شناسنامه علمی شماره
نویسنده
استادیار دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم
چکیده
جامعیّت قرآن از مسایل مهمّ تفسیر قرآن کریم است و دیدگاه علاّمه طباطبائی به عنوان مفسّر صاحب نظر در این زمینه بسیار مهمّ است و میتواند راهگشا در حلّ بعضی از مسایل باشد. به نظر علاّمه جامعیّت قرآن به معنای کامل بودن آن است. علاّمه طباطبائی جامعیّت قرآن را در همة اقسام و صُوَر آن، مبتنی بر مجموع ظاهر و باطن قرآن میداند؛ در ظاهر قرآن تنها تفاصیل اخلاق فاضله را میتوان جست، امّا معارف، شرایع و احکام در حدّ کلّیّات و اصول در ظاهر قرآن آمدهاند و تفاصیل و جزئیّات آنها در روایات بیان شده یا به طریق دیگری قابل دستیابی است. در آثار قرآنی علاّمه بهویژه المیزان میتوان دو قِسم جامعیّت را سراغ گرفت:
1ـ جامعیّت قرآن به معنای کامل بودن بیان آن در طرح مسایل نسبت به کُتُب آسمانی پیشین.
2ـ جامعیّت قرآن به معنای کامل بودن بیان آن در طرح مسایل بدون مقایسه با کتابهای آسمانی دیگر.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
جامعیّت قرآن از نگاه علاّمه طباطبائی
مقدّمه
قرآن نابترین و اعجاببرانگیزترین متن وحیانی و آسمانی است که از جانب مسلمانان با دو رویکرد مواجه بوده است؛ رویکرد درونی که همان تلاش در جهت فهم معانی و مفاهیم ژرف این متن دینی است و رویکرد بیرونی که حاصل آن دانشی به نام علوم قرآنی است. رویکرد درونی که از دیرباز و شاید همزمان با نزول وحی مورد توجّه و استقبال مخاطبان وحی قرار گرفته است. حاصل آن گسترش و نفوذ فرهنگ نوین و عمیق اسلامی در جامعة جهانی معاصر پیامبر (ص) و تداوم آن تا هم اکنون بوده است.
علوم قرآنی که نتیجة رویکرد بیرونی مسلمانان به قرآن است هنوز هم در میان ایشان قدر و منزلت خویش را پیدا نکرده است. این دانش گرچه جنبة تمهیدی و مقدّماتی دارد، امّا ارتباط آن با تفسیر که رویکرد درونی به قرآن است، بسیار مهمّ و روشن است و در اهمیّت این ارتباط بعضی صاحبنظران نوشتهاند: «اهمیّت علوم قرآنی به حدّی است که فهم قرآن به صورت دقیق بدون فهم آن مباحث ممکن نیست» (معرفت، 1416ق.: 45).
از جمله مباحث مبنایی مربوط به شناخت قرآن که در چگونگی فهم و تفسیر آن نقش دارد، جامعیّت قرآن است. نوع تلقّی هر مفسّری از گسترۀ موضوعات1و مسائل قرآن، معانی و مقاصد آیات و بالتّبع نحوۀ تعامل وی با این کتاب الهی و بهرهگیری از آن تأثیرگذار است. با تفاوت نوع نگرش به جامعیّت قرآن چگونگی تفسیر بسیاری از آیات و در نتیجه، ترسیم محدودۀ رهنمودها و قوانین و احکام قابل استفاده از قرآن و میزان نقشآفرینی آن در زندگی انسان نیز متفاوت خواهد بود.
بحث در مورد جامعیّت قرآن از دیرباز تاکنون مورد توجّه مفسّران و قرآنپژوهان بوده است و با توجّه به تصریح قرآن در خصوص اصل جامعیّت همگان آن را پذیرفتهاند. گرچه دربارة محدودة آن اختلاف کردهاند. عدّهای قائل به جامعیّت مطلق قرآن شدهاند و نتیجه گرفتهاند که در قرآن تمام آنچه که میتوان نوعی ادراک و فهم به آن پیدا نمود، وجود دارد، هرچند عقل و درک ما از شناختن آن قاصر است (ر.ک؛ سیوطی، 1364، ج 2: 275). غزّالی در احیاءالعلوم و زرکشی در البرهان و گروه دیگری این نظریّه را پذیرفتهاند.
در مقابل دیدگاه اوّل، گروهی معتقدند که اگر بحثی از علوم (غیر از علم دین) در قرآن آمده، فقط جنبة هدایتی و تربیتی آن مورد نظر بوده است؛ برای نمونه میتوان از شاطبی و دکتر ذهبی نام برد (ر.ک؛ شاطبی، 790، ج 3: 69 ؛ ذهبی، 1381، ج 2: 498). این مقاله به دنبال دیدگاه علاّمه طباطبائی در رابطه با جامعیّت قرآن است. شناخت و معرّفی دیدگاه علاّمه طباطبائی در این زمینه از دو جهت دارای اهمیّت است:
1ـ علاّمه از برجستهترین و تأثیرگذارترین مفسّر شیعی معاصر و خالق مهمترین اثر تفسیری دوران أخیر است و پرداختن به مبانی تفسیری وی برای مباحث مبنایی تفسیر قرآن میتواند راهگشا باشد.
2ـ علاّمه از بزرگترین نظریّهپرداز اندیشۀ اسلامی در روزگار ماست و آرای ابتکاری او الهامبخش اندیشمندان اسلامی در زمینههای مختلف معرفت دینی برای خلق ایدههای جدید بوده است.
1ـ مفهومشناسی جامعیّت
جامعیّت از واژگان نوپیدایی است که وارد حوزة علوم قرآنی شده است. در میان پیشینیان و در آثار مکتوب ایشان عنوانی به این نام مورد بحث قرار نگرفته است، بلکه نظریّات مربوط و مرتبط با این عنوان در ذیل مباحثی چون «علوم مستنبط از قرآن» مطرح گردید (سیوطی، 1363، ج 2: 393).
مقصود از جامعیّت قرآن، «شمول و فراگیر بودن آیات و آموزههای آن نسبت به همة شئون زندگی بشر در تمامی دورانها و اعصار» است (مؤدّب، 1390: 233). بنابراین، قرآن برای همة انسانها و همة مکانها و همة زمانها و برای همة امور زندگی بشر، اعمّ از امور فردی و اجتماعی نازل شده است. علاّمه طباطبائی بر جامعیّت قرآن تأکید دارد و معتقد است که تبیان بودن قرآن برای هر شیئی با توجّه به شأن هدایتگری آن است و برای رسیدن انسان به هدایت، تمام احتیاجات و علوم مورد نیاز او را بیان نموده است؛ مانند: مبدأ، معاد، اخلاق فاضله، شرایع الهی، قصص، تاریخ و ... (ر.ک؛ طباطبائی، 1379، ج 12: 324). در برخی از دیگر آیات نیز رسالت فراگیر پیامبر(ص) اشاره شده که نشان از جامعیّت مفاهیم کتاب او است؛ مانند: «قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا...: ای مردم! من فرستادة خدا به سوی همة شما هستم» (الأعراف/158). همین طور در آیة شریفة «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ: ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم» (الأنبیاء/ 107).
از این رو، قرآن برای تحقّق اهداف خود که همان هدایت مردم است، فراگیر علوم و دانشهای لازم است و اگر از علوم تجربی، جامعهشناسی و ... یاد کرده در راستای تحقّق همان هدف هدایتگری بوده است. بدین جهت قرآن نمیتواند در بر گیرندة تمام علوم و معارف باشد، آنچنان که برخی مانند سیوطی پنداشتهاند که قرآن شامل همة علوم است و هیچ مطلبی نیست مگر آنکه در قرآن وجود دارد (ر.ک؛ سیوطی، 1363، ج4: 38). البتّه مطالب قرآن نیز تنها منحصر در مسائل عبادی و رابطة انسان با خدا نیست، آنچنان که برخی از معاصران از آن پنداشتهاند (ر.ک؛ بازرگان، 1377: 62).
بنابراین، رویکرد به شمول قرآن، دارای«قلمرو حدّاکثری، حدّاقلی و اعتدالی» است و به نظر میرسد تنها اعتقاد به «قلمرو اعتدالی» صحیح باشد. برای هر یک از این سه دیدگاه مستنداتی ذکر شده است. در مواردی، امکان ارجاع یکی به دیگری وجود دارد، مانند قلمرو حدّاکثری که میتواند به قلمرو اعتدالی برگردد و آن در صورتی است که معتقد به فهم معارف و علوم قرآن به کمک سنّت و معتقد به فهم «طولی، عرضی و عمقی» مطالب از آیات قرآن باشیم و دلالت قرآن را فراتر از دلالتهای لفظی و دلالتهای اشاری قرآن بدانیم که البتّه راه دسترسی بدان برای همه کس چندان متعارف نبوده است (ر.ک؛ طباطبائی، 1379، ج 12: 325).
با نگاه اجمالی به مطلب تفسیر المیزان و سیری در آثار قرآنی علاّمه به این نکته واقف شده که وی باب مستقلی تحت عنوان «جامعیّت قرآن» در آثار خویش نگشوده است. امّا از سوی دیگر، چنان هم نیست که به کلّی آن را وانهاده باشد، چه او در مقام یک مفسّر، ناگزیر از تنقیع این مبنای مهمّ تفسیری بوده است. از نظر علاّمه، جامع بودن قرآن معنایی قریب به «کامل بودن» آن دارد. این نکته را میتوان از مجموع تعبیرها و مطالب علاّمه در این زمینه استفاده و استنباط کرد. در آثار قرآنی علاّمه به ویژه المیزان میتوان دو قِسم جامعیّت را سراغ گرفت:
1ـ جامعیّت قرآن به معنای کامل بودن بیان آن در طرح مسایل نسبت به کُتُب آسمانی پیشین.
2ـ جامعیّت قرآن به معنای کامل بودن بیان آن در طرح مسایل بدون مقایسه با کتابهای آسمانی دیگر.
علاّمه، در کتاب قرآن در اسلام تصریح نموده که قرآن به طور کامل مقاصد خود را تشریح و بیان کرده است (ر.ک؛ طباطبائی، 1361: 23).
در المیزان با بهرهگیری از روایت امام صادق(ع) جامعیّت قرآن را در قیاس با کُتُب پیشین آسمانی از حیث چگونگی بیان مسایل مورد توجّه قرار گرفته است و تفصیل کلّ شیء بودن قرآن از تمام جهات را شاخص آن دانست (همان، 1379، ج 2: 147). در فرازهای متعدّدی از المیزان میبینیم که علاّمه جامعیّت قرآن را در محدودۀ هدایت (همان، ج 12: 325) یا نیازهای مرتبط با سعادت بشر (همان، ج 7: 81) و امثال آن مطرح کرده است. برحسب مفادّ این دسته از عبارات، قرآن جامع همۀ مسائل و نیازهای آدمی است. امّا در چارچوب هدایت یا سعادت بشر و مانند آن، نه در جمیع جهات و نسبت به تمامی مسایل و موضوعات.
2ـ نسبت جامعیّت قرآن با قلمرو آن
قلمرو قرآن از سه جهت میتواند مورد توجّه قرار گیرد:
1ـ از جهت زمانی (قلمرو زمانی) که استمرار دعوت و پیام قرآن را در گسترۀ زمان بررسی میکند و ذیل مبحث جاودانگی قرآن از آن بحث میشود.
2ـ از جهت مکانی (قلمرو مکانی) که به گسترۀ مکانی دعوت و پیام قرآن میپردازد و مبحث جهانی بودن قرآن آن را پوشش میدهد.
3ـ از جهت موضوعی (قلمرو موضوعی) که ناظر به تعیین گستره و محدودۀ مسایل و موضوعات مطرح شده در قرآن است.
از میان این سه قِسم قلمرو قرآن، تنها قلمرو موضوعی با بحث جامعیّت قرآن ارتباط دارد. در قلمرو قرآن نیز به بررسی محتوای قرآن از حیث دامنۀ فراگیری آن نسبت به موضوعات و مسایل مختلف پرداخته میشود. بنابراین، قلمرو موضوعی قرآن تقریباً همة انواع و اقسام جامعیّت را پوشش میدهد، ولی مباحث جامعیّت تمام انواع قلمرو، مانند قلمرو زمانی و مکانی را در بر نمیگیرد. پس نمیتوان گفت که جامعیّت قرآن همان قلمرو قرآن است.
3ـ دلایل جامعیّت قرآن در بیانات علاّمه
1ـ3) جامعیّت قرآن به معنای کامل بودن آن
علاّمه در کتاب قرآن در اسلام تصریح میکند که قرآن مجید کتابی است کامل؛ بدین معنا که هم هدف کامل انسانیّت را در خود دارد و هم آن هدف را به کاملترین وجه بیان کرده است. وی سپس هدف انسانیّت را جهانبینی کامل و به کار بستن اصول اخلاقی و قوانین عملی مناسب و ملازم با آن جهانبینی ذکر کرده، تصریح میکند که قرآن مجید تشریح کامل این مقصود را بر عهده دارد. او در این باره به آیاتی از جملۀ آیه 89 از سورة نحل استشهاد میکند و در ادامه به این جمعبندی میرسد: «هر چیزی که بشر در پیمایش راه سعادت و خوشبختی از اعتقاد و عمل به آن نیازمند میباشد، در این کتاب به طور کامل بیان شده است» (طباطبائی،1361: 22).
2ـ3) جامعیّت قرآن از جهت گسترۀ مسایل و موضوعات در مقایسه با کُتُب سابق آسمانی
علاّمه در تفسیر آیة شریفة «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ...: این قرآن به راهى که استوارترین راههاست، هدایت مىکند...» (الإسراء/9)، اقومیّت قرآن را هم در قیاس با ادیان دیگر و هم شرایع الهی سابق، این گونه تصویر میکند که قرآن از آن جهت نسبت به سایر ادیان آسمانی اقوم است که آنها به بعضی از نیازهای پیروانشان پاسخ گفتهاند و سودمند به حالشان میباشند. امّا امور دیگری را که خیر بشر در آنهاست، واگذاشتهاند یا اگر برخی از نیازها را پاسخ گفتهاند که مطابق با میل و خواستة آنهاست و در مقابل، بخش زیادی از نیازهای آنان را که صلاح و خیرشان در آن است، برآورده نمیکنند. در حالی که اسلام و قرآن به زندگی انسان و جمیع امور مهمّ دنیا و آخرت او توجّه و قیام نموده، سپس قرآن انسان را به دین حنیفی هدایت میکند که نسبت به سایر ادیان در این جهت اقوم و استوارتر است (ر.ک؛ طباطبائی، 1379،ج 13: 47).
علاّمه در ذیل آیة 13 از سورة شوری نیز تصریح میکند که شریعت پیامبر اسلام (ص) جامع همۀ مسایل ریز و درشت و اهمّ و مهم عقاید و احکام است، برخلاف شرایع پیشین که محدود به نیاز و حال و وضعیّت همان امّتها و در حدّ استعداد آنان بود (ر.ک؛ همان، ج 18: 28). به علاوه، وی در تفسیر آیة 48 از سورۀ مائده که در آن قرآن تصدیقکنندة کُتُب پیشین آسمانی و مهیمن بر آنها معرّفی شده، میگوید که معنای هیمنه داشتن قرآن بر کُتُب آسمانی سابق آن است که قرآن با توجّه به وصف تبیان کُلّ شیء بودنش در قیاس با کُتُب آسمانی سابق، اصول ثابت و غیر متغیّرشان را حفظ و فروع آنها را که به تناسب شرایط زمان و بر حسب تکامل و ترقّی زندگی بشر قابل تغییر و تبدیل است، نسخ و جایگزین کرده است (ر.ک؛ همان، ج 15: 348). وی در توضیح همین آیه در کتاب قرآن در اسلام گفته است: «قرآن مجید به حقیقت مقاصد همة کُتُب آسمانی مشتمل است و زیاده» (همان، 1361: 22).
3ـ3) عمومیّت تحدّی و جامعیّت قرآن
علاّمه در ذیل آیۀ 23 از سورة بقره: «وَإِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ... »، مبحثی را با عنوان «اعجاز القرآن» میگشاید و این مبحث را مطرح میکند که قرآن در آیات مختلف به اعجاز خود تحدّی کرده، آنچنان که همۀ آنها به گونهای استدلال بر معجزه بودن آن محسوب میشوند. در ادامه میفرماید که عامترین مراتب تحدّی مربوط به آیة 88 سورۀ اسراء است: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا: بگو: اگر انسانها و پریان (جنّ و انس) اتّفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد، هرچند یکدیگر را (در این کار) کمک کنند». در این آیة شریفه هم همگان اعمّ از جنس و اِنس را به همانندآوری فراخوانده و هم علاوه بر بلاغت بیانی به هر خصوصیّت و صفت ویژهای که قرآن در بر دارد، اعمّ از معارف حقیقی، اخلاق فاضله، احکام و قوانین، خبرهای غیبی و علوم و معارف نامکشوف و غیر آن تحدّی نموده است.
عمومیّت تحدّی نسبت به جنّ و اِنس در صورتی معنا دارد که دایرهاش تمام اوصاف و ویژگیها و زمینههایی را که امکان تفاضل و سبقتجویی در آنها وجود دارد، در بر گیرد. بر این اساس، قرآن برای فرد بلیغ و سخنور در بلاغت خود و برای حکیم در حکمت خود و برای عالم در علم خود و برای عالم علوم اجتماعی در تخصّص خاصّ خودش، برای قانونگذاران و حقوقدانان در قانونگذاریشان و برای اهل سیاست در سیاستشان و برای حاکمان و والیان در حکومتشان و برای تمام جهانیان در آنچه به صورت همگانی بدان دست نمیتوانند یافت؛ مانند غیب، اختلاف در حکم و علم و بیان معجزه است و کسی مانند آن را نمیتواند بیاورد. پس قرآن مدّعی عمومیّت اعجاز خود از تمام جهات است (ر.ک؛ طباطبائی، 1379، ج 1: 59).
علاّمه طباطبائی وقتی گونههای خاصّ تحدّی را مطرح میکند، تحدّی قرآن به علم و معرفت را مورد توجّه قرار داده، میگوید که گاهی قرآن از طریق آیاتی چون: «... وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ...: ... و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است...». (النّحل/89). «... وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ: ... و نه هیچ تر و خشکى وجود دارد، جز اینکه در کتابى آشکار [= در کتاب علم خدا] ثبت است». (الأنعام/59)، به خصوص در علم و معرفت تحدّی کرده است. با سیر و بررسی در متن تعالیم اسلام میتوان به این امر واقف شد که اسلام از طریق بیان کلّیّات در قرآن و ارجاع جزئیّات به پیامبر اکرم(ص)، متعرّض ریز و درشت معارف الهی فلسفی، اخلاق فاضله، قوانین فرعی دینی، اعمّ از عبادی، معاملی، سیاسی، اجتماعی و هر آنچه که با فعل و عمل انسان تماس و ارتباط مییابد، شده است، البتّه بر مدار فطرت و اصل توحید (ر.ک؛ طباطبائی، 1379، ج 1: 62).
علاّمه طباطبائی غالباً جامعیّت قرآن را در محدودة هدایت (ر.ک؛ همان، ج12: 325)، نیازهای مرتبط با سعادت بشر (ر.ک؛ همان، ج7: 81)، در راستای کمال اُخروی (ر.ک؛ همان، ج11: 28)، نیازهای دینی (ر.ک؛ همان:280) یا شؤون مربوط به انسانیّت انسان (ر.ک؛ همان، ج 5: 20) و امثال آن مطرح کرده است و گسترة موضوعی آن را در سه مقولة کلّی «معارف حقیقی»، «اخلاق فاضله و آداب حَسَنه» و «احکام و شرایع» محدود میکند که مفادّ مجموعة این عبارات بر جامعیّت در بیان همة مسایل و نیازهای هدایتی بشر در قرآن دلالت دارد.
3ـ4) قرآن؛ تبیان همة امور هدایتی
اصلیترین آیة مورد استناد در این زمینه، آیة 89 از سورة نحل است که میفرماید: «...وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ...: ... و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است...». علاّمه در تفسیر آیة شریفه میفرماید: «با توجّه به ظاهر و سیاق آیه، «واو» در «وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ» استینافیّه نیست، بلکه حالیّه است و جملة «نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ» حال از کاف خطاب در جملة قبلی یعنی و «...جِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَى هَؤُلاءِ...» است و معنای آیه چنین است: تو را گواه بر آنان آوردیم، در حالی که قبلاً بر تو در دنیا قرآن را نازل کردیم، کتابی که هر آنچه را که مربوط به امر هدایت است، بیان میکند و بدان حقّ و باطل دانسته میشود» (طباطبائی، 1379، ج12: 325).
معنای «تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ»، علاّمه ذیل آیات دیگر به تناسب موضوع، به بیان ویژگی «تِبْیَان کلُِّّ شَىْء» بودن قرآن پرداخته است. تبیان به معنای «بیان» (ر.ک؛ همان: 324)، «دلالت روشن آیات بر معانی خود و کاشف از معارف الهی بودن» (ر.ک؛ همان، ج 3: 86)، «لزوم استفاده از آیات قرآن و مراجعه به آنها برای تفسیر آیات دیگر» (ر.ک؛ همان، ج 1: 11) و «آشکار کردن طریق هدایت»، (ر.ک؛ همان، ج 18: 83) دانسته است و «کلِّ شیء» را هم گاهی به «معارف الهی» (ر.ک؛ همان، ج 3: 86) و گاه به «بسیاری از قوانین عامّ مربوط به مبدأ و معاد و سعادت و شقاوت» (ر.ک؛ همان، ج6: 255) و یک جا هم به «هر چیزی که بشر در پیمایش راه سعادت و خوشبختی، از اعتقاد و عمل به آن نیازمند است» (ر.ک؛ همان، 1361: 23).
علاّمه بر « جامعیّت اعتدالی قرآن» تأکید دارد و معتقد است که آیة شریفة «وَ نَزَّلنَا عَلَیکَ الکِتَابَ» ( النّحل/89) یک جملة مستأنفه است که قرآن را وصف میکند و در مقام بیان«بنیان بودن قرآن» برای امور هدایتی انسان است. وی در این زمینه میفرماید: «بنیان به معنای بیان است و چون قرآن کریم کتاب هدایت برای عموم مردم است و جز این شأنی ندارد. بدین جهت، بر حسب ظاهر، مراد از کلّ شیء همة آن چیزهایی است که برگشت آن به هدایت باشد که شامل معارف حقیقی مربوط به مبدأ و معاد، اخلاق فاضله، شرایع الهیّه و قصص و مواعظی که مردم در اهتدا و راه یافتن به سعادت به آن نیازمندند، میباشد. آری، قرآن تنها تبیان این امور است» (طباطبائی، 1379، ج 12: 324).
«... مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَى وَلَکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَ رَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ: ... اینها داستان دروغین نبود، بلکه (وحى آسمانى است، و) هماهنگ است با آنچه پیش روى او (از کُتُب آسمانى پیشین) قرار دارد و شرح هر چیزى (که پایة سعادت انسان است)، و هدایت و رحمتى است براى گروهى که ایمان مىآورند» (یوسف/111).
خداوند متعال در این آیة شریفه با عبارت «تَفصِیلَ کُلَّ شَیءٍ» و سپس با واژة «هُدیً» به شمول قرآن نسبت به همة مطالبی که برای هدایت بشر لازم است، اشاره میکند. علاّمه طباطبائی در ذیل آیة شریفة فوق میفرماید: «تَفصِیلَ کَلَّ شَیءٍ... بیانگر هر چیزی است که مردم در دین خود ـ که اساس سعادت دنیا و آخرت آنان است ـ بدان نیازمندند و نیز مایة هدایت آنان به سوی سعادت و فلاح است» (طباطبائی، 1379، ج 11: 280).
با توجّه به آنچه گفته شد، به نظر میرسد باید تبیان کلّ شیء بودن قرآن را از منظر علاّمه «دلالت ذاتی و آشکار قرآن بر اظهار و بیان طریق هدایت که شامل قوانین عامّ اعتقادی و عملی مربوط به مبدأ و معاد و سعادت و شقاوت آدمی است» شمرد.
آیة دیگری که بر جامعیّت قرآن در چارچوب هدف و فلسفۀ نزول آن دلالت دارد، آیۀ 38 از سورة انعام است: «وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِی الأَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُکُم مَّا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ: هیچ جنبندهاى در زمین و هیچ پرندهاى که با دو بال خود پرواز مىکند، نیست، مگر اینکه امّتهایى همانند شما هستند. ما هیچ چیز را در این کتاب فروگذار نکردیم. سپس همگى به سوى پروردگارشان محشور مىگردند». علاّمه در ذیل این آیة شریفه میفرماید چیزی که ادای حقّ آن لازم و بیان وصف آن در کتاب ضروری بوده، خداوند در بیان آن هیچ گونه کوتاهی و چیزی از آن فروگذار نکرده است. پس کتاب، کتابی تامّ و کامل است.
امّا مراد از «کتاب» چیست؟ مقصود از آن یا لوح محفوظ است که همه چیز از گذشته و حال و آینده در آن مکتوب است یا قرآن است. بنابراین، معنای آیه چنین خواهد بود: از آنجا که قرآن مجید کتاب هدایتی که به صراط مستقیم ره مینماید و این هدایتگری آن مبتنی بر بیان حقایق معارفی است که در مقام ارشاد به حقّ صریح و حقیقت محض، کسی را از آن بینیازی نیست. در این کتاب، نسبت به بیان هر آنچه سعادت دنیوی و اُخروی مردم به دانستن آنها متوقّف است، هیچ گونه تفریط و کوتاهی صورت نگرفته است، همان گونه که خداوند در جای دیگر قرآن فرموده است: «نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِِّّ شَىْءٍ» (طباطبائی، 1379، ج7: 81).
روایتی از حضرترضا (علیهالسّلام) در ذیل آیة شریفه نقل شده که میفرماید: «ابُو مُحَمّدٍ الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاءِ رَحِمَهُ اللّهُ رَفَعَهُ عَنْ عَبْدِالْعَزِیزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ کُنّا مَعَ الرّضَا (ع) بِمَرْوَ فَاجْتَمَعْنَا فِی الْجَامِعِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ فِی بَدْءِ مَقْدَمِنَا فَأَدَارُوا أَمْرَ الْإِمَامَةِ وَ ذَکَرُوا کَثْرَةَ اخْتِلَافِ النّاسِ فِیهَا فَدَخَلْتُ عَلَى سَیّدِی (ع) فَأَعْلَمْتُهُ خَوْضَ النّاسِ فِیهِ فَتَبَسّمَ (ع) ثُمّ قَالَ یَا عَبْدَالْعَزِیزِ جَهِلَ الْقَوْمُ وَ خُدِعُوا عَنْ آرَائِهِمْ: عبدالعزیز بن مسلم گوید: ما در همراه حضرت رضا (ع) در مرو بودیم، در آغاز ورود، روز جمعه در مسجد جامع انجمن کردیم. حضّار مسجد موضوع امامت را مورد بحث قرار داده و اختلاف بسیارِ مردم را در آن زمینه بازگو مىکردند. من خدمت آقایم رفتم و گفتگوى مردم را در بحث امامت بعرض ایشان رسانیدم. حضرت، علیهالسّلام، لبخندى زد و فرمود: اى عبدالعزیز! این مردم نفهمیدند و از آرای صحیح خود فریب خورده و غافل گشتند.
«إِنّ اللّهَ عَزّ وَ جَلّ لَمْ یَقْبِضْ نَبِیّهُ (ص) حَتّى أَکْمَلَ لَهُ الدّینَ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنَ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْءٍ بَیّنَ فِیهِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ الْحُدُودَ وَ الْأَحْکَامَ وَ جَمِیعَ مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ النّاسُ کَمَلًا فَقَالَ عَزّ وَ جَلّ «ما فَرّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ» وَ أَنْزَلَ فِی حَجّةِ الْوَدَاعِ وَ هِیَ آخِرُ عُمُرِهِ (ص) «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» وَ أَمْرُ الْإِمَامَةِ مِنْ تَمَامِ الدّینِ وَ لَمْ یَمْضِ (ص) حَتّى بَیّنَ لِأُمّتِهِ مَعَالِمَ دِینِهِمْ وَ أَوْضَحَ لَهُمْ سَبِیلَهُمْ: همانا خداى عزّ و جلّ پیغمبر خویش را قبض روح نفرمود تا دین را برایش کامل کرد و قرآنی را بر او نازل فرمود که بیان هر چیز در اوست و حلال و حرام و حدود و احکام و تمام احتیاجات مردم را در قرآن بیان فرموده، (آیا امامت و رهبری مردم که موضوع به این مهمّی است در قرآن نیامده؟) و آنگونه که خداوند فرموده است: «...مَا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْءٍ...: ... چیزى در این کتاب فرو گذار نکردیم...» (الأنعام/ 38) و در حجةالوداع که سال آخر عمر پیغمبر(ص) بود، این آیه را نازل فرمود: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را براى شما پسندیدم (المائده/ 3)» و موضوع امامت از کمال دین است (امر امامت است که دین را کامل میکند تا پیغمبر (ص) جانشین خود را معرّفى نکند، تبلیغ خود را کامل نساخته است)» (کُلینی، 1388، ج1: 198).
4ـ معارف عالیه و قوانین قابل تحقّق
علاّمه در ذیل آیة «لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ: ما بر شما کتابى نازل کردیم که وسیلة تذکّر (و بیدارى) شما در آن است. آیا نمىفهمید؟!» (الأنبیاء/10) مینویسد که آیه در مقام امتنان بر امّت اسلام به خاطر نزول قرآن بر آنهاست و مراد از ذکر در این آیه ذکری است که مختص به ایشان و شایسته و زیبنده شأن آنهاست. این ذکر همان معارف عالیهای است که در بالاترین درجۀ ظرفیّت و حوصلة درک انسانهاست و نیز قوانین و مقرّرات راست و درستی است که در جامعة بشری امکان و قابلیّت اجرا دارد (ر.ک؛ طباطبائی، 1379، ج 14: 255). گاهی علاّمه محدودة بیان قرآن را شؤون انسانیّت ذکر کرده است و میگوید:« قرآن کتابی است که در تمامی شؤون مرتبط با انسانیّت انسان مداخله میکند، از قبیل: معارف مبدأ و معاد، خلق و ایجاد، فضایل عمومی انسانی، قوانین اجتماعی و فردی حاکم بر نوع انسان، قصص و عبرتها و مواعظ» (همان، ج 5: 20).
5 ـ مسایل دینی
مورد دیگری که در کلام علاّمه میتوان برای این نوع جامعیّت به آن استناد کرد، روایتی است از امیرالمؤمنین علی (ع) که در آن حضرت ادّعای نزول ناقص دین یا کوتاهی رسول خدا (ص) در ابلاغ آن را تخطئه کرده است. در این روایت، امام(ع) ضمن ردّ هر دو شقّ مسأله (نزول ناقص دین و کوتاهی در ابلاغ آن) تصریح میفرماید که هرگز چنین نبوده است، زیرا خداوند در قرآن فرموده است: «...مَّا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْءٍ...»، «وَ فیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَىْءٍ» (نهجالبلاغه/ خ 18)» (طبرسی، 1386، ج 1: 389).
در این روایت، برای کمال دین به جامعیّت قرآن استناد شده است. پس قرآن باید جامع مسایل دینی باشد. سپس علاّمه میفرماید: این روایت بر این نکته صراحت دارد که هر نظر و رأی دینی باید به قرآن منتهی شود، یعنی برگرفته از قرآن باشد (ر.ک؛ طباطبائی، 1379، ج 3: 82).
6ـ جامعیّت قرآن در محدودۀ ظاهر آیات یا ظاهر و باطن
آیا تمام مطالب قرآن به شیوة متعارف و از طریق دلالت لفظی بیان شده است یا اینکه علاوه بر آن، طریق دیگری هم برای آن منظور گردیده است. به نظر علاّمه، آیا جامعیّت قرآن تنها در محدودة ظاهر و متّکی بر دلالت لفظی آیات آن است یا بر مجموعۀ ظاهر و باطن قرآن مبتنی است؟ دیدگاه علاّمه را در این زمینه میتوان از مجموع نکتهها و مطالب ایشان دربارة تبیان بودن قرآن، اجمال و تفصیل موضوعات در قرآن، شأن و روایات نسبت به قرآن، ظاهر و باطن قرآن و امثال آن در المیزان یا دیگر آثار او پیدا کرد. علاّمه در تفسیر جملۀ «تِبْیَاناً لِکُلِِّّ شَىْءٍ» (النّحل/89) به روشنی به این پرسش پاسخ گفته است. ایشان ابتدا نظر گروهی از مفسّران را دربارة آیه اینگونه ذکر میکند که تبیان و بیان به یک معناست و از آنجا که قرآن کتاب هدایت برای عموم و شأن آن هدایتگری همگان است. در نتیجه، مراد از تبیان کُلّ شیء بودن آن نیز این خواهد بود که قرآن بیانکنندۀ تمام نیازهای هدایتی مردم از معارف حقیقی مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق و شرایع و قصص و مواعظ است (ر.ک؛ طباطبائی، 1379، ج 12: 324). ایشان در ادامه میفرماید: این برداشت تفسیری، بر اساس ظاهر معنای واژۀ تبیان است که همان بیان معهود و اظهار مقاصد از طریق دلالت لفظی است. بر این اساس، ما از طریق دلالت لفظی قرآن تنها کلّیّات معارف و مسائل مرتبط با هدایت بشر را درک میکنیم، امّا از سویی برخی روایات دلالت بر این دارند که «علم گذشته، آینده و آنچه تا روز قیامت به وقوع خواهد پیوست»، در قرآن آمده است. اگر چنین روایاتی صحیح باشد، لازمهاش این است که تبیان بودن قرآن، فراتر از بیان متعارف و از طریق دلالت لفظی مراد باشد. بنابراین، شاید غیر از طریق دلالت پرده برمیدارد و فهم متعارف را بدان راهی نیست» (همان: 325).
نتیجهگیری
با توجّه به آنچه که بیان شد، میتوان نتیجه گرفت که از نظر علاّمه طباطبائی، جامع بودن قرآن، معنایی قریب به «کامل بودن» آن دارد و کمال قرآن هم از دو حیث میتواند ملاحظه شود: از جهت «نحوة بیان» قرآن و از حیث «گسترة موضوعات و مسایل آن». در آثار قرآنی علاّمه، بهویژه المیزان، میتوان مستنداتی به عنوان شواهد و دلایل بر جامعیّت قرآن به معنای کامل بودن گسترۀ مسایل آن، فی نفسه و در محدودهای خاص مانند نیازهای هدایتی سراغ گرفت. علاّمه جامعیّت قرآن را در محدودۀ هدایت، نیازهای مرتبط با سعادت بشر، کمال اُخروی، نیازهای دینی، شؤون مربوط به انسانیّت انسان و امثال آن مطرح کرده است.
پینوشت:
1ـ گسترۀ موضوعات و مسایل قرآن و نیز چگونگی و میزان بیان آنها در برداشت.