شناسنامه علمی شماره
چکیده
پیامبر اسلام (ص) انسان کامل و خاتم انبیاء الهی است که واجد همة مزایای مشترک انبیای پیشین است. قرآن کریم برخی از خصوصیتها را ویژة ایشان قرار داده که انبیای دیگر فاقد آن بودهاند و تا روز قیامت کسی به این ویژگیها متّصف نخواهد شد. اوصاف و احکامیکه اختصاص به پیامبر (ص) دارد، به دو دسته تقسیم میشوند: یک دسته اوصاف و احکامی که بر اختصاص بودن آنها میان مفسّران اتّفاق نظر است؛ مانند: ازدواجهای پیامبر (مِهری و غیر مِهری)، وجوب نماز شب، مکتوب بودن نام پیامبر اسلام(ص) در عهدین، اوّلالمسلمین بودن، اعطای کوثر، خاتمیّت و شخصیّت جهانی و اعطای مفصّل. دستة دیگر اوصاف و احکامیهستند که در اختصاص داشتن آنها به پیامبر گرامی اسلام (ص) میان مفسّران اختلاف است؛ مانند: علوّ مرتبه، عبد مطلق بودن، اُسوه بودن، تجلیل در خطاب و منّت بودن بعثت ایشان بر مؤمنان. این موارد، تمام خصوصیّتهای پیامبر اسلام(ص) نیستند، بلکه ویژگیهای اختصاصی دیگری نیز وجود دارند که به گواهی قرآن سایر انبیای الهی این اوصاف و احکام را ندارند.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Privileges and Features of the Prophet According to the Quran
چکیده [English]
Prophet Muhammad, the Seal of the Prophets of God is perfect and meets all the common benefits of the former prophets. Quran has allocated some special characteristics specially for him, and no one achieves such characteristics until the Day of Judgment. These characteristics are divided into two categories: One on which interpreters have reached a consensus such as his marriages, the necessity of night prayers, his name in the Bible, being the first Muslim, being granted the Kosar, being a seal and an international character. The second category includes those on which interpreters and scholars have not reached an agreement, such as having the highest rank, being an absolute subject, being a model, being celebrated when addressed and his being a prophet as grace upon the believers. These are not all characteristics of the Prophet (pbuh), but there are also other specific properties that according to the Quran, other prophets do not possess.
کلیدواژهها [English]
- Prophet Muhammed (pbuh)
- prophets
- Quran
- characteristics
انبیای الهی صفات مشترکی دارند. این صفات عبارتند از: دعوت به توحید، تقوا، رفع اختلافها، پیکار ضدّ شرک و جهل و تقلید، انذار و تبشیر، عصمت، ارایة بیّنات، کتاب و میزان، معجزه، محترم شمردن محرومان و تبیین وحی. این موارد از جمله صفات عملی آنها به شمار میرود. در صفات معنوی و کمالات روحی نیز میان آنها اشتراکهایی مثل مخلص بودن، صابر بودن، توحید در خشیت، صادق بودن و امانتداری وجود دارد.
سؤال کلیدی این جستار این است که آیا در قرآن کریم وصفهایی در مورد پیامبر بزرگوار اسلام (ص) وجود دارد که تنها اختصاص بدو داشته باشد و بدین وسیله آن حضرت (ص) سرآمد و افضل پیامبران الهی تلقّی شود؟ آنچه مسلّم است اینکه همة پیامبران الهی در مقام و منزلت واحدی نیستند، بلکه جایگاههای گوناگونی در پیشگاه الهی دارند. خداوند در این خصوص میفرماید: ﴿...وَ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَى بَعْضٍ وَآتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا: ... ما بعضى از پیامبران را بر بعضى دیگر برترى دادیم و به داوود، زبور بخشیدیم﴾ (الإسراء/ 55). نیز میفرماید: ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ ...: بعضى از آن رسولان را بر بعضى دیگر برترى دادیم...﴾ (البقره/253).
در روایات نیز بر این موضوع تأکید شده است. امام صادق (ع) میفرماید: «سَادَةُ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ خَمْسَةٌ وَ هُمْ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ عَلَیْهِمْ دَارَتِ الرَّحَى نُوحٌ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ مُوسَى وَ عِیسَى وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ عَلَى جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ: بزرگ پیامبران و رسولان پنج نفرند و آنها پیامبران اولواالعزم هستند و آسیاى نبوّت و رسالت بر محور وجود آنها دور مىزند. آنها نوح، ابراهیم، موسى، عیسى و محمّد بودند که درود خدا بر آنها و بر تمام پیامبران باد» (کلینی، 1407ق.، ج 1: 175). پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ فَضَّلَ أَنْبِیَائَهُ الْمُرْسَلِینَ عَلَى مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ فَضَّلَنِی عَلَى جَمِیعِ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ: خداوند پیامبرانش را بر فرشتگان مقرّب برتری داد و مرا بر تمام پیامبران و رسولان برتری داد» (فیض کاشانی، 1387، ج 4: 201). پس در بین انبیاء اختلاف مقام و تفاضل درجات وجود دارد و پیامبر اسلام (ص)، آخرین و برترین پیامبر خدا، دارای ویژگیها، احکام و صفات خاصّی است که باعث برتری ایشان نسبت به سایر انبیاء شده است.
بحث دربارة صفات انبیاء به صورت پراکنده به قبل از اسلام نیز برمیگردد، چرا که پیامبران پیشین صفاتی را از پیامبران آینده برای مردم بیان کردند؛ همانگونه که حضرت عیسی (ع) در کتاب خود برخی صفات پیامبر اسلام (ص) را بیان کردند. در این مقاله به روش توصیفی ـ تحلیلی، برخی از صفات و احکام که خاصّ پیامبر اکرم (ص) است، با استناد به آیات قرآن معرفی میگردد1.
1ـ صفات و احکام اجماعی پیامبر اکرم (ص)
1ـ1) مکتوب بودن نام پیامبر در عهدین (تورات و انجیل)
از دیگر خصوصیّتهایی که اکثر مفسّران آن را تنها اختصاص به پیامبر اکرم (ص) میدانند، مکتوب بودن نام ایشان در عهدین میباشد. صفتها، علامتها، نشانهها و دلایل نبوّت و حقّانیّت پیامبر (ص) با تعبیرهای مختلف در کتابهای آسمانی پیشین (تورات و انجیل) وجود دارد، چنانکه انسان را به حقّانیّت ایشان مطمئن میسازد. قرآن کریم در این باره میفرماید: ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ...: همانها که از فرستاده (ی خدا)، پیامبر «امّى» پیروى مىکنند؛ پیامبرى که صفات او را در تورات و انجیلى که نزدشان است، مییابند...﴾ (الأعراف/ 157).
همچنین در آیة دیگری آمده است که عالمان اهل کتاب، پیامبر اسلام (ص) را به خوبی همچون فرزندان خود میشناسند و نام و نشان و مشخّصات او را در کُتُب مذهبی خود خواندهاند: ﴿الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ...: کسانى که کتاب آسمانى به آنان دادهایم، او [= پیامبر] را همچون فرزندان خود مىشناسند...﴾ (البقره/ 146).
این آیه پرده از حقیقت جالبی برمیدارد و آن اینکه بیان صفات جسمی و روحی و ویژگیهای پیامبر اسلام (ص) در کُتُب پیشین به قدری زنده و روشن بوده که ترسیم کاملی از او در اذهان کسانیکه با آن کُتُب سر و کار داشتهاند، مینمود (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1374، ج 1: 500). از اینکه رسول خدا (ص) با اسم ذکر نشده، بلکه با سه وصف «رسول»، «نبی» و «امّی» یاد شده اشت و در ادامة آن فرموده: ﴿الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ﴾، به خوبی به دست میآید که آن حضرت در تورات و انجیل هم به این سه وصف معرّفی شده است (ر.ک؛ طباطبائی، 1403ق.، ج 8: 365)؛ زیرا غیر از این آیه که راجع به شهادت تورات و انجیل بر نبوّت آن حضرت است، در هیچ جای دیگر قرآن، رسول خدا به مجموع این اوصاف به صورت یکجا توصیف نشده است.
2ـ1) اوّلالمسلمین
«اوّلالمسلمین» از ویژگی دیگر پیامبر اکرم(ص) است که اکثر مفسّران بر اختصاص آن بدان حضرت، اتّفاق نظر دارند. خداوند به پیامبرش دستور میدهد که بگو: «من اوّلین مسلمانم»: ﴿لاَ شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ: همتایى براى او نیست و به همین مأمور شدهام و من نخستین مسلمانم!﴾ (الأنعام/ 163). منظور از «اوّلالمسلمین» اوّلین ذاتی است که احیاناً از آن به اولویّت رتبی یاد میشود.
خداوند دربارة هیچ پیامبری تعبیر «اوّلالمسلمین» ندارد، حضرت ابراهیم (ع) با اینکه سبق زمانی داشت و سرسلسلة انبیای ابراهیمی (ع) بود و دعا کرد: ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الحَکِیمُ: پروردگارا! در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند؛ زیرا تو توانا و حکیمى (و بر این کار توانایى)﴾ (البقره/ 129). رسول خدا (ص) هم طبق بعضی از نقلها فرمود: «أَنَا إِبنُ الذَّبِیحَین» و خود را فرزند اسماعیل پسر ابراهیم (ع) میداند. با این حال، خداوند به ابراهیم (ع) نفرمود که بگوید من اوّلین مسلمانم. نوح (ع) که شیخالانبیاء و نیز آدم (ع) که ابوالبشر است، هیچ یک این جمله را نفرمودند و تنها کسی که قرآن از او به عنوان «اوّلالمسلمین» یاد میکند، رسول خداست. معلوم میشود این اولویّت، زمانی و تاریخی نیست؛ زیرا اگر اولویّت زمانی بود، هر پیغمبری نسبت به قوم خویش «اوّلالمسلمین» بود و انبیای پیشین نیز به طریق أولی میتوانستند مصداق این اولویّت باشند. از اینکه خدای سبحان تنها به پیامبر اسلام فرمود: بگو مأمورم که «اوّلالمسلمین» باشم، برای آن است که وی اوّلین صادر یا اوّلین ظاهر است؛ یعنی در رتبة وجودی او هیچ کس قرار ندارد، چنانکه آن حضرت در قیامت، اوّل کسی است که محشور میشود (ر.ک؛ جوادی آملی، 1385، ج 8: 30).
فیض کاشانی معتقد است: «إِنَّهُ أَوَّلُ مَن أَجَابَ فِی المِیثَاقِ: حضرت نخستین کسی است که در عالم ذر و گرفتن عهد و میثاق، لبّیک گفته است. پس اسلام آن حضرت مقدّم بر اسلام همة خلایق است» (فیض کاشانی، 1387، ج 2: 654).
علاّمه طباطبائی بر این باور است که جملة «و أَنَا أَوَّلُ المُسلِمِینَ» دلالت بر این دارد که مقصود از «اوّل»، اوّلیّت به حسب درجه است، نه اوّلیّت به حسب زمان؛ زیرا قبل از پیامبر اکرم(ص) نیز مسلمانانی بودند، به شهادت حکایت قرآن از قول نوح(ع) که فرمود: ﴿... وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ (یونس/72). همچنین از قول ابراهیم(ع)که فرمود: ﴿إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ (البقره/ 131). نیز از قول او و فرزندش که گفتند: «رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ...﴾ (همان/ 128). یا دربارة لوط(ع) فرمود: ﴿فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ (الذّاریّات/ 36) و از ملکة کشور سبأ حکایت کرد که گفت:﴿...وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَکُنَّا مُسْلِمِینَ﴾(النّمل/ 42). البتّه در صورتی که مقصود ملکة سبأ اسلام برای خدا باشد و نیز گفت: ﴿...وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾(همان/ 44).
در قرآن کریم کسی به وصف «اوّلالمسلمین» توصیف نشده است، بلکه تنها رسول خداست که در آیة مورد بحث و همچنین در آیة: ﴿وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ: دستور یافتهام که نخستین مسلمان باشم﴾ (الزّمر/12)، پیامبر اسلام (ص) «اوّلالمسلمین» خوانده شده است. اینکه بعضی گفتهاند مقصود این است که آن جناب اوّل مسلمان از این امّت است به این دلیل که اگر مراد اسلام در همة قرون بوده باشد، اوّلین مسلمان ابراهیم(ع) است ودیگران تابع او هستند، حرف صحیحی نیست؛ زیرا اسلام در آیة شریفة (الأنعام/163) مقیّد به اسلام این امّت نشده است. پس وجهی برای تقیید آن نیست. امّا اینکه گفتهاند اوّلین مسلمان ابراهیم(ع) میباشد، در نقد آن باید گفت آیاتی وجود دارد که پیامبران قبل از ابراهیم را هم مسلمان معرّفی کرده است. امّا آیات ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةًمُّسْلِمَةً لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَآ إِنَّکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ﴾ (البقره/ 128) و ﴿...مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِن قَبْلُ...﴾ (الحج/78)، هیچ کدام دلالت بر ادّعای مزبور ندارند (ر.ک؛ طباطبائی، 1403ق.، ج 7: 395ـ394). از آیة 163 سورة انعام چنین برمیآید که اسلام بر دیگر ادیان فضیلت دارد و پیروی از اسلام واجب است؛ زیرا پیامبر اسلام(ص) اوّلین کسی است که مأمور شد در برابر اسلام تسلیم شود و دیگران جز تبعیّت از او وظیفة دیگری ندارند (ر.ک؛ طبرسی، 1360، ج 9: 36).
3ـ1) اعطای کوثر
کوثر هدایای ویژهای است که خداوند از میان انبیاء الهی تنها به پیامبر اسلام (ص) عطا نموده است. تمام مفسّران در این اختصاص اتّفاق نظر دارند. خداوند برای تسلّی خاطر آن حضرت در برابر انبوه حوادث دردناک و زخم زبانهای مکرّر دشمنان میفرماید: ﴿إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ: ما به تو کوثر [= خیر و برکت فراوان] عطا کردیم﴾ (الکوثر/ 1).
کوثر وصفی است که از «کثرت» گرفته شده و به معنی خیر و برکت فراوان میباشد. همچنین به افراد سخاوتمند نیز «کوثر» میگویند. در اینکه منظور از «کوثر» چیست، اقوال متعدّدی وجود دارد. بعضی آن را نهری در بهشت و برخی آن را حوض کوثر میدانند که متعلّق به پیامبر(ص) است. گروهی آن را به نبوّت و قرآن و دیگران نیز به کثرت اصحاب و یاران، کثرت فرزندان، ذریّه و شفاعت تفسیر کردهاند. امّا اینها مصداقهای روشنی از این مفهوماند و کوثر به معنای خیر کثیر و نعمت فراوان میباشد (مکارم شیرازی، 1374، ج 27: 372). یکی از روشنترین مصداق کوثر وجود مبارک حضرت فاطمه زهرا(س) است، چون نسل و ذریّة پیامبر اسلام(ص) بهوسیلة همین فرزند گرامیدر جهان انتشار یافت؛ نسلی که نه تنها فرزندان جسمانی پیغمبر بودند، بلکه آیین و تمام ارزشهای اسلام را حفظ کردهاند و به آیندگان ابلاغ نمودند.
4ـ1) ازدواج مهری دایمی با بیش از چهار زن
از جمله احکامی که تنها به پیامبر اکرم (ص) اختصاص دارد، «ازدواج با بیش از چهار زن به صورت دایمی» میباشد که پیامبر (ص) با دادن مهریة این زنان، با آنها ازدواج میکرد و بیش از چهار زن برای سایر مسلمین حرام بود: ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِی الْیَتَامَى فَانکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذَلِکَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ: و اگر مىترسید که (هنگام ازدواج با دختران یتیم) عدالت را رعایت نکنید، (از ازدواج با آنان چشمپوشى کنید و) با زنان پاک (دیگر) ازدواج نمایید، دو یا سه یا چهار همسر و اگر مىترسید عدالت را (دربارة همسران متعدّد) رعایت نکنید، تنها یک همسر بگیرید و یا از زنانى که مالک آنهایید، استفاده کنید. این کار از ظلم و ستم بهتر جلوگیرى مىکند﴾ (النّساء/3).
محور بحث این آیه، جواز ازدواج دایمی حدّاکثر با چهار زن در صورت رعایت عدالت میباشد وگرنه شوهر معذور نخواهد بود. اسلام به مردانی که توان رعایت عدالت بین همسران را دارند، اجازه میدهد که با دو، سه یا چهار زن ازدواج کنند و یک همسر را نفرمود، چون به گفتن نیاز نداشت. افزون بر آنکه در ذیل آیه، آن را در صورت هراس از عدم رعایت عدالت بین همسران بیان کرده است.
در عصر جاهلیّت، مرزی در شمار همسر برای مردان نبود. از این رو، برخی چندین زن داشتند و گاهی به دَه نفر هم میرسید. امّا با آمدن اسلام که ازدواج دایمی با بیش از چهار زن را مجاز نمیداند، رسول خدا (ص) به مؤمنانی که بیش از چهار زن داشتند، دستور داد که از میان همسرانشان چهار نفر را برگزینند و از بقیّه با طلاق جدا شوند. مراد از «مثنی، ثلاث و رباع» عدد «نُه» نیست که جمع دو، سه و چهار است؛ زیرا اوّلاً تعبیر قرآن، دو تا دو تا، سه تا سه تا و چهار تا چهار تا است. ثانیاً چگونه ممکن است که مردم عادی عربزبان عدد «نُه» را با لغت «تِسع» بیان میکند، ولی قرآن که در اوج فصاحت و بلاغت است، چنین مبهم سخن بگوید. ثالثاً جواز ازدواج دایمی با «نُه» زن برای افراد عادی خلاف اجماع است. بر این اساس، مراد آیه چنین است: با زنانی که برای شما حلال و مباح است، ازدواج کنید. هر کس که میتواند، عدالت را در میان همسران رعایت کند، مجاز است که با دو، سه یا چهار زن ازدواج کند وگرنه به یک همسر اکتفا کند. تمسّک به عمل پیامبر اکرم (ص) در این زمینه، برای جواز این کار برای سایر مردم، بیاساس است؛ زیرا این امر از مختصّات نبیّ اکرم (ص) است. مجاز بودن تعدّد همسر در اسلام به معنای وجوب آن نیست، بلکه مباح و جایز است و جواز آن مشروط به رعایت عدالت است. بنابراین، کسی که به طور قطع احراز کرد یا اطمینان داشت که میتواند عدل را در تعدّد زوجات رعایت کند یا ترس عقلایی بر عدم رعایت عدالت نداشت، اقدام به این امر برای او جایز است (ر.ک؛ جوادی آملی، 1388، ج 17: 259، 260، 262 و 263). در این آیه، رعایت عدالت در احکام فقهی و حقوقی مراد است؛ یعنی برای چند همسرداران برقراری عدالت میان زنان از جهت نفقه، کسوه، مسکن و مانند آن واجب است. رفتار عادلانه از این جهت دشوار مینماید، لیکن ناممکن نیست و اگر کسی توان آن را ندارد، نباید بیش از یک همسر را بر گزیند. امّا به دلیل آنکه بهخاطر محبّت قلبی، نگاه درونی یکسان به زنان و رعایت عدالت میان آنها بسیار سخت و دور از دسترس انسانهای عادی است و حفظ گرایشهای قلبی در توان افراد عادی که مغلوب و مصحوب دل خویشند نه صاحب آن، وجود ندارد. به همین دلیل، خداوند میفرماید: شما هرچه کوشش کنید، هرگز نمیتوانید میان زنان خود از نظر علاقههای درونی عدالت برقرار نمایید؛ به عبارت دیگر، گاهی خُلق و خوی یکی از زنان با مرد سازگارتر است که قهراً شوهر به او علاقهمندتر میشود یا رفتار یکی از آنها با وی ناپسند است که سبب محبّت کمتر به او میگردد. پس رعایت عدالتورزی از این نظر برای انسانهای عادی دشوار است، هرچند که رفتار عادلانه برای چندهمسران از نظر فقهی و حقوقی ناممکن نیست. از این رو، خداوند حکیم میفرماید: ﴿وَلَن تَسْتَطِیعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَیْنَ النِّسَاء وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِیلُواْ کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوهَا کَالْمُعَلَّقَةِ وَإِن تُصْلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا: شما هرگز نمىتوانید (از نظر محّبت قلبى) در میان زنان عدالت برقرار کنید، هرچند کوشش نمایید، ولى تمایل خود را به کلّى متوجّه یک طرف نسازید که دیگرى را به صورت زنى که شوهرش را از دست داده درآورید و اگر راه صلاح و پرهیزگارى پیش گیرید، خداوند آمرزنده و مهربان است﴾ (النّساء/129) (برای آگاهی بیشتر، ر.ک؛ جوادی آملی، 1388، ج 21: 65، 66 و 69).
نتیجه آنکه دقّت در سیرة پیامبر اکرم (ص) و زهد ایشان نسبت به دنیا و زینتهای آن نشان میدهد که بیتردید ازدواجهای رسول خدا (ص) مانند ازدواجهای مردم عادی نبوده است. به علاوه، سیره و سفارش پیامبر (ص) همواره در احیای حقوق از دست رفتة زنان در قرون جاهلیّت، تجدید حرمت به باد رفتة آنها و احیای شخصیّت اجتماعی آنها بوده است (ر.ک؛ همان، ج 17: 293 و 297). پس چون پیامبر اکرم (ص) قادر بودند هم عدالت فقهی ـ حقوقی و هم عدالت قلبی را میان همسران خود رعایت نمایند، مجاز به ازدواج دایم با بیش از چهار همسر میباشند، امّا دیگران که توانایی انجام این کار را نداشتند، بیش از این مجاز نیستند.
5ـ1) ازدواج غیر مهری
زن مؤمنهای که خود را به پیامبر ببخشد و هیچگونه مهری برای خود قایل نشود، پیامبر (ص) در صورت تمایل میتواند با او ازدواج کند: ﴿...وَ امْرَأَةًمُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِیُّ أَن یَسْتَنکِحَهَا خَالِصَةً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ...: هرگاه زن باایمانى خود را به پیامبر ببخشد (و مِهرى براى خود نخواهد)، چنانچه پیامبر بخواهد، مىتواند او را به همسرى برگزیند، امّا چنین ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه دیگر مؤمنان...﴾ (الأحزاب/ 50). چنین ازدواجی تنها برای پیامبر (ص) مجاز است، نه سایر مؤمنان ﴿خَالِصَةً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾. بیشک اجازه گرفتن همسر بدون مِهر از مختصّات پیامبر اکرم (ص) بوده است، همانگونه که این آیه نیز صراحت دارد. در اینکه این حُکم کلّی، در مورد پیامبر (ص) مصداقی پیدا کرده است یا نه، در میان مفسّران گفتگو است. بعضی نظیر ابنعبّاس معتقدند که پیامبر اسلام (ص) با هیچ زنی به این کیفیّت ازدواج نکرد و این حُکم فقط یک اجازة کلّی برای پیامبر (ص) بوده که هرگز عملاً مورد استفاده قرار نگرفت، در حالیکه بعضی دیگر، نام سه یا چهار زن از همسران پیامبران را بردهاند که بدون مِهر به ازدواج آن حضرت درآمدند؛ از جمله «میمونه بنت حارث»، «زینب بنت خزیمه» از «طایفة انصار»، زنی از طایفة «بنی أسد» به نام «أمّ شریک بنت جابر» و «خوله بنت حکیم» (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1374، ج 17: 406ـ 402). یکی از افتخارات قبایل آن بود که زنی از آنها به نام همسر پیامبر(ص) نامیده شود و این ازدواج، پیوند اجتماعی آنها را محکمتر میکرد و در دفاع از حضرت مصممتر میشدند. در نتیجه، اینگونه همسری به تصریح قرآن کریم به پیامبر(ص) اختصاص دارد و برای هیچ یک از مسلمانان ازدواج به نحو «هبه» مجاز نمیباشد. بدیهی است زنی که خود را بدون مهریه به همسری پیامبر درمیآورد، تنها در پی کسب افتخار معنوی است که از طریق همسری با رسول خدا برای او فراهم میگردد (ر.ک؛ جوادی آملی، 1388، ج17: 296).
6ـ 1) وجوب نماز شب
از دیگر موارد و احکامی که تنها مخصوص پیامبر اسلام است و تمام مفسّران بر آن اتّفاق نظر دارند، وجوب نماز شب میباشد. پیامبر اسلام (ص) تمام تکلیفهایی را که مسلمانان داشتند، باید اجرا میکرد، امّا ایشان تکالیف دیگری هم داشت که مخصوص آن حضرت بود. یکی از آنها وجوب خواندن نماز شب و تهجّد بود که در برخی آیات به آن اشاره شده است: ﴿یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلاً * نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً * أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً: اى جامه به خود پیچیده! * شب را، جز کمى، بپاخیز! * نیمى از شب را، یا کمى از آن کم کن. * یا بر نصف آن بیفزا، و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان﴾ (المزمّل/ 4ـ1)؛ ﴿وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا: و پاسى از شب را (از خواب برخیز و) قرآن (و نماز) بخوان! این یک وظیفة اضافى براى توست. امید است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستایش برانگیزد﴾ (الإسراء/ 79).
در برابر این تکلیف، خداوند پاداش بزرگی به پیامبرش میدهد و آن داشتن مقام محمود یا مرتبهای بلند و پسندیده است و طبق روایات، منظور از مقام محمود، «شفاعت» است که پیامبر (ص) در روز قیامت برای گناهان کبیرة امّت خود استفاده خواهد کرد (ر.ک؛ ابنبابویه، 1376: 294). بیشک «مقام محمود» مقام برجستهای است، چرا که «محمود» از مادّة «حمد» به معنای «ستایش» میباشد و از آنجا که این کلمه مطلق آمده است، شاید اشاره به این باشد که ستایش همگان را از اوّلین و آخرین متوجّه او میکند. در روایات اسلامی، اعمّ از روایات اهل بیت و اهل تسنّن، «مقام محمود» را به عنوان مقام «شفاعت کبری» تفسیر کردهاند، چرا که پیامبر اسلام(ص)، بزرگترین شفیع در عالم دیگر است و آنها که شایستة این شفاعت باشند، مشمول این شفاعت بزرگ خواهند شد (ر.ک؛ طباطبائی، 1403ق.، ج13: 175).
7ـ1) خاتمیّت و شخصیّت جهانی رسول اکرم (ص)
از جمله اوصاف و خصایص که تنها به پیامبر اکرم (ص) اختصاص دارد و همه مفسّران و اندیشمندان اسلامی نیز در رابطه با آن اتّفاق نظر دارند، «خاتمیّت» ایشان است. قرآن کریم میفرماید: ﴿مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا: محمّد (ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست، ولى رسول خدا و ختمکننده و آخرین پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است!﴾ (الأحزاب/ 40). این آیه یک سنّت غلط جاهلی را که معتقد بودند فرد نمیتواند با زن پسر خواندة خود ازدواج کند، میشکند و میفرماید محمّد (ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبود؛ نه زید و نه دیگری. مقصود از خاتمیّت، هم تأخّر و خاتمیّت زمانی و هم خاتمیّت رتبی در قوس صعود است. «خاتم» مُهری است که در پایان نوشتهها قرار میگیرد، خداوند هم با فرستادن انبیا برای جوامع بشری پیام میفرستد و پس از پایان گفتار و کلمات خود، سلسلة نبوّت ایشان را با فرستادن پیامبر اکرم (ص)، ختم و صحیفة رسالت آنها را با وجود مبارک خاتمالأنبیاء مُهر کرده است. پس هرگز جایی برای نبوّت و رسالت دیگری نیست. به همین دلیل میفرماید رسول اکرم (ص) زیور همة انبیاء و خاتم آنهاست و سلسلة نبوّت با آن حضرت مُهر شده است و پایان پذیرفته است (ر.ک؛ جوادی آملی، 1385، ج 8: 23). به عقیدة مرحوم طبرسی، «خاتمالنّبیین» اشاره به این دارد که رسول اکرم(ص) آخرین پیامآور است و دفتر رسالت با آمدن او مُهر خورده است و پایان یافته است. از این رو، دین و دفتر ایشان تا روز قیامت راه و رسم بشریّت بوده است و این ویژگی و فضیلت بزرگ در میان همة پیامبران تنها از آن ایشان است (ر.ک؛ طبرسی، 1360، ج 1: 512).
این آیه گرچه برای اثبات این مطلب کافی است، امّا دلیل خاتمیّت پیامبر اسلام (ص) منحصر به آن نمیباشد، بلکه آیات و روایات2دیگری به این موضوع اشاره دارند؛ از جمله: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ: و ما تو را جز براى همة مردم نفرستادیم تا (آنها را به پاداشهاى الهى) بشارت دهى و (از عذاب او) بترسانى، ولى بیشتر مردم نمىدانند﴾ (سبأ/ 28)؛ ﴿...وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ...: ... این قرآن بر من وحى شده، تا شما و تمام کسانى را که این قرآن به آنها مىرسد، بیم دهم...﴾ (الأنعام/ 19). وسعت مفهوم تعبیر «وَ مَن بَلَغَ» رسالت جهانی قرآن و پیامبر اسلام(ص) را از یک سو، و مسألة خاتمیّت ایشان را از سوی دیگر روشن میسازد3.
2ـ صفات و احکام اختلافی مختصّ پیامبر اکرم (ص)
1ـ2) علوّ مرتبه (رفعت نام پیامبر (ص) از صدر اسلام تاکنون)
این ویژگی نتیجه و برآیند اخلاق و صفات برجستة آن بزرگوار است. یکی از راههای شناخت مرتبة بلند و مقام عالی فرد، تمجید و تعریف کسانی است که از نظر رتبه در جایگاهی به مراتب بالاتر از وی قرار گرفته باشند. هنگامیکه رسول خدا (ص) مورد توجّه خاصّ پروردگار قرار میگیرد و از رحمت و درود فرشتگان مستفیض میشود، بیش از پیش ارزش وجودی ایشان بر همگان پدیدار میشود و از این رو، مکلّف میشویم که بر او درود بفرستیم و سلامش بگوییم و در برابر فرمانش تسلیم باشیم: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا: خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود مىفرستد. اى کسانى که ایمان آوردهاید! بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم (فرمان او) باشید﴾ (الأحزاب/ 56).
این آیه بیانگر ویژگی «مقام عالی» پیامبر اکرم (ص) است که با تأیید صریح خداوند موجب مقبولیّت وی در میان مردم میشود. در آیة دیگری آمده است: ﴿وَ رَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ: و آوازة تو را بلند ساختیم﴾ (الإنشراح/ 4). همچنین آیات دیگری به این موضوع اشاره کردهاند (ر.ک؛ الحجرات/ 1 و النّور/ 63). خداوند سبحان در نوع کمالات ثبوتی مانند ایمان، اطاعت، اجابت و اوصاف سلبی و دیگر موارد، نام مبارک رسول خدا را در کنار نام شریف خود ذکر کرده است (ر.ک؛ جوادیآملی، 1385، ج 9: 362).
2ـ2) عَبْد مطلق
از موارد دیگری که به پیامبر اکرم (ص) اختصاص دارد، «عَبْد مطلق» است. خداوند دربارة رسول اکرم(ص) میفرماید: ﴿وَأَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنتَهَى: (و آیا از کُتُب پیشین انبیا به او نرسیده است) که همة امور به پروردگارت منتهى مىگردد؟!﴾ (النّجم/ 42). خداوند ربّالعالمین است، ولی بعضی از انسانها تحت تدبیر اسمای جزئیّة حقّاَند؛ مثلاً بعضی در حقیقت، عبدالرّزاق، عبدالباسط، عبدالقابض، عبدالکریم و عبدالجلیل هستند، امّا پیامبر اسلام(ص) «عَبْد» هست و پروردگار مدبّر، مربّی شخص وی است که نهایت مرتبه را داراست و در قوس صعود، مقامی برتر از مقام مربوبیّت شخص رسول اکرم (ص) نیست. آن حضرت منتسب به عالیترین اسم از اسمای حسنی خداوند سبحان است؛ یعنی «هو» که همان هویّت مطلقه است، چون کاملترین عبودیّت از آنِ اوست، جامعترین کلمه به او اشاره دارد و حضرت در قوس نزول از نزد همان مقام تنزّل کرده است و هویّت مطلقه مبدأ ارسال رسول اکرم (ص) میباشد: ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ: اوست که رسول خود را با هدایت و آیین حق فرستاد تا آن را بر همة آیینها غالب گرداند، هرچند مشرکان کراهت داشته باشند!﴾ (التّوبه/ 33).
خداوند وقتی میخواهد تعبیر «عَبْد» را نسبت به سایر انبیا به کار ببرد، همراه با ذکر نام آنها به کار میبرد؛ مثلاً میفرماید: ﴿وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِیمَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ أُوْلِی الْأَیْدِی وَالْأَبْصَارِ: و بهخاطر بیاور بندگان ما ابراهیم، اسحاق و یعقوب را، صاحبان دستها(ى نیرومند) و چشمها(ى بینا)﴾ (ص/ 45)؛ ﴿وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ: بهخاطر بیاور بندة ما ایّوب را، هنگامى که پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا!) شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است﴾ (همان/ 41)؛ ﴿اصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ: در برابر آنچه مىگویند، شکیبا باش و بهخاطر بیاور بندة ما داوود صاحب قدرت را، که او بسیار توبهکننده بود!﴾ (ص/ 17)؛ ﴿کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ: پیش از آنها قوم نوح تکذیب کردند، (آرى،) بندة ما (نوح) را تکذیب کردند و گفتند: او دیوانه است و (با انواع آزارها از ادامة رسالت خود) بازداشته شد﴾ (القمر/9). امّا پیامبر خاتم (ص) را بدون نام ذکر میکند و «عَبْد مطلق» به آن فرد کامل اطلاق میفرماید: ﴿فَتَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا: زوالناپذیر و پُر برکت است کسى که قرآن را بر بندهاش نازل کرد تا بیمدهندة جهانیان باشد﴾ (الفرقان/1). نه قبل از کلمة «عَبْد» نام مبارک پیامبر (ص) را میبرد و نه بعد از آن تا بگوییم نام آن حضرت محذوف به قرینه است و نیز نمیفرماید «عبدنا» که ناظر به کثرت باشد، بلکه میفرماید «عَبْده» که ناظر به مقام وحدت است و این کلمه از «عبدالله» نیز بالاتر است؛ زیرا این عبودیت، حاکی از هویّت مطلقه است که بالاتر از مقام الوهیّت میباشد (ر.ک؛ جوادی آملی، 1385، ج 8: 26).
علاوه بر این، در ابتدای سورة اسراء آمده است: ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ: پاک و منزّه است خدایى که بندهاش را در یک شب، از مسجدالحرام به مسجدالأقصى بُرد که گرداگردش را پُربرکت ساختهایم تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم، چرا که او شنوا و بیناست﴾ (الإسراء/ 1). همچنین در آیة اوّل سورة کهف میفرماید: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجَا: ستایش و سپاس مخصوص خدایى است که این کتاب (آسمانى) را بر بنده (ی برگزیده)اش نازل کرد و هیچ گونه کژى در آن ننهاد﴾ (الکهف/ 1). این گویای انصراف این واژه به کاملترین فرد آن است که رسول خدا (ص) باشد. این خود فضیلت غیرقابل انکاری برای آن حضرت نسبت به دیگر انبیای الهی است. خداوند سبحان، بندة مطلق در همة عصرها را رسول اکرم(ص) میداند. از این رو، حضرت آدم و پیامبران بعدی زیر لوای این عبد مطلق میباشند4. همة پیامبران و معصومان (ع) تحت لوای عبد مطلق خداوند یعنی رسول اکرم (ص) هستند و به عبارتی، رسول خدا سیّدالأوّلین و الآخرین است، چنانکه میفرماید: «أَنَا سَیِّدُ وُلدِ آدَمَ وَ لاَ فَخرَ، أَنَا خَاتَمُ النَّبِیِّینَ، وَ إِمَامُ المُتَّقِینَ وَ رَسُولُ رَبِّ العَالَمِینَ» (مجلسی، 1372، ج 9: 294). استاد جوادی آملی این خصوصیّت را مختص پیامبر اکرم(ص) دانسته است (ر.ک؛ جوادی آملی، 1385، ج 8: 26).
3ـ2) اُسوة حَسَنة گذشته، حال و آینده
صفت «اُسوه» علاوه بر اینکه از صفات خاصّ پیامبر اکرم (ص) میباشد. در آیات4 و 6 از سورة «ممتحنه» دربارة حضرت ابراهیم(ع) به کار رفته است. در اینکه این صفت از صفات خاصّة پیامبر اکرم (ص) میباشد، میان مفسّران اختلاف نظر هست. در برخی از تفاسیر، از جمله تفسیر نور، ذیل آیة 21 از سورة مبارکة احزاب آمده است که این واژه در مورد ابراهیم(ع) هم به کار رفته است (ر.ک؛ قرائتی، 1383، ج7: 344). امّا «اُسوه بودن» این دو پیامبر با هم متفاوت است و «اُسوه بودن» ابراهیم(ع) در برائت از شرک و مشرکان است، امّا «اُسوه بودن» پیامبر اسلام در آیات مربوط به ایستادگی در برابر دشمن مطرح شده است. از سویی، هیچ موردی از گفتار و رفتار رسول اکرم (ص) از محدودة تأسّی استثناء نشده است (ر.ک؛ سیوطی، 1404ق.، ج 6: 45).
زندگی رسول اکرم (ص) سرشار از فضایل انسانی، صفات پسندیده و سیر و سلوک پایدار میباشد که عظمت و بزرگی اصالت از آن نمودار است. به همین دلیل، خدای متعال او را به این صفت توصیف فرمود: ﴿وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ: و تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى﴾ (القلم/ 4). از این رو، خداوند میفرماید: ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا: مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند﴾ (الأحزاب/ 21).
معرّفی پیامبر اکرم(ص) به عنوان «الگو» و «اُسوة نیکو» بدون هیچ قید و استثنایی، دلیل اعتبار و حجّیّت همة افعال آن حضرت در تمام حالات است که از صدر اسلام به عنوان«سنّت» مورد استناد بوده است. در روایات نیز از اعمال عبادی و غیر عبادی پیامبر(ص) با تعبیر «اُسوه» یاد شده است (ر.ک؛ صادقی، 1365، ج 2: 76ـ75).
شیخ طوسی در تفسیر این آیه میگوید: «اُسوه حالتی است برای صاحب آن که دیگران بدان حالت اقتدا میکنند و الگو بودن در انسان است. پس هر کس از الگوی خوب پیروی کند، کارهایش خوب میشود» (طوسی، 1409ق.، ج 8: 328). تعبیر به «لَکُم» اُسوه بودن پیامبر (ص) را برای همة مخاطبان به صورت یکسان ثابت میکند، امّا تعبیر به «لِمَن کَانَ» اشاره است به بهرهوری از این اُسوه بهوسیلة کسانی که دارای شرایط ویژه هستند؛ یعنی اینگونه نیست که همگی از این اُسوة عام بهره ببرند، بلکه افرادی خاص بهرهمند میشوند. همچنین قید «لِمَن کَانَ یَرجُوا الله»، مبیّن این است که غیرمؤمنان چندان از الگو بودن پیامبر اعظم بهره نمیگیرند و تعبیر «وَ لَقَد کَانَ لَکُم»، برای دلالت بر استمرار سرمشق بودن پیامبر (ص) برای مؤمنین است؛ بدین معنی که پیروی از پیامبر اعظم (ص) تکلیفی ثابت از زمان گذشته است (ر.ک؛ طباطبایی، 1374، ج 16: 432).
4ـ2) تجلیل در خطاب
در اختصاص این وصف به پیامبر اسلام(ص) میان مفسّران اختلاف نظر دیده میشود. برخی معتقدند که خداوند سبحان، از نظر ادب محاوره، احترام خاص برای خاتم انبیاء قایل است که برای انبیای پیشین چنین احترام را قایل نبوده است. انبیای گذشته را با نام مخصوص آنها خطاب میکند، امّا هرگز نام مبارک پیامبر اسلام(ص) را به عنوان «یا محمّد» بیان نمیفرماید، بلکه همیشه از ایشان با تعبیرهای تجلیلآمیز مانند: «یَا أَیُّهَا النَّبِی»، «یَا أَیُّهَاالرَّسُول» یاد میفرماید و اگر احیاناً خطاب «یَا أَیُّهَا المّزَمِّل» و «یَا أَیُّهَا المُدَثِّر» در قرآن کریم هست، ناظر به نکتهای لطیف تاریخی است؛ مثلاً دربارة آدم ابوالبشر میفرماید: ﴿وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ...﴾ (البقره/ 35)، دربارة حضرت نوح (ع) میفرماید: ﴿قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ...﴾ (هود/ 46)، دربارة موسی (ع) میفرماید: ﴿...یَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ﴾ (القصص/ 31)، دربارة عیسی (ع) میفرماید: ﴿وَإِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ...﴾ (المائده/ 116) و در مورد داوود (ع) میفرماید: ﴿یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ...﴾ (ص/26). امّا در باب رسول اکرم(ص) علاوه بر خطاب جلالتآمیز خود، به بندگان میآموزد که: ﴿لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُم بَعْضًا...: (ای مؤمنان!) شما دعای رسول و ندا کردن او را مانند ندای بین یکدیگر (بدون حفظ ادب مقام رسالت) قرار ندهید﴾ (النّور/ 63). هرگاه خواستید پیامبر (ص) را صدا بزنید، او را مانند مردی عادی صدا نزنید، بلکه هم نحوة صدا زدن و هم اصل آن آمیخته با تجلیل و تکریم باشد (ر.ک؛ جوادی آملی، 1385، ج 8: 58ـ 57). در مقابل،گروهی دیگر از مفسّران معتقدند مراد از «دعای رسول» خطاب کردن و صدا زدن ایشان نیست که مردم آن جناب را مثل سایر مردم صدا نزنند و نام او را محترمانه ادا کنند؛ مثلاً نگویند «یا محمّد» و «یا ابن عبدالله»، بلکه به معنای این است که پیامبر(ص) مردم را برای کاری از کارها دعوت کند، مانند دعوت ایشان به سوی ایمان و عمل صالح که همة اینها دعا و دعوت اوست. شاهد این معنا ذیل آیه است که میفرماید: ﴿... قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذًا فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ: خداوند کسانى از شما را که پشت سر دیگران پنهان مىشوند و یکى پس از دیگرى فرار مىکنند، مىداند (و میشناسد)! پس آنان که فرمان او را مخالفت مىکنند، باید بترسند از اینکه فتنهاى دامنشان را بگیرد یا عذابى دردناک به آنان برسد!﴾ (النّور/ 63). نیز تهدیدی که دربارة مخالفت امر ایشان در ادامة آیه آمده است (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 15: 231).
برخی دیگر محتوای آیه را یک حُکم عمومی در تمام زمینهها و برنامههای زندگی مسلمانان و سندی برای حجّت بودن سنّت رسول خدا (ص) میدانند که بر طبق این اصل همة مسلمانان موظّفاَند اوامر و نواهی پیامبر اکرم (ص) را اطاعت نمایند (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1374، ج 23: 508).
به عقیدة مرحوم طبرسی، «دعا» در این آیه به معنای صدا زدن نیست، بلکه به معنای اوامر و نواهی پیامبر(ص) است (ر.ک؛ طبرسی، 1360، ج 17: 178). قرآن در چهار مورد نام پیامبر(ص) را به صراحت ذکر کرده است (ر.ک؛ آلعمران/ 144؛ الأحزاب/ 40؛ محمّد/ 2 و الفتح/ 29). علّت ذکر نام ایشان در این آیات آن است که در آیات مزبور از رسالت پیامبر سخن گفته شده است (ر.ک؛ مجلسی، 1372، ج 16: 400).
5ـ2) منّت بودن بعثت
گرچه بعثت همة انبیاء منّت است، امّا این ویژگی تنها در خصوص پیامبر خاتم آمده است. قرآنکریم میفرماید: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ...: خداوند بر مؤمنان منّت نهاد [= نعمت بزرگى بخشید]، هنگامىکه در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیخت...﴾ (آلعمران/ 164). «منّت» عبارت است از نعمت سنگین و بزرگی که تحمّل آن آسان نیست. فقط انسان مؤمن از عهدة پذیرش نعمت پیامبری و اطاعت از آن به خوبی برمیآید. علّت منحصر ساختن منّت بر مؤمنان، با اینکه رسول خدا (ص) پیامبری جهانی است، عدم پذیرش نعمت از ناحیة دیگران است: ﴿...وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ﴾ (سبأ/ 28) و خداوند تنها بر مؤمنان منّت نهاده است و رسول از بین آنها مبعوث کرده است (ر.ک؛ جوادی آملی، 1385، ج 8: 60ـ59).
نتیجهگیری
آیات قرآن کریم حاکی از آن است که انبیای الهی، گرچه از نظر منصب نبوّت و اتّصال به عالم وحی با یکدیگر یکسانند، امّا از حیث فضیلت و برتری و ملاکهای دیگر در یک درجه قرار ندارند. برخی از این فرستادگان و رهبران الهی صفات و احکام ویژهای دارند که دیگران سهمی از آنها ندارند. پیامبر گرامیاسلام (ص) در میان انبیای الهی دیگر به احکام و اوصافی متّصف است که تنها به ایشان اختصاص دارد. برخی از این اوصاف و ویژگیها عبارتند از: خاتمالأنبیاء، بندة مطلق و کاملترین فرد در همة عصرها، اوّلین مسلمان به حسب درجه و مقام، اعطای هدایای ویژة خداوند به ایشان، مجاز بودن به ازدواجهای متعدّد و مکتوب بودن نام او در عهدین. کُتُب آسمانی، بهویژه قرآن کریم، نشان میدهند که دیگر پیامبران الهی به این خصوصیّات متّصف نشدهاند. از اینجا میتوان نتیجه گرفت که مصداق واقعی اشرف مخلوق و انسان کامل، شخص ایشان است که میتواند الگوی برتر کسب کمال، برای همة انسانها در همة دورهها باشد. این معنای همان منّت است که خداوند بر مؤمنین نهاده است و با بعثت چنین وجود پُر خیر و برکتی به هدایت آنها پرداخته است. از سویی، وجود مبارک آن حضرت (ص) همان رحمتی است که حضرت حق برای جهانیان قرار داده تا هر انسانی بتواند از فیض او بهره گیرد.
پینوشتها
1ـ از جمله آثاری که به صورت پراکنده و عام بدین موضوع پرداختهاند، میتوان به موارد زیر اشاره کرد: تفسیر موضوعی قرآن از استاد جوادی آملی که برخی از صفات پیامبر (ص) را با عنوان اصول مشترک انبیاء ذکر کرده است. همچنین کتاب پیام قرآن از آیةالله مکارم شیرازی و منشور جاوید از آیةالله جعفر سبحانی که بخشهای بسیار کوتاهی را به این بحث اختصاص دادهاند.
2ـ از جمله، «حدیث منزلت» که فریقین به طور متواتر آن را از پیامبر(ص) نقل کردهاند. در حدیث منزلت، پیامبر(ص) خطاب به حضرت علی(ع) میفرماید: «أَمَا تَرضَی أَن تَکُونَ مِنِّی بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَی أَلاَ أَنَّهُ لاَ نَبِیَّ بَعدِی: آیا راضی نیستی که نسبت به من، به منزلة هارون نسبت به موسی باشی، جز آنکه پیامبری پس از من نیست؟!» (مجلسی، 1372، ج 37: 253).
در حدیث دیگری در کتاب کافی از امام صادق(ع) چنین آمده است: «إِنَّ اللهَ خَتَمَ بِنَبِیِّکُمُ النَّبِیِّینَ فَلاَ نَبِیَّ بَعدَهُ أَبَداً وَ خَتَمَ بِکِتَابِکُمُ الکُتُبَ فَلاَ کِتَابَ بَعدَهُ أَبَداً: خداوند با پیامبر شما سلسلة انبیاء را ختم کرد. بنابراین، هرگز بعد از او پیامبری نخواهد آمد و با کتاب آسمانی شما کُتُب آسمانی را پایان داد. پس کتابی هرگز بعد از آن نازل نخواهد شد» (کلینی، 1407ق.، ج 1: 269). در حدیث معروف دیگری از پیامبر (ص) چنین آمده است: «حَلاَلُ مُحَمَّدَ حَلاَلُ أَبَداً إِلَی یَومِ القِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَی یَومِ القِیَامَةِ لاَ یَکُونُ غَیرُهُ وَ لاَ یُجِیءُ غَیرُهُ» (همان: 58).
در بسیاری از خطبههای نهجالبلاغه هم به مسألة «خاتمیّت پیامبر(ص)» اشاره شده است. از جمله در توصیف آن حضرت چنین آمده است: «أَمِینُ وَحْیِهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ وَ بَشِیرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذِیرُ نِقْمَتِهِ: (پیامبر اسلام) امین وحی خدا، خاتم پیامبران، بشارتدهندة رحمت و بیمدهندة کیفر الهی است» (نهجالبلاغه/ خ 173). در خطبة دیگری پیرامون این موضوع آمده است: «أَرْسَلَهُ عَلَى حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ تَنَازُعٍ مِنَ الْأَلْسُنِ فَقَفَّى بِهِ الرُّسُلَ وَ خَتَمَ بِهِ الْوَحْیَ: خداوند پیامبر را پس از یک دوران طولانی فرستاد که دیگر پیامبران نبودند. زمانی که میان پیروان مذاهب گوناگون نزاع درگرفته بود و راه اختلاف میپیمودند. پس او را در پی پیامبران فرستاد و وحی را با فرستادن پیامبر(ص) ختم فرمود» (همان/ خ 133). گرچه آیات و روایات فراوانی بیانگر جهانشمولی و جاودانگی آیین پیامبر اسلام(ص) هستند، امّا آیة 40 از سورة احزاب روشنترین دلیل خاتمیّت پیامبر اسلام (ص) است؛ زیرا تنها آیهای است که هم نام پیامبر(ص) و هم رسالت ایشان را در قالب دو عنوان ذکر کرده است: «محمّد»، «رسولالله»، «خاتمالنّبیّین».
3ـ همچنین آیات زیر نیز به موضوع خاتمیّت پیامبر (ص) اشاره دارند: ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا: زوالناپذیر و پُربرکت است کسى که قرآن را بر بندهاش نازل کرد تا بیمدهندة جهانیان باشد﴾ (الفرقان/ 1) و ﴿قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا...: بگو: اى مردم! من فرستادة خدا به سوى همة شما هستم...﴾ (الأعراف/ 158).
4ـ «آدَمُ وَ مِن دُونِهِ تَحتَ لِوَائِی یَومَ القِیَامَه: آدم و جز او همه به روز رستاخیز زیر پرچم و لوای من هستند» (مجلسی، 1372، ج 39: 213).