش مستقیم آفتاب مصون بوده است (17).

راه‌یابی اصحاب کهف به پناهگاهی امن و وسیع، نمودی از رحمت و هدایت الهی بر آنان بیان می‌شود و موقعیّت جغرافیایی خاصّ غار و محلّ استراحت اصحاب و نیز نحوة تابش خورشید به آن، از آیات الهی دانسته می‌شود (17).

اشارة قرآن به «مدینه» نشان می‌دهد که غار اصحاب کهف، در فاصله‌ای نه چندان دور از شهر مسکونی آنان قرار داشته است (19).

در نهایت، این غار که مأوای اصحاب کهف شده است، با وجود تلاش آنان برای مخفی نگاه داشتن آن، کشف می‌شود و محلّی برای عبرت مردم می‌گردد و این نیز بدون کمترین تلاش از سوی آنان و با تدبیر و ارادة خداوند بود تا آیت و نشانة خویش را بنمایاند (21).

بعد از آگاهی مردم آن شهر از معجزة الهی، اصحاب کهف در همان غار به صورت اجسادی بی‌جان درآمدند و بازدیدکنندگان جمله بر آن شدند که برای اجساد آنان حفاظی بنا کنند، امّا در ساختن بنای عادی و یا مسجد در جایگاه اصحاب کهف اختلاف کردند (21).

برخی بازدیدکنندگان پیشنهاد بنای ساختمان عادی را طرح کردند و دربارة نوع و هویّت ساختمان، نظر خاصّی نداشتند (21). برخی نیز متصدّی جایگاه اصحاب کهف شدند. این افرادِ اهل عبادت و جایگاه ایشان مکانی مقدّس دانسته شده است و تصمیم بر ساختن مسجد، نشانة آن است که سازندگان آن، اهداف اصحاب کهف را با مسجد هماهنگ دانسته، آنان را اهل سجود و عبادت شناخته بودند. شایستگی آرامگاه آنان برای بنای مسجد، گویای اعتقاد به تقدّس آن غار است و این نشان می‌دهد که ساختن مسجد بر اقامتگاه صالحان و مزار آنان، جایز و عبادت در کنار قبر آنان شایسته است و این کار مورد تمجید قرآن قرار گرفته است (21)؛ یعنی پس از این اتّفاق، نه تنها شخصیّت‌ها متحوّل شده‌اند، بلکه مکان‌ها نیز با تقدّس یافتن، همان پویایی را یافته‌اند. همان‌گونه که سگ اصحاب کهف هم دچار همین تحوّل شد و «روزی چند... پی نیکان گرفت و مردم شد»، بلکه به مقام از برخی آدمیان برتر گردید.

13ـ استنتاج از روایت

در داستان‌های قرآنی، علاوه بر اینکه داستان‌ها به سرانجام می‌رسد، سرانجام نیک نیز مخصوص نیکوکاران است و در حین طرح روایت، خداوند مستقیماً مخاطبان را به عبرت‌اندوزی و پندآموزی تذکّر می‌دهد و در جای‌جای روایت، نکاتی را استنتاج و به مخاطب گوشزد می‌فرماید. تواتر این‌ گونه توصیه‌ها و پندها در آیات میانی تا انتهایی روایت اصحاب کهف، بیشتر است. نمونه‌های بارز این موارد در داستان اصحاب کهف، شامل موارد ذیل است:

1ـ سرگذشت اصحاب کهف از آیات و نشانه‌های الهی است و با توجّه به قدرت و ارادة خداوند، رخدادی شگفت نیست و خداوند آیاتی بس شگفت‌تر از ماجرای اصحاب کهف دارد (9).

2ـ هدایت واقعی، تنها در پرتو بهره‌وری از هدایت خداوندی میسّر است و بهره‌مندی آدمی از هدایت به‌وسیلة آیات الهی، درگرو توفیق‌بخشی او و هدایت یافتن و گمراه شدن آدمی به ارادة اوست (17).

3ـ هیچ قدرت و اراده‌ای در مقابل ارادة الهی، مؤثّر و کارساز نیست و پیامبر(ص) نیز در صورت تعلّق ارادة الهی به گمراه کردن کسی، راهی برای هدایت او نخواهد داشت (17).

4ـ تدابیر و افعال الهی هدف و غایت دارد و یقین به حقّانیّت وعده‌های او و باور به معاد، به عنوان وعدة حقّ و تخلّف‌ناپذیر خداوند، تکلیفی الهی و معرفتی ارجمند است (21).

5ـ سخن‌های نسنجیده بر زبان آوردن و اظهار نظر بدون شناخت و بررسی، امری نکوهیده و نارواست (22).

6ـ خداوند متعال پیامبر(ص) را در برخورد مناسب با اختلاف آرای مردم تعلیم می‌دهد (22).

7ـ ارشاد مردم به ترک اظهار نظرهای بی‌پایه دربارة حقایق و تحقیقات بی‌ثمر و احالة علم آن به خداوند، وظیفه‌ای است که بر عهدة رهبران الهی است (22).

8ـ برتری آگاهی خداوند لازمة ربوبیّت اوست (22).

9ـ ترک مناقشات در مسائل غیرضروری و پرهیز از جنگ لفظی دربارة آن، ضروری است و مناظره با جاهلان، جز بحثی سطحی و کوتاه، نکوهیده و نارواست (22).

10ـ اطمینان از انجام هر کاری (هرچند کوچک) در آیندة معیّن و به صورت مطلق و قطعی، نادرست است و خداوند متعال پیامبر(ص) (و به تبع ایشان، بندگان) را از وعده دادن و تضمین انجام حتمی کار در آینده، به اتّکای توان و تمکّن شخصی خویش نهی می‌فرماید (23).

11ـ فراهم بودن همة شرایط ظاهری انجام یک عمل، تضمینی بر وقوع آن نخواهد بود (23).

12ـ توجّه به مشیّت خداوند و گفتنِ «إنْ‌ شاء اللّه» به هنگام اعلان هر گونه وعده و تصمیم لازم است و کسانی که گفتن «إنْ ‌شاء اللّه» را فراموش کنند، هرچند با تعبیر دیگر، باید ذکر خدا بر زبان آورند (24).

13ـ تحقّق امور منوط به مشیّت الهی است و آیندة قطعی و تغییرناپذیر، حتّی برای پیامبران قابل پیش‌بینی نیست (24).

14ـ کردار انسان‌ها مقهور خواست خداوند و مستند به خود ایشان است (24).

15ـ پیامبر(ص) از رشد و هدایت الهی برخوردار است (24).

16ـ آرمان رسیدن به رشد و هدایت برتر، آرمانی الهی است و تمام مراحل هدایت به دست اوست (24).

17ـ همواره یاد کردن خداوند، نیازمند توفیق و هدایت ویژة الهی است (24).

18ـ مالکیّت خداوند یگانه بر هستی، دلیل قابل قیاس نبودن علم او با علوم ادّعایی بشر است و به دلیل مالکیّت انحصاری و آگاهی ژرف خداوند نسبت به دیدنی‌ها و شنیدنی‌ها، تنها مرجع شایسته، برای دریافت اطّلاعات صحیح دربارة حیات انسان‌های پیشین او تعالی است (26).

19ـ قضاوت‌ها و فرمان‌های الهی، منزّه از دخالت غیر او و مصون از تأثیر اظهار نظرهای دیگران است (26).

20ـ رساندن پیام وحی به گوش مردم از وظایف رهبران الهی است (27).

21ـ قرآن کتابی وحی شده به پیامبر6 از جانب خداوند، جلوة ربوبیّت او و برای پیشبرد رسالت پیامبر6 است که رهنمودهایش تنها تعالیم شایسته برای پذیرش و اطاعت است (27).

22ـ قرآن و سخن‌های خداوند، ایمن از دستبرد دیگران و مصون از هرگونه تحریف است (27).

23ـ توجیه‌ناپذیری و نادرستی اعتماد بر غیر خدا برای شناخت حقایق ایجاب می‌کند که انسان‌ها به تلاوت وحی الهی و پیروی از آن روی آورند (27).

نتیجه‌گیری

در این پژوهش، روایت قرآنی اصحاب کهف مورد بررسی قرار گرفت و برخی عناصر داستانی در آن تحلیل شد و از این تحلیل، نتایج ذیل حاصل می‌شود، هرچند با بررسی دیگر عناصر داستانی و نیز تحلیل ساختار روایی روایت‌های دیگر قرآن کریم در قالب پژوهش‌های مستقل و مجزّا، می‌توان گامی ارزشمند در دستیابی به یافته‌های بیشتر و تکمیل پژوهش حاضر برداشت.

1ـ قرآن کریم پیش از هر چیز، کتاب هدایت، تربیت و حکمت‌آموزی است.

2ـ روایت‌ها و قصص قرآنی، در خدمت اهداف تربیتی و هدایتی قرآن قرار گرفته‌اند.

3ـ همة عناصر روایت در قرآن، «بالحقّ» است و در آنها اثری از تخیّل، دروغ و مبالغه نیست.

4ـ استفادة قرآن از عناصر روایی در حدّ پیشبرد هدف تربیتی آن است و بیش از آن به قصّه نمی‌پردازد.

5ـ پیرنگ بستة روایت قرآنی اصحاب کهف در خدمت اهداف کلّی روایت است؛ یعنی تا جایی که بیان روابط علّی ـ معلولی به فهم اهداف و طرح کلّی کمک می‌کند، این روابط تشریح می‌گردد.

6ـ در روایت اصحاب کهف، هر یک از کنش‌ها و واکنش‌ها روابط منطقی و ملموس دارد. این نکته اثرگذاری چشمگیری در هدف «هدایتگری» و «ارائة الگو و اسوه» دارد؛ زیرا هر چه روابط علّی ـ معلولی روایت، مستحکم‌تر و منطقی‌تر باشد، آن روایت باورپذیرتر است و مخاطب، هم‌ذات‌پنداری بیشتری با شخصیّت‌های آن خواهد داشت.

7ـ داستان اصحاب کهف یکی از وقایع تاریخی است که گروهی از مردم آگاهی ضدّ و نقیضی از آن داشته‌اند و قرآن در حدّ نیاز، از ظرایف این واقعه پرده برمی‌دارد.

8ـ روایت اصحاب کهف از زاویة دید دانای کُل بیان می‌شود و از آنجا که راوی آن، به‌راستی دانای کُلّ مطلق است، بدون احتیاج به ذکر منبع یا شاهد از جزئیّات داستان خبر می‌دهد.

9ـ حوادث و کشمکش‌ها، شخصیّت‌های روایت را به سمت موقعیّت‌ها، گفتار و افعالی خاص برای دستیابی به اهداف روایت هدایت می‌کند؛ مانند حادثة هجرت اصحاب کهف از دیار شرک.

10ـ شخصیّت‌های روایت اصحاب کهف پویایی دارند و در انتهای روایت، به دلیل آنکه با اختیار خود قدم در راه حق نهاده‌اند، مشمول رحمت و هدایت حق‌ تعالی می‌شوند و به سرانجام نیک می‌رسند.

11ـ در تقابل توحید و شرک، پویایی آن‌قدر حائز اهمیّت است که حتّی سگ اصحاب کهف نیز در این عرصه شخصیّتی پویا دارد و در این روایت، او نیز شرافت می‌یابد.

12ـ پویایی در این داستان، تنها شامل حال شخصیّت‌ها نمی‌شود، بلکه در فضای مقابله با شرک و جهاد در راه توحید، حتّی محلّ مأوا گزیدن اصحاب کهف، شرافت و تقدّس می‌یابد و در انتهای روایت، از غاری معمولی، به عبادتگاهی مورد تأیید خداوند تبدیل می‌گردد.

13ـ در معرّفی شخصیّت‌ها، تکیة روایت بیشتر بر نیّات درونی است تا افعال بیرونی. اگرچه اصحاب کهف افعالی نیز انجام می‌دهند، امّا تکیه و تأکید خداوند بر نیّت درونی و ایمان قلبی آنهاست که دیگر افعال نیز از همین سرچشمه می‌گیرد.

14ـ برخی از جزئیّات و اطّلاعات در روایت قرآنی اصحاب کهف، از طریق گفتگوها به مخاطب می‌رسد. گفتگوها به فراخور نیاز به کار گرفته می‌شود و گفتگوی شخصیّت‌ها عادی است و تنها راوی است که گاه استنتاج‌های خود را در قالب گفتگو ارائه می‌دهد.

15ـ زمان و مکان در روایت اصحاب کهف، به طور دقیق ذکر نشده است و گویی این واقعه در هر زمان و مکانی که تقابلی بین توحید و شرک وجود دارد، قابل رخ دادن است و یا حتّی زمان در این روایت، به دو دورة «عصر شرک» و «عصر ایمان» تقسیم می‌شود و محور این تقسیم‌بندی، شرایط جامعه است و همان‌گونه که خداوند «ایمان» را در دیگر موارد، ملاک سنجش و ارزش‌گذاری قرار داده، در باب زمان و مکان نیز «ایمان» ملاک تشخّص و مبداء نهایی حرکت در زمان و مکان معرّفی شده است.

16ـ در داستان اصحاب کهف، آنچه مورد تأکید است، مقدّمه‌سازی گروهی از جوانمردان برای دریافت هدایت الهی است که این مسئله در کمال آزادی و اختیار آنان صورت می‌پذیرد و از این نظر، قابل الگوبرداری از سوی هر انسان مختاری است و بشارت‌های قرآنی، باعث میل و اشتیاق مخاطب به پویایی و حرکت در مسیر انتخاب ‌شده توسّط اصحاب کهف می‌گردد.

17ـ چون اصحاب کهف آگاهانه قدم در راه هدایت می‌نهند، خداوند آنان را شایسته می‌داند و برمی‌گزیند و هدایت ایشان می‌افزاید.

18ـ در روایت اصحاب کهف، استنتاج از روایت، بدون حاشیه‌ رفتن و مقدمّه‌چینی و به صورت برجسته بیان می‌شود و یکی از مهم‌ترین اهداف خداوند برای آوردن این روایت و دیگر روایت‌های قرآنی، همین استنتاج‌هایی است که در جای‌جای روایت بیان می‌فرماید.

پی‌نوشت

1ـ اعداد مذکور در متن مقاله، به شمارة آیات قرآن از سورة مبارکة کهف اشاره دارد.

قرآن کریم.
آیت‌اللّهی، حبیب‌الله، محمّدعلی خبری، محمود طاووسی و سیّدحبیب‌الله لزگی. (1386). «تحلیل عناصر داستانی قصّة حضرت یوسف(ع) در قرآن کریم». پژوهش زبان و ادبیّات فارسی. شمارة 8. صص 1ـ20.
بستانی، محمود. (‌1371). اسلام و هنر. ترجمة حسین صابری. مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی.
پروینی، خلیل و ابراهیم دیباجی. «تحلیل عناصر داستانی در داستان‌های قرآن». (1378). مدرس علوم انسانی. شمارة 13. صص 1ـ16.
حرّی، ابوالفضل. (1387). «أحسن القصص؛ رویکرد روایت‌شناختی به قصص قرآنی». نقد ادبی. ش 2. صص 22ـ83.
ـــــــــــــــ . (1388). الف. «سنخ‌شناسی و وجوه تمایز قصص قرآنی». پژوهش زبان و ادبیّات فارسی. شمارة 15. صص 1ـ 28.
ـــــــــــــــ . (1388). ب. «مؤلّفه‌های زمان و مکان روایی در قصص قرآنی». ادب‌پژوهی. شمارة 7 و 8. صص 125ـ142.
حویزی، عبدعلی ‌بن ‌جمعه. (بی‌تا). تفسیر نور الثّقلین. ج 3. بی‌جا: بی‌نا.
الخطیب، عبدالکریم. (بی‌تا). ‌القصص القرآنی فی مفهومه و منطوقه. ‌بیروت: دارالمعرفة.
زرشناس، زهره. (1380). «قصّة اصحاب کهف به روایت سُغدی». نامة فرهنگستان. شمارة 18. صص 21ـ 40.
صفیئی، کامبیز. (1388). «کاربرد تحلیل ساختاری روایت؛ تحلیل روایی نمایشنامة ملاقات بانوی سالخورده اثر فریدریش دورنمات با تکیه بر دیدگاه رولان بارت». ادبیّات تطبیقی. شمارة 11. صص 145ـ 165.
طباطبائی، سیّد محمّدحسین. (1363). المیزان فی تفسیر القرآن. ج 13. ترجمة محمّدباقر موسوی همدانی. بی‌جا: بنیاد علمی و فکری علاّمه طباطبائی.
عیّاشی، ابونصر محمّدبن‌ مسعود. (بی‌تا). تفسیر عیّاشی. ج 2. بی‌جا: تفسیر سورة کهف.
کلینی رازی، محمّدبن‌یعقوب. (بی‌تا). الکافی. ج 8. بی‌جا: بی‌نا.
مجلسی، محمّدباقر. (بی‌تا). بحار الأنوار؛ الجامعة لِدُرر أخبار الأئمّة الأطهار. ج 14. بی‌جا: بی‌نا.
میرصادقی، جمال. (‌1382). ادبیّات داستانی. تهران: سخن.
ــــــــــــــــــ . (‌1385). عناصر داستان. تهران: سخن.